منازعه چین و ایالات متحده از نگاه گزارش The Longer Telegram

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
اواخر ماه ژانویه گزارشی با عنوان The Longer Telegram  در اندیشکده شورای آتلانتیک منتشر شد. نویسنده این گزارش راهبردی، ناشناس بوده اگرچه طبق گفته همین اندیشکده این نویسنده مقام سابق دولت آمریکا بوده است.

عنوان گزارش یادآور سند منتشر شده جرج کنان در سال 1946 با عنوان  The Long Telegram است. بر این اساس، نویسنده معتقد است برخورد آمریکا با چین باید از استراتژی مشابهی پیروی کند که این کشور در برابر شوروی در طول دوره جنگ سرد اتخاذ کرده بود. گزارش ذکر شده مهمترین چالش پیش­روی آمریکا و جهان دموکراتیک در قرن 21 را ظهور یک چین اقتدارگرا و مهاجم در لوای رهبری «شی جین پینگ» قلمداد می­کند. چین همواره یک راهبردی منسجم و عملیاتی برای برخورد با ایالات متحده داشته است. ایالات متحده تاکنون چنین استراتژی در ارتباط با چین نداشته است.

یکی از مهم­ترین مشخصه­های گزارش منتشر شده این است که نام نویسنده آن مشخص نیست که اگرچه اندیشکده شورای آتلانتیک آن را از اعضای دولتی پیشین آمریکا معرفی کرده اما ممکن است وی دارای منصبی در دولت کنونی نیز باشد. به اعتقاد گزارش، راهبرد و سیاست ایالات متحده در برابر چین باید به دقت بر خطوط گسل و لرزان میان شی و حلقه داخلی وی با هدف تغییر اهداف و رفتارهای آنها و بنابراین مسیر استراتژیک آنها باشد.

   با توجه به ورود روابط چین و آمریکا به مرحله­ای نوین و به ویژه با توجه به آن­که تحلیلگران و سیاستمداران منتظرند ببینند که آیا رویکرد دولت بایدن نیز از همان منطق رویکرد دولت ترامپ پیروی می­کند یا خیر؟ بررسی این سند و واکنش­ها به آن چه در چین و چه در آمریکا ضروری می­نماید. بر همین اساس، پرونده پیشرو این موضوع را مورد بررسی قرار می­دهد.

بررسی محتوایی گزارش

گزارش منتشر شده شورای آتلانتیک با برشمردن چین به عنوان مهمترین چالش پیش­روی آمریکا به این موضوع اشاره می کند که چین به دلیل مقیاس اقتصاد و قدرت نظامی، و سرعت پیشرفت تکنولوژیک و جهان­بینی کاملا متفاوت آن نسبت به ایالات متحده، اکنون تمام ابعاد منافع ملی آمریکا را تحت تأثیر قرار می­دهد. این یک چالش ساختاری است که تا حدی به تدریج در طول دو دهه گذشته ظهور کرده است. در این میان، به قدرت رسیدن «شی جین پینگ» این چالش را تشدید کرده و جدول زمانی آن را تسریع کرده است.

   در داخل، «شی جین پینگ»، چین را به مارکسیسم- لنینیسم کلاسیک بازگردانده و یک کیش شخصیت شبه مائویی را تقویت کرده و حذف سیستماتیک مخالفان سیاسی خود را دنبال می­کند. اصلاحات بازار چین، متوقف و بخش خصوصی تحت کنترل مستقیم حزب قرار دارد. شی همچنین از ملی گرایی قوم محوربه منظور متحدکردن کشورش در برابر چالش­های پیش­روی اقتدار خود، چه داخلی و چه خارجی، بهره برده است. برخورد وی با اقلیت­های قومی در درون مرزهای چین بر مبنای نسل­کشی است.  چینِ «شی جین پینگ» به طور فزاینده شبیه به شکل جدیدی از دولت پلیسی توتالیتر است. در گسستی نسبت به پیشینیان خود پس از مائو، وی نشان داده که به دنبال پیاده سازی سیستم اقتدارگرای چینی، سیاست خارجی مبتنی بر فشار و اجبار، و حضور نظامی  فراسوی مرزهای چین است. چین در لوای رهبری «شی جین پینگ»، بر خلاف رهبری «دنگ شیائوپینگ»، «جیانگ زمین»، و «هوجین تائو» دیگر یک دولت حامی وضع موجود نیست. این کشور به قدرتی تجدیدنظرطلب تبدیل شده است. برای ایالات متحده  این امر، تغییری اساسی در محیط راهبردی به شمار می­رود.

    به اعتقاد نویسنده برخی ممکن است استدلال کنند که آمریکا پیش از این در خصوص مواجهه با چین استراتژی داشته و در این ارتباط به اعلامیه رقابت استراتژیک ترامپ اشاره می­کنند که در سند استراتژی امنیت ملی 2017 آمریکا نیز نمایان بوده است. اما به باور وی، اگرچه دولت ترامپ نسب به هشدار در مورد چین به خوبی عمل کرده اما تلاش­های گهگاهی وی در اجرا،  بی نظم و در بعضی موارد متناقض بود. به طور ریشه­ای، موضوع این است که رقابت استراتژیک اعلام یک نگرش دکترینی است و نه یک استراتژی جامع که بتواند عملیاتی شود. به اعتقاد وی، برخلاف دوره جنگ سرد که آمریکا دارای یکی استراتژی منسجم در برخورد با چالش شوروی در شکل مهار «جرج کنان» بود، تاکنون چنین چیزی در خصوص چین ایجاد نشده است. long telegram کنان در سال 1946 اساساً ارزیابی از ضعف­های ساختاری در درون خود مدل اتحاد شوروی بود که با این نتیجه گیری تحلیلی همراه بود که شوروی نهایتا تحت فشار تناقضات داخلی خود دچار فروپاشی خواهد شد. با این حال، حزب کمونیست چین در بقاء بسیار ماهرتر از اتحاد شوری عمل کرده، چراکه چین به دقت سرنوشت شوروی و اینکه چه چیزی در آن اشتباه بود را مطالعه کرده است. بنابراین، برای استراتژیست­های آمریکا بسیار خطرناک خواهد بود که بپذیرند یک استراتژی کارآمد برای آمریکا در برابر چین باید مبتنی بر این فرض باشد که سیستم چین سرانجام از درون فرو خواهد پاشید.

   خرد و منطق تحلیل کنان فهم عمیق وی از عملکرد داخلی اتحاد شوروی و توسعه استراتژی آمریکا در چارچوب این واقعیت پیچیده بود. چنین امری در رابطه با چین نیز ضروری است. واقعیت سیاسی این است که حزب کمونیست چین در رابطه با رهبری «شی جین پینگ»  و جاه طلبی­های گسترده وی دچار اختلاف و تفرقه است. اعضای ارشد حزب به طور جدی از جهت­گیری شی ناراحت و همچنین از تقاضاهای بی پایان وی برای وفاداریِ بی­انتها عصبانی­اند.آنها از زندگی خود و زندگی آینده خانواده­هایشان هراس دارند. برخورد با کل حزب کمونیست چین به عنوان یک هدف واحد در زمانی که خطوط گسل داخلی در پیش چشم تحلیلگر باید روشن باشد ساده انگارانه خواهد بود. در حال حاضر، هدف استراتژی آمریکا باید بازگرداندن چین به مسیر پیش از 2013 یعنی وضع موجود راهبردی پیش از «شی جین پینگ» است. به زعم نویسنده گزارش، رهبران آمریکا باید میان حکومت و نخبگان حزب و همچنین میان نخبگان حزب و شی تفاوت قائل شود.  با توجه به این واقعیت، که چین امروز دولتی است که شی جین پینگ در آن تقریباً همه قدرت تصمیم گیری را در اختیار خود قرار داده و از این قدرت به منظور تغییر اساسی  مسیر سیاسی، اقتصادی و سیاست خارجی پکن بهره برده، استراتژی آمریکا باید به دقت بر شی جین پینگ و حلقه داخلی وی و چارچوب سیاسی چینی که در آن حکمرانی می­کنند متمرکز باشد.

اجرای این استراتژی نیاز به درک اهداف جدی «شی جین پینگ» دارد:

  • کنار زدن ایالات متحده به عنوان قدرت تکنولوژیک؛
  • تحلیل بردن برتری آمریکا در سیستم مالی جهانی؛
  • کاهش اعتبار قدرت نفوذ آمریکا به منظور جلوگیری از همراهی دولت­های متمایل به ایجاد توازن در برابر چین؛
  • تعمیق و حفظ رابطه چین با همسایه و ارزشمندترین شریک استراتژیک این کشور یعنی روسیه؛
  • تحکیم ابتکار کمربند و راه به یک بلوک اقتصادی در حمایت از اهداف سیاسی چین ..؛
  • استفاده از نفوذ رو به رشد چین در نهادهای بین­المللی برای مشروعیت زدایی از ابتکارها، استانداردها و هنجارهایی که در تضاد با منافع چین تعریف می­شوند- بویژه حقوق بشر و حقوق دریایی بین­المللی.

در این گزارش به این موضوع اشاره شده که استراتژی آمریکا باید بر پایه ده اصل سازمان دهنده زیر مبتنی باشد:

  1. استراتژی آمریکا باید بر پایه چهار ستون قدرت آمریکا باشد: قدرت نظامی، جایگاه دلار آمریکا به عنوان ارز ذخیره جهانی و پایه اصلی سیستم مالی بین المللی؛ رهبری تکنولوژیک جهانی (با توجه به آنکه تکنولوژی به عامل اصل تعیین کننده قدرت ملی آینده تبدیل شده است)؛ ارزش­های آزادی فردی، انصاف و حکمرانی قانون و …
  2. استراتژی آمریکا باید با توجه به ضعف اقتصادی و نهادی داخلی چین آغاز شود؛
  3. استراتژی چینِ ایالات متحده باید با ارزش­ها و منافع ملی در پیوند عمیق باشد: این چیزی است که به طور سنتی در چشم جهانیان، آمریکا را از چین متمایز می­سازد. دفاع از ارزش­های لیبرال جهان­شمول و نظم بین­المللی لیبرال از جمله این ستون­هایی است که آمریکا آن­ها را پیش می­برد؛
  4. ایالات متحده باید به طور کامل با متحدان اصلی به منظور وحدت در واکنش به چین هماهنگ باشد؛
  5. استراتژی چینِ ایالات متحده باید نیازهای گسترده­تر سیاسی و اقتصادی متحدان و شرکای اصلی را مدنظر قرار دهد؛
  6. ایالات متحده باید در رابطه با روسیه توازن مجددایجاد کند: تقویت اتحادهای آمریکا اساسی است. جدا کردن روسیه از چین در آینده نیز به همین سان اهمیت دارد؛
  7. تمرکز اصلی استراتژی آمریکا و متحدان این کشور در برابر چین، باید در راستای خطوط گسل سیاست داخلی چین به طور کلی و و رهبری چین به طور خاص جهت گیری شود: اشتباه اساسی استراتژی آمریکا حمله به چین به عنوان یک کل بوده است که بدین­وسیله رهبری «شی جین پینگ» را قادر ساخته که واگن­های سیاست چین را حول کشش هیجانی به سمت ناسیونالیسم چینی و غرور تمدنی گردهم آورد؛
  8. استراتژی آمریکا هیچ­گاه نباید ماهیت واقعگرای استراتژی چین را نادیده بگیرد؛
  9. استراتژی ایالات متحده باید بداند که چین در حال حاضر نسبت به درگیری نظامی با ایالات متحده بسیار مضطرب است: اگرچه این نگرش با تغییر توازن در دهه آینده تغییر خواهد کرد. اگر منازعه نظامی میان چین و آمریکا به وقوع بپیوندد و چین در پیروزی قطعی شکست بخورد «شی جین پینگ» احتمالا سقوط خواهد کرد و مشروعیت سیاسی کلی رژیم فرو خواهد پاشید؛
  10. اقتصاد برای شی اهمیت دارد: کمتر از اقدام نظامی آینده، بزرگترین فاکتور که می­تواند در سقوط شی نقش داشته باشد شکست اقتصادی است. این به این معنا است که بیکاری گسترده و کاهش استانداردهای زندگی برای مردم چین می­تواند چنین نقشی ایفاء کند.

واکنش ­ها به انتشار گزارش

در ادامه به مهم­ترین واکنش­هایی که به انتشار این سند هم در چین و هم در آمریکا مطرح شده پرداخته می­شود:

رزونامه گلوبال تایمز در مقاله­ای به این موضوع اشاره می­کند که این سند درسی از شکست­های گذشته آمریکا در سیاست­هایش در برابر چین نمی­گیرد. در این مقاله همچنین به این موضوع اشاره شده که این سند توسط یک فرد ناشناس یا یک مقام سابق حکومتی در آمریکا نگاشته شده است. این گزارش می­تواند به عنوان بقایای دولت ترامپ در نظر گرفته است. ایده­های محوری گزارش همسو با سیاست دولت ترامپ در برابر چین است اما انتشار آن به صورت ناشناس بسیار نامناسب است. مردم چین، حزب کمونیست چین و رهبران چین منافع مشترکی دارند. تلاش ایالات متحده برای جدا کردن مردم چین از حزب کمونیست محکوم به شکست است. اگر ایالات متحده بخواهد حمله به رهبران چین را توجیه کند به منافع مردم چین نیز آسیب می­رساند. در پایان، منافع کلی ایالات متحده نیز آسیب خواهد دید. ایدئولوژی محوری این گزارش گمراه کننده است. نویسنده فاقد یک درک عمیق از وضعیت کنونی چین است. افرادی ادعا می­کنند که کارشناس چین هستتند اما فاقد درکی از شرایط ملی چین هستند. نیروهای ضد چینی آمریکا همچنان در حال آغاز یک جنگ سرد و مواجهه ایدئولوژیکی هستند و تلاش می­کنند تا چین را مهار کرده و همچنین وارد یک انقلاب رنگی علیه پکن شوند.

   به اعتقاد گلوبال تایمز، این گزارش مجموعه­ای از دروغ­ها است. آیا رسیدن از یک جامعه تحت شبه استعمار و نیمه فئودالی به سمت دومین اقتصاد بزرگ جهان دستاورد تحت رهبری حزب کمونیست نبوده است؟ آیا ایالات متحده می­تواند آنگونه که چین به کاهش فقر دست یافته، دست پیدا کند؟ بدون تصیمم حزب و رهبران و همچنین مردم، چین چگونه می توانست در برابر کووید 19 عمل کند؟ بهبود زندگی مردم و ارتقای جایگاه بین­المللی چین در نتیجه رهبری حزب کمونیست است. این امر به طور کلی توسط مردم چین پذیرفته شده، اما این دقیقاً چیزی است که غربی­ها نمی­توانند بفهمند. یا مثالی دیگر، در طول بحران مالی جهانی، بسته 4 تریلیون یوآنی چین در نتیجه تصمیم رهبران آن بود.

   بسیاری از نخبگان سیاسی آمریکا همچنان ذهنیت تهدید کمونیسم دارند. این در حالی است که جهان وارد قرن 21 شده و آنها نباید در وضعیت مخالفت ایدئولوژیک باقی بمانند. The Longer Telegram به طور کامل امیدهای مثبت و سازنده نسبت به سیاست دولت جدید آمریکا در برابر چین و کل سیاست­های جهانی را ویران می­سازد.

   سخنگوی وزارت خارجه چین نیز در این ارتباط اشاره کرد که اینکه نویسنده گزارش می­خواهد ناشناس باقی بماند انگیزه تاریک و بزدلانه پشت آن را نشان می­دهد. دامن زدن به هرگونه جنگ سرد یا مواجهه ایدئولوژیک خلاف روند زمان و اراده مردم است. حرف از تغییر رژیم و تلاش برای مهار چین بیشتر از یک خیال واهی نیست. وی این گزارش را مجموعه­ای از شایعات و تئوری­های توهم توطئه قلمداد می­کند. حزب کمونیست چین همواره شادی مردم، احیای ملت و خیر مشترک برای جهان را دنبال کرده است. هرگونه تلاش برای مداخله در امور داخلی چین و تغییر در سیستم سیاسی آن با تقابل جدی از سوی مردم چین مواجه خواهد شد.

   وانگ ژیانگوی در ساوت چاینا مورنینگ پست معتقد است که بزرگترین مسئله در این سند تازه منتشر شده این است که در ارتباط با اهداف چین اغراق می­کند  و دیدگاه غالب تندروها در برابر چین را به نمایش می­گذارد. همچنین این سند می­گوید که شی به دنبال اعمال سیستم اقتدارگرای چین، سیاست خارجی اجبارآمیز و حضور نظامی ورای مرزهای این کشور در سطح جهان است. به اعتقاد ژیانگوی ممکن است درست باشد که چین تحت لوای رهبری «شی جین پینگ» فلسفه «دنگ شیائوپینگ» مبنی بر پنهان سازی قابلیت­ها را رها کرده باشد و تلاش می­کند تا قدرت اقتصادی و نفوذش به منظور پیشبرد اهدافش در سطح جهانی را افزایش دهد، اما به اعتقاد نویسنده، وی جاه طلبی کمتری دارد.

  نشنال اینترست نیز در مقاله­ای با عنوان «چرا The Longer Telegram چالش چین را حل نخواهد کرد» به بررسی این سند پرداخته است. نویسنده می­گوید با وجود عناصر منطقی و  قابل دفاع، این سند چندین قضاوت تحلیلی و پیشنهاد سیاسی مسئله­دار دارد. دو نقض اساسی در تحلیل سند در خصوص چین وجود دارد. اولین اشتباه این است که اگرچه نیات و اهداف استراتژیک چین گسترده و ماهیت جهانی دارد اما نویسنده در آنها اغراق می­کند. چین در حال افزایش ثروت و قدرت و نفوذ جهانی خود است. اما به دنبال نابودی ارزش­های لیبرال، جایگزینی سرمایه داری دموکراتیک با سرمایه داری اقتدارگرا و تبدیل شدن به مرکز نظم جهانی جدید نیست. چین به دنبال همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داری دموکراتیک است. این به این دلیل است که رهبری چین اغلب به این محاسبه می­پردازد که نظم جهانی اقتدارگرای چین- محور قابل دسترسی نیست و پیگیری آن سودمندی ندارد.

دومین اشتباه تحلیل این گزارش تمرکز منفرد آن بر «شی جین پینگ» است. این در حالی است که همه محرک­ها و پیش برنده­های تنش­های آمریکا و چین قبلاً در زمان رهبران قبلی چین نیز وجود داشته است و همه آنها از ناسیونالیسم به عنوان ستون کلیدی مشروعیت حزب استفاده کرده اند.[7]

  در مقاله­ای در فارین افرز، این استدلال گزارش که رویکرد اجبارآمیز چین از زمان «شی جین پینگ» شروع شده مورد نقد قرار گرفته است. به اعتقاد نویسنده، بسیاری از ابتکارات سیاست خارجی که به عنوان مشخصه­های عصر «شی جین پینگ» به تصویر کشیده می­شود در زمان «هو جین تائو» آغاز شده است. المپیک 2008 چین نقطه ورود حزب کمونیست به جهان بیرون بود و به دنبال وقایعی چون ناآرامی در تبت و اعتراضات در ارومقی (شهری در غرب چین با جمعیت مسلمان نشین) هیچ یک از رهبران چین مایل به پذیرش نقش درجه دوم در نظم ساخته شده توسط غرب نبودند. در کنار این موضوع مهم، تغییر در توازن قدرت میان چین و آمریکا و همسایگان این کشور از جمله عوامل تأثیرگذار بوده است. رویکرد چراغ خاموش «دنگ شیائوپینگ» در زمانی دنبال می­شد که قدرت ملی چین بسیار ضعیف بود، اما حتی در دهه­های پیشین نیز رهبران چین نارضایتی خود را از نظم لیبرال موجود اعلام می­کردند.

ارزیابی و نگاهی به آینده

موضوع مهم و قابل توجهی که از این گزارش می­توان برداشت کرد تحول در راهبرد تقابل آمریکا با چین است. در ابتدا هدف آمریکا هضم چین در نظم لیبرال و تبدیل آن به کنشگری مسئول از طریق «تعامل»بود. این استراتژی در دوره اوباما دنبال می­شد، اما با ورود به دوره ترامپ، فشارها بر چین افزایش پیدا کرد. این فشارها در حوزه­های مختلفی بود که در ابتدا بیش از همه تأکید بر اقتصاد و تجارت بود. اما به تدریج موضوعاتی دیگری نیز مطرح شدند که تغییراتی نسبت به گذشته قلمداد می­شدند. به عنوان مثال، وزیر خارجه پیشین آمریکا، در اواخر کار خود از «شی جین پینگ» به عنوان دبیرکل حزب کمونیست یاد می­کرد و نه رئیس جمهور چین. اما با  انتشار گزارش اخیر اگرچه لزوما به معنای اجرا شدن آن نیست به نظر می­رسد امکان تمرکز آمریکا بر رهبری چین و ایجاد شکاف در میان نخبگان سیاسی این کشور وجود دارد، که نسبت به گذشته تفاوت جدی دارد. بدین ترتیب، این گزارش نشان می­دهد دامنه حوزه­های تقابلی آمریکا با چین دیگر صرف محدود به حوزه تجارت، تکنولوژی، حقوق بشر و غیره نخواهد بود و حوزه جدیدی نیز بر حوزه­های تقابل افزوده شده است. اگرچه نام نویسنده مشخص نیست و انتقاداتی نیز بر برخی مفروضات آن وارد می­شود اما به نظر می­رسد روند سیاست خارجی واشنگتن در برابر پکن در آینده را نشان می­دهد. علاوه بر این، در صورتی که «شی جین پینگ» به یکی از اهداف آمریکا برای کاهش مشروعیت وی بدل شود یکی از اهداف فشارها در سایر حوزه­ها نیز کاهش مشروعیت شخص «شی جین پینگ» خواهد بود.

 

 

منابع پژوهش در دفتر پژوهشکده موجود است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟