جایگاه افغانستان در سیاست خارجی چین؛ پیشینه و چشم‌انداز

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در دهه‌های اخیر، افزایش ظرفیت تأثیرگذاری چین در عرصه سیاست و امنیت بین‌الملل توأمان با افزایش توان و نقش‌آفرینی آن در اقتصاد بین‌الملل محقق شده است. این وضعیت، تصاعد رقابت سایر قدرت‌های بین‌المللی با چینی‌ها را نیز به همراه داشته است که سیاست مهار چین توسط ایالات متحده یکی از نمودهای این رقابت به شمار می‌رود.

 پکن با گسترش همکاری‌های همه‌جانبه خود با حوزه‌های پیرامونی (به‌ویژه با سرزمین‌های غربی که با آنها از طریق خشکی مرتبط است)، در پی بی‌اثر کردن تلاش‌های غرب برآمده است. علاوه بر آن، دغدغه امنیت داخلی چین در منطقه سین کیانگ، عامل دیگر توجه فزاینده پکن به همسایگان غربی و حوزه پیرامونی مسلمان نشین است. در این چارچوب، جایگاه افغانستان نیز در سیاست خارجی این کشور با توجه به نقش کانونی آن در بحث افراط‌گرایی و بی¬‌ثباتی منطقه‌ای از یکسو و تداوم حضور نظامی ائتلاف غربی در آن از سوی دیگر، بیش از پیش اهمیت یافته است. علاوه بر این دو ویژگی مذکور، تأمین امنیت سرمایه‌گذاری شرکت‌های چینی و تلاش برای پایدارسازی امنیت در محدوده اجرایی ابرپروژه طرح ابتکار کمربند جاده، توجه همه‌جانبه چین به مسائل افغانستان را ناگزیر کرده است. چینی‌ها، همانند سایر بازیگران بومی این منطقه، به تجربه دریافته‌اند که هر گونه بی‌ثباتی و ناامنی در این کشورها، مسیر را برای ورود و حضور بازیگران فرامنطقه‌ای هموار می‌کند. تجربه‌ای که احتمالا نه چین و نه قدرت‌های منطقه‌ای غرب آسیا، تمایلی به تکرار آن نخواهند داشت.تأثیرپذیری از عوامل مختلف سیاسی، ویژگی­‌های متنوع فرهنگی- اجتماعی و نیز الزامات همکاری و همگرایی منطقه­‌ای مربوط به توسعه اقتصادی، روابط چین با جهان پیرامون را در بستری پیچیده قرار داده است. با وجود این، اصول پنج­گانه همزیستی مسالمت­ آمیز (احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی، پایبندی متقابل به عدم تعرض، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، برابری، منافع متقابل) که نخستین بار در سال 1954 اعلام شد، تا به امروز، بنیان روابط چین و همسایگان او و نیز قواعد هدایت­گر روابط این کشور با سایر کشورهای جهان را تشکیل می­‌دهد. چین، با 14 کشور از طریق خشکی و با 8 کشور از طریق دریا همسایه است. این کشور، با اتخاذ سیاست «همسایگی خوب»، در صدد تبدیل محدودیت­‌ها و شرایط جغرافیایی خود به یک مزیت در روابط با جهان خارج کوشیده است. ملاحظات مربوط به امنیت ژئواستراتژیک و الگوی رفتاری به­ عنوان قدرتی بزرگ باعث شده است تا هریک از همسایگان چین در سیاست و روابط خارجی این کشور دارای اهمیت و موضوعیت تلقی شود.

پیشینه روابط پکن-کابل
همسایگی چین و افغانستان به­ واسطه باریکه واخان که از کوه­‌های هندوکش تا استان خودمختار سین­ کیانگ کشیده شده و مرز 76 کیلومتری این دو کشور را تشکیل می­‌دهد، میسر شده است. این باریکه کوهستانی که در اثنای بازی بزرگ قرن نوزدهم به­ عنوان منطقه حائل بین انگلیس و روسیه تعیین شده است، در حال حاضر دو کشور پاکستان و تاجیکستان را نیز در جنوب و شمال خود از یکدیگر جدا می­‌کند و در عین­ حال، بهانه جغرافیایی چین برای توجه ویژه به افغانستان و مسائل آن به­ شمار می­‌رود. از ابتدای دهه 1980 که انباشت تحولات نظامی و سیاسی، زمینه حضور بازیگران متعدد را در افغانستان فراهم کرده و مسائل این کشور را به موضوعی بین­‌المللی تبدیل کرد، پکن نیز نگاه نگران خود را به تحولات افغانستان دوخت.
کابل، در سال 1950 چین را به رسمیت شناخت. اما برقراری روابط دیپلماتیک و رسمی بین دو کشور پس از 1955 (که پکن، پس از کنار آمدن با تمایلات افغان­‌ها به شوروی، تأسیس روابط دوجانبه را پذیرفت) ممکن شد. پس از آن، روابط دو کشور با روندی معمول در موضوعات همکاری فرهنگی، تعاملات سیاسی، همکاری­‌های مرزی، مراودات تجاری و سرمایه­‌گذاری، رفت و آمد مقامات و مانند آن ادامه داشت با تمام این­ها و به‌رغم اهمیت افغانستان، روابط دوجانبه و منطقه­‌ای پکن-کابل عموما در سایه روابط مهم­تری اعم از پکن – مسکو، پکن- دهلی و پکن- اسلام­‌آباد بوده است. به ­عبارت دیگر، افغانستان برای دولتمردان چین، مهم، اما در اولویتی پایین­تر در مقایسه با هندوستان، روسیه (سابقا، اتحاد شوروی) و پاکستان قرار داشته و روند روابط دو جانبه نیز، کمتر ابتکارآمیز و بیشتر واکنشی بوده است.
تا پیش از فروپاشی شوروی، کم ­و کیف تعامل مسکو با افغان­‌ها، یکی از اصلی­‌ترین عناصر تنظیم کننده رابطه چین و افغانستان را تشکیل داده و موضع پکن در قبال سیاست­‌ها و فعالیت­‌های مسکو در افغانستان، عموما با سوء­ظن و اعتراض همراه بوده است. پس از آن نیز، موضوعات دامنه­‌داری همچون جنگ داخلی، تروریسم، افراط­‌گرایی مذهبی، آوارگان جنگی، گروه­‌های مجاهد، طالبان، القاعده و … به دغدغه غیر قابل اغماض دولت چین در بحث  افغانستان تبدیل شده، نقش­ آفرینی دولت­‌های مختلف و حضور بازیگران متعدد غیردولتی در این کشور، اساسا چهره افغانستان را برای پکن در دهه­‌های اخیر دگرگون کرده است. اعلام حضور (هر چند پراکنده) داعش و یا گروه­‌های طرفدار آن در مناطق مختلف نیز، زمینه توجیه­ کننده دیگری بود تا چینی­‌ها در سال­‌های اخیر، بیش از هر زمان دیگری به افغانستان و تحولات آن توجه کنند.
پیشینه روابط چین و افغانستان، حضور مداوم (اما غیربرجسته) چین را در موضوعات مختلف این کشور نشان می­‌دهد.

الگوی رفتاری پکن در قبال تحولات سیاسی – امنیتی افغانستان، گاه، هر چند متأثر از تمایلات ایدئولوژیک، اما بیشتر نمایان­گر اولویت­‌های ژئواستراتژیک و ترجیح عمل­گرایی است. چینی­‌ها، همواره در افغانستان حضور داشته­‌اند اما هیچ­ گاه به بازیگر اصلی تحولات این کشور نیز تبدیل نشده­‌اند. به عنوان مثال، موضع­‌گیری پکن در قبال تهاجم شوروی به افغانستان، امپریالیستی خواندن این اقدام مسکو و انتقاد از آن بود تا جایی که حتی در اوایل، گرایشی حمایت­‌گرایانه از نیروهای جهادی افغان را نیز در پیش گرفت. اما طولی نکشید که با جدی شدن مسئله جنبش اسلامی ترکستان شرقی، این حمایت­گری جای خود را به نگرانی­‌های امنیتی داد و چینی­‌ها با واقعیت­‌های ژئواستراتژیک پیرامونی خود مواجه شدند. پس از فروپاشی شوروی نیز، شتابزدگی در به­ رسمیت شناختن  جمهوری­‌های نو استقلال آسیای مرکزی و برقراری روابط دیپلماتیک با هر یک از این کشورها، در چنین چارچوبی قابل تبیین است. در عین حال که ابتکار «سازمان همکاری شانگهای» نیز در راستای فراهم کردن سازوکار همکاری امنیتی و انتظامی با همین کشورها و در پاسخ به نیازهای امنیت منطقه­‌ای مشترک چین و آسیای مرکزی مطرح و راه­‌اندازی شده است.

روابط چین و افغانستان پس از 2001
به­ دنبال لشکرکشی نیروهای بین­‌المللی به فرماندهی ایالات متحده به افغانستان در سال 2001، دوره جدیدی از روابط پکن و کابل – مانند آنچه که برای بسیاری از بازیگران علاقمند به مسائل افغانستان اتفاق افتاد آغاز شد. چین که در سال­‌های پیش از آن نیز به تعامل آشکار و پنهان با حکومت دوفاکتوی این کشور مبادرت کرده بود (به­ ویژه اخباری که پیرامون همکاری شرکت­‌های دولتی چین و طالبان در زمینه فناوری ارتباطات و سایر زمینه­‌ها منتشر می­‌شد، این­ بار، حکومت انتقالی افغانستان را به ­رسمیت شناخته و در سال 2002 برای بازگشایی مجدد سفارت خود در کابل اقدام کرد. در این مقطع، دولت چین هر چند حملات موشکی به مهاجمان 11 سپتامبر را در راستای منافع ملی خود (با توجه به ملاحظات داخلی خود در منطقه ایغورنشین سین­ گیانگ) می­‌دید، اما با ماندن ایالات متحده در افغانستان برای طولانی مدت نیز مخالف بود. رویکرد چین در دوره انتقالی افغانستان، وارد نشدن مستقیم به کشمکش­‌های سیاسی این کشور و عدم پذیرش تعهد نظامی در قبال آن بوده است (هر چند، عنصر همکاری با پاکستان به­ عنوان بازیگری کلیدی در تحولات افغانستان و ظرفیت تعاملات اطلاعاتی – امنیتی فی­مابین، از چشم بسیاری از ناظران دور نمانده است).
افزایش نفوذ هند و ژاپن و تداوم حضور ایالات متحده و نیروهای ناتو در افغانستان و منطقه آسیای مرکزی، یکی از نگرانی­‌های استراتژیک چین است، اگر چه این نگرانی تا سال 2005 انعکاس بیرونی چندانی نداشت. فعالیت­‌های چین در افغانستان تا آن سال، گذشته از همکاری­‌های محدود و تاکتیکی در اطلاعات نظامی، عمدتا بر پروژه­‌های  زیر ساختی شامل راه­‌اندازی شبکه­‌های ارتباطی دیجیتالی، راه­‌سازی، سدسازی، احداث بیمارستان، سیستم­‌های آبیاری و … بوده است. از همکاری­‌های منطقه­‌ای عمده پکن در این مقطع نیز می‌توان به مشارکت در پیمان عدم تعرض افغانستان و همسایگان آن در سال 2002 و موافقت­نامه همکاری بین افغانستان و شش همسایه آن در مبارزه با قاچاق مواد مخدر که در سال 2004 در برلین امضا شد، اشاره کرد. اما کشته شدن 11 کارگر چینی یک شرکت راه­‌سازی در ولایت قندوز در سال 2004 و بی­‌پاسخ ماندن مطالبات پکن در خصوص تأمین امنیت اتباع خود، بهانه­‌ای شد تا این کشور نیز تداوم حضور ناتو و نیروهای ائتلاف را یکی از عوامل بی­‌ثباتی در افغانستان اعلام کند. بر همین اساس در چهارمین نشست سالانه سازمان همکاری شانگهای در سال 2005 «خارج شدن همه قدرت­‌های خارجی از منطقه» به­ عنوان یکی از مفاد بیانیه مشترک دولت­‌های عضو این سازمان منتشر شد. دولت چین، از آن پس در موضعی مشترک با روسیه، سیاست اصولی خروج نیروهای ناتو و ائتلاف از افغانستان را مدنظر قرار داده است.
سفر حامد کرزی به چین در سال 2006 نقطه عطف دیگری در روابط پکن – کابل به ­شمار می­‌رود. علاوه بر چارچوب همسایگی خوب و پیمان مودت، همکاری چین در آموزش نظامی افغان­‌ها و ارائه کمک­‌های تسلیحاتی، همکاری در مقابله با جرائم بین­‌المللی و همکاری در عرصه­‌های هوانوردی، اقتصادی و تجاری، حفظ میراث فرهنگی، جهانگردی، کشاورزی و دامداری که در این سفر مورد توافق قرار گرفت، چینی­‌ها را به بزرگترین سرمایه­‌گذار خارجی در افغانستان تبدیل کرد و تا سال 2009 چین، به شریک تجاری اول افغانستان تبدیل شد.
حضور افغانستان در سازوکار سازمان همکاری شانگهای به­ عنوان عضو ناظر که در نشست دوازدهم این سازمان در 2012 در پکن رقم خورد، بستر دیگری فراهم کرد تا ظرفیت نفوذ چین در افغانستان بار دیگر افزایش یابد. یکی از مباحث اصلی این نشست، آینده افغانستان و امنیت منطقه پس از خروج ناتو از افغانستان در سال 2014 بود که پیش از آن اعلام شده بود. چین در سال 2014 در جریان کنفرانس تعامل و اعتمادسازی آسیا (سیکا) از چشم­ انداز جدید خود درباره امنیت منطقه­‌ای رونمایی کرد که در چارچوب آن، شی جین پینگ، رئیس دولت چین، ضمن تأکید بر اعتماد متقابل، منافع متقابل، برابری، توسعه مشترک بر مبنای همکاری و صلح پایدار مبتنی بر همگرایی منطقه­‌ای، این گزاره را که «پیشبرد مسائل آسیا و حل مشکلات آن توسط خود آسیایی­‌ها میسر خواهد بود» مطرح کرد. نتیجه راهبردی چنین ایده­‌ای، پیشنهاد تأمین امنیت مناطق مختلف آسیا توسط سازوکارهای منطقه­‌ای آسیایی است که در ارتباط با تحولات افغانستان، آمادگی سازمان همکاری شانگهای برای پذیرش مسئولیت­‌های بیشتر در قبال امنیت و ثبات افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی را در بر دارد.
در نتیجه تفسیر موسّع دولت چین از مفهوم امنیت، این کشور توانسته است دغدغه­‌های امنیت داخلی خود را با موضوعات امنیت منطقه­‌ای گره بزند. چینی­‌ها، در تدارک سازوکارهای لازم برای تأمین امنیت ملی خویش به­ واسطه گسترش روابط اقتصادی و تجاری با حوزه­‌های پیرامونی و در نتیجه وابستگی متقابل، جلب مشارکت همسایگان و بسیاری از کشورهای دیگر در قالب ابرپروژه طرح ابتکارکمربند جاده و ایجاد تمرکز بر مقابله با هر نوع بی­‌ثباتی در مناطق حاشیه­‌ای، علاوه بر بهره­‌مندی از عواید اقتصادی، در تخفیف نگرانی­‌های امنیت استراتژیک خود نیز توانا  بوده­‌اند. افزایش نسبی تحرک چین در قبال مسائل سیاسی و اقتصادی افغانستان در دوره اخیر نیز در چنین بستری قابل تبیین است.
افزایش مراوادت دیپلماتیک در یک دهه اخیر، اعلام شراکت راهبردی در 2012، اعلام حمایت از فرآیند صلح افغانستان در سال 2014 (با تعیین یک دیپلمات برجسته، سفیر سابق چین در افغانستان و هندوستان، به ­عنوان نماینده ویژه چین در امور افغانستان)، همکاری در ساخت 10 هزار مسکن، اعطای بورس تحصیلی به 1500 دانشجوی افغان و تأکید بر تداوم حمایت از افغانستان در روند صلح با طالبان در سال 2015، امضای موافقتنامه همکاری­‌های گمرکی و افزایش ظرفیت­‌های تجارت دوجانبه در سال 2017، راه­‌اندازی سازوکار «گفتگوی راهبردی سه­ جانبه» با حضور پاکستان و ابتکار «گفتگوی وزرای خارجه» (بین چین، افغانستان و پاکستان) در سال 2017 و 2018 که در ذیل همکاری­های اقتصادی و دیپلماتیک، توسعه همکاری­های سیاسی و امنیتی با تمرکز بر تحولات افغانستان را هدف­‌گذاری کرده است، نمایان­گر بخشی از تحرک پکن در رابطه با افغانستان است. نیازی به تصریح نیست که سازوکارهای سه­ جانبه اخیرالذکر، بیش از هر چیز، نشانه تلاش چین برای اعتمادسازی بین کابل و اسلام­‌آباد تلقی می­‌شود.

نقش بالقوه چین در میانجی­گری «صلح پایدار» افغانستان
علاوه بر همکاری­‌های دوجانبه یا سه­ جانبه، چینی­‌ها در سازوکارهای بین­‌المللی و ساختارهای چند جانبه مرتبط با صلح و توسعه افغانستان نیز حضور و مشارکت فعالی دارند. کنفرانس بروکسل درباره افغانستان (2016)، کنفرانس­‌های کابل (2017 و 2018) و کنفرانس ژنو درباره افغانستان (2018) از آن جمله است. از سوی دیگر، چهره سنتی «بی­‌طرف» چین در افکار عمومی افغانستان، جایگاه شراکت تجاری و گسترش همکاری­‌های سیاسی با کابل در سال­‌های اخیر، فقدان پیشینه هرگونه نزاع مرزی یا ادعای ارضی بین دو کشور دوران معاصر، احترام به حاکمیت افغانستان، وزن سیاسی تعیین کننده (ورای ساختار حقوقی برابر اعضا) در سازمان همکاری شانگهای و نفوذ فزاینده در منطقه به­ واسطه روابط اقتصادی گسترده و ابرپروژه طرح ابتکارکمربند جاده، از جمله ویژگی­‌هایی است که نگاه مثبت افغان­‌ها را نسبت به چین شکل داده است. روابط راهبردی با پاکستان و تجربه تعامل با طالبان از دهه 1990، حتی، در بین گروه­‌های معارض دولت کابل نیز زمینه افزایش ظرفیت چانه­‌زنی پکن را فراهم آورده است. بر همین اساس است که قابلیت چین برای حمایت از گفتگوهای «صلح افغانستانی» (افغان- افغان و نه ایالات متحده- طالبان) که پایدارتر و بومی­‌تر از انواع گفتگوهای دیگر (فارغ از نتایج آن­ها در حال حاضر) بوده و متناسب با راهبرد جدید امنیتی این کشور (تأمین امنیت آسیا توسط آسیایی­‌ها) نیز می­‌باشد، قابل تأمل است.

فرجام سخن
بر خلاف بسیاری از قدرت­‌های بزرگ حاضر در افغانستان، پیوند چین با مسائل سیاسی- امنیتی این کشور، «طبیعی» است. جایگاه چین در تحولات دهه­‌های اخیر افغانستان، از «بازیگری حاضر اما منفعل»، به «بازیگری فعال اما در سکوت» تبدیل شده است. رویکرد اصولی چین در تحولات منطقه پیرامونی، از جمله در افغانستان و آسیای مرکزی، مبتنی بر سازوکارهای منطقه­‌ای، دیپلماسی چندجانبه و ساختارسازی بومی منطقه­‌ای و آسیایی در موضوعات امنیتی، سیاسی و اقتصادی است. نمونه آن، گسترش مسئولیت­‌پذیری سازمان همکاری شانگهای و فعال­‌تر کردن کنفرانس تعامل و اعتمادسازی آسیا (سیکا) در سال­‌های اخیر است. ابرپروژه طرح ابتکار کمربند جاده نیز الزامات وسیعی را در حوزه توسعه اقتصادی و تأمین امنیت پایدار، به ­ویژه در مسائل مرزی کشورهای مشارکت کننده به ­همراه دارد. بنابراین، ویژگی راهکارهای بومی چین، به­ صورت طبیعی مبتنی بر «امنیت مشترک منطقه­‌ای» است. بر همین اساس است که اصولی مانند همگرایی منطقه­‌ای، برابری، اعتماد متقابل و منافع متقابل برآمده از آن، مورد تأکید رهبران این قدرت آسیایی بوده است.
در دهه­‌های اخیر، افزایش ظرفیت تأثیرگذاری چین در عرصه سیاست و امنیت بین­‌الملل توأمان با افزایش توان و نقش­ آفرینی آن در اقتصاد بین­‌الملل محقق شده است. این وضعیت، تصاعد رقابت سایر قدرت­‌های بین­‌المللی با چینی­‌ها را نیز به­ همراه داشته است. سیاست مهار چین که بلوک غرب (به­ رهبری ایالات متحده) در صدد اجرای آن است، یکی از نمودهای این رقابت به ­شمار می­‌رود. در مقابل، پکن نیز با گسترش همکاری­‌های همه ­جانبه خود با حوزه­‌های پیرامونی (به ­ویژه با سرزمین­‌های غربی که با آنها از طریق خشکی مرتبط است)، در پی بی­‌اثر کردن تلاش­‌های غرب برآمده است. علاوه بر آن، دغدغه امنیت داخلی چین در منطقه سین کیانگ، عامل دیگر توجه فزاینده پکن به همسایگان غربی و حوزه پیرامونی مسلمان­ نشین است. در این چارچوب، جایگاه افغانستان نیز در سیاست خارجی این کشور با توجه به نقش کانونی آن در بحث افراط­‌گرایی و بی­‌ثباتی منطقه­‌ای از یک­سو و تداوم حضور نظامی ائتلاف غربی در آن از سوی دیگر، بیش از پیش اهمیت یافته است. علاوه بر این دو ویژگی مذکور، تأمین امنیت سرمایه­‌گذاری شرکت­‌های چینی و تلاش برای پایدارسازی امنیت در محدوده اجرایی ابرپروژه طرح ابتکار کمربند جاده، توجه همه­‌جانبه چین به مسائل افغانستان را ناگزیر کرده است. چینی­‌ها، همانند سایر بازیگران بومی این منطقه، به تجربه دریافته‌اند که هر گونه بی­‌ثباتی و ناامنی در این کشورها، مسیر را برای ورود و حضور بازیگران فرامنطقه­‌ای هموار می­‌کند. تجربه­‌ای که احتمالا نه چین و نه قدرت­‌های منطقه­‌ای غرب آسیا، تمایلی به تکرار آن نخواهند داشت.

 

 

 

منبع:http://www.iess.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟