جهان فانتزی «سوپر ترقی­خواهان» آمریکایی

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
«سوپر ترقی­خواهان» و چهره هایی نظیر «ایلهان عمر» و «الکساندرا اوکازیو کورتز» از دیدگاه­ های بنیادی متفاوتی نسبت به سیاست خارجی آمریکا برخوردارند و در عین حال صدای اقلیت کنگره در این زمینه هستند.

این جریان بر این اعتقاد است که سیاست خارجی آمریکا توسط نخبگان سیاسی­، ارتش (بوروکراسی نظامی)، شرکت های بزرگ و جریان اصلی در دو حزب آمریکا تعیین می شود؛ سیاست خارجی که به شدت در تله نظم برآمده از جنگ جهانی دوم گیر افتاده است و اراده خروج از چارچوب های کلاسیک 80 ساله در سیاست خارجی آمریکا را ندارد. اما «سوپر ترقی­خواهان» که از شکاف نسلی و نژادی سر برآورده اند، عدالت اجتماعی، حقوق بشر و صلح را به عنوان نقاط کانونی سیاست خارجی خود مطرح می کنند.

از این منظر سطح تحلیل کاملا دچار دگرگونی می شود و «سوپر ترقی­خواهان» به جای تمرکز بر دولت ها و شرکت ها بر نقش برجسته مردم، افراد و سازمان های مردم نهاد در سیاست خارجی مدنظر خود پافشاری می کنند. از همین رو حقوق بشر و نقض آن بسیار مورد توجه قرار می گیرد؛ در مناقشه اخیر در سرزمین های اشغالی موسوم به «سیف القدس» آنچه مورد توجه آن­ها قرار گرفت و صدای اعتراضشان را بلند کرد، همین مساله بود و از این حیث تمایزی میان اسرائیل؛ حماس و آمریکا وجود ندارد و هر سه مرتکب جنایت ­های قابل توجه شده اند،آمریکا بدلیل حمایت از اسرائیل و ناقض حقوق بشر در جنگ 11 روزه، اسرائیل به دلیل ارتکاب جنایت جنگی عریان و حماس به عنوان یک گروه مسلح که به جای دغدغه حقوق مردم از مطامع سیاسی برخوردار است. در این جنگ آنچه در کانون توجه این جریان بود مردم فلسطین بودند و نه حماس و سایر تشکیلات سیاسی و مسلح که طرف این منازعه قرار داشتند.

این جریان به دلیل اولویت قرار دادن مساله مردم و افراد به جای دولت ها یا بازیگران اقتصادی و سیاسی ترجیح می دهد که حمایت از سازمان های مردم نهاد حامی حقوق مردم فلسطین را برعهده بگیرند.

 

اهم رویکردهای «سوپر ترقی­خواهان» در سیاست خارجی :

حال با این مقدمه به سراغ نکات کلیدی در دیدگاه سیاست خارجی جناح پیشروی حزب دموکرات می رویم:

1) ضرورت تجدید نظر بنیادین در سیاست خارجی آمریکا و تاکید بر این مساله که نظم برآمده از جنگ جهانی دوم اعتبار خود را از دست داده است و سنگ بنای نظام بین الملل جدید باید براساس همکاری، دیپلماسی و امنیت از طریق برقراری حاکمیت جهانی پاسخگو باشد تا با اجرای قوانین و هنجارهای بین المللی صلح و امنیت بین المللی را تضمین کند.(باور به نوعی ایده آلیسم کانتی و حکومت جهانی)

2) باور به ایده معروف لیبرال ها در روابط بین الملل که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است؛ یعنی اینکه اگر سیاست خارجی آمریکا میلیتاریزه شده است به دلیل نظامی شدن جامعه آمریکاست؛ اگر آمریکا اراده ای برای مقابله با نقض حقوق بشر و ظلم در جهان ندارد، به دلیل سیستم تبعیض آمیز نژادی و نخبه سالار در داخل است و سرانجام اینکه اگر ایالات متحده مقابله با تغییرات آب و هوایی در جهان را جدی نمی گیرد، به دلیل در اولویت بودن منافع شرکت ها و الیگارشی اقتصادی در سیاست داخلی این کشور است، بنابراین برای اصلاحات اساسی در سیاست خارجی باید تحولات و جنبش های اجتماعی و سیاسی در داخل را جدی گرفت و تغییرات اساسی را از داخل کلید زد.

3) تجدید نظر اساسی در دکترین کلاسیک امنیت ملی آمریکا یعنی تاکید بر اعتبار اخلاقی آمریکا در جهان به جای نقش رهبری این کشور در نظام بین الملل، پیشگیری از درگیری به جای جنگ، دموکراتیک کردن سیاست خارجی به جای میلیتاریزه شدن آن و…

4) اولویت بخشیدن به موضوع ارزش­ها و هنجارها به جای منافع؛ به همین دلیل ضروری است الگوی رفتاری آمریکا در قبال متحدان و رقبا تابع معیار یکسان ارزش­ها باشد و هرجا نقض آن را مشاهده کرد، صرف نظر از موضوع رقابت یا اتحاد با آن برخورد کند؛ به همین دلیل پیشنهاد می شود که در کمک های مالی به متحدین که به نقض حقوق بشر متهم هستند، تجدید نظر شود(عربستان،اسرائیل، مصر و..).

5) دولت ها دیگر بازیگران مهم روابط بین الملل نیستند و ما در حال شیفت بزرگ از نظام بین الملل دولت محور به نظام جهانی مردم محور هستیم؛ به همین دلیل حقوق بشر، ایجاد حاکمیت های پاسخگو، عدالت نژادی، جنسیتی، زیست محیطی و توسعه محلی در اولویت قرار می گیرد. بر این اساس باید استقرار نظم جهانی که نه از دولت­ ها بلکه از مردم و خواسته­ های آن­ها (توسعه و رفاه همه مردم جهان) حمایت می کند، در دستور کار قرار گیرد (از طریق اجرای قوانین و هنجارهای بین المللی).

6) امنیت آمریکا در گرو امنیت دیگران است؛ بنابراین باید به نقش کانونی ارتش و بودجه نظامی در سیاست خارجی ایالات متحده پایان داد. از همین رو پایان دادن به جنگ­های بی پایان، توانمندسازی مستبدین و ناقضان حقوق بشر و در اولویت قرارگرفتن منافع افراد و شرکت های معدود با هزینه سنگین، ضروری است و در زمره نیازهای فوری و حیاتی آمریکا قرار می­گیرد.

7) حمایت از اقتصاد پایدار و انسان محور جهانی؛ باید با حذف انگیزه­های اقتصادی شرکت ­ها برای سودجویی از انسان و سوء استفاده از محیط زیست، به نقش آمریکا به عنوان بزرگترین عامل خشونت در جهان پایان داد. جنگ­های بی پایان و سیاست­ های اقتصادی استثماری اغلب توسط شرکت­ هایی هدایت می شوند که از گسترش درگیری­  ها در سراسر جهان سود می برند. باید هنجارها و اصول امنیت ملی دوباره بازتعریف شوند و بر افراد، برنامه ها و صنایعی سرمایه­ گذاری انجام شود که انسان­ ها، کارگران، نهادها و جوامع را برای حمایت از نیازهای انسانی توانمند سازند.

8) در اولویت قرارگرفتن سیاست ­های باز و لیبرال مهاجرتی در آمریکا تا بدین وسیله همه مردم از طریق مهاجرت حق استفاده از فرصت­ های برابر، امنیت و ثبات را داشته باشند. در این چارچوب باید همواره رویکرد های مبتنی بر کرامت انسانی و دیپلماسی به جای استفاده از زور در اولویت قرار گیرد. سرمایه­گذاری­ ها در ایالات متحده و خارج از کشور در حوزه مهاجرت باید منعکس کننده سهم مشترک واشنگتن در تامین سلامت و رفاه در حاشیه ­ترین جمعیت جهان باشد.

9) صرف نظر از تمرکز ویژه بر مردم به جای دولت­ها باید این گروه­ های انسانی خاص در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار گیرند: زنان، دگرباشان، رنگین پوستان، مردم جنوب جهانی، افراد دارای معلولیت و جوامع کم درآمد در سراسر جهان.

 

نتیجه­ گیری :

با توجه به این مولفه ها و واقعیت های حاکم ساختاری، نهادی و ارزشی در واشنگتن می توان چنین نتیجه گرفت که گفتمان «سوپر ترقی­خواهان» برای تفوق یافتن بر سایر گفتمان ها به­­ خصوص جریان اصلی در سیاست خارجی آمریکا راه درازی در پیش دارد، ضمن اینکه ایده ­آلیسم نهفته و ریشه ­دار در این گفتمان یکی از اسباب ضعف این جریان سیاسی برای رسوخ و نفوذ بیش از پیش در سیاست خارجی آمریکا محسوب می­ شود.

 

 

منابع پژوهش در دفتر اندیشکده موجود است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟