الزامات و چالش‌های ملت دولت سازی در امارت اسلامی افغانستان

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
طالبان و ملت – دولت سازی در امارت اسلامی افغانستان: الزامات و چالش ها
بحران حاکمیت سرزمینی در افغانستان از ابتدای تاسیس تاکنون ناشی از عوامل و متغیرهای گوناگونی است که در چارچوب روند دولت- ملت ‌سازی قابل‌ بررسی است. جغرافیای قومی افغانستان که بر تشدید ضعف ساختاری دولت‌ سازی مؤثر بوده، از اهمیت به سزایی برخوردار است. جوامع موزائیکی قومی اغلب از آسیب‌ های جدی در امنیت مرزها به شمار می ‌روند، بنابراین درک تحولات سیاسی افغانستان بدون مطالعه جغرافیای قومی و جامعه موزائیکی آن کشور امکان ‌پذیر نیست.

مقدمه

بحران حاکمیت سرزمینی در افغانستان از ابتدای تاسیس تاکنون ناشی از عوامل و متغیرهای گوناگونی است که در چارچوب روند دولت- ملت ‌سازی قابل‌ بررسی است. جغرافیای قومی افغانستان که بر تشدید ضعف ساختاری دولت‌ سازی مؤثر بوده، از اهمیت به سزایی برخوردار است. جوامع موزائیکی قومی اغلب از آسیب‌ های جدی در امنیت مرزها به شمار می ‌روند، بنابراین درک تحولات سیاسی افغانستان بدون مطالعه جغرافیای قومی و جامعه موزائیکی آن کشور امکان ‌پذیر نیست. ضعف ساختاری دولت ‌سازی در افغانستان و تضعیف تاریخی الگوی دولت- ملت در آن کشور در فضای جغرافیای قومی قابل ‌بررسی است.

این کشور به ‌لحاظ گروه‌ های نژادی از مردمان مختلف تشکیل گردیده و به ‌لحاظ نوع سرزمین و آب‌ و هوا به 8 ناحیه جغرافیایی تقسیم می‌ شود و تمامی این نواحی به‌ جز ناحیه مرکزی تا مرزهای سیاسی افغانستان امتداد دارد و گروه‌ های قومی افغان با گروه ‌های مشابه در آن‌ سوی مرزهای افغانستان ارتباط قومی و قبیله ‌ای دارند. سست‌ شدن پایه‌ های حاکمیت ملی و سرزمینی این کشور همواره موجب تشدید تمایلات جدایی ‌طلبانه و گریز از مرکز در ایالات این کشور شده ‌است و نیروهای گریز از مرکز به واسطه شرایط جغرافیایی قومی و تنوع قومی و فرهنگی به منازعات مسلحانه با دولت مرکزی یا با یکدیگر برای کسب حداکثر قدرت پرداخته ‌اند. البته شاکله قدرت قومی افغانستان را پشتون ‌ها تشکیل می‌ دهند و در رتبه ‌های بعدی هزاره‌ ها و تاجیک ها بیشترین جمعیت را به خود اختصاص داده ‌اند. بنابراین بیشتر ایالات افغانستان براساس گونه ‌شناسی جغرافیای قومی طبقه ‌بندی می ‌شوند و وفاداری قومی قبیله ‌ای مقدم بر وفاداری ‌های ملی و ناسیونالیستی در افغانستان است و اقوام پشتون نیز افغانستان را حول محور وفاداری ‌های قومی- ملی اداره کرده‌ اند.

بنابراین بین دولت که نماد وحدت ملی است و سرزمین که نماد حاکمیت ارضی است یک شکاف عمیق استراتژیک وجود دارد. بدین ‌ترتیب فقدان اقتدار داخلی و تشدید مناقشات قومی در افغانستان موجب تشدید و عمیق‌ تر شدن آنارشی در این کشور شده ‌است. بنابراین نوشته حاضر درصدد است ضمن توصیف وضعیت ملت-دولت ‌سازی در افغانستان طی سال ‌های 2001 تا زمان خروج نیروهای آمریکایی از این کشور به تحلیل وضعیت ملت-دولت‌ سازی در امارت اسلامی طالبان بپردازد و چالش‌ ها و ظرفیت ‌های پیش روی رژیم کنونی طالبان را پیرامون ضرورت ملت-دولت‌ سازی تبیین کند.

دلیل مقدم دانستن ملت ‌سازی بر دولت ‌سازی اهمیت وافر شکل گیری یک هویت ملی در روند دولت ‌سازی است. بنابراین تا زمانی‌که گروه ‌ها و اقوام و مذاهب و زبان ‌های موجود در یک سرزمین احساس جمعی و هویت ملی نداشته باشند روند دولت ‌سازی آغاز نشده و در صورت اجبار از بالا نیز مانند آنچه در روند دولت‌ سازی آمریکا در افغانستان شاهد بودیم با شکست مواجه خواهد شد.

 

ضرورت و الزامات ملت- دولت سازی

با توجه به قومی بودن سیاست در افغانستان و وابسته بودن شخصیت های سیاسی به اقوام مختلف، حتی تنش های کوچک در این کشور تبدیل به شکاف های اجتماعی بزرگ می شود. در چنین وضعیتی ضرورت ملت سازی بیش از همیشه آشکار می شود. منظور از ملت سازی فرایند ساختن یک هویت ملی با استفاده از قدرت حکومت است. هدف از این فرایند یکی ‌سازی مردم درون حکومت است تا از نظر سیاسی در بلندمدت پایدار و قابل دوام بماند. ساختار جامعه افغانستان، یک ساختار قومی و قبیله ای است و هویت های قومی و قبیله ای بر هویت ملی غالب است. از نخستین سال های تاسیس این کشور تا به امروز حکومت های افغانستان به ملت سازی توجه نکرده اند و بر اثر این بی توجهی ساختار اجتماعی افغانستان تحول نیافته و دچار تغییر چندانی نشده است.

در دنیای مدرن، از وظایف اساسی هر نظام سیاسی ایجاد و تقویت ملت سازی است. هر دولتی که عملکرد درست در این راستا نداشته باشد، با بحران های اجتماعی روبرو خواهد شد و شاهد فروپاشی اجتماعی خواهد بود. لوسین پای از نظریه پردازان توسعه، برای تشخیص کشورهای توسعه یافته از کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته، «تئوری بحران ها» را ارائه کرد و پنج بحران را بر سر راه نظام سیاسی قرار داد که با عبور از آن می تواند به یک کشور توسعه یافته تبدیل شود. یکی از جدی ترین آن بحران ها، بحران هویت است که مربوط به فرایند ملت سازی است.

برای این که فرایند ملت سازی در یک جامعه به درستی طی شود، مردم باید از هویت های سنتی، قومی، نژادی و مذهبی عبور کنند و به یک احساس جمعی دست یابند. عبور از هویت های سنتی نیازمند به وجود آمدن یک خودآگاهی جمعی است.

در جوامع توسعه یافته ملت سازی مقدم بر دولت سازی است. جوامع مزبور بر اساس تجربه های تاریخی به یک خودآگاهی جمعی رسیده اند و ضرورت همبستگی جمعی در قالب یک ملت را درک کرده اند و پس از آن تلاش کرده اند که  دولت را به مفهوم مدرن آن بسازند. اما در کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته همانند افغانستان دولت سازی مقدم بر ملت سازی است. به همین خاطر فرایند ملت سازی در افغانستان همواره با چالش مواجه بوده است و به نتیجه نرسیده است.

در جوامعی که دولت سازی مقدم بر ملت سازی بوده اند، ملت سازی باید در درون دولت شکل گیرد؛ همان طور که جامعه جهانی در کنفرانس بن، اول ساختار سیاسی دولت افغانستان را تشکیل دادند و بعد خواستند که از طریق دولت مردم افغانستان را متحد بسازند. از جمله شاخصه ها و الزامات ملت سازی می توان به موارد ذیل اشاره داشت:

  1-عدالت اجتماعی:  عدالت اجتماعی به معنی توزیع عادلانه قدرت و سرمایه های اجتماعی است. اما این امر در گذشته وجود نداشته است و تلاش ها در این مورد ناکافی بوده است و نتوانسته رضایت شهروندان را به دست بیاورد. تامین عدالت اجتماعی باعث به وجود آمدن احساس همگرایی می شود و زمینه را برای تقویت پروسه ملت سازی فراهم می کند. تا زمانی مردم یک جامعه از نابرابری اجتماعی رنج ببرند و فرصت ها و سرمایه های اجتماعی به صورت عادلانه توزیع نگردد، احساس همگرایی به وجود نمی آید و در نتیجه پروسه ملت سازی نیز به ثمر نخواهد نشست.

 2- مشارکت سیاسی: ملت سازی با حذف هویت های قومی و مذهبی به وجود نمی آید، بلکه دولت باید سیاستی را طرح و اجرا کند که ضمن پذیرفتن هویت های متفاوت قومی، زبانی و مذهبی؛ ارزش ها و باورهایی را به وجود بیاورد که فراتر و برتر از فرهنگ، عقاید و باورهای اقوام و مذاهب مختلف باشد و برای همه قابل احترام گردد. یکی از راهکارها می تواند مشارکت سیاسی عادلانه در ساختار سیاسی دولت باشد و نخبگان سیاسی بر مبنای شایسته سالاری از اقوام مختلف در درون ساختار جایگزین شوند.

البته می توان علاوه بر دو مورد فوق که بسیار حائز اهمیت هستند به موارد مهم دیگری نیز اشاره کرد:

– شناسـایی مشکلات درونی و برونی، و موانع اتحاد ملی، و تلاش برای فائق آمدن بر این عوامل؛

– استقرار و گسترش امنیت پایدار؛

– دولت فراگیر و شامل همه اقوام و گروه های موثر؛

– هماهنگ نمودن فعالیت اقوام و گروه های گوناگون و متمایز فعال در جامعه؛

– توانمندسازی جامعه مدنی و تقویت نهادهای دموکراتیک؛

– توسعه امکان تبادل نظرها و ایده ها در سطحی وسیع و تـلاش بـرای زمینـه سـازی تحقـق اجماع و اتفاق نظر همگانی، و استفاده از رسانه ها؛

– جامعه پذیری سیاسی از طریق حضور رسانه های مستقل و آزاد، ترویج آموزش عمومی، و خانواده های آگاه؛

– کارآمدی حکومت مشتمل بر ارتقای سـطح شـفافیت، مبـارزه و کنتـرل فسـاد، پاسـخ گـویی عمومی؛

– حاکمیت قانون و گسترش سطح مشارکت عمومی؛

– فقرزدایی؛

 

اقدامات آمریکا در روند ملت دولت سازی

 دولت ‌های افغانستان همواره دولت‌ های ضعیفی بودند و گستره‌ اقتدار آن ها محدود به کابل و تا حدودی مناطق شمالی این کشور بوده است. دراین میان آمریکا سعی کرده با شکل ‌دهی به دولت، نهایی‌ سازی قانون اساسی لیبرال و تشکیل دولت انتقالی، برگزاری انتخابات و آموزش پلیس ملی افغانستان، اقتدار لازم را برای دولت این کشور فراهم کند.

از دیگر اقدامات آمریکا در دولت‌ سازی مدیریت نزاع ‌های بومی است که به دو دسته درگیری‌ های قومی و قبیله‌ ای و تلاش برای استقلال تقسیم می ‌شد. هر قوم بر مناطق خاصی از افغانستان تسلط دارد و خواستار استفاده از منابع همان منطقه است. احساس بی‌ عدالتی در توزیع موجب شده برخی قبایل خواستار استقلال باشند. آمریکا با بهره گیری از افسانه ‌ها جهت تاکید بر افغان بودن و نه پشتون یا هزاره بودن، در مدیریت نزاع‌ های بومی این کشور کوشید.

 

ملت ‌سازی مرحله‌ ای بسیار حساس‌ تر از دولت ‌سازی است و به‌ معنای ورود به لایه‌ های فرهنگی و آموزشی است که آمریکا ملت‌ سازی در افغانستان را از سال 2007 آغاز کرد. ابتدا آموزش برای تمامی مردم اجباری شد و ساخت مدارس و نه مکاتب در دستور کار قرار گرفت. محتوای آموزشی نیز تغییر کرد و تقریباً دروس مذهب محور حذف شد. در ادامه دانشگاه ‌هایی به سبک آمریکایی تاسیس شد و با توجه به محدودیت ‌های مضاعفی که در دوره طالبان به زنان این کشور تحمیل می‌ شد در دوره تسلط آمریکا نهادهایی جهت آشنایی زنان با حقوق خود و حمایت از آنان تأسیس شد.

زمینه ‌های قانونی ورود زنان به مجلس افغانستان فراهم شد و اداره حقوق ‌بشر و اداره زنان در ساختار وزارت امور خارجه افغانستان پس‌از طالبان گنجانده شد. اما باید توجه داشت که آمریکایی ‌ها بدون توجه به نیازها و فرهنگ افغانستان به توزیع الگوهای لیبرالی پرداختند. یکی از عواملی که همواره در مقابل اقدامات ملت سازانه آمریکا مقاومت می‌کرد طالبان، سنت‌ها، ساختارهای قدیمی و البته افرادی بودند که حوزه مذهب را فراگیر دانسته و هرچیزی را با مذهب منطبق می کنند.

 

چالش های پیش روی طالبان

همان گونه که پیش ‌از این آمد در کشور افغانستان هنوز ملت- دولت شکل نگرفته و احزاب، گروه‌ ها و افراد به‌ جای وفاداری به یک کل واحد تحت عنوان افغانستان به قبیله خود وفادارند. در چنین فضایی با خروج نیروهای آمریکایی و قدرت‌گیری مجدد طالبان در عرصه سیاسی این کشور شاهد شکل ‌گیری دولتی تماماً قومی در سرزمینی هستیم که موزائیکی از اقوام مختلف است.

بنابراین به ‌زودی شاهد افزایش مخالفت‌ ها با این دولت قومی خواهیم بود که همچون سالیان گذشته امکان پاگیری و تثبیت یک هویت ملی را با چالش‌ های جدی روبرو می‌ کند و در صورت بروز چنین شرایطی دولت طالبان مجددا به سیاست‌ های پیشین خود و گسترش خشونت و ارعاب روی‌ می آورد. لذا یکی از مهم‌ترین چالش‌های جدی پیش روی طالبان تعارض منافع بر سر تقسیم غنائم و قدرت خواهد بود. چالش دوم مربوط به مناطقی است که فعلا خارج از کنترل و تسلط دولت است این نقاط بهترین فضا را برای حضور گروه‌های تروریستی فراهم می‌کنند. این در حالی است که طالبان متعهد شده خاک افغانستان پایگاهی برای هیچ گروه تروریستی نشود؛ اما دولت نوپای طالبان نه ‌تنها توان و منابع مالی برای مقابله با تروریسم را ندارد بلکه عناصری از داعش و القاعده که در سال‌ های پیش جذب طالبان شده بودند ممکن است در صورت گسترش شکاف داخلی دولت و یا اعلام جنگ طالبان با القاعده یا داعش مجدداً از طالبان جدا شده و زمینه تقویت تروریسم در این کشور را بیش‌ از پیش فراهم کنند.

چالش سوم مربوط به عدم پرورش و توجه به نیروهای متخصص و کارآمد است به‌ طوری‌که با روی کار آمدن مجدد طالبان بسیاری از نیروهای متخصص، کارشناس، کارمند و اساتید دانشگاه از کشور خارج ‌شده یا می ‌شوند. بنابراین معضل کم‌ سوادی هیئت حاکمه طالبان به عدم توجه به نیروهای متخصص و کارآمد، اداره امور این کشور را با وجود ساختارهای فروپاشیده سیاسی و اقتصادی با دشواری ‌های فراوانی روبرو می‌ کند. به ‌علاوه اقتصاد را می ‌توان مهم ‌ترین چالش امروز طالبان دانست. آن‌ها برای افزایش ارزش پول ملی، کاهش تورم، تأمین بودجه ادارات دولتی، مبارزه با کرونا، مبارزه با قحطی و گرسنگی و تامین کالاهای عمومی و همچنین برای مقابله با چالش ‌های نظامی و امنیتی نیازمند منابع گسترده مالی هستند و این در حالی است که بسیاری از کمک‌ های خارجی به‌ خاطر روی کار آمدن مجدد طالبان قطع شده ‌است و آمریکا نیز اعلام کرده ‌است که تحریم علیه طالبان را نه کم می ‌کند و نه اجازه استفاده از سیستم مالی بین ‌المللی را به آن‌ها می ‌دهد.

به ‌عنوان مسئله آخر نباید از دخالت ‌ها و نفوذگذاری های کشورهای خارجی در افغانستان غافل شد که آن‌ هم مسئله‌ مهمی پیرامون روند دولت- ملت‌سازی است. سازمان اطلاعاتی پاکستان نقش ویژه‌ ای در تفرقه افکنی بین اقوام و مذاهب افغانستان طی سه دهه گذشته داشته است و به نظر نمی ‌رسد که آنها سیاست قبلی خود را کنار گذاشته باشند. پاکستان به طالبان نه به چشم یک دولت بلکه به عنوان یک ابزار می نگرد و انتظار دارد سیاست داخلی و خارجی طالبان در راستای منافع پاکستان تنظیم شود. طالبان در شرایط کنونی پاکستان را تنها مسیر تنفسی و ارتباطی خود می‌ بیند و لذا به نظر می‌ رسد در جدال بین افکار عمومی افغانستان و پاکستان، دولت اسلام آباد را انتخاب خواهد کرد و این مسئله به تنفر عمومی بیشتر از طالبان و از پاکستان در افغانستان دامن خواهد زد.

 

نتیجه گیری

حال با سیطره طالبان بر افغانستان مباحثی چون تغییرات قانون اساسی این کشور، چگونگی کنار آمدن با گروه ‌های قومی دیگر در قدرت، عدم سازگاری ارزش‌ های طالبان با خواسته ‌ها و دستاوردهای مردم افغان طی 20 سال گذشته، چگونگی رفع ‌و رجوع کردن مسائل اقتصادی، کسب مشروعیت داخلی و بین‌ المللی از چالش ‌های جدی حکومت خواهد بود. چنانچه طالبان بخواهد رویه گذشته را پیش گیرد راه به ‌جایی نخواهد برد؛ چون نه ‌تنها مردم افغانستان دیگر یک حکومت خشن و ایدئولوژیک را برنمی ‌تابند بلکه کشورهای همسایه و جهان نیز نمی ‌خواهند با طالبان پیشین مواجه شوند اما با وجود این‌که طالبان دارای ایدئولوژی و ارزش‌ ها و مشی سیاسی و دینی خاص خود است اما با تعدیل در دیدگاه ‌ها و ایدئولوژی خود می ‌تواند در بهبود وضع افغانستان و تثبیت حکومت گام بردارد. این مسئله نیز علاوه ‌بر تعدیل ایدئولوژی ملزومات دیگری می‌ خواهد که بسیار حائز اهمیت هستند.

طالبان باید اجازه بدهد صداهای دیگر نیز شنیده شوند اقوام دیگر و شیعیان این کشور سهمی از قدرت و گوشی برای شنیده شدن می‌ خواهند. بنابراین در چنین شرایطی بهترین و کارآمدترین شیوه رو آوردن به حکمرانی مطلوب است که البته خود زمان ‌بر است. اما چنانچه طالبان بتواند از مشکلات اقتصادی فعلی برهد و زمام امور را به ‌صورت مطمئن‌ تری به دست گیرد می‌ تواند با تعدیل ایدئولوژی کنار گذاشتن شیوه‌ ارعاب و خشونت و گام نهادن در مسیر حکمرانی مطلوب در راستای کسب مشروعیت داخلی و بین ‌المللی تلاش کند.

 

 

منابع پژوهش در دفتر اندیشکده موجود است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟