رژیم اسرائیل بیشتر انرژی خود را از جمهوری آذربایجان و از طریق خط لوله باکو – تفلیس – جیحان (که از نقطهای بسیار نزدیک به بخش شمالشرقی منطقه قرهباغ کوهستانی عبور میکند و نهایتاً با گذر از گرجستان و ترکیه به دریای مدیترانه میرسد) دریافت مینماید. این خط لوله برای تلآویو، جزء سهلالوصولترین، امنترین و بهصرفهترین مسیرهای تأمین پایدار انرژی محسوب میگردد. حتی در طول جنگ دوم قره باغ با وجود اینکه خط لوله مذکور در تیررس ارمنیها قرار داشت و طرف ارمنی میتوانست با هدف قرار دادن این خط، صادرات بخش عظیمی از انرژی جمهوری آذربایجان و درآمدهای حاصل از آن را با اختلال جدی مواجه سازد، اما این کار را نکرد و عوامل ترکیه و رژیم اسرائیل در این میان، نقش مهمی را ایفا مینمودند.
هرچند رژیم اسرائیل به جمهوری آذربایجان به عنوان محلی امن برای تأمین پایدار انرژی و همچنین ابزاری علیه ایران نگاه میکند؛ اما ترکیه از دوره آتاترک، بیشتر از موضوع انرژی یا همسایگی باکو با ایران، به این کشور به عنوان پلی که میتواند سرزمینهای ترک زبان را به هم پیوند دهد، مینگرد. بر همین اساس بود که در همان اوایل تجزیه امپراتوری عثمانی و ایجاد جمهوری ترکیه، آتاترک تلاشهای خود برای اتصال به آذربایجان شوروی و ترکستان شوروی را آغاز کرد. براساس معاهده ۱۹۲۱ مسکو که درست پس از تحکیم حاکمیت شوروی بر قفقاز جنوبی و جهت تعیین حدود این اتحاد سوسیالیستی با ترکیه صورت گرفت، کل استانهای فعلی قارص، ایغدیر و اردهان و بخشهای کوچکتر دیگری به ترکیه واگذار شدند؛ همچنین نخجوان و قرهباغ تحت حاکمیت آذربایجان شوروی قرار گرفتند. اما چون این معاهده بدون حضور جمهوریهای قفقاز جنوبی امضا شده بود، ترکیه نگران عدم رعایت آن توسط ارمنستان -با توجه به سابقه اختلافات و جنگهای مرزی بین طرفین- بود؛ بدین جهت، معاهده جدیدی در شهر قارص در سال ۱۹۲۱ بین مجلس ملی کبیر ترکیه به رهبری آتاترک و جمهوریهای روسیه، آذربایجان، گرجستان و ارمنستان شوروی -با تأکید بر معاهده قبلی- به امضا رسید. با امضای این معاهدهها، فاصله مرزهای رسمی ترکیه نوین با آذربایجان شوروی از حدود ۳۰۰ کیلومتر به حدود ۲۰ کیلومتر کاهش یافت. این گام اول آتاتورک جهت رسیدن به آسیای مرکزی بود.
با توجه به عبور جاده ایروان-نخجوان از چند کیلومتری ساحل شمالشرقی رودخانه ارس، ترکیه برای اتصال به نخجوان و حذف این فاصله کوتاه باقیمانده بین ایغدیر و نخجوان، خواستار الحاق این بخش از خاک ارمنستان شوروی نشد؛ چراکه اولاً اگر چنین قصدی میداشت، در همان معاهدههای مسکو و قارص میتوانست آن را بگنجاند و به بعد موکول نکند؛. ثانیاً با توجه به اهمیت ارتباطات بین دو شهر مهم ایروان و نخجوان برای شوروی، قطعاً این درخواست در صورت ارائه از سوی ترکیه، توسط مسکو رد میشد. این بار آتاتورک با شاه جدید ایران که در آستانه رسیدن به سلطنت بود -یعنی رضاشاه- وارد مذاکره شد. رضاشاه در سال ۱۹۲۴ دستور مختومه شدن مالکیت ایران بر باریکهای که ایغدیر ترکیه را به نخجوان شوروی وصل میکرد (باریکه قرهسو یا بورالان) و آرارات کوچک را صادر نمود. پیرو آن، نیروهای ترکیه به تدریج در این مناطق مستقر شدند. نهایتاً در قرارداد مرزی ۱۹۳۲ بین ایران و ترکیه، الحاق این دو منطقه راهبردی به ترکیه رسمیت یافت و در قبال آن، منطقهای صعبالعبور و غیرراهبردی در غرب ارومیه (بارژگه) به ایران ملحق گردید و همچنین ترکیه از ادعایش بر بخشهایی از منطقه قطور در غرب خوی دست برداشت. در نتیجه، آتاتورک گام دوم را هم برای اتصال سرزمینهای ترک زبان به سادگی برداشت.
بدین ترتیب بنیانگذار جمهوری ترکیه موفق شد کشورش را به آذربایجان شوروی وصل کند؛ با این امید که در آینده، این جمهوری از شوروی استقلال یافته و روابط دوجانبه این دو کشور همسایه، گسترش بیشتری خواهد یافت. تقریباً همزمان با زمزمههای اتصال ایغدیر به نخجوان از طریق خاک ایران و در سال ۱۹۲۳، شوروی واحد خودمختار کردستان سرخ را در غرب واحد خودمختار قرهباغ کوهستانی و در داخل اراضی آذربایجان شوروی ایجاد کرد. با ایجاد کردستان سرخ، فاصله جمهوری خودمختار نخجوان با بخش اصلی آذربایجان شوروی از حدود ۴۰ کیلومتر به حدود ۱۳۰ کیلومتر افزایش یافت؛ این واحد خودمختار کردی میتوانست به عنوان حائلی محکمتر و عریضتر نسبت به قسمت جنوبی ارمنستان شوروی -بین ترکیه و بخش اصلی آذربایجان شوروی- عمل نماید؛ اما به دلیل اینکه زبان اکثر کردهای ساکن این منطقه به ترکی آذربایجانی تغییر یافته بود و زبان کردی گویشور بسیار اندکی داشت، این واحد خودمختار نهایتاً در سال ۱۹۲۹ منحل گردید.
با تحکیم قدرت شوروی و تبدیل آن به یکی از دو قطب اصلی جنگ سرد، مرزهای بین شوروی و ترکیه، بخشهایی از پرده آهنین جهانی بین پیمانهای ورشو و ناتو را تشکیل دادند که تغییر آنها تقریباً ناممکن بود؛ اما با شروع انقلابهای ضد کمونیستی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و نهایتاً فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، ورق برگشت و اتحادها، ائتلافها و همکاریهای جدید با کشورهای تازه استقلال یافته در فضای پساشوروی شروع شد. در این دوره، جمهوری آذربایجان به ترکیه و ارمنستان هم به روسیه نزدیک شد. هرچند ترکیه در جریان جنگ اول قرهباغ (۱۹۹۴-۱۹۸۸) مصادف با ریاستجمهوری تورگوت اوزال، با اعزام ارتش چهاردهم به مرز ارمنستان، راه ارتباطی خود را با این کشور بست؛ اما اوزال اعلام داشت که: «دخالت در جنگ قرهباغ میتواند نمونهای از جسارت ما باشد، باید از مداخله ارمنستان ترسید و ترکیه باید آماده باشد». اوزال در پایان سفر خود به باکو اظهار داشت: «ترکیه نمیتواند به نام ملت آذربایجان وارد جنگ شود. اگر آذربایجان درصدد مطرح شدن به عنوان یک کشور بزرگ است، باید خود، وظیفه کشورش را برعهده گیرد». ترکیه در آن سالها مشغول گسترش خصوصیسازی و نزدیکی به ایالات متحده بود و سعی میکرد با بهبود سیاستهای داخلی و خارجی، شرایط عضویت در اتحادیه اروپا را کسب نماید. اما در جریان جنگ دوم قرهباغ (۲۰۲۰) که ریاستجمهوری ترکیه برعهده رجب طیب اردوغان بود؛ فردی که برخلاف بسیاری از اسلاف خویش، نزدیکی به کشورهای منطقه و فعال بودن در رویدادهای آن را در دستورکار خود قرار داد، وی از همان ابتدا حمایت سرسختانه خود را از احیای تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان اعلام کرد. اردوغان در جریان این جنگ گفت: «جنگ تا خروج کامل قرهباغ از اشغال ارمنستان ادامه خواهد یافت. ارمنستان با دست زدن به یک کشتار وسیع، کنترل بر منطقه قرهباغ را به چنگ آورده و جنگ تا پایان اشغال این منطقه و حل بحران قرهباغ ادامه خواهد یافت. ارتش کشور دوست و برادر، آذربایجان موفق شده است، بخشهایی از این منطقه مورد مناقشه را به کنترل خود درآورد. ترکیه با تمام وجود و به هر وسیله ممکن به حمایت خود از جمهوری دوست و برادر، آذربایجان ادامه میدهد». دولت باکو بارها اعلام داشته که اگر حمایتهای آنکارا از باکو در مجامع بینالمللی و چنین پشتوانه سیاسی و نظامی قدرتمندی پشت سر جمهوری آذربایجان وجود نداشت، این کشور هیچوقت نمیتوانست مناطق اشغالی را بازپس بگیرد.
حمایت اردوغان از جمهوری آذربایجان در جریان جنگ دوم قرهباغ، حضور این کشور در حوزههای مختلف -مخصوصاً اقتصادی و نظامی- را در قفقاز جنوبی چندین برابر کرده و عرصه بر رقبای ترکیه در این منطقه تنگتر شده است. حضور ترکیه در قفقاز جنوبی، در ادامه حضور ترکیه در رویدادهای سیاسی اخیر در غرب آسیا و شمال آفریقاست. این رویکرد، در ادامه مسیر آتاترک در توجه به وضعیت سرزمینهای ترک زبان، با ابراز علاقه و احترام اردوغان نسبت به امپراتوریهای سلجوقی و عثمانی آمیخته شده و سیاست کنونی ترکیه را شکل داده است.
الحاق استان اسکندرون (هاتای) سوریه در سال ۱۹۳۹ جهت دسترسی به ساحل شرقی دریای مدیترانه و تسلط کامل بر خلیج اسکندرون؛ تهاجم نظامی به قبرس به عنوان جزیرهای راهبردی در داخل دریای مدیترانه و در همسایگی مرزهای جنوبی ترکیه در سال ۱۹۷۴ و نهایتاً اعلام استقلال قبرس شمالی در سال ۱۹۸۳؛ تهاجم نظامی به شمال سوریه در سال ۲۰۱۹ جهت ایجاد باریکهای به عرض ۳۲ کیلومتر در امتداد مرز ترکیه جهت حذف ارتباط منطقه خودمختار کردی در سوریه با کردهای ترکیه؛ این موارد از جمله اقدامات ترکیه در سده اخیر در راستای ایجاد باریکههای راهبردی در سطح منطقه است. اتصال به جمهوری آذربایجان و از طریق آن به آسیای مرکزی نیز در همین دسته اقدامات جای میگیرد.
در همین رابطه، یکی از اهداف حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان در جنگ اخیر قرهباغ، حذف مانع قرهباغ کوهستانی و کاهش طول مسیر نخجوان به بخش اصلی جمهوری آذربایجان، از حدود ۱۵۰ کیلومتر به حدود ۴۰ کیلومتر است؛ که این موضوع را میتوان معادل با گام اول آتاترک (امضای معاهدههای ۱۹۲۱ مسکو و قارص) در نظر گرفت. مذاکره با ارمنستان برای الحاق باریکه سیونیک (زنگهزور) به جمهوری آذربایجان، در قبال الحاق بخشهایی از قرهباغ مرکزی (شامل خانکندی یا استپاناکرت) به ارمنستان و همچنین برقراری روابط سیاسی و اقتصادی گسترده ارمنستان با ترکیه و جمهوری آذربایجان، تلاش در جهت عملی سازی قراردادی جدید همتراز با گام دوم آتاترک (تعویض باریکهای راهبردی با مناطق غیرراهبردی) است. در همین زمینه، الهام علیاف -رئیسجمهور جمهوری آذربایجان- با نامگذاری بخش غربی قرهباغ به نام رایون اقتصادی زنگهزور شرقی، مدعی شده که استان سیونیک، همان زنگهزور غربی و خاک اجدادی جمهوری آذربایجان است؛ و اگر راهگذر زنگهزور توسط ارمنستان باز نشود، با اعمال زور، این کار را انجام خواهد داد. ترکیه هم اخیراً در حمایت از مواضع باکو، رزمایش مشترک با این کشور برگزار کرده است.
اما همان قدر که آنکارا از اتصال مستقیم با باکو بهره خواهد برد، ایران مرز خود با همسایه دیگرش –ارمنستان- را به طور کلی از دست خواهد داد؛ از طرفی دیگر، همسایگان مرزهای شمالغربی ایران از ارومیه تا آستارا، صرفاً ترکیه و متحدش -جمهوری آذربایجان- خواهند بود. تحقق این امر میتواند خطرات مختلفی برای ایران به همراه داشته باشد؛ از جمله اینکه میتواند فرصت اتصال ایران از طریق ارمنستان و گرجستان به دریای سیاه، روسیه و اروپا به عنوان یکی از مسیرهای راهگذر شمال-جنوب را از بین ببرد و این کشور برای اتصال به اروپا مجبور باشد صرفاً به ترکیه و جمهوری آذربایجان متکی شود؛ اتکایی که با توجه به حذف بازیگر سوم -یعنی ارمنستان- میتواند به تحمیل خواستههای بعضاً نامتعارف طرف مقابل بر ایران منجر شود؛ که نمونه آن در جریان اخذ عوارض گمرکی خارج از عرف توسط مأموران گمرک جمهوری آذربایجان، مستقر در جاده گوریس-کاپان (بخشی که در نتیجه جنگ دوم قرهباغ توسط جمهوری آذربایجان بازپس گرفته شد و مسافت کوتاهی از راه ترانزیتی ایران-ارمنستان از آن میگذرد) صورت پذیرفت. همچنین در صورت بروز هرگونه اختلاف با یکی از این دو کشور، ارتباط ایران با کشور دیگر هم دچار چالش اساسی شده و به طور کلی میتواند پیامدهای ژئوپلیتیکی فاجعهباری در زمینه ارتباطات بینالمللی برای ایران به همراه داشته باشد.
خلاصه اینکه، الحاق باریکه قرهسو به ترکیه در ادامه الحاق بخشهای غربی قفقاز شوروی (شامل باریکه ایغدیر) طی معاهده قارص به این کشور صورت گرفته و یکی از اهداف ترکیه از حمایت از باکو در جنگ دوم قرهباغ نیز حذف مانع قرهباغ کوهستانی بوده است. درواقع، همه این اقدامات، سلسلهوار به یکدیگر متصل هستند و با توجه به سابقه ترکیه در ایجاد باریکههای راهبردی در نقاط مختلف منطقه، الحاق باریکه سیونیک -علاوه بر خطراتی که در حال حاضر میتواند برای ایران داشته باشد- نمیتواند پایانی بر این دست اقدامات باشد (همان گونه که الحاق باریکه قره سو پایان بخش این سیاستهای توسعه طلبانه نبود). هشدار مقامات سیاسی و نظامی ایران مبنی بر عدم تحمل هرگونه تغییر در ژئوپلیتیک و مرزهای منطقه (از جمله مالکیت ارمنستان بر کل استان سیونیک)، در عین لزوم احترام به تمامیت ارضی کشورها (از جمله حاکمیت جمهوری آذربایجان بر منطقه قره باغ کوهستانی) در همین راستا ارزیابی میگردد.
منبع:https://www.cmess.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.