اگر در یک روز معمولى، یک خبرنگار خارجى معمولى از یک شخصیت سیاسى معمولى ایرانى سوال کند که به راستى مشکل شما، تضاد شما، اختلافات بنیادى و ریشهاى شما ایرانیان با آمریکا بر سر چیست؟، به راستى چه پاسخى خواهد شنید؟ در پاسخ به این پرسش که <به راستى ما و آمریکا را چه مىشود؟
ما همواره فهرست بلندبالایى از پلشتىها، جفاها، نامردىها و از پشت خنجر زدنها را ردیف مىنماییم که بسیارى از آنها هم درست هستند و نشان دهنده دشمنى آمریکا با ما است. اما آنچه که فراموش مىکنیم آن است که طى این 28 سال ما هم چندان فرشته نبودهایم. در واقع بسیارى از آنچه که بهعنوان ضدیت آمریکا با ایران فهرست مىنماییم.
در حقیقت واکنش آنها بوده در قبال سیاستها، رفتارها، موضعگیرىها و عملکرد خود ما. ما وقتى کشورى یا قدرتى را دشمن خود مىپنداریم و با آن مثل دشمن هم رفتار مىکنیم، علىالقاعده دیگر چندان انتظار دوستى و مودت نبایستى از ناحیه آن قدرت داشته باشیم. بنابراین مجبوریم بازگردیم به همان پرسش اولیه: اینکه مشکل ما با آمریکایىها از ابتدا بر سر چه بوده؟ ما با عالم و آدم، چپ و راست، بىدین و با دین، کمونیست و موحد، شیعه و سنى، گبر و ترسا و… در خلال این 28 سال بالاخره یکجورى کنار آمدهایم.
مشکلمان با آمریکا چیست که نتوانستهایم با این کشور به یکجور تعامل و همزیستى همچون سایرین برسیم؟ در پاسخ به این سوال ما معمولا به سراغ بایگانى تاریخ رفته و پرونده قطور ایران و آمریکا را باز مىکنیم. اشکال اساسى فهرست بلندبالاى پرونده دشمنى آمریکا با ما قبل و بعد از انقلاب آن است که سره و ناسره حقیقت و مجاز، توهم و واقعیت را در هم آمیخته. بسیارى از آنچه را که ما در این فهرست یقین گرفتهایم بیش از آنچه که در عالم واقعیت وجود داشته باشند در ذهن و تصورات ما تجلى یافتهاند.
تکرار علىالدوام این فهرست ظرف 28 سال گذشته سبب شده تا بسیارى از ما واقعا به این باور برسیم که در عالم واقعیت اینگونه بوده است و آمریکایىها ظرف نیمقرن گذشته مرتکب این اعمال علیه ما شدهاند. در حالى که واقعیات بهگونه دیگرى بوده است. برنامههاى رژیم شاه را یکسره باطل مىپنداریم و آنها را در پرونده دشمنى آمریکا با ما، به حساب بدهکار آمریکا مىگذاریم.
بهعلاوه این نکته ظریف را هم نخواستهایمبپذیریم که بسیارى از تصمیمهاى شاه ناشى از فکر و اراده وى بوده و اساسا ارتباطى با آمریکایىها پیدا نمىکرده است. اینکه بعد از انقلاب عدهاى تحت عنوان لیبرال بهزعم ما سعى داشتند در رهبرى کشور باشند نیز ارتباطى با آمریکا پیدا نمىکرد. آنها را نه آمریکایىها به ایران آورده بودند و نه آنان ساخته و پرداخته آمریکا بودند و نه چندان گوش به فرمان آمریکا قرار داشتند. دست آخر هم دانشجویان انقلابى که سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند اسناد جاسوسى آنها را کشف مىنمایند.
بیان این مطالب به هیچ روى به معناى آن نیست که آمریکا در تمام این نیم قرن فرشته بوده و در کارنامه آن در قبال ایران بهجز خدمت و خیر و برکت چیز دیگرى نبوده. آمریکا در ایران چه در گذشته و چه امروز همواره به دنبال منافع و مصالحش بوده. همچنان که هر کشور دیگرى، از جمله خود ما، در تمامى کشورها و مناطق در جهان ایضا همینگونه هستیم. واقع مطلب آن است که هر طور بنگریم، همه راهها براى تفاهم اصولى ایران و آمریکا بسته نشده است.
اگر فرض بگیریم که فىالمثل انقلاب اسلامى تضاد بنیادى با غرب مىداشته، در آن صورت ما مىبایستى با مجموعه دنیاى غرب از جمله اروپا، استرالیا، ژاپن و کانادا هم همان تضاد و تخاصم را پیدا مىکردیم که با آمریکا داریم. اگر فرض بگیریم که مشکل ما با آمریکا بهواسطه آن است که انقلاب اسلامى با جهان کفر در تضاد است، در آن صورت مقدم بر آمریکا ما مىبایستى با کشورهاى دیگرى از جمله کره شمالى، کوبا، چین و دهها کشور دیگر هم روابطمان همچون رابطه با آمریکا مىشد.
اما واقعیت آن است که مخالفت ما با آمریکا و گفتمان آمریکاستیزى بیش از آنکه ناشى از گذشته، ایدئولوژى یا رفتار و کردار آمریکایىها علیه انقلاب اسلامى باشد، ریشه در فضاى سیاسى حاکم بر ایران در سالهاى نخست انقلاب دارد.دانشجویان مسلمان طرفدار انقلاب و امام که اصرار زیادى داشتند در مسابقه ضدآمریکایى بودن از مارکسیستها عقب نیفتند، به علاوه احساس مىکردند که عملکرد دولت موقت باعث شده تا آب به آسیاب تبلیغاتى مارکسیستها ریخته شود و بالاخره اینکه تصور مىکردند آمریکا و جریانات وابسته آن هنوز در کشور به طور کامل از بین نرفتهاند، به این جمعبندى رسیدند که سفارت آمریکا را اشغال نمایند. از دید آنان، کمترین دستاورد اشغال سفارت آن بود که آمریکا و حامیانش در ایران در موضع دفاعى قرار مىگرفتند، بهعلاوه اشغال سفارت در صورتىکه به موفقیت مىرسید گامى بلند در جهت اثبات ضدآمریکایى بودن و اصالت انقلاب اسلامى مىشد.
منبع:http://irdiplomacy.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.