گرچه زمستان در بسیاری از سرزمین های عربی پایان یافته و بهار آغاز شده است، اما هنوز ذائقه ملل عرب حلاوت و شیرینی طعم میوه این بهار را به خوبی نچشیده است. اسقاط دو مستبد مردم ستیز در مصر و تونس، حتماًٌ سیمای نوینی را از دنیای عرب و خاورمیانه به نمایش گذاشته که با پیوستن قریب الوقوع قذافی به این فهرست، تصویر کامل تر شده، لکن هنوز تا شفافیت و تکامل یافتگی فاصله دارد.
قذافی و آرزوهایش
سرهنگ معمر قذافی 69 ساله، چوپان زاده ای از شهر سیرت لیبی بود که در ارتش جغرافیا می خواند و در سنین جوانی در 27 سالگی با یک کودتا قدرت را برای یک دوره تقریباً 42 ساله که طولانی ترین دوران حاکمیت یک حاکم عرب بوده، به دست گرفت. این حاکم نامتعادل در فکر و غیرقابل پیش بینی در رفتار، ایدئولوژی ها و سیاست های گوناگون و متضادی در خارج و فردمحوری مطلق را در داخل وجهه همت خود ساخت. متهم شدن رژیمش به بمب گذاری، بمباران لیبی توسط هواپیماهای جنگی آمریکا در سال 1986 را به دنبال داشت. در 1988 دو لیبیایی متهم به انفجار هواپیمای پان امریکن بر فراز لاکربی اسکاتلند شدند و در سال 1992 لیبی تحت تحریم شورای امنیت قرار گرفت و منطقه ممنوعه پروازی اعلام شد که 14 سال به طول انجامید. البته اینها اتهاماتی بودند که غربی ها خود وارد ساختند، خود دادگاه تشکیل دادند و خود لیبی را محکوم کردند و با استفاده از نفوذ خود در شورای امنیت این کشور را تحت تحریم قرار دادند. متخصصان حقوق بین الملل مورد لاکربی را از موارد بسیار جالب مطالعاتی در حقوق و سازمان بین المللی می دانند.
سرهنگ استاد ارائه طرح های غیرقابل اجرا و رویاهای دست نایافتنی بود. با الهام از پان عربیسم جمال عبدالناصر مصری، پیشنهاد تاسیس فدراسیونی متشکل از لیبی، مصر و سوریه را داد. در 1977 سوسیالیسم را به نام کشورش اضافه کرد. قذافی تلاش بیهوده ای برای ایفای نقش در سطح رهبری جهان عرب به عمل آورد. حتی اسارت و احتمالاً شهادت امام موسی صدر نیز در همین راستا قابل تحلیل است. عدم تحقق حتی یکی از آرزوهای قذافی در جهان عرب، افزایش سن، زمینه سازی برای جانشینی فرزندش سیف الاسلام و فشار بی امان غرب از جمله دلایلی بود که باعث شد سرهنگ ناگهان تمامی شعارهای به ظاهر انقلابی و ضداستعماری را وانهد، خسارت میلیارد دلاری در رابطه با لاکربی بپردازد، برنامه هسته ای خود را در سال 2003 به طور کامل رها کرده و به این ترتیب زمینه نزدیکی با غرب را فراهم آورد؛ به طوری که جورج دبلیو بوش در سال 2004 از محو کامل برنامه تسلیحاتی و مسئولیت پذیری قذافی در جامعه بین المللی تمجید کرد.
ناگفته نماند که معمر قذافی با ناامید شدن از کسب رهبری جهان عرب و حتی عدم برخورداری از حمایت اعراب در طول سال ها تحریم و محاصره از جانب غرب و سازمان ملل، سیاست آفریقایی خود را تقویت کرده و با استفاده از دلارهای نفتی این بار هوس کرد رهبری قاره آفریقا را تصاحب کند. ابتدا پیشنهاد غیرقابل باور و غیرعملی تاسیس ایالات متحده آفریقا را داد و چون عملی نشد، جایگزینی سازمان وحدت آفریقا با اتحادیه آفریقا را مطرح ساخت و تعهد کرد که عمده هزینه های مقر دبیرخانه اتحادیه آفریقا در آدیس ابابا را بپردازد. پیشنهادی که عملی شد، ولی تاکنون هیچ دستاورد ملموس و تعیین کننده ای برای آفریقا نداشته است.
تفاوت های اساسی قیام لیبی با سایر خیزش های عربی
ماجرای قیام مسلحانه جاری در لیبی که منجر به فروپاشی بخش عمده ای از نظام قذافی شده، از ظرافت ها و پیچیدگی های خاص و متنوعی برخوردار است که نیاز به تحلیلی همه جانبه دارد تا علل و آثار آن به خوبی روشن گردد. چهار تفاوت اساسی در قیام مسلحانه در لیبی با خیزش های سراسری و مردمی در مصر، تونس، یمن و بحرین قابل مشاهده است:
1- قیام لیبی از همان روزهای اول به اعتراضات مسلحانه تبدیل گشت. از شهر بنغازی در شرق لیبی آغاز شد، ولی تظاهرات سراسری عمدتاً به همان شهر محدود ماند. از طرف دیگر، نیروهای معارض به مانند نیروی زمینی ناتو عمل کردند. ناتو ماشین جنگی و ادوات سنگین نیروهای قذافی را از هوا به کلی از کار انداخت و نیروهای معارض مسلح را تحت پوشش چتر حمایت هوایی خود قرار داد و پشتیبانی کامل تجهیزاتی-اطلاعاتی از آنها به عمل آورد. عدم تسری تظاهرات سراسری به شهرهای بزرگ، خصوصاً طرابلس، به سرکوب و وحشت ایجاد شده توسط قوای قذافی نسبت داده می شد. لکن با تسخیر شهر به شهر توسط معارضین و ورود آنها به طرابلس، رسانه های غربی و عربی با تمام تلاشی که کردند نتوانستند به غیر از جمعیت چند هزار نفری در بنغازی، حتی یک جمعیت هزار نفری را در حمایت از نیروهای شورای ملی انتقالی در سایر شهرها و به ویژه در طرابلس، به تصویر بکشند. چرا مردم ترجیح داده اند از خانه هایشان خارج نشوند؟!
2- بر خلاف مصر و تونس، در لیبی تقریباً تمامی ساختارهای نظامی، انتظامی و حاکمیتی فروریخته و باید از نو بنا شود. در مصر و تونس، به غیر از راس هرم قدرت که فروریخت، بدنه هرم و بالاتر از همه ارتش، تقریبا دست نخورده باقی مانده و مسئولیت دوره انتقالی را به عهده گرفته است. جریان ها و احزاب عمده سیاسی، از جمله گروه های اسلام گرا نیز این فرآیند را پذیرفته اند.
3- در لیبی از همان ابتدا و به سرعت، نهادی متشکل از عناصر نظامی و غیرنظامی، سکولار و اسلام گراهای میانه رو و تندرو شکل گرفت که رهبری سیاسی و نظامی را عهده دار است، ولی سایر قیام ها فاقد چنین رهبری منسجمی بودند.
4- با توجه به وضعیت بهتر معیشتی مردم لیبی نسبت به مصر و تونس، قیام لیبی به نسبت کمتری تحت تاثیر عوامل اقتصادی و معیشتی بوده است.
صحنه
در حالی که نیروهای مسلح معارض رژیم قذافی که ظاهراً از چند هزار نفر تجاوز نمیکنند، شهرها را یکی پس از دیگری تسخیر و از شرق و جنوب و غرب به دروازههای طرابلس رسیدند، قذافی با ترکیبی از گفتمان و ادبیات تهدیدآمیز و یا ضداستعماری و ضدغربی گذشته که دیگر هیچ گروهی در لیبی باور نمیکرد، به مقابله ادامه میداد. همچنان معارضین را موشهای صحرایی میخواند و ادعا میکرد که آنها را نابود خواهد ساخت که از این منظر صحنههایی بسیار شبیه به آخرین روزها و ساعات عمر رژیم صدام در عراق نزد افکار عمومی تداعی گردید. در واقع قذافی همچنان صداهای پرطنین بیرون از مجموعه و حلقه افراد اطراف خود را نمیشنید و حتی آنچه را که با چشم سر میدید، کاملاً متفاوت با دیگران تفسیر و تعبیر میکرد. چه این رفتار مشابه همه مستبدان است و چه زود و باور نکردنی رژیمهای غیر متکی به مردم فرو میریزند. اکنون نیروهای معارض خانه به خانه در پی قذافی هستند و جایزه 1.7 میلیون دلاری برای زنده یا مردهاش تعیین کرده اند. قذافی و پارهای از هواداران و نیروهایش به مقاومتهای پراکنده ادامه میدهند، غافل از اینکه حتی اگر معارضین قادر به درهم شکستن فوری مقاومت او نباشند، ناتو زحمت آن را خواهد کشید.
دوران پس از قذافی
سؤال اصلی و اساسی مطرح برای ناظران مسایل لیبی این است که آیا نیرویی منسجم و مسلط بر اوضاع، برای ساماندهی پس از فروپاشی رژیم وجود دارد؟ در این ارتباط از ابتدا همواره سه نگرانی عمده ابراز شده است:
1- آیا شورای انتقالی TNC توانایی مسلط شدن بر اوضاع و به راه انداختن فرآیند سیاسی لازم برای سامان دادن به نظام پس از قذافی در فضایی مردم سالارانه و بدون تنش را دارد؟
2- با توجه به بافت قبیلگی جمعیت لیبی و اختلافات میان آنها، آیا احتمال بروز جنگ داخلی میرود؟
3- آیا واقعاً نیروهای القاعده در شورای ملی انتقالی و نیروهای شبه نظامی نفوذ دارند؟
شورا تاکنون شواهدی را ارائه کرده تا اثبات کند بر اوضاع و نیروهای مسلح حرکت مخالف قذافی مسلط است. به عنوان نمونه، شورا اعلام کرد که تا پیش از پایان ماه مبارک رمضان کار را یکسره خواهد کرد که این وعده تا حدود زیادی محقق گردید، علیرغم آن که اغلب تحلیلگران نبرد طرابلس را بسیار سنگینتر و طولانیتر از آن چه که اتفاق افتاد، تصور میکردند. شورا با سفرهای متعدد به پایتختهای غربی و کار با اتحادیه عرب توانست اعتماد و حمایت آنها را جلب کند. به علاوه، تاکنون حرکت یا نهاد رقیبی در برابر شورا اظهار وجود نکرده است. البته شورا با چالشهای درونی نیز روبروست که متعاقباً به آن میپردازیم. در خصوص فرآیند سیاسی منتهی به استقرار نظامی جدید، شورا ادعا میکند که برنامه مشخصی دارد به این صورت که ظرف یک ماه، دولت موقت تشکیل می شود و ظرف 8 ماه انتخابات مجلس برگزار و نخست وزیر تعیین میگردد. شورا متعهد شده که به اصول دموکراسی احترام بگذارد و نظام و دولتی فراگیر با حضور تمامی طوایف، سلایق و گرایشها تشکیل دهد.
در مورد بروز جنگ داخلی، ضمن آن که نباید از احتمال آن غفلت ورزید، معهذا چند عامل باعث تضعیف این احتمال میشود:
1- شورای ملی انتقالی از بازوی نظامی برخوردار است که احتمالاً میتواند نظم و انضباط شهرها را به طور نسبی حفظ کرده و از هرج و مرج و یا مقاومت مسلحانه جلوگیری کند.
2- در خانه ماندن مردم در اغلب شهرها، خصوصاً در طرابلس، احتمالاً حاکی از عدم تمایل مردم به درگیر شدن با نیروهای قذافی یا حمایت علنی از نیروهای معارض است. در واقع شاید بتوان در خانه باقی ماندن ساکنان طرابلس را این گونه تفسیر کرد که آنها نه از قذافی و اذنابش به دفاع بر میخیزند و نه الزاماً از روش نیروهای معارض در مبارزه با قذافی و حاکمیت آنها خوشنودند.
3- شورای ملی انتقالی مرتباً به نیروها پیام داده و میدهد که به هیچ وجه اقدام به انتقام گیری نکنند و این حساسیت، عزم شورا را برای جلوگیری از جریحهدار کردن احساسات هر یک از گروهها نشان میدهد.
4- بخش عمده مردم لیبی از بافت قبیلگی خارج شدهاند، چرا که اکثریت قاطع جمعیت لیبی شهرنشین است.
5- به نظر میرسد که شورا در تلاش است تا از حوادث عراق و افغانستان درس گرفته و زمینههای نزاع داخلی را از بین ببرد.
در مورد ماهیت و بافت نیروهای تشکیل دهنده شورای ملی انتقالی هنوز ابهامات زیادی وجود دارد. قتل مرموز ژنرال عبدالفتاح یونس یکی از فرماندهان نظامی ارتش لیبی که در شورا نقش مهمی داشت، نشانی از رقابتها و اختلافات درونی و نفوذ برخی جناحها در شورا است. روزنامههای فرانسوی روز جمعه چهارم شهریور نوشتند که عبدالحکیم بالحاج که از چهرههای شناخته شده القاعده بوده، اکنون یکی از فرماندهان نیروهای معارض در طرابلس می باشد. شورا ترکیبی از نیروهای مذهبی و غیر مذهبی است. تصاویر و ظواهر نیروهای معارض هم تا حدودی بیانگر حضور نیروهای تندرو در میان آنهاست.
نگرانی از نفوذ القاعده در مورد تونس و مصر نیز ابراز میشد و حتی پس از سقوط مبارک و بنعلی، علایمی از آن به چشم خورد، لکن تاکنون در عمل تندروها جایگاهی کسب نکردهاند. بدون آن که بتوان به طور مطلق منکر وجود پدیده افراط گرایی شد، باید اذعان نمود که بزرگنمایی این مسئله توسط رسانهها و دولتهای غربی و بعضاً عربی، عمدتاً در راستای فراهم کردن زمینه و به اصطلاح مشروعیت برای دخالت بیشتر آنهاست.
چالشهای پیش روی شورای ملی انتقالی
چالشهای پیش روی شورا در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی قابل بحثاند:
1- در سطح داخلی، سه اولویت مطرح خواهد بود که عبارتند از: برقراری نظم و امنیت؛ از سرگیری زندگی عادی مردم و بازسازی؛ فرآیند سیاسی برای تأسیس نظامی دموکراتیک. شورا از هم اکنون از کشورهایی که حامی شورا بودهاند خواسته است که بازسازی را اولویت لیبی بدانند و هر چه زودتر 5 میلیارد دلار از ذخائر لیبی را برای نیازهای فوری مردم آزاد کنند. اما یک چالش اساسی شورا، میزان مقبولیت مردمی آن است. حوادث روزهای آینده نشان خواهد داد که این شورا تا چه اندازه، مردم را نمایندگی میکند. آنچه که بر صفحه تلویزیونها دیده میشود چندان برای شورا امیدوار کننده نیست. جالب است که اوضاع اقتصادی مردم لیبی هیچگاه به وخامت اوضاع مردم مصر و تونس و سایر کشورهای منطقه نبوده و لذا وجود انگیزههای اقتصادی برای تحولات لیبی به سادگی مصر و تونس قابل استدلال نیست.
2- در سطح منطقهای، احتمال حضور نیروهای القاعده در میان معارضین لیبیایی، موجب نگرانی کشورهای منطقه خصوصاً الجزایر، مراکش، مصر و تونس شده است. الجزایر رسماً از شورای ملی انتقالی خواسته است که تعهد خود را برای مبارزه با عناصر القاعده اعلام کند. در عین حال، حکومت دیکتاتوری مراکش از تأثیرگذاری تحولات لیبی و شمال آفریقا بر جامعه و حکومت این کشور در هراس است. از طرف دیگر، احتمالاً نیروهای اسلام گرای لیبیایی برای اتخاد مواضع تندتری در قبال غرب و تحولات خاورمیانه فشار زیادی خواهند آورد، در حالی که شورا عملاً چنین تمایلی نخواهد داشت.
3- در سطح بین المللی، روابط با غرب، جبران مساعدتهای ناتو و مسایل بین المللی، خصوصاً انرژی و نفت مسایلی چالش برانگیز برای دولت نوپای لیبی خواهند بود.
بحران لیبی فوراً موجب افزایش قیمت نفت شد، در حالی که انقلابهای مصر و تونس نگرانی جدی برای اقتصاد جهانی یا نفت پدید نیاورد. دخالت فوری ناتو هم عمدتاً ناشی از همین مسئله بود. اعلام خبر سقوط قذافی فوراً کاهش قیمت نفت و تا حدودی طلا را به دنبال داشت. قذافی بخش عمده درآمد نفتی را به طلا دریافت میکرد. گفته میشود ذخایر لیبی بالغ بر 150 میلیارد دلار به اضافه 144 تن طلاست. اکنون شورای ملی انتقالی باید ثروت مردم لیبی را از غرب که این گنج عظیم را به نام مبارزه با رژیم قذافی بلوکه کرده، گدایی کند. سازمان ملل در حال بررسی آزادکردن 1.5 میلیارد دلار از داراییهای لیبی به نفع شوراست! رژیم دلال مسلک آفریقایجنوبی که فقط به دنبال منافع خود و بازی کردن با کارت دیگران است، به صورت نمایشی و دیپلماتیک با آزاد کردن حتی این مقدار منابع نیز مخالفت میکند که حتماً با گرفتن یک امتیاز، با آن موافقت خواهد کرد. جالب است که روسیه و چین که با تحریمهای سنگین لیبی مخالف بودند، به همراه برزیل و با سرمایه گذاری قطر، از هم اکنون شروع به کار در نفت لیبی کردهاند.
ناتو و کشورهای غربی نظیر فرانسه، هر کدام با انگیزههای مختلف وارد صحنه لیبی شدند. سارکوزی برای جبران سرخوردگیهای مردم فرانسه و شکستهایش در اقتصاد و سیاست خارجی، کامرون انگلیسی برای عقب نماندن از غافله و به اصطلاح حفظ همان پیوند همیشگی فراآتلانتیکی با آمریکا و ایتالیا برای احیای منافع استعماری خود در لیبی به قذافی هجوم بردند و لذا دیگر هیچگاه لیبی را رها نخواهند کرد.
خطوط کلی سیاست های شورای ملی انتقالی در دوره پس از قذافی
با توجه به سوابق، مواضع و شرایط حاضر، شورا احتمالاً سیاست های خود را حول سه محور متمرکز خواهد ساخت:
1- تمرکز اصلی تلاش ها بر مسایل داخلی
2- برخورد اطمینان ساز و اعتمادسازی با غرب و پرهیز از هر گونه تنش در سطح منطقه ای و بین المللی
3- فروش حداکثری نفت و جذب سرمایه گذاری خارجی در این بخش
نتیجه گیری
رژیم قذافی همچون سایر نظام های متمرکز و فردمحور، با مخالفت داخلی روبرو شد و گرچه با روشی متفاوت، ولی نهایتاً به سرعت فروریخت. قذافی به دلیل خصوصیات فردی و احتمالاً مشورت های غلط اطرافیان و مدیرانش، از قبول هرگونه راه حل مسالمت آمیز و سیاسی سرباز رد و تمامی پل ها را پشت سر خود خراب کرد. اهمیت نفت لیبی، خودداری از ایستادن در برابر موج حرکت مردمی و تلاش برای جهت دادن به این موج از جمله عللی بود که ناتو را به مداخله واداشت تا به سقوط قذافی که خود به متحدی برای غرب، ولی نامطمئن، تبدیل شده بود کمک کند. در حالی که قیام ها در حوزه عربی شمال آفریقا یکی پس از دیگری به نتیجه می رسند، در حوزه عربی خلیج فارس شاهد حرکت های ضدمردمی و ارتجاعی حکومت ها هستیم که نه تنها به مانند ترمزی در برابر حرکت ملت های منطقه عمل می کنند، بلکه با فرصت طلبی و همکاری با غرب تلاش می کنند تا رژیم های جبهه مقاومت را سرنگون سازند.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.