اساسا دلایل و عوامل قرار گرفتن اسماعیل هنیه در لیست سیاه آمریکا را ناشی از چه نوع سیاست کاخ سفید و به ویژه شخص ترامپ می دانید؛ آیا این اقدام کاخ سفید آن چنان که خود هنیه می گوید باید فشار بر گروه های مقاومت فلسطینی در خصوص پذیرش و تحمیل معامله بزرگ قرن دانست؟
ابتدا به ساکن باید گفت که این اقدام آمریکا بی سابقه نیست. واشنگتن در سال 1997 نیز جنبش حماس را در فهرست سیاه قرار داد و در سال 2001 هم بار دیگر نام حماس را در فهرست ویژه تروریسم گذاشته بود. لذا در سایه این نکته چنین اقدامی هم علیه حزب الله و جنبش جهاد اسلامی فلسطین در گذشته صورت گرفته است. در همین راستا در سال 2005 نیز آمریکا رمضان عبدالله شلح دبیر کل جنبش جهاد اسلامی را در این لیست قرار داد و فراتر از آن هم جایزه 5 میلیون دلاری برای دستگیری ایشان اختصاص داد. این روند ادامه پیدا کرد تا این که کاخ سفید در سال 2014 “زیاد نخاله” معاون شلح، در 2015 سه رهبر و فرمانده نظامی ارشد حماس “خالد ضیف”، فرمانده کل گردان های قسام، “یحیی سنوار” و “روحی مشتهی”، در سال 2016 نیز “فتحی حماد” از رهبران حماس و وزیر کشور اسبق فلسطین را در لیست سیاه قرار داد. به موازات این تحریم های اشخاص توسط آمریکا اخیرا هم واشنگتن آقای اسماعیل هنیه را در این لیست قرار داد. اگر این تسلسل را در نظر بگیریم، می بینیم که یک سیاست پیوسته آمریکا علیه گروه های مقاومت دنبال شده و مساله گنجاندن نام رهبر حماس در لیست سیاه نیز در این چارچوب قابل تفسیر است. اما اگر بخواهیم به این تصمیم دولت آمریکا، از منظر شرایط و اوضاع کنونی منطقه و فلسطین بنگریم، می توان گفت که بی ارتباط با سیاست دونالد ترامب درباره نزاع خاورمیانه نیست. در حقیقت وی قبل از عرضه طرح خود تحت عنوان “معامله قرن” می خواهد دست به یک سری اقدامات بزند. به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، تلاش برای حذف مساله آوارگان فلسطینی از طریق قطع بخشی از کمک ها به آژانس بین المللی “آنروا”، گنجاندن نام آقای هنیه در لیست سیاه، تشدید فشارها بر حزب الله و غیره از جمله این اقدامات می تواند باشد. کما این که چنین تصمیماتی با هدف تضعیف مقاومت علیه رژیم صهیونیستی در فلسطین و منطقه در سایه پیشبرد طرح عادی سازی روابط میان این رژیم و برخی کشورها نیز قابل تامل است.
بعد از اقدام ترامپ در خصوص به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل آیا واشنگتن توان اجرایی کردن استراتژی معامله بزرگ قرن را دارد؛ اساسا تا چه اندازه شرایط خاورمیانه توان این برنامه را به آمریکا و اسرائیل می دهد؟
اجازه دهید از پاسخ به بخش دوم سوالتان شروع کنم. اساسا یکی از مهم ترین عوامل مشوق ارائه چنین طرحی، وضعیت آشفته خاورمیانه است. بحران های پیچیده، نزاع های چند لایه ای، درگیر شدن قدرت های منطقه در آنها، پدیدار شدن شبه فلسطین های دیگر در گسترده عربی اسلامی، به تبع آن شکل گیری اولویت های دیگر و به حاشیه رفتن مساله فلسطین، خیز برخی قدرت ها و کشورها به سمت برقراری روابط با اسرائیل، وضعیتی را در خاورمیانه و در کل جهان عرب و اسلام رقم زده که دولت آمریکا و شخص ترامپ را به طمع انداخته است تا با بهره برداری از آن، به گمان خویش به بحران هفتاد ساله این منطقه پایان دهد و این به اصطلاح افتخار را نصیب کند. با این وجود، نباید تصور کرد که این آشفته بازار منطقه ای می تواند موفقیت معامله بزرگ قرن را تضمین کند. مهم ترین چالش فراروی آمریکا این است که معامله بزرگ قرن یک طرح تحمیلی است. طرحی است که برآیند مذاکره با طرف مذاکره کننده فلسطینی و حتی طیف عربی خواهان سازش از جمله اردن و مصر و غیره نیست. این طرف ها نه تنها دعوت به گفت و گو پیرامون این معامله نشده اند، بلکه حتی مورد مشورت و لو تشریفاتی قرار نگرفته اند. اساسا یکی از دلایل مخالفت تشکیلات خودگردان و شخص محمود عباس و اردن، همین قضیه است. این که دولت کنونی آمریکا بر خلاف دولت های پیشین این کشور، ارزشی برای آنها قائل نشده است. این دلخوری در اظهارات ملک عبدالله دوم (پادشاه اردن) نمایان است. حال با توجه به احتمال همراهی برخی کشورهای منطقه از جمله مصر و عربستان با طرح دونالد ترامپ باید دید که تشکیلات خودگردان تا چه اندازه توان مقابله با این طرح را خواهد داشت و بازی را به هم می زند یا تسلیم فشارها می شود؟ در این میان، شاید تنها طرفی که توان بر هم زدن این معادله را خواهد داشت، ملت فلسطین است. از طریق یک قیام سراسری گسترده به ویژه در کرانه باختری این مهم قابل تحصیل است. در کنار این عوامل، نقش ایران و ترکیه به عنوان دو قدرت بزرگ منطقه ای، به ویژه جمهوری اسلامی ایران به عنوان قرار گرفتن در راس جبهه مقاومت بسیار حائز اهمیت است.
نقش اردن و مصر با توجه به همسایگی دو کشور به نوار غزه و کرانه باختری را در اجرای برنامه موسوم به “معامله برزگ قرن” را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا قاهره و امان در اجرای این برنامه با کاخ سفید همراهی خواهند داشت؟
ببینید اردن و مصر، هم می توانند نقش مانع را ایفا کنند و هم تسهیل گر این طرح. اما قاهره و امان پس از انعقاد صلح با اسرائیل به ترتیب در سال های 1978 و 1994 میلادی از لحاظ اقتصادی وابستگی جدی به آمریکا و غرب پیدا کرده اند. از لحاظ سیاسی هم، اوضاع شکننده این کشورها به ویژه مصر قدرت قدرت مخالفت و چانه زنی آنها را بسیار محدود ساخته و چه بسا به صفر رسانده است. به عنوان مثال، اگر عبدالفتاح سیسی حتی بخواهد مخالفتی جدی با معامله قرن از خود بروز دهد، با فشارهای جدی از سوی آمریکا به خاطر مساله حقوق بشر و غیر مواجه خواهد بود. با این وجود، باید میان نقش مصر و اردن تفکیک قائل شد. همراهی مصر با آمریکا در این زمینه ملموس است. خود رئیس جمهور مصر در آوریل 2017 در جریان دیدار با دونالد ترامپ قبل از این که این چنین معامله قرن بر سر زبان ها بیافتد، از آن استقبال کرد. در این دیدار سیسی به ترامپ گفت که با تمام توان از تلاش های وی برای حل مساله فلسطین در چارچوب معامله قرن حمایت می کند. اما اردن بر عکس مصر، نه تنها حمایت نکرده بلکه مخالفت تلویحی و حتی تصریحی هم داشته است. با این وجود، نشانه هایی از کوتاه آمدن اردن در قضیه قدس دیده می شود. وضعیت اردن از لحاظ اقتصادی بسیار شکننده و همین مساله و وابستگی آن به کمک های خارجی در کوتاه آمدن آن دخیل بوده است. خود ملک عبدالله پادشاه اردن هم گفت که در قضیه قدس از طریق اقتصاد به ما فشار آوردند. وی حتی از همراهی نکردن برخی کشورهای عربی گله هم کرد. در نهایت، موضع اردن تابع موضع و نوع برخورد غالب کشورهای عربی به ویژه مصر و عربستان با طرح معامله قرن خواهد بود. اردن به تنهایی، نه توان مخالفت دارد و نه می خواهد مستقل از جبهه عربی طرفدار سازش کار کند.
در راستای تنش اخیر میان تل آویو با ساف و شخص محمود عباس بعد از اقدام ترامپ در سال گذشته میلادی، عملا بخش همراه و به نوعی سازش کار فلسطین با اسرائیل هم اکنون در تضاد با منافع تل آویو است. با توجه به این نکته آیا خودگردان هم در مقابله با انجام معامله برزگ قرن بر خواهد آمد؟
تنها در یک صورت آقای محمود عباس می تواند از عهده مقابله با این معامله قرن برآید؛ نخست این که شخص محمود عباس جبهه داخلی فلسطین را با تحقق آشتی ملی، یکپارچه و متحد کند. دوم این که وی (محمود عباس) تصمیمات شورای مرکزی ساف را عملیاتی کند، از جمله پس گرفتن شناسایی اسرائیل و پایان دادن به همکاری امنیتی. سوم، دعوت به قیام سراسری فلسطینیان به ویژه در کرانه باختری. در این حالت، جهان حتی اروپا و قدرت هایی چون چین و روسیه نیز روی خوشی به این طرح نشان نخواهند داد. حتی برای کشورهای عربی همسو با آمریکا نیز بسیار دشوار خواهد بود که حمایت آشکاری از معامله قرن بکنند. اینجاست که شکست آن تحصیل حاصل خواهد بود. اما اگر آسودگی خاطر دولت آمریکا از اقدامات احتمالی تشکیلات خودگردان و شخص آقای عباس نبود، چه بسا این اندازه بی محابا پیش نمی رفتند و ابتدا این اقدام را علیه قدس انجام نمی دادند و در اندیشه تهیه چنین طرحی بدون کسب موافقت طرف فلسطینی بر نمی آمدند. اکنون هم، آشتی ملی فلسطین درجا می زند، هم تحریم ها و مجازات های اعمالی محمود عباس علیه نوار غزه پابرجاست، هم تصمیمات شورای مرکزی ساف روی زمین مانده است و اجرایی نشده اند، نیز آقای عباس همچنان با انتفاضه سراسری مخالف است. در سایه این مسائل و فشارهای عربی باید گفت که نه تشکیلات خودگردان و نه شخص ابومازن قادر نیستند کاری بکنند، مگر خود ملت فلسطین از طریق یک قیام گسترده تر از قیام های پیشین وارد عمل شود. ببینید به عنوان مثال، تشکیلات خودگردان تاکنون بارها تصمیم به قطع همکاری امنیتی با اسرائیل گرفته است، اما هیچ گاه این تصمیم عملی نشده است؛ نه در سال 2015، نه پس از ژانویه 2018 که شورای مرکزی ساف، آن را اتخاذ کرد. برای نمونه، همین ششم فوریه یعنی دقیقا چند روز پیش عامل اصلی کشف محل اختفای رزمنده حماس شهید “احمد جرار” در جنین، خود نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان بود که در چارچوب همکاری امنیتی با رژیم صهیونیستی، آن را لو دادند و بالاخره نیروهای این رژیم حمله کرده و او را به شهادت رساندند.
در صورت اجرا و یا عدم اجرای معامله قرن وضعیت ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی، مساله فلسطین و کل خاورمیانه چگونه تحت تاثیر قرار می گیرد؟
هنوز جز نکاتی درز یافته، اطلاعات موثقی از این طرح در دست نیست، اما موفقیت آن، که دور از ذهن است، می تواند سیمای ژئوپولتیکی منطقه را دست خوش تحول جدی کند. از یک طرف، یکی از مفروضات آن، شکل گیری روابط عادی میان اسرائیل و کشورهای عربی به ویژه در منطقه است. این خود، بلوک بندی ها، جبهه گیری ها و ائتلافات سیاسی اقلیمی را به صورت جدی به هم خواهد زد. نهان ها را هویدا خواهد ساخت. در این صورت، شاهد دو جبهه متقابل خواهیم بود، جبهه موافقان و مخالفان معامله قرن و آثاری ژئوپولتیکی بر تقابل میان این جبهه مترتب خواهد بود. در این راستا، برخی گزارش های امنیتی نیز حاکی از آن است که از مهم ترین ملزومات تحمیل معامله قرن، تقابل جدی تر از قبل میان جبهه مقاومت و جبهه مخالف آن در منطقه و راه انداختن جنگ علیه مقاومت لبنان و فلسطین در نوار غزه و مقابله با نفوذ منطقه ای ایران است. این جنگ ها به ویژه اگر همزمان باشد، کل منطقه را به آتش می کشد. سوال اینجاست که آیا اسرائیل آمادگی جنگ در دو یا چند جبهه را دارد؟ این مساله با توجه به جنگ های 33، 22، 8 و 51 روزه بعید است. یا این که آیا آمریکای ترامپ نیز به این جنگ ها ورود خواهد کرد؟ البته احتمال وقوع جنگ در این جبهات هم در صورت شکست معامله قرن وجود دارد. شکست و عدم اجرای طرح معامله قرن نیز که گفته شد در سایه قیام سراسری ملت فلسطین و اقدامات عملی تشکیلات خودگردان قابل تحقق است، ناکامی بزرگی برای سیاست خاورمیانه ای آمریکا خواهد بود. جبهه مقاومت دست بالاتری را نسبت به گذشته خواهد داشت. حداقل نتیجه مترتب بر این شکست آن است که اوضاع ژئواستراتژیکی آن طور که آمریکا می خواست با تحقق معامله قرن به نفع خود و اسرائیل رقم زند، اتفاق نخواهد افتاد.
منبع:http://irdiplomacy.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.