به نظر می آید که به رغم حضور پر رنگ روسیه در بحران سوریه، خاورمیانه برای روسیه اولویت اصلی سیاست خارجی اش نیست، بلکه مسیری است برای رسیدن به مجموعه اهداف بزرگتر در نظام جهانی مانند برگشت روسیه به عنوان قدرت برتر در نظام بین الملل و ایفای نقش قوی در تعیین نظم منطقه ای در اروپا؛ بررسی سند تدبیر سیاست خارجی روسیه (2016) به روشنی نشان از این نکته دارد که خاورمیانه از اولویت بالایی در سیاست خارجی این کشور برخوردار نیست و در بهترین وضعیت جایگاه پنجم اولویت را به خود اختصاص می دهد. به این معنا خاورمیانه به تنهایی فاقد اولویت و اهمیتی راهبردی برای روس ها است، بلکه از آنجا اهمیت می یابد که در منظومه کلان تری از سیاست خارجی آنها واجد نقش و کارکرد می شود. به این معنا خاورمیانه در نگاه روسی، هنگامی اهمیت می یابد که به ابزاری و محملی مهم و تاثیرگذار برای دستیابی به اهداف استراتژیک سیاست خارجی روسیه تبدیل می شود. از همین رو هم تمام کشورهای خاورمیانه در حکم کارت بازی روسیه هستند که سفر ملک سلمان به روسیه، دیدار نتانیاهو و پوتین، سفر 15 اکتبر “سرگئی شویگو” وزیر دفاع روسیه به اسرائیل و … به خوبی موید این مسئله است. از همین رو قطعا تهران هم در همین پارادیم می گنجد. پس باید در نهایت باید توجه داشت که روابط ایران و روسیه همواره دستخوش نگاه های سیاه و سفید بوده است؛ به آن معنا که برخی در ایران، روسیه را چنان سفید می بینند که گویی منافع ملی روسیه و منافع ملی کشورمان همواره در یک راستا هستند؛ از سوی دیگر عده ای نیز همه آمال خود را در ارتباط با غرب می دانند و از این رو روس ها را همواره همسایه ای نامطمئن می خوانند. در حالی که رابطه با روسیه نیز همچون دیگر کشورها به طور نسبی برای جمهوری اسلامی ایران می تواند تهدیدها و فرصت هایی در بر داشته باشد که این امر مستلزم شناخت بیشتر روسیه است. در همین رابطه دیپلماسی ایرانی تحلیل وبررسی آینده استراتژی روسیه در قبال خاورمیانه و مشخصا بحران سوریه را با شعیب بهمن، کارشناس و پژوهشگر مسائل روسیه در میان گذاشته که در ادامه می خوانید:
در چند هفته اخیر شاهد رفتارها و تحرکات دیپلماتیک معناداری از سوی روسیه در منطقه خاورمیانه هستیم، از سفر 23 آگوست نتانیاهو به مسکو تا دیدار چهارم اکتبر (ماه جاری میلادی) ملک سلمان با پوتین در جایگاه نمایندگان و روسای دو کشور یا بهتر بگوییم دو غول نفتی جهان، سفر وزیر دفاع روسیه به تل آویو در 15 اکتبر و غیره؛ در یک نگاه کلی این نوع از رفتارهای دیپلماتیک روسیه را چگونه برآورد می کنید؟ آیا این دست از رفتار های مسکو به معنای تغییر ماهیت روسیه در قبال تحولات خاورمیانه با محوریت سوریه است یا این که این دیدارها را باید رفتار و مناسبات عادی مسکو در نظر گرفت؟
تا حدود بسیار زیادی سیاست روسیه در قبال تحولات سوریه مشخص است. با عملکرد تقریبا سه ساله این کشور در بحران سوریه می توان آینده رویکرد مسکو را تا حدودی پیش بینی کرد. کما این که روندهای گذشته هم نشان از این دارد که مسکو سیاست تقریبا ثابتی را در قبال بحران تروریسم در خاورمیانه داشته است. البته باید گفت که مواضع روسیه با بسیاری از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در قبال سوریه متفاوت بود و حتی در تعارض و تضاد با آنها قرار داشت و تا به امروز که بحران سوریه در فاز نظامی پیگیری شده، روسیه هم در فاز نظامی به حل بحران در این کشور کمک کرده و با نیروی نظامی خود از زمان حضور در سوریه تا به امروز به حمایت از اسد پرداخته است. اما اکنون چیزی که مشخص است این است که با پایان یافتن بحران سوریه، این بحران از فاز نظامی به فاز امنیتی وارد خواهد شد. اما نکته ای که نباید فراموش کرد این است که کنترل شرایط و اوضاع در فاز امنیتی به مراتب سخت تر از فاز نظامی است، چرا که در فاز نظامی دشمن مشخص است، جبهه نبرد معین است و محل درگیری برای نیروها روشن است. اما در فاز امنیتی گروه های تروریستی به صورت مخفیانه و پنهانی فعالیت های تروریستی خود را با محوریت ناامن کردن اوضاع پی خواهند گرفت و در این راستا انواع بمب گذاری ها، ترورهای کور یا هدفمند، آدم ربایی و غیره را در دستور کار قرار خواهند داد. اما باید گفت که گروه هایی که دست به چنین اعمالی می زنند، قطعا از جانب بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای حمایت می شوند. بنابراین در چنین شرایطی روسیه اعتقاد دارد که باید برای مدیریت این دوران اساسا با این بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای وارد مذاکره شد تا شرایط سوریه در گذار از فاز نظامی به امنیتی با کمترین آسیب برای مردم سوریه همراه شود. از سوی دیگر کنترل شرایط و اوضاع برای روسیه آسان تر باشد. لذا دیدار مسکو – تل آویو یا مسکو – ریاض باید در همین چارچوب دیده شود، چرا که اساسا نه عربستان و نه اسرائیل از نظر نظامی بازیگران تعیین کننده ای در منطقه نیستند، اما در دوران ورود بحران سوریه به فاز امنیتی این دو مهره (عربستان و اسرائیل) می توانند به صورت جدی تر ظاهر شوند. بنابراین برای روسیه مهم است که قبل از ورود به فاز امنیتی تا حد امکان خسارات را با مذاکره کاهش دهد.
اما اقدام روسیه را در فروش سامانه اس -400 به عربستان سعودی چگونه ارزیابی می کنید؛ آیا این مسئله در تعارض با ارزیابی شما نیست؟
در خصوص فروش تسلیحات به عربستان از سوی مسکو باید با دقت نظر بیشتری آن را بررسی کنیم تا دچار خطای تحلیلی نشویم. ببینید در سال های گذشته میان روسیه و عربستان بارها چندین معاهده تسلیحاتی صورت گرفته است. اما اگر سابقه این معاهدات را بررسی کنیم، درمی یابیم که اکثر قریب به اتفاق این معاهدات عملیاتی نشده اند. بنابراین معاهده فروش اس-400، آن هم در شرایط کنونی چشم انداز روشنی برای عملیاتی شدنش به دو دلیل وجود ندارد؛ اول این که از اساس نیروهای نظامی و ارتش عربستان به بلوک غرب با محوریت آمریکا وابستگی و نزدیکی دارند. به عبارت دیگر اکثر نظامیان عربستانی در آمریکا و سایر کشورهای اتحادیه اروپا دوره های نظامی خود را گذرانده اند. از سوی دیگر هم این نیروها با جنگ افزار های ساخت آمریکا آشنایی دارند. بنابراین این نیروها، نه تمایل و نه آشنایی چندانی با جنگ افزار های روسی دارند و در سایه این مسئله استفاده این نیروها را از هر نوع معامله تسلیحات روسی، آن هم در سطح تسلیحات پیشرفته ای مانند اس -400 غیر ممکن می کند. لذا اگر هم این معاهده وجهه عملیاتی بگیرد زمان بر خواهد بود. چرا که برای استفاده از این جنگ افزارها حداقل در یک دوره میان مدت باید نیروهای نظامی عربستانی شیوه استفاده از این سلاح ها را فرا بگیرند. اما دلیل دوم که عامل مهمتری است این است که عربستان از سال های بسیار دور تا به امروز همواره از خریداران تقریبا ثابت سلاح های آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی بوده است، از همین رو با توجه به نفوذ بالای واشنگتن و لندن بر ریاض، اساسا اجازه عملیاتی شدن چنین قراردادی را به روسیه نخواهند داد، آن هم روسیه ای که بزرگ ترین و مهمترین رقیب بلوک غرب به شمار می آید. بنابراین نفوذ ایالات متحده در ساختار سیاسی – نظامی عربستان بزرگترین مانع عملیاتی شدن این قرارداد خواهد بود، هرچند که این را هم باید گفت که هم روس ها تمایل به نمایش انعقاد چنین قراردادی دارند و هم سعودی ها؛ از یک سو روسیه با چنین نمایشی سعی در نشان دادن مهره ای پر نفوذ در اکثر کشورهای جهان دارد و از این که خود را وابسته و محدود به یک یا چند کشور معدود نکند دوری می کند تا از این طریق نشان دهند که کشور خاصی را به عنوان متحد استراتژیک خود در خاورمیانه یا هر جای دیگر انتخاب نکرده است. این مسئله در خصوص عربستان برای روسیه از آنجا اهمیت بیشتری دارد که ریاض را نماینده تفکرات رادیکال اسلامی در منطقه قفقاز شمالی و چچنستانی می داند که نگرانی های امنیتی فراوانی را برای مسکو پدید آورده است. در این این راستا هم این نزدیکی می تواند تا حدودی این نگرانی ها را کاهش دهد. از سوی دیگر برای روسیه در جامعه اسلامی بسیار اهمیت دارد که خود را تنها طرفدار گسترش شیعه گرایی نداند. از سوی دیگر این دست از معاهدات برای روسیه در بعد فرامنطقه ای و تقابل با آمریکا اهمیت دارد، چرا که با این دست از اقدامات به راحتی خود را مهره پرنفوذی در مقابل ایالات متحده معرفی می کند که توانایی ارتباط با شرکای استراتژیک آمریکا را نیز دارد. در عین حال این دست از معاهدات برای عربستان هم اهمیت دارد. چرا که ریاض در سال های اخیر به ویژه در دوران پایانی زمامداری اوباما روابط سردی را با واشنگتن طی کرده و مضافا این که تمام انتظاراتی که از ترامپ داشته، به خصوص در مسئله سوریه برآورده نشده است. به ویژه که عربستان گمان می کرد که پس از معامله تقریبا 500 میلیارد دلاری تسلیحاتی با آمریکا، واشنگتن را به طور کامل در قبضه خود دارد که تاکنون عملکرد واشنگتن موید آن نیست و در بحران بحرین و حتی تنش با قطر، ایالات متحده آن چنان که مد نظر ریاض بود رفتار نکرد. لذا این گونه معاهدات به صورت پیام هشدار دهنده ای از جانب ریاض برای واشنگتن تعبیر می شود که در صورت عدم حمایت کامل از جانب آمریکا، عربستان می تواند به سمت گزینه های دیگر و حتی رقیب سنتی آمریکا گرایش پیدا کند.
اما با توجه به صرف هزینه های فراوان نظامی و مالی روسیه در بحران سوریه می توان انعقاد قراردادهای تسلیحاتی مانند فروش سامانه اس-400 به عربستان را وسیله و منبعی برای جبران این هزینه ها با سود فروش تسلیحاتی درنظر داشت؟
قطعا روسیه اهداف و توجیه اقتصادی چنین قراردادهایی را نمی تواند از نظر دور بدارد، خصوصا این که عربستان از کشورهایی است که به راحتی در سطح کلان معاهدات تسلیحاتی را انجام داده است. لذا اگر این قراردادها بتواند از موانعی که بر سر راه آن در خصوص عملیاتی شدنش وجود دارد، در نهایت می تواند بر اقتصاد روسیه اثرات مثبتی را داشته باشد و علاوه بر توجیه سیاسی و دیپلماتیکی، توجیه بسیار مناسب مالی را هم در پی دارد. چرا که شکی وجود ندارد روسیه تمایل دارد معادلات تسلیحاتی را با تمام کشورهای جهان گسترش دهد و در همین راستا هم مضاف بر منافع مادی مسکو اهداف گسترش نفوذ را دنبال می کند، زیرا در ادامه علاوه بر سود مالی وابستگی های نظامی سایر کشورها به روسیه بیشتر خواهد شد.
با توجه به این که کمتر از یک سال به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در روسیه باقی مانده است، آیا این تغییر رفتار پوتین را می توان تاکتیکی تبلیغاتی برای نمایش چهره ای معتدل تر از خود برای افزایش محبوبیت در جامعه داخلی روسیه تلقی کرد، خصوصا این که محور اپوزیسیون روسیه و منتقدین صریح سیاست های کرملین و شخص پوتین که بر چارچوب فکری “بوریس نمتسوف“ (مهمترین منتقد پوتین که 27 فوریه 2015 ترور شد) حرکت می کنند، بیشترین مانور خود را در خصوص حضور روسیه و صرف هزینه های مالی و انسانی روسیه در بحران سوریه معطوف کرده اند؟
با توجه به نظرسنجی های سال های گذشته و حتی آخرین نظرسنجی که در روسیه انجام گرفته است نشان از این دارد که پوتین در یک رویه تقریبا ثابت محبوبیتی بالای 70 درصد را در جامعه داخلی روسیه دارد. بنابراین بسیار بعید است که پوتین دغدغه ای را برای افزایش محبوبیت در جهت بالا بردن آرای خود برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده داشته باشد تا بخواهد برمبنای آن با تغییر رفتار تاکتیکی دست به یک سیاست انتخاباتی برای جلب توجه مردم روسیه داشته باشد. از طرف دیگر در نظرسنجی هایی که در جامعه داخلی روسیه درخصوص بحران سوریه و نقش روسیه در آن صورت گرفته حاکی از آن است که تنها عددی نزدیک به 20 درصد از جامعه روسیه به صورتی جدی و پیگیر حوادث و رویدادهای سوریه را دنبال می کنند. بنابراین نقش و دخالت روسیه در سوریه چالش و دغدغه فکری جدی ای را برای مردم روسیه ایجاد نکرده است که بتواند بر نتیجه آتی انتخابات ریاست جمهوری روسیه اثر گذاری سوئی را داشته باشد. از سوی دیگر حضور روسیه آن چنان که در بعد بین المللی و کشورهای رقیب با هجمه های سنگین تبلیغاتی روبه رو بوده، از جانب احزاب و شخصیت های سیاسی داخلی روسیه چندان با مخالفت روبه رو نشده است و احزاب بزرگ پارلمان روسیه تا کنون نقد جدی ای بر این سیاست های پوتین نداشته اند. کما این که در زمان مطرح شدن پیشنهاد حضور نظامی روسیه در سوریه این طرح با حمایت اکثریت پارلمان روسیه مواجه شد، به گونه ای که این پیشنهاد تنها با 4 رای مخالف در دومای روسیه مواجه شد. لذا جامعه اپوزیسیونی که در حال کمپین علیه پوتین هستند، مخالفینی هستند که عملا در ساختار سیاسی روسیه جایگاه چندان قدرتمندی را ندارند و متمایل به طیف های غرب گرا هستند. درمقابل این طیف های لیبرال طیف های ملی، چپ که اکثرا بازماندگان کمونیسم شوروی هستند یا “اوراسیا گراها” و غیره به شکل جدی حمایت خود را از پوتین و سیاست های او در سوریه داشته اند.
ولی باید گفت که نقطه تفاوت تهران با مسکو درقبال بحران سوریه به ایدئولوگ بودن حضور ایران نسبت به روسیه باز می گردد، لذا از زمان حضور روسیه در بحران سوریه، مسکو همواره سعی داشته از کارت ایران و سوریه برای بازی و رسیدن به سایر اهداف خود مانند تسلط بیشتر بر شبه جزیره کریمه برگ برنده ای بسازد، لذا با تغییر رفتار مسکو از فاز نظامی به فاز امنیتی و تغییر رفتارهای اخیر مسکو، آیا ما باید شاهد فاصله میان ایران و روسیه در مسئله سوریه باشیم؟
این که تهران و مسکو در غایت نهایی خود بر سر مسئله سوریه با هم اختلاف نظر دارند شکی وجود ندارد. چرا که حفظ سوریه برای ایران به معنای حفظ محور مقاومت است، اما چنین تعریفی برای روسیه اساسا وجود ندارند. روسیه حضور خود در بحران سوریه را در راستای پیروزی در رقابت های ژئوپولتیکی با آمریکا تعریف می کند. اما باید این را هم گفت که علی رغم تفاوت هدف تهران و مسکو در بحران سوریه این دو کشور در یک راهکار مشترک با یکدیگر همکاری دارند. به عبارت ساده تر باید گفت که اهداف ایران و روسیه اگرچه در سوریه یکسان نیست، اما همسو است. بنابراین این همسویی باعث همکاری این دو کشور خواهد شد. بله شاید در راستای نکته شما در آینده تهران با مسکو بر سر مسائلی مانند دولت آتی دمشق، حضور یا عدم حضور بشار اسد در قدرت، چگونگی ساختار سیاسی این کشور، نقش بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در سوریه و غیره اختلاف نظر و دیدگاه داشته باشد که طبیعی هم است. اما با وجود همین اختلافات باید گفت که قطعا میزان و شدت این اختلاف نظر روسیه با ایران به مراتب کمتر از روسیه با آمریکا یا عربستان سعودی خواهد بود. لذا در سایه این نکته قطعا این دو کشور در آینده و با ورود بحران سوریه از فاز نظامی به فاز امنیتی باز همکاری و مناسبات خود را حفظ خواهند کرد. به خصوص که روس ها در این تقریبا سه سال حضور در سوریه از عمق و نفوذ استراتژیکی و ژئوپولتیکی ایران در خاورمیانه آگاهی کامل دارند. به طوری که این نفوذ، توان تاثیرگذاری بالایی را بر تحولات منطقه برای ایران ایجاد کرده است. در سایه این عمق ژئوپولتیکی حتی تهران توان تغییر استراتژی ها را در منطقه دارد. از یاد نبریم زمانی که روسیه تصمیم به حضور در بحران سوریه داشت، به راحتی می توانست به جای حمایت از حکومت اسد به جرگه و محور آنکارا- ریاض- واشنگتن بپیوندد. اما در مقابل مسکو با اشراف به قدرت ایران دست به انتخاب تهران زد. بنابراین در آینده هم به رغم تمام اختلافات و حتی ایجاد زاویه ای که امکان ایجاد آن وجود دارد، این دو کشور همکاری خود را حفظ خواهند کرد.
آیا با توجه به رفتارهای اخیر روسیه مبنی بر نزدیکی به عربستان و اسرائیل، مسکو دست به سیاست یک بام و دوهوا زده است؟ آیا مسکو با پیگیری این سیاست می خواهد با کارت تهران و سوریه در مقابل عربستان، ترکیه و اسرائیل و خصوصا آمریکا بازی کند و از سوی دیگر با کارت اسرائیل و عربستان درصدد فشار به تهران بر خواهد بود؟
اساسا روسیه در سیاست های خود برای تمام مناطق جهان و مشخصا خاورمیانه تمایل شدیدی به تثبیت و افزایش نفوذ خود داشته و دارد و همواره در پی احیای خود به عنوان یک ابر قدرت جهانی است. از همین رو هم برای رسیدن به چنین هدفی چند راهکار را در دستور کار خود قرار داده است. اول “ژئوپولتیک گرایی” است؛ برای روسیه ژئوپولتیک هنوز در قالب و معنای کلاسیک خود تفسیر می شود که از دوره جنگ سرد تا کنون در بدنه سیاسی روسیه رواج داشته است و با همان عینک ژئوپولتیکی امروز به مسایل نگاه می شود. دوم “رئالیست محور” بودن روس هاست. در واقع مسکو با دیدی واقع بینانه به مسایل و تحولات منطقه ای نگاه می کند. سوم اهمیت روسیه به بحث “چند جانبه گرایی” است؛ چند جانبه گرایی هم در سطح منطقه ای و هم در سطح فرامنطقه ای. این رفتار ناشی از این است که روسیه به رغم تمام اختلافات و رقابت های ژئوپولتیکی با آمریکا، نهایتا با این کشور بر سر مسئله سوریه مذاکره می کند، کما این که تا کنون چندین بار این کا را انجام داده و با وجود تفاوت دیدگاه با بازیگرانی مانند ترکیه، عربستان و اسرائیل حاضر به گفت و گو در خصوص مسئله سوریه شده است. لذا روسیه اساسا تمایلی به ایجاد قطب بندی در خاورمیانه در بستر مسئله سوریه ندارد. چرا که مسکو اعتقاد دارد دوره قطب بندی جنگ سرد سپری شده است و از همین رو هم برای کسب حداکثر منفعت و سود باید با تمام بازیگران از هر طیف و گروه و جناح و محوری ارتباط و مذاکره داشت. پس در این استراتژی، روسیه هم تمایل به گسترش ارتباط با سوریه، عراق و ایران است و هم به دنبال تعمیق مناسبات دیپلماتیک خود با عربستان و اسرائیل است و قطعا مسکو این استراتژی را به صورت پررنگی پی می گیرد، به گونه ای که روسیه حتی با کشورهایی که اختلاف زاویه دارد و در گامی رو به جلوتر حتی با کشورهایی که از جانب آنها تهدید می شود بنای گفتگو دارد، چرا که این گونه سیاست می تواند بخشی از انرژی و هزینه های روسیه را هم کاهش دهد. به عنوان مثال نزدیکی دیپلماتیک مسکو با عربستان می تواند عامل و اهرم فشاری بر کنترل جریانات تکفیری و اسلام گرای رادیکال در منطقه قفقاز و روسیه باشد. بنابراین مسکو به جای تعارض به دنبال نزدیکی با عربستان است تا علاوه بر دفع تهدیدات امنیتی، به سود و منافع سیاسی و مالی بیشتر هم دست پیدا کند. لذا روسیه با این دید به آینده روابط بین الملل و خصوصا مسئله سوریه نگاه می کند و به دنبال چند جانبه گرایی در عرصه و نظام بین الملل است. قطعا در این چند جانبه گرایی، روسیه استراتژی گسترش ارتباط خود را با تمام کشورها در دستور کار دارد. به بیان دیگر روسیه هیچ گاه به دلیل منافع خود در ارتباط با ایران حاضر به گذشتن از مناسبات خود با عربستان و اسرائیل نیست یا به دلیل مناسبات نزدیک با تل آویو حاضر نیست از همکاری استراتژیک با تهران چشم پوشی کند و با این دید و تعامل و تعادل همه جانبه به دنبال گشترش منافع خود است.
منبع:http://irdiplomacy.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.