چشم انداز پایان مناقشه کشمیر در پرتو تصویب قطعنامه سازمان ملل

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
سرانجام مجمع عمومی سازمان ملل متحد با رأی قاطع 193 عضو، لایحه پاکستان درباره حق آزادی مردم کشمیر درباره تعیین سرنوشت خود و عدم مداخله نظامی در این سرزمین را پذیرفت.

کشورهای ایران، چین، مصر، مالزی، عربستان، نیجریه، آفریقای جنوبی و لبنان با لایحه پیشنهادی پاکستان درباره کشمیر همراهی کردند. تصویب این قطعنامه پس از نزدیک به چهار دهه تنش و جنگ‌های مقطعی در کشمیر صورت گرفت و امیدها را برای پایان خشونت‌ها در این منطقه بحران زده باردیگر زنده کرد. نظر به اهمیت این موضوع گفتگویی را با خانم دکتر زهرا محمودی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل پاکستان و افغانستان انجام داده‌ایم که در ادامه ارائه خواهد شد.

 

ماجرای قطعنامه اخیر سازمان ملل در ارتباط با حق تعیین سرنوشت کشمیر توسط مردم کشمیر چیست و چطور شد که این قطعنامه سرانجام پس از چند دهه به تائید رسید؟

در تاریخ 23 نوامبر 2016، مجمع عمومی سازمان ملل، رای مثبت به قطعنامه پیشنهادی پاکستان در مورد حق تعیین سرنوشت مردم کشمیر توسط شهروندان این منطقه پرمناقشه داد. این قطعنامه در کمیته سوم مجمع عمومی با عنوان کمیته اجتماعی و انسانی و فرهنگی به تصویب رسید که 193 کشور از جمله ایران، چین، هند، عربستان، مالزی، مصر، لبنان، نیجریه، آفریقای جنوبی و… عضو این کمیته هستند که از این میان 73 کشور با پاکستان همراهی کردند و در کمیته پذیرفته شد. با این حال براساس اعلام سایت رسمی سازمان ملل، احتمال دارد طی یک ماه آینده در صحن علنی مجمع عمومی هم رای‌گیری شود.

این قطعنامه به حق تعیین سرنوشت مردم کشمیر تاکید دارد. پیشینه این قطعنامه به اختلافات پیشین هند و پاکستان برمی‌گردد که در سال 1947 توافقی میان حزب مسلم لیگ پاکستان و حزب کنگره ملی هند صورت گرفت که براساس آن سرزمین‌های مسلمان به پاکستان و مناطق هندو نشین به هند تعلق خواهد گرفت، با این حال در ارتباط با کشمیر این قضیه اجرا نشد و مهاراجه کشمیر با نام هری سینک به صورت خودسرانه بدون توجه به نظر مسلمانان کشمیر، سندی را امضا کرد که براساس آن کشمیر به هند الحاق شود. هند نیز در حال حاضر در عرصه بین‌المللی اعلام می‌کند که مسئله کشمیر یک مسئله داخلی است، به همین دلیل حدود دو سوم این منطقه با نام دره کشمیر و جامو به هند تعلق گرفته و یک سوم این منطقه با عنوان جاموکشمیرآزاد و مناطق شمالی تحت کنترل پاکستان است. اهمیت این قضیه به حدی است که سه بار این دو کشور طی سال‌های 1947، 195 و 1971 بر سر این مسئله جنگ کردند و در این میان قطعنامه‌هایی نیز از جانب سازمان ملل در این خصوص وجود داشته است.

 

با وجود این پیشینه تاریخی طولانی مدت، چرا قطعنامه پیشنهادی پاکستان در سازمان ملل در مورد حق تعیین سرنوشت مردم کشمیر، در گذشته و طی این چند دهه تصویب نگردید؟ به عبارتی چرا قطعنامه پاکستان در سازمان ملل اینک پس از سه دهه کشمکش به تصویب رسید؟

مسئله حق تعیین سرنوشت کشمیر به شکل دیگری در سال 1948، توسط شورای امنیت در قالب فصل ششم منشور مورد توجه قرار گرفت و در آن زمان شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد داد که در کشمیر رفراندوم برگزار کنیم، یعنی چیزی شبیه به همین حق تعیین سرنوشت، که ظاهرا انتخاباتی برگزار شد که پاکستانی‌ها معتقدند اکثر کشمیری‌ها رای به الحاق به پاکستان دادند ولی هند این مسئله را قبول ندارد و اعلام کرده که این رفراندوم دست کاری شده است و مشکل ما را حل نمی کند. اما در ارتباط با اقدام اخیر مجمع عمومی برای تصویب قطعنامه پیشنهادی پاکستان، این مسئله خیلی برای مسئله کشمیر تعیین کننده نیست که مثلا تاثیرات عمیقی را بتواند در این تنش قدیمی ایجاد کند، مجمع عمومی در مورد فلسطین نیز حق تعیین سرنوشت مردم را به رسمیت شناخته ولی وضعیت در فلسطین چندان تغییر نکرده است. اما حساسیت بیشتر در ارتباط با کشمیر پس از سخنرانی نواز شریف در اجلاس سالانه اخیر بود که با توجه به کشتارهای اخیر صورت گرفت و حساسیت بر مسئله کشمیر کمی بیشتر شد. بویژه زمینه سازی بیشتر در این زمینه پس از دیدار یکی از مقامات امنیتی پاکستان با مقام بریتانیایی بود، و در واقع پاکستان پیش از این زمینه‌سازی‌هایی را انجام داده بود و اقدام اخیر پاکستان بدون زمینه‌سازی‌های قبلی نبوده است.

 

با این حال آیا قطعنامه تعیین سرنوشت مردم کشمیر که در سازمان ملل تصویب شد، در صحنه عمل، اجرایی خواهد شد؟ یعنی با رای مثبت بیشتر اعضای سازمان ملل در مورد تعیین سرنوشت مردم کشمیر بدست خودشان، آیا امیدی به حل مسئله کشمیر خواهد بود؟

این مسئله از دو بعد حقوقی و سیاسی قابل بررسی است. در مسئله حقوقی این مسئله بدون دستاورد نیست و پاکستان قطعنامه‌ای را مطرح کرده و با رای بالای کشورهایی مانند ایران و چین در سازمان ملل تصویب شده است. به لحاظ حقوقی همین که در مجمع عمومی که همه کشورها عضو هستند، این قطعنامه تصویب شد، این نشان می‌دهد که جهان به این سمت به پیش می‌رود که حق تعیین سرنوشت را در کشمیر با وجود تاکید هند بر داخلی بودن مسئله، بپذیرد. با این حال در مسئله کشمیر این گونه نیست که سازمان ملل یک رای را صادر کند و هند بپذیرد، چون مسئله کشمیر هم از لحاظ سیاسی و ا منیتی و هم اقتصادی برای هند بسیار مهم است. در واقع در شرایط فعلی هیچ کشور و نهادی قادر نخواهد بود که هند را تحت فشار قرار دهد که مسئله همه پرسی در کشمیر را به اجرا گذارد، پیش از این شورای امنیت نیز در قالب فصل ششم در سال 1948 هند را مکلف به برگزاری همه پرسی کرده بود که هند نپذیرفت و در شرایط فعلی نیز که مجمع عمومی این مسئله را درخواست کرده که از نظر قدرت و نفوذ بسیار ضعیف‌تر از شورای امنیت است. براین اساس از نظر حقوقی اگر این مسئله از طرف شورای امنیت مطرح می‌شد ممکن بود دارای ضمانت اجرایی باشد، اما در حال حاضر اقدام مجمع عمومی نمی‌تواند از نظر حقوقی خیلی تاثیرگذار در مناقشه کشمیر باشد.

با این حال از نظر سیاسی، این قطعنامه دستاورد اجماع سازی مورد نظر پاکستان را به همراه داشته و به نوعی می‌تواند از جانب پاکستان به عنوان اهرم فشار درجهت پیگیری مناقشه کشمیر علیه هند مورد استفاده قرار گیرد. همچنین از آن جا که برخی گروه‌های داخلی در کشمیر بدلیل مواضع قومی و مذهبی تمایل به پیوستن به پاکستان دارند، این قطعنامه می‌تواند یک نوع پیروزی برای گروه‌های داخلی نزدیک به پاکستان در کشمیر به شمار رود.

 

موضع و واکنش آمریکا به عنوان کشوری که هم روابط نزدیکی با هند دارد و هم پاکستان، به این قطعنامه ضد هندی در سازمان ملل چه بوده است؟ آیا امریکا این قطعنامه را مورد پذیرش قرار داده است؟

به نظر می‌رسد موضع امریکا درباره این قطعنامه را باید در یک بعد کلی و راهبردی مورد توجه قرار داد. همان طور که درعمل مشخص شده دو بال سیاست خارجی آمریکا یکی منافع و دیگری ارزش‌ها می‌باشد. ارزش‌هایی مثل حق تعیین سرنوشت در منشور سازمان ملل متحد و ماده یک میثاق حقوق سیاسی مصوب سال 1966 نیز مورد تاکید قرار گرفته است. آمریکایی‌ها هر وقت منافع‌شان ایجاب کند بحث ارزش‌ها را مانند دموکراسی و حقوق بشر عنوان می‌کنند ولی بحث بعدی این است که یک بال دیگر و بخش سنگین‌تر سیاست خارجی آمریکا، بحث منافع این کشور است و آمریکایی‌ها بیشتر به منافع اهمیت می‌دهند. در بحث کشمیر نیز منافع امریکا ایجاب می‌کند، که اگرچه پاکستان یکی از مهمترین متحدان آمریکاست و بعد از سال 2001 جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا پاکستان را مهمترین متحد غیرعضو ناتو معرفی کرد، اما به تدریج رفتار دوجانبه پاکستان مانند اعلام همکاری با آمریکا در افغانستان از یک طرف و همزمان دادن آزادی عمل به طالبان در افغانستان باعث شد تا روابط آمریکا و پاکستان مقداری دچار تغییر شود و مانند گذشته دنبال نشود. ولی هند با توجه به نظم داخلی بیشتر، جایگاه اقتصادی موثر‌تر و قدرت نظامی بزرگتر در سیاست خارجی آمریکا جایگاه ویژه‌ای دارد، و از همین رو بسیار متفاوت از پاکستان است و روابط هند و آمریکا حتی در ابعاد هسته‌ای بسیار متفاوت و مستحکم‌تر از روابط پاکستان و امریکاست. این نشان می‌دهد اگر آمریکایی‌ها مجبور به انتخاب باشند، مسلما میان هند و پاکستان، اولویت با هند خواهد بود. با این حال از آن جا که امریکایی‌ها می‌دانند این قطعنامه خیلی عملی و اجرایی نیست، چندان واکنش خاصی به این قطعنامه نداشته‌اند.

 

با این شرایط چه چشم‌اندازی را می‌توان در روابط هند و پاکستان انتظار داشت؟ با توجه به این‌که واکنش هند پس از تصویب قطعنامه بسیار تند و حتی تهدید به قطع مسیر رودخانه سند به سمت پاکستان بوده است. آیا ممکن است روابط هند و پاکستان پس از این قطعنامه بسیار پیچیده‌تر شود؟

ما زمانی می‌توانیم مسئله چشم‌انداز را در نظر بگیریم که جایگاه و ارزش مسئله مورد بحث را برای هر دو طرف در نظر داشته باشیم. کشمیر برای هند و هم پاکستان مسئله حیثیتی است و برای هند بدلیل مرز مشترک با چین و روسیه و افغانستان بسیار مهم است و از نظر اقتصادی نیز سرچشمه گرفتن رودخانه‌های بسیاری از کشمیر برای هند قابل توجه و حیاتی است. از طرف دیگر بدلیل وجود جمعیت قابل توجه مسلمانان در کشمیر، حل این مسئله به نفع پاکستان نوعی پیروزی مسلمانان پاکستان بر هندوئیسم به شمار می‌رود. همچنین مسئله پرستیژی کشمیر برای هند بسیار مهم است. بنابراین رویکرد هندی‌ها به مسئله کشمیر، مسئله ای حل شده است که دلیلی برای مذاکره و دنبال کردن آن وجود ندارد.

چشم‌‌انداز مسئله کشمیر به این صورت خواهد بود که نهادها و قدرت‌های بین‌المللی چندان نمی‌توانند به این مسئله ورود پیدا کنند. کشورهایی مانند ایران یا آمریکا فقط می‌توانند در این قضیه میانجی‌گری کنند و دو کشور را به پای میز مذاکره بکشانند، اما کار خاصی برای حل آن نمی‌توانند انجام دهند.

با توجه به اهمیت این موضوع، فعلا نمی‌توان چشم‌انداز روشنی برای حل مسئله را داشته باشیم چون مسئله کشمیر برای هم هند و هم پاکستان موضوعی امنیتی، سیاسی و اقتصادی است و حداقل تنش‌ها در میان مدت ادامه خواهد داشت چون هند خود را قدرت منطقه‌ای می‌داند و آمریکا نیز بیشتر با هند همسو است و بعید است که سازمان ملل که بسیار تحت نفوذ امریکا قرار دارد، بتواند اقدام عملی و کارآمدی را انجام دهد و این به معنای تداوم این تنش‌ها حداقل در میان مدت خواهد بود.

منبع:http://alwaght.com/

در حال حاضر در درعا چه اتفاقی در حال وقوع است؟

4 ماه مه اجساد 9 پلیس کشته شده در یک شهر واقع در جنوب غربی استان درعا پیدا شد. قاسم الصبیحی، کسی که این افراد را کشته، یک شورشی سابق است که بعدتر به نیروهای امنیتی دولت پیوسته. او برای کشته شدن پسر و دامادش دولت سوریه را مقصر می دانست و نیروهای پلیس را نیز به همین دلیل کشت. با این حال، پلیس درگیر نشد. پس از این حادثه افراد دارای نفوذ در درعا بیانیه ای در محکوم کردن او صادر کردند که در سنت های قبیله ای به معنای آن است که او دیگر از حمایت قبیله خود برخوردار نیست. با این حال، دولت بشار اسد اعلام کرد که مناطق آزاد شده را تحت کنترل امنیتی خود در خواهد آورد و در روزهای بعد، نیروهای پشتیبانی در منطقه مستقر شدند که نشان از آن داشت که دمشق به دنبال استفاده از این حادثه به عنوان بهانه ای برای افزایش حضور خود در آنجاست.

تشدید تنش های نظامی در درعا پیشتر سابقه نداشته است؟

تشدید تنش ها در سطحی که اکنون پیش بینی می شود، از تابستان 2018 که دولت اسد کنترل جنوب غربی سوریه را در دست گرفت، بی سابقه بوده و این در حالی است که تنش ها و خشونت های مسلحانه از زمان بازگشت نیروهای امنیتی سوری به یک شاخصه در منطقه درعا تبدیل شده. جدیدترین نمونه از عملیات نظامی نیروهای سوری در مارس 2020 و زمانی بود که با موفقیت کنترل خود را بر بخش هایی از شهر الصنمین اعمال کرد. با این حال، تحولات کنونی از چندین نظر بی سابقه بوده است. اول، سطح استقرار نظامی نیروهای امنیتی سوری قابل توجه و نشان دهنده احتمال عملیات نظامی گسترده در منطقه است. دوم، شهر طفس در نتیجه توافقی که با میانجی گری روسیه حاصل شد، شاهد حضور مستقیم نیروهای دولتی نبود. سوم، شورشی های پیشین در طفس و مناطق حومه آن کاملا مسلح هستند و اگر یک رویارویی نظامی صورت بگیرد، سطح خشونت بسیار بالا خواهد بود.

روسیه با توجه به میانجی گری آن در حصول توافق، به تشدید تنش ها چه واکنشی نشان خواهد داد؟

روسیه از زمان بازگشت نیروهای امنیتی سوریه به توافق متعهد بوده است. البته بر سر این مساله مناقشاتی وجود دارد. برخی از بازیگران مخالف مسکو را به دلیل خودداری از واکنش به اقدامات دمشق مورد انتقاد قرار داده اند. به هر حال، روس ها تا اندازه قابل توجهی به توافق متعهد بوده و در سال های گذشته مانع از حضور مستقیم نیروهای سوری در منطقه شده اند. این اقدام روسیه را می توان به نوعی، تلاش برای کاهش نگرانی های اسرائیل و اردن درباره احتمال حضور نیروهای ایرانی و گروه های شبه نظامی تحت حمایت ایران در جنوب غربی سوریه دانست. مداخلات متعدد روسیه در ممانعت یا محدودسازی حضور مستقیم نیروهای اسد در منطقه را می تواند نشان دهنده تعهد آن به توافق قلمداد کرد.

مذاکرات جاری با مشارکت روس ها می تواند نشان دهنده این مساله باشد که روسیه خواستار تشدید تنش نیست. شاید این مرتبه نیز مذاکرات بتواند همانند گذشته مانع از درگیری شود و با امتیازهای کوچک یا نمادین، به کاهش تنش ها بینجامد.

با توجه به سطح بی سابقه حضور نیروهای نظامی دولتی در منطقه، سناریوی دیگر می تواند این باشد که اگرچه روسیه حقیقتا به دنبال جلوگیری از درگیری نظامی است، اما در عین حال هدف وادار کردن شورشی ها به قائل شدن امتیازات بیشتر را دنبال می کند. احتمال دیگر هم این است که روسیه به دنبال تبدیل این بحران به فرصتی برای استخدام شورشی های سابق در یگان های طرفدار روسیه در ارتش سوریه باشد.

آیا تشدید تنش ها حاوی یک پیام پنهان برای روسیه است؟

اعزام یگان هایی از ارتش سوریه که با ایران ارتباط نزدیکی دارند، به منطقه تحت حمایت روسیه می توان یک پیام پنهان داشته باشد. اما این مساله نشان دهنده محاسبات مخاطره آمیز دمشق نه فقط در سطح منطقه ای، بلکه در ارتباط با نظمی است که روسیه در درعا ایجاد کرده. همانطور که پیشتر گفتم، این نظم به طور ویژه برای ممانعت از افزایش نفوذ ایران و نیروهای طرفدار ایرانی در جنوب غربی سوریه طراحی شده است.

با توجه به این توصیفات، وضعیت موجود در درعا چطور می تواند بر منطقه تاثیر بگذارد؟

جنوب غربی سوریه یک منطقه مرزی معمولی نیست. یک جبهه مناقشه آمیز منطقه ایست که هر گونه بی ثباتی و تشدید تنش های نظامی در آن می تواند اثرات فرامرزی داشته باشد. از این رو، تشدید تنش ها توسط یک جناح طرفدار ایرانی در داخل دولت سوریه برای اسرائیل و اردن ناخوشایند است چرا که هیچ کدام از آنها حضور ایرانی در نزدیکی بلندی های جولان را نمی خواهند و تحمل نمی کنند. نظمی که روسیه برقرار کرده، به رغم ضعف های بسیار آن، در ایجاد ثبات در جنوب غربی سوریه موثر بوده و در همسایگان آن اطمینان ایجاد کرده است. البته لازم به ذکر است که حضور نیروهای متحد ایران در ارتش سوریه در طفس و حومه آن لزوما به معنای پایان نظم منطقه ای نیست. اگر دمشق و تهران برای این طرح برنامه ریزی کرده باشند، هدف آنها را باید به صورت گامی تاکتیکی برای پررنگ کردن حضورشان در بازی منطقه ای درک کرد و نه یک قمار مخاطره آمیز برای بر هم زدن توازن موجود در این منطقه حساس.

نویسنده: مایکل یانگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *