۱– نگاهی به «نقشههای آلودگی» سوریه به صراحت به ما میگوید که جنگ نظامی در این کشور در گامهای پایانی قرار دارد. رنگ قرمز که از همان ابتدا بیانگر ارتش سوریه و متحدانش بود، بخش وسیعی از نقشهی سوریه را پوشانده است و این یعنی کاهش آلودگی سوریه به تروریستها. ریف دمشق بهعنوان یکی از مهمترین مناطق بحرانی که بقای نظام سیاسی سوریه را تهدید میکرد، حالا خالی از هرگونه رنگ سبزِ تروریستهای غیرداعشی است. جبهه جنوب نیز عمدتا پاک است. لکههای سیاهِ داعشی هم فقط در مساحتهای کوچک و غیرتعیینکننده، چشم را آزار میدهد. لذا تا اینجای کار، دوباره قرمز، سلطان بخش زیادی از سوریه است. البته تروریستهای سبزرنگ مستقر در استان ادلب، همچنان بهعنوان آخرین نامزد احتمالی مهم برای رویارویی مستقیم نظامی با ارتش سوریه و متحدانش، محل تمرکز و کشاکش رقبا هستند.
۲- این همهی بازی نیست. نبرد رنگها همچنان ادامه خواهد داشت حتی اگر جنگ نظامی در کار نباشد. واقعیت این است که قرمز و سبز و سیاه، تنها رنگهای نقشهی سرزمین سوریه نیستند. کردهای زردِ همپیمان با آمریکا در شرق فرات و تروریستهای آبی تحت مدیریت ترکیه در بخشی از نوار شمالی غرب فرات به همراه یک لکهی آبی و بعضا سبزِ نفرتآمیز در منطقه التنف در سهراهی مرز سوریه با اردن و عراق که تحت نفوذ آمریکاست، نقشهی سوریه را رنگارنگ کرده است. این تنوع رنگ البته بر پایان بحران ، عمیقاً موثر است.
آستانه برای ایران و محور مقاومت، یک کارکرد تسهیلگر داشت؛ نیاز بود روی زمین، رنگ قرمز بر رنگ سبز و سیاه غالب شود و آستانه این زمینه سیاسی را برای مجاهدت محور مقاومت فراهم ساخت. اما آیا آستانه میتواند چنین کارکردی را در شرق فراتِ زردرنگ نیز داشته باشد؟
۳- نشستهای آستانه که از زمستان ۹۵ و با ابتکار عمل ایران، ترکیه و روسیه آغاز شد، سهم مهمی در توسعهی رنگ قرمز بر روی نقشهی سوریه داشت اگرچه نباید از کارکردهای حقوقبشری و خدماتی آستانه نیز غافل ماند. طرح مناطق کاهش تنش، عملاً باعث میشد تا ارتش سوریه و متحدانش با اطمینان خاطر نسبت به عدم تهدید فوری از یک منطقهی سبزِ غیرداعشی، مناطق سیاهِ داعشی را پاکسازی کنند. نقاط سیاه که خاتمه یافت، نوبت مناطق سبز شد. عدم پایبندی تروریستها به توافقهای ذیل مناطق کاهش تنش، بهانه خوبی بود تا با وجود نارضایتی ترکیه، این مناطق هم قرمز شود. و اینگونه بود که ارتش سوریه بر بسیاری از مناطق مسلط شد. البته ناگفته نماند که ترکیه نیز ضمن حضور در نشستهای آستانه و متضرر شدن از پیشرویهای نظامی ارتش سوریه، با چراغ سبز کمرنگ روسها و سکوت عملیِ ناگزیر دمشق و حتی تهران، بازی خود را در نوار شمالی غرب فرات تقویت کرده و عفرین را تحت نفوذ خود درآورد تا رنگ آبی بیشتر نمایان شود. در ماجرای ادلب هم، اگرچه از نشست رؤسای جمهور سه کشور در تهران، تصمیم جامع و مانعی در خصوص ادلب بیرون نیامد اما پوتین و اردوغان، چند روز بعد و در غیاب رئیس جمهور روحانی و البته با احتساب نظر مثبت ایران، به توافقی برای عدم شروع عملیات نظامی در ادلب دست یافتند. لذا این توافق را هم میتوان به نوعی در چارچوب آستانه تلقی کرد.
۴-واقعیت این است که اکنون، در مقابل ارتش سوریه، دیگر رنگ سبز غالب نیست. تروریستهای غیرداعشی که در ادلب مستقرند، حتی اگر بنا به عملیات نظامی با احتساب همهی ملاحظات بازیگران خارجی باشد، سرنوشتی جز نابودی نخواهند داشت ولو با تلفات بسیار بالا از دو طرف. لذا ادلب برای آستانه، یک مسالهی پیچیده است اما یک مسالهی اساسی و نهایی نیست. ادلب با همهی ملاحظات هویتی و راهبردیاش، به قول مسئولان نظامی سوریه، بالاخره در مشت دمشق است. اما آیا تمام سوریه هم در مشت دمشق خواهد بود؟ این، مسالهی اساسی است.
۵-آستانه برای ایران و محور مقاومت، یک کارکرد تسهیلگر داشت؛ نیاز بود روی زمین، رنگ قرمز بر رنگ سبز و سیاه غالب شود و آستانه این زمینه سیاسی را برای مجاهدت محور مقاومت فراهم ساخت. اما آیا آستانه میتواند چنین کارکردی را در شرق فراتِ زردرنگ نیز داشته باشد؟ آیا اساساً محور مقاومت با همراهی روسیه قدرتمند، بنای پیشروی نظامی در شرق فراتِ تحت نفوذ آمریکا و یا مناطق تحت اشغال ترکیهی عضو آستانه را دارد که انتظار چنین کارکردی را از آن داشته باشیم؟ واقعیت این است که در تلاقی رنگها در سوریه، آن رنگهایی اکنون مهمترند که بازیگر خارجی در آن لانه کرده است. مدل مواجهه با این رنگها از اساس متفاوت است با رنگ سبز یا سیاهی که حامی خارجی داشت اما حامیاش حضور فیزیکی در آن منطقه نداشت. اینجاست که تسهیلگری نظامی آستانه، رنگ میبازد. حالا آستانه باید آستانهی تحرکات سیاسی اعضاء را افزایش دهد و اینجاست که اختلافات بیشتر از هر زمانی عیان میشود.
از قضا باید بر آستانه اصرار کرده و آن را حفظ کرد. اما باید به این نیز اندیشید که ساختار بحران سوریه اکنون بهگونهای است که آستانه با همهی حُسنهایش، نمیتواند بستر جامعی برای تامین نیازهای اساسی محور مقاومت در سوریه باشد.
۶-گام آخر بحران سوریه، نه در میدان جنگ که دور میز مذاکرات رقم میخورد. هر کس هرچه از زمین و قدرت در مشت دارد، دور میز مینشیند و با احتساب مطلوبیتهایش و توانش برای همراهسازی دیگران، کنشگری میکند. معیار اثرگذاری بر روند مذاکرات هم، واقعبینانه، نه مشروع بودن حضور و نفوذ خارجیها که قدرت آنها خواهد بود. بازیگران در سه سطح داخلی، منطقهای و فرامنطقهای و با صفبندیهای متفاوت و تودرتو پیرامون مسائلی چون نظام سیاسی حاکم بر آن به رویارویی با یکدیگر خواهند پرداخت. اینجاست که هنر دیپلماتهای مجرّب باید بر دستاوردهای میدانی نظامیان سوار شود تا بشود آنچه که باید.
۷-یازدهمین نشست آستانه که اوایل آذرماه ۱۳۹۷ با حضور هئیتهای ایران، روسیه و ترکیه برگزار شد، نتوانست گامی رو به جلو باشد. این به معنای ضعیف قلمداد کردن عملکرد تیم ایرانی حاضر در این نشست که از دیپلماتهای مجرّب و نظامیان کاربلد و مطلع تشکیل شده، نیست. از قضا باید بر آستانه اصرار کرده و آن را حفظ کرد. اما باید به این نیز اندیشید که ساختار بحران سوریه اکنون بهگونهای است که آستانه با همهی حُسنهایش، نمیتواند بستر جامعی برای تامین نیازهای اساسی محور مقاومت در سوریه باشد. لذا باید به فکر چاره بود و صرفا به آستانه اتکاء نکرد تا امکان رفتارهایی با عدم قطعیت بالا از سوی سایر اعضای آستانه کاهش یابد. همکاری با روسها در حوزه سیاسی، احتمالا به اندازهی همکاری نظامی، شفاف و پرنتیجه نخواهد بود. اردوغان هم که شهره است به ساخت دوربرگردانهای مکرر در اتوبان منافع ملی ترکیه! با این وجود، اگرچه همچنان انتخاب همکاری میدانی با روسها در سوریه و حضور در آستانه، به شدت قابل دفاع است اما احتیاط، حالا بیشتر از قبل باید شرط عقل باشد. لذا هم باید از آستانه عبور کرد و هم در آن ماند. روزهای تعیینکننده بحران سوریه در راه است.
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.