یکی از پدیده های شایع در صحنه سیاست، ظهور و افول پیاپی احزاب است. گرچه برخی احزاب بدلیل تغییر خواست و سلیقه مردم رو به ضعف و انحلال می روند اما برخی دیگر با افتادن در ورطه غرور و خودبرتر بینی اسباب نابودی خود را فراهم می نمایند. البته لزوما هر حزبی تاریخ انقضا ندارد و چه بسا یک حزب پس از گذراندن یک دوره افول بار دیگر به صحنه قدرت بازگردد اما آیا جایگاه و اهمیت گذشته را خواهد یافت؟
26 سال پیش رئیسجمهور روسیه «بوریس یلتسین» دستور صادر کرد که هرگونه فعالیت حزب کمونیست در پایگاههای آموزشی، دانشگاهها، شرکتها، کارخانهها و کارگاههای این کشور ممنوع شود. این دستور اگرچه شجاعانه و دلیرانه بود ولی در بعضی از زمینهها لازم و ضروری به نظر نمیرسید چراکه حزب کمونیست که روزی از آن با نام سلاح ترسناک اتحاد شوروی یاد می شد دیگر مثل قدیم قدرتمند و کارآمد نبود و به دلیل رفتارهای وحشیانه اعضایش شایستگی و مقبولیت خود را از دست داده بود، تا جایی که عموم مردم به آن توجه نمیکردند و اهمیتی برای این حزب قائل نمی شدند.
نه تنها حزب کمونیست که احزاب سیاسی بسیاری هستند که روزی قدرتمند و کارآمد بهشمار میآمدند اما با مرور زمان چه در کشورهای غربی و چه در کشورهای در حال توسعه و نوظهور دیگر جایگاهی ندارند و با از دست دادن قدرت و اهمیت خود رو به زوال هستند. اگرچه فروپاشی حزب کمونیست در اتحاد شوروی کاملاً منطقی و طبق پیشبینی ها انجام شد (دستور بوریس نیز چند ماه قبل از فروپاشی این حزب صادر گردید) ولی تفسیر و توجیه فروپاشی احزاب بزرگ سیاسی در کشورهایی مثل فرانسه و هند به این آسانی نیست.
در فرانسه شاهد هستیم که رئیسجمهور «امانوئل مکرون» توانسته اکثریت مجلس ملی این کشور را به نفع حزب خویش بدست آورد و بدین ترتیب زمینه حذف حزب سوسیالیست (که وی در زمان پست وزارت اقتصاد در آن عضویت داشت) را از صحنه سیاسی کشور بیش از پیش فراهم کند. اما حزب بزرگ و مهم دیگر فرانسه یعنی حزب جمهوری خواه که به جناح چپ میانه نزدیک است، نیز وضعیتی بهتر از حزب سوسیالیست ندارد.
در انگلستان هم حزب کارگر که ریاست آنرا «جرمی کوربین» چپگرای افراطی به عهده دارد رو به افول بود، اما عدم توانایی نخست وزیر محافظهکار کنونی «ترزامی» در تحقق وعدههای انتخاباتی خود، شرایط مناسبی را برای حزب کارگر فراهم آورده تا خود را بازسازی کرده و از مهلکه نجات دهد. با این وجود احتمال اینکه «کوربین» بتواند همبستگی و اتحاد را به حزب خویش بازگردانده و آنرا از فروپاشی نجات دهد قوی نیست.
اما در هند حزب کنگره ملی این کشور قدرت گذشته را ندارد و روز به روز جایگاه سیاسی اش ضعیف تر می شود، این درحالی است که اولین نخست وزیر هند «جواهر لعل نهرو» از این حزب برخاست و با در دست گرفتن قدرت، کشور را به سمت استقلال از استعمار انگلیس رهبری کرد. مدیریت و رهبری ضعیف «سونیا گاندی» (همسر نخست وزیر ترور شده «راجیو گاندی» نوه نهرو و پسر نخست وزیر هند «ایندیرا گاندی») و فرزندش رائول باعث شده که حزب کنگره ملی حتی نتواند کرسیهای خود را که به صورت تاریخی از آن این حزب به شمار می رفت در مجلس حفظ کند. از طرف دیگر پیشبینیها نشان میدهد که پیروزی رقیب آنها یعنی حزب «بهاراتیا جاناتا» در انتخابات سال 2019م مجلس از هم اکنون قطعی است.
در آفریقای جنوبی حزب کنگره ملی که یکی از بزرگترین احزاب سیاسی است و در استقلال ملی و فروپاشی نظام تبعیض نژادی نقش بسزاییِ داشت امروزه به شدت ضعیف شده و رو به زوال رفته است. 18 سال پس از کنارهگیری «نلسون ماندلا» از پست ریاست، این حزب تحت فشار رئیس بی لیاقت و ناکارآمد این کشور «جاکوب زوما» در حال از بین رفتن است. چه بسا در سال آینده با انتخاب رئیس جدید حزب شاهد درگیریهایی بین اعضا و در نهایت تقسیم و دوگانگی حزب باشیم.
بیشک در گذشته نیز احزاب سیاسی بزرگی وجود داشته اند که از صحنه سیاسی حذف شده اند. در قرن 19 و اوایل قرن 20 حزب لیبرال رقیب سرسخت حزب محافظهکار در انگلستان بهشمار میرفت درحالیکه امروزه این رقیب جای خود را به حزب کارگر داده است.
در گذشته حزب لیبرال با وجود افرادی چون «ویلیام گلدستون» و «دیوید لوید جورج» پر قدرت و تأثیرگذار بود. اما این حزب تنها چند سال قبل از شروع جنگ جهانی اول به کار خود پایان داد و منحل شد، طبق آنچه روزنامهنگار انگلیسی «جورج دانگر فیلد» (که بعدها به یک مؤرخ تبدیل شد) در کتاب خود «مرگ شگفتآور انگلستان لیبرالی» مینویسد:
در ایتالیا نیز احزاب سیاسی پس از جنگ (مانند دموکرات مسیحی، کمونیست و لیبرال) شاهد نوعی مرگ دستهجمعی بودند و این نابودی پس از رسواییهای فساد این احزاب که در سال 1992م منتشر شد، سرعت گرفت.
یکسال بعد حزب محافظهکار کانادا در انتخابات مجلس این کشور عملاً شکست خورد و از 151 کرسی نمایندگی مجلس تنها دو کرسی نصیب آنان شد.
نابودی و فروپاشی احزاب سیاسی عوامل بسیاری دارد. برای مثال انتقال نمایندگان از طبقه کارگر به طبقه متوسط در اروپای غربی در کنار ناکارآمدی نظام شوروی در سقوط و شکست حزب کمونیست نقش بسزایی داشت.
به طور کلی در این دوره از زمان نمایندگان به احزاب نگاه یک برند و مارک را دارند که به حسب ذائقه و میل مردم میتوان آنها را تغییر داد. چنانکه امروزه می بینیم در کشورهایی که دولت از ائتلاف بین احزابی که از نظر ایدئولوژی شبیه به یکدیگر هستند تشکیل می شود، نمایندگان به آسانی میتوانند حزب خویش را تغییر داده و از یک حزب به حزب دیگر منتقل شوند.
ویژگی دیگر تحزب در این دوره این است که نمایندگان و نامزدهای انتخاباتی ترجیح میدهند که بر یک یا حداکثر دو برنامه تمرکز کنند به جای اینکه تمام برنامه سیاسی حزب مورد علاقه خود را دنبال نمایند. این نوع نگرش باعث شد که احزاب جدیدی شکوفا شوند که تنها در یک زمینه فعالیت میکنند مانند حزب استقلال انگلستان که وجه همت خود را بر مقوله مهاجرت قرار داده است.
به نظر میرسد که برپایی انتخابات در جهان دموکرات امروز بدین دلیل است که سیاست به سمت ذوق و سلیقه مردم در حال حرکت است. اما مشکل اینجاست که انتخابات باعث کاهش مطالبه گری و بازخواست از نمایندگان و نامزدها شده است. بگونه ای که نمایش نامهنویس و شاعر آلمانی «برتولت برشت» به طرز تمسخرآمیزی میگوید: در یک چنین شرایطی تنها راه چاره این است که «یک ملت را منحل کرده و ملتی دیگر انتخاب کنیم».
گرچه تأثیر ذوق و سلیقه ملت در رقم زدن نتایج انتخابات را می توان عامل اصلی در انحلال احزابی چون حزب لیبرال در فرانسه دانست اما ضعف احزابی همچون کنگره ملی در هند یا آفریقایی جنوبی را نمی توان با استناد به همین دلیل توجیه کرد آنچه به نظر میرسد این است که مشکل اصلی این احزاب در تکبر و خود بزرگبینی است.
در حزب کنگره ملی هند این تکبر و خودبینی تا حد زیادی موروثی میباشد. از گذشته که نهرو، ایندیرا و راجیوگاندی بر کرسی ریاست حزب تکیه زدند تا همکنون که رائول از چهره های مهم حزب محسوب می شود، همگی بدلیل منتسب بودن به خانواده گاندی به ریاست و رهبری این حزب به عنوان یک حق موروثی نگاه میکردند که نباید کسی این حق را نادیده بگیرد، خواه که عضو خانواده دارای تواناییها و شایستگیهای لازم برای تصدی این پست باشد یا خیر.
حزب کنگره ملی آفریقا نیز همچون حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی از افتادن به ورطه تکبر و خودبینی مصون نماند. اکثر اعضای حزب، دولت را ملک بلامنازع خود می پنداشتند. این خودبرتربینی سبب جدایی هواداران حزب شد و موجب گشت که آنها به دنبال حزبی با شایستگی های بیشتر باشند.
البته نابودی و انحلال احزاب یک امر ضروری و حتمی در جهان سیاست نیست. برای مثال حزب انقلاب نهادین حدود 71 سال در مکزیک حاکم بود و در سال 2000م از صحنه سیاست حذف شد. درحالیکه به نظر میرسید این حزب دیگر نتواند به حکومت دست پیدا کند و پستهای کلیدی کشور را از آن خود نماید ولی بار دیگر در سال 2012م با انتخاب رئیسجمهور فعلی «انریکه نیانیتو» به رأس قدرت رسید. شاید همین امر و امید به بازپس گیری قدرت پس از یک دوره افول است که باعث می شود خانواده گاندی و زوما به ضعف و انحلال حزب خود اهمیت ندهند. اما این پرسش همچنان باقی است که آیا بازگشت از جهان مردگان به معنای دستیابی به جایگاه و قدرت و اهمیت سابق است؟
منبع:https://pe.annabaa.org/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.