ادلب؛ تلاقی دیدگاه‌‌ها و منافع متضاد بین‌المللی

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید

اینک چند هفته است که بحران سوریه روی حمله یا عدم حمله نیروهای ارتش سوریه، روسیه و ایران به ادلب متمرکز شده است. با توافقی که روز دوشنبه (۲۷ شهریور) در سوچی میان رؤسای جمهور روسیه و ترکیه (بدون حضور نمایندگان سوریه و ایران) به دست آمد این حمله تا اطلاع ثانوی منتفی خواهد بود.

به نظر می‌رسد که برخی ملاحظات ژئوپلتیک و اقتصادی در مناسبات با ترکیه و به‌خصوص فعال‌نگه داشتن گسل در مناسبات این کشور با آمریکا و غرب کرملین را به احتیاط و ملاحظه منافع و دیدگاه‌های ترکیه، از جمله در مسئله ادلب، سوق داده است، رویکردی که شاید لزوماً خوشایند سوریه و ایران نباشد.

به این ترتیب احتمالاً سرنوشت ادلب نیز بسان سایر نقاط سوریه در شمال و شرق این کشور که هنوز تسلط دولت اسد بر آنها احیا نشده به تابعی از معادلات کلان سیاسی در باره آینده نظام سیاسی سوریه و نیز حضور نظامی ایران در این کشور بدل خواهد شد.

ادلب آخرین نقطه‌ای است که شورشیان مخالف اسد همچنان آن را در اختیار دارند و دستکم بخشی از آنها به سادگی نقاط دیگر تسلیم نخواهند شد، چون از یک سو، پایان قطعی موجودیت و مقابله آنها با حکومت سوریه رقم خواهد خورد و از سویی هم، به‌خصوص اگر ترکیه مرزهای خود را باز نکند تقریباً جای دیگری برای عقب‌نشینی و فرار ندارند.

از نزدیک به سه میلیون نفری که در ادلب سکنی دارند، یک و نیم میلیون نفر از جاهای دیگر آمده‌اند، چه در بحبوبه جنگ و فرار از درگیری‌های طرفین و چه در پی تسلیم گروه‌های مسلح افراطی و غیرافراطی در حمص و درعا و غوطه شرقی و … که به آنها امکان داده شده با خانواده‌های خود به ادلب بروند. شمار این شورشیان تا صد هزار نفر برآورد می‌شود.

بخشی از آنها را که شامل افراطیون و غیرافراطیون می‌شوند ترکیه متقاعد کرده که زیر سقف «جبهه آزادیبخش ملی» جمع شوند. بخشی که تنها افراطی‌ها به محوریت هیات تحریر شام (جبهه النصره سابق و نزدیک به القاعده) را شامل می‌شود عملا زیر نفوذ ترکیه نیستند و در عین حال، خط مرزی جغرافیایی و نظری محکمی هم این هر دو جبهه را (به رغم خواست و تلاش‌های ترکیه) از هم کاملاً جدا نمی‌کند.

یکی از دلایلی که ترکیه برای تعویق حمله روسیه و ایران و سوریه می‌آورد، داشتن فرصت برای جداکردن صفوف این دو جبهه علیه هم است.

در این داده‌نمایی که یک مرکز تحقیقاتی نزدیک به دولت ترکیه انتشار داده، می‌توان وضعیت و توان چهار نیروی شورشی فعال در ادلب را مشاهده کرد، هر چند که بسیاری از منابع مستقل‌تر شمار شورشیان وابسته هیئت تحریر شام را بر خلاف این گرافیک، از جبهه آزادیبخش ملی بیشتر می‌دانند. یعنی رقمی که این مؤسسه ترکیه برای نیروهای جبهه آزادیبخش ذکر کرده بیشتر با نیروی هیئت تحریر شام تطبیق دارد و بالعکس.

درباره کارنامه بخشی از این شورشیان هم واشنگتن پست گزارشی منتشر کرده است که بر نوع برخورد آنها با نیروهای شورشی غیرخودی و کسانی که تمایلی به همکاری با آنها نداشته‌اند متمرکز است. از چوبه‌های اعدام سخن می‌رود و از اینکه در سال‌های گذشته مجموعاً ده هزار نفر از سوی این نیروها در حلب دستگیر شده‌اند که از سرنوشت عده‌ای از آنها اطلاعی در دست نیست.

انگیزه‌های ترکیه برای ممانعت از حمله نیروهای اسد به ادلب

برای ترکیه از چند جهت مهم است که حمله‌ای به ادلب صورت نگیرد. ترکیه در چارچوب توافقات آستانه مسئول ادلب به عنوان یکی از مناطق چهارگانه کاهش تنش در سوریه بوده و در آن ۱۲ ایست بازرسی نظامی دائر کرده است. بیرون رفتن ترکیه از این منطقه عملاً به معنای کاهش قدرت مانور آن در مورد آینده سوریه و سهم‌خواهی در معادلات قدرت در دمشق است.

حمله به ادلب نیروهای شورشی نزدیک به ترکیه را هم ناتوان می‌کند، نیروهایی که هم قرار بوده به عنوان محملی برای مانور ترکیه در معادلات قدرت در سوریه از آنها استفاده شود و هم در درافتادن با کردهای شمال سوریه و تضعیف موقعیت و مدعاهای آنها احتمالاً به آنها تکیه شود.

اینکه حکومت سوریه پس از تسلط بر ادلب در صدد ایجاد فشار نظامی و سیاسی برای خروج ترکیه از شمال سوریه هم برآید، امر محتملی است که طبعا خوشایند آنکارا نخواهد بود.

حمله به ادلب همچنین می‌تواند سیلی از آوارگان به سوی ترکیه سرازیر کند و در کنار سه و نیم میلیون آواره کنونی باری مضاعف روی دست دولت آنکارا بگذارد. این که شورشیان خودی و غیرخودی، افراطی و غیرافراطی هم به ترکیه سرازیر شوند، می‌تواند به معضلی امنیتی برای این کشور بدل شود.

آمریکا و اروپا انگیزه‌های ترکیه را در مخالفت با حمله به ادلب ندارند و مشکلاتی دیگر با این حمله دارند.

صرف‌نظر از فاجعه انسانی احتمالی ناشی از حمله (که البته شاید با حمله به موصل و رقه و پیامدهای انسانی آنها تفاوت چندانی نداشته باشد) تسلط اسد بر ادلب می‌تواند آن را در موضع باز هم قدرتمندتری قرار دهد و بیش از پیش از آمادگی‌اش (و نیز آمادگی روسیه و ایران) برای شرکت در روندهای سیاسی برای تقسیم قدرت در دمشق و شکل‌دهی به یک ساختار سیاسی که انحصار دولت وی (و روسیه و ایران) را بشکند و سایر قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی هم در معادلات قدرت در دمشق صاحب سهم شوند، امتناع ورزد.

گرفتن قول و قرارهای جدی‌تری از روسیه و حکومت اسد برای پایان دادن یا محدود کردن حضور ایران در سوریه نیز اهمیت کمی در کشاکش کنونی بر سر ادلب ندارد. تهدیدهای و فضاسازی‌های رسانه‌ای دو طرف در باره ماهیت و پیامد احتمالی استفاده از سلاح‌های شیمیایی هم قسما جزیی از اعمال فشار در همین کشاکش سیاسی است.

چه بیرون‌آمدن آمریکا از برجام، چه حمله موشکی و هوایی اسرائیل به پایگاه‌ها و امکانات نظامی ایران در خاک سوریه و چه مذاکرات فشرده با روسیه و نیز ایجاد فشار سیاسی در معادلات مربوط به بازپس‌گیری ادلب همه و همه محمل‌هایی هستند که آمریکا و اسرائیل برای محدودسازی قدرت جمهوری اسلامی در منطقه به طور عام و قطع بهره‌مندی این حکومت از مسیر سوریه به عنوان کانالی برای رساندن تسلیحات و مهمات به حزب‌الله لبنان استفاده می‌کنند. به طریق اولی برای اسرائیل اهمیت فراوان دارد که ایران با رویکردی که در قبال موجودیت این کشور دارد، از هیچ حضور نظامی و مستشاری در سوریه و در کنار مرزهای اسرائیل برخوردار نباشد.

غرب اهرم‌های دیگری هم دارد

البته غرب برای رسیدن به دو خواست عمده خود در سوریه، یعنی واداشتن حکومت اسد به مشارکت جدی در روندهای مربوط به ایجاد یک ساختار سیاسی جدید و عدم احیای شرایط قبل از بروز بحران در سال ۲۰۱۱ و نیز قطع حضور نظامی ایران در سوریه اهرم‌های دیگری نیز در اختیار دارد. بخشی از خاک سوریه که مرکز عمده تولید نفت و گاز این کشور و نیز تولیدات کشاورزی آن است همچنان در دست آمریکا و کردهای هم‌پیمان با آن است. خروج از این مناطق و احیای سلطه دمشق بر آنها و همچنین برداشتن تحریم‌های اقتصادی غرب علیه سوریه و نیز مشارکت فعال در بازسازی این کشور که روسیه و ایران به تنهایی از پس آن برنمی‌آیند هم، اهرم‌ها و محمل‌های غرب برای دستیابی به خواست‌های یادشده هستند.

در مجموع، به رغم پیروزی‌های نظامی اسد با کمک روسیه و ایران در سه سال اخیر، اینک شرایط به یک نقطه عطف جدید رسیده است و احیای سلطه حکومت اسد بر سایر نقاط سوریه بیش از آن که موضوعی نظامی باشد، به فعل و انفعالات سیاسی و بده و بستان‌ها میان قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بدل شده، بده و بستان‌هایی که آینده ساختار سیاسی سوریه و تداوم حضور نظامی ایران در این کشور، محورهای اصلی آن را تشکیل می‌دهند.

گرچه در مورد محدود شدن حضور ایران در سوریه اجماع بیشتری در میان قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی دارد، ولی در مورد ساختار سیاسی آتی سوریه، موضوع پیچیده‌تر است و غربی‌ها، کشورهای عربی و ترکیه از جمله بر سر ماهیت عربی سوریه، حقوق کردها و … دیدگاه‌های متفاوتی دارند که لزوماً قابل جمع نیستند.

منبع:https://pe.annabaa.org/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *