افزون بر این، ائتلاف تحتسلطهی راستگرایان افراطی در ایتالیا ادعا کرده که فرانسه عامل ورود انبوهی از مهاجران به اروپا بوده است زیرا «هرگز از استعمار» کشورهای آفریقایی «دست برنداشته است.» (این ادعا هم به بگومگوی دیگری میان پاریس و رم انجامید.) این اتفاق کمی پس از آن رخ داد که پوپولیستهای راستگرا در سراسر اروپا پیمان مهاجرتیِ سازمان ملل را ابزاری برای «وارد کردن» دهها میلیون مهاجر به اروپا قلمداد کردند. ظاهراً آنها فرصت را غنیمت شمردهاند و مصمماند که در کارزارهای انتخاباتیِ پارلمان اروپا از این ادعا سوءاستفاده کنند.
شاید تا حالا به نظریههای توطئه عادت کرده باشیم-اگر اروپا را تابلوفرشی از روایتهای متضاد و درهمبرهم بدانیم، این نظریهها مثل لکههای زشتی هستند که روی آن پاشیده شدهاند. نخست وزیر مجارستان، ویکتور اوربان، این نظریهها را تا سطح نوعی روش کشورداری ارتقاء داد و کارزاری علیه جورج سوروس، میلیاردرِ خیِّر، به راه انداخت. در لهستان، حزب حاکم ملیگرای «قانون و عدالت» و رهبرش یاروسلاو کاژینسکی سالهاست که روایتهای عجیب و غریبی از سانحهی سقوط هواپیمای لخ کاژینسکی، رئیس جمهور وقت لهستان، در اسمولِنسک در سال 2010 را بر سرِ زبانها انداختهاند-و از جمله این اتهام را مطرح کردهاند که دونالد توسک، رئیس شورای اروپا و منتقد کاژینسکی، به نوعی مسئول این تراژدی و مرگ برادر دوقلوی یاروسلاو بوده است.
theguardian
برگزیت هم خودش تا اندازهای معلول تبلیغات توطئهپندارانه است: میگویند اتحادیهی اروپا صرفاً به علت کینه و غرض میخواهد سد راه بریتانیا شود، حرفی که احتمالاً حالا با شدت بیشتری تکرار خواهد شد. به آسانی نمیتوان گفت که آیا کسانی که این حرفها را سرِ هم میکنند واقعاً به آنها عقیده دارند یا نه. اما معلوم است که عقیده دارند که این حرفها به نفع آنها است. هانا آرنت زمانی گفت که دروغها و نظریههای توطئه مردم را به «بدبینی» وامیدارند. او میگفت مهم نیست که آیا مردم به این نظریهها عقیده دارند یا نه: حتی اگر این دروغها برملا شوند، مردم «زیرکیِ تاکتیکیِ رهبران را خواهند ستود.»
البته هیچ یک از این ویژگیها صرفاً منحصر به اروپا نیست. دونالد ترامپ نظریهی توطئهی مربوط به «زادگاه واقعی اوباما» را قاپید ]و ادعا کرد که شناسنامهی اوباما جعلی است و او در آمریکا به دنیا نیامده و بنابراین ریاست جمهوریاش غیرقانونی است.[ در کارزار انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 هم نظریهی توطئهی احمقانهی «پیتزاگِیت» بر سرِ زبانها افتاد ]و چند مقام عالیرتبهی حزب دموکرات و گردانندگان چند رستوران به دروغ به قاچاق انسان و سوءاستفادهی جنسی از کودکان متهم شدند.[ رئیس جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، هزاران نفر را به اتهام مشارکت در «توطئه»ی فتح الله گولن علیه او به زندان انداخته است. دستگاه تبلیغاتی روسیه هم این نظریه را رواج داده که اوکراین از سال 2014 در «اشغال فاشیستها» بوده است؛ و بیتردید، ولادیمیر پوتین خوشحال است که میبیند افراطیون دستراستی و چپگرا با کمال میل این حرفها را تکرار میکنند.
اما من از رواج سریع نظریههای توطئه در اروپا خیلی نگرانام زیرا ممکن است بر نتیجهی انتخابات پارلمان اروپا تأثیر بگذارند، انتخاباتی که در تعیین آیندهی اروپا نقش عمدهای خواهد داشت. هر چند اخبار جعلی به علل گوناگونی منتشر میشوند (مثلاً هدف وبلاگنویسان مقدونیهای از تبلیغ به نفع ترامپ، پول درآوردن است) اما اکثر نظریههای توطئهی رایج در اروپا عمداً فریبکارانهاند، در خدمت اهداف سیاسیِ خاصی قرار دارند و طوری تنظیم شدهاند که نه تنها به بدگمانی و دشمنی بین مردم یک کشور بلکه به بدبینی و خصومت میان کشورهای مختلف دامن میزنند. به همین دلیل، این نظریههای توطئه به ساختار اتحادیهی اروپا آسیب میرسانند.
من چند سال از دوران نوجوانیام را در آلزاس گذراندم. من به نسلی تعلق دارم که از برنامههای ارائهشده توسط «سازمان جوانان فرانسوی-آلمانی» بهره برد، سازمانی که در پی امضای معاهدهی الیزه در سال 1963 به دست دوگُل و آدنائِر تأسیس شد (این همان مودتنامهای است که اکنون مرکل و مکرون در پی تجدید آن هستند). من در برنامهی تبادل دانشجو با دانشجویی آلمانی آشنا شدم و در هنگام اقامت نزد خانوادهی او در اوگسبورگ، جشنوارهی آبجوی مونیخ را کشف کردم. معلمی آلمانی ما را به مطالعهی مقالات گونتِر والراف واداشت، همان خبرنگار مخفیای که اوضاع کاریِ ]اسفناک[ مهاجران ترک در آلمان را افشا کرد. همین امر مرا به روزنامهنگاری جذب کرد.
imrs
بسیاری از ما نوعی رابطهی شخصیِ چندوجهی با اروپا داریم اما آشتیِ فرانسه و آلمان همیشه در هالهای از تقدس به سر میبرد. به همین دلیل، تکاندهنده است که میبینم عدهی زیادی نظریهی توطئهی «واگذاری آلزاس-لورن به آلمان» را باور کردهاند. این شایعهی بیاساس دولت فرانسه را غافلگیر کرد، امری که مایهی دلگرمی نیست.
فکر میکردیم که این دلمشغولیِ ارضیِ قدیمی مدتهاست که از بین رفته است اما تجدید حیات ناگهانیِ آن نشان میدهد که بعضی از مبانیِ پروژهی اروپا چقدر متزلزل شدهاند. چند سال قبل، چنین حرفهایی تنها در بین عدهی اندکی رواج داشت اما حالا شبکههای اجتماعی به این حرفها دامن میزنند و افرادی مثل مارین لو پن، رهبر راستگرایان افراطیِ فرانسه، به آسانی از آن سوءاستفاده میکنند. دشواریهای رفع مناقشه میان یونان و مقدونیه (یکی از کشورهای نامزد عضویت در اتحادیهی اروپا) به ما یادآوری میکند که آمیزهای از نظریههای توطئه و سوابق تاریخی میتواند توفان تمامعیاری به پا کند.
اروپا آمیزهای از مللی است که گذشتهای مملو از منازعه دارند، منازعاتی ناشی از فریبکاری و بدگمانی. بنابراین، برای خنثی کردن خطر نظریههای توطئه باید راههای بهتری پیدا کنیم. شاید تکیه کردن بر راستیآزمایی یا فشار آوردن به غولهای اینترنتی، همان کاری که نهادهای مستقر در بروکسل (به درستی) سرگرم انجام آن هستند، کافی نباشد.
کارل پوپر، در کتاب جامعهی باز و دشمنان آن، میگوید که نظریههای توطئه مبتنی بر این دیدگاهاند که نوعی قصد و نقشهی قبلی بر جهان حاکم است. به نظر او، این نظریهها بر سه اصل استوارند: هیچ چیز تصادفی رخ نمیدهد؛ هیچ چیز همانی نیست که به نظر میرسد؛ و همه چیز با هم ارتباط دارد. ظاهراً ادعاهای عجیب و غریب در اروپا بیش از دیگر نقاط دنیا خریدار دارد-چون تاریخ ما آکنده از منازعه است. آیا این امر بر انتخاباتی که به زودی برگزار میشود تأثیر خواهد گذاشت؟ علائم و قرائن حاکی از آن است که خطر در حال افزایش است. باید هر چه سریعتر به فکر چاره بود.
منبع:https://www.aasoo.org
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.