عنوان گزارش یادآور سند منتشر شده جرج کنان در سال 1946 با عنوان The Long Telegram است. بر این اساس، نویسنده معتقد است برخورد آمریکا با چین باید از استراتژی مشابهی پیروی کند که این کشور در برابر شوروی در طول دوره جنگ سرد اتخاذ کرده بود. گزارش ذکر شده مهمترین چالش پیشروی آمریکا و جهان دموکراتیک در قرن 21 را ظهور یک چین اقتدارگرا و مهاجم در لوای رهبری «شی جین پینگ» قلمداد میکند. چین همواره یک راهبردی منسجم و عملیاتی برای برخورد با ایالات متحده داشته است. ایالات متحده تاکنون چنین استراتژی در ارتباط با چین نداشته است.
یکی از مهمترین مشخصههای گزارش منتشر شده این است که نام نویسنده آن مشخص نیست که اگرچه اندیشکده شورای آتلانتیک آن را از اعضای دولتی پیشین آمریکا معرفی کرده اما ممکن است وی دارای منصبی در دولت کنونی نیز باشد. به اعتقاد گزارش، راهبرد و سیاست ایالات متحده در برابر چین باید به دقت بر خطوط گسل و لرزان میان شی و حلقه داخلی وی با هدف تغییر اهداف و رفتارهای آنها و بنابراین مسیر استراتژیک آنها باشد.
با توجه به ورود روابط چین و آمریکا به مرحلهای نوین و به ویژه با توجه به آنکه تحلیلگران و سیاستمداران منتظرند ببینند که آیا رویکرد دولت بایدن نیز از همان منطق رویکرد دولت ترامپ پیروی میکند یا خیر؟ بررسی این سند و واکنشها به آن چه در چین و چه در آمریکا ضروری مینماید. بر همین اساس، پرونده پیشرو این موضوع را مورد بررسی قرار میدهد.
گزارش منتشر شده شورای آتلانتیک با برشمردن چین به عنوان مهمترین چالش پیشروی آمریکا به این موضوع اشاره می کند که چین به دلیل مقیاس اقتصاد و قدرت نظامی، و سرعت پیشرفت تکنولوژیک و جهانبینی کاملا متفاوت آن نسبت به ایالات متحده، اکنون تمام ابعاد منافع ملی آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد. این یک چالش ساختاری است که تا حدی به تدریج در طول دو دهه گذشته ظهور کرده است. در این میان، به قدرت رسیدن «شی جین پینگ» این چالش را تشدید کرده و جدول زمانی آن را تسریع کرده است.
در داخل، «شی جین پینگ»، چین را به مارکسیسم- لنینیسم کلاسیک بازگردانده و یک کیش شخصیت شبه مائویی را تقویت کرده و حذف سیستماتیک مخالفان سیاسی خود را دنبال میکند. اصلاحات بازار چین، متوقف و بخش خصوصی تحت کنترل مستقیم حزب قرار دارد. شی همچنین از ملی گرایی قوم محوربه منظور متحدکردن کشورش در برابر چالشهای پیشروی اقتدار خود، چه داخلی و چه خارجی، بهره برده است. برخورد وی با اقلیتهای قومی در درون مرزهای چین بر مبنای نسلکشی است. چینِ «شی جین پینگ» به طور فزاینده شبیه به شکل جدیدی از دولت پلیسی توتالیتر است. در گسستی نسبت به پیشینیان خود پس از مائو، وی نشان داده که به دنبال پیاده سازی سیستم اقتدارگرای چینی، سیاست خارجی مبتنی بر فشار و اجبار، و حضور نظامی فراسوی مرزهای چین است. چین در لوای رهبری «شی جین پینگ»، بر خلاف رهبری «دنگ شیائوپینگ»، «جیانگ زمین»، و «هوجین تائو» دیگر یک دولت حامی وضع موجود نیست. این کشور به قدرتی تجدیدنظرطلب تبدیل شده است. برای ایالات متحده این امر، تغییری اساسی در محیط راهبردی به شمار میرود.
به اعتقاد نویسنده برخی ممکن است استدلال کنند که آمریکا پیش از این در خصوص مواجهه با چین استراتژی داشته و در این ارتباط به اعلامیه رقابت استراتژیک ترامپ اشاره میکنند که در سند استراتژی امنیت ملی 2017 آمریکا نیز نمایان بوده است. اما به باور وی، اگرچه دولت ترامپ نسب به هشدار در مورد چین به خوبی عمل کرده اما تلاشهای گهگاهی وی در اجرا، بی نظم و در بعضی موارد متناقض بود. به طور ریشهای، موضوع این است که رقابت استراتژیک اعلام یک نگرش دکترینی است و نه یک استراتژی جامع که بتواند عملیاتی شود. به اعتقاد وی، برخلاف دوره جنگ سرد که آمریکا دارای یکی استراتژی منسجم در برخورد با چالش شوروی در شکل مهار «جرج کنان» بود، تاکنون چنین چیزی در خصوص چین ایجاد نشده است. long telegram کنان در سال 1946 اساساً ارزیابی از ضعفهای ساختاری در درون خود مدل اتحاد شوروی بود که با این نتیجه گیری تحلیلی همراه بود که شوروی نهایتا تحت فشار تناقضات داخلی خود دچار فروپاشی خواهد شد. با این حال، حزب کمونیست چین در بقاء بسیار ماهرتر از اتحاد شوری عمل کرده، چراکه چین به دقت سرنوشت شوروی و اینکه چه چیزی در آن اشتباه بود را مطالعه کرده است. بنابراین، برای استراتژیستهای آمریکا بسیار خطرناک خواهد بود که بپذیرند یک استراتژی کارآمد برای آمریکا در برابر چین باید مبتنی بر این فرض باشد که سیستم چین سرانجام از درون فرو خواهد پاشید.
خرد و منطق تحلیل کنان فهم عمیق وی از عملکرد داخلی اتحاد شوروی و توسعه استراتژی آمریکا در چارچوب این واقعیت پیچیده بود. چنین امری در رابطه با چین نیز ضروری است. واقعیت سیاسی این است که حزب کمونیست چین در رابطه با رهبری «شی جین پینگ» و جاه طلبیهای گسترده وی دچار اختلاف و تفرقه است. اعضای ارشد حزب به طور جدی از جهتگیری شی ناراحت و همچنین از تقاضاهای بی پایان وی برای وفاداریِ بیانتها عصبانیاند.آنها از زندگی خود و زندگی آینده خانوادههایشان هراس دارند. برخورد با کل حزب کمونیست چین به عنوان یک هدف واحد در زمانی که خطوط گسل داخلی در پیش چشم تحلیلگر باید روشن باشد ساده انگارانه خواهد بود. در حال حاضر، هدف استراتژی آمریکا باید بازگرداندن چین به مسیر پیش از 2013 یعنی وضع موجود راهبردی پیش از «شی جین پینگ» است. به زعم نویسنده گزارش، رهبران آمریکا باید میان حکومت و نخبگان حزب و همچنین میان نخبگان حزب و شی تفاوت قائل شود. با توجه به این واقعیت، که چین امروز دولتی است که شی جین پینگ در آن تقریباً همه قدرت تصمیم گیری را در اختیار خود قرار داده و از این قدرت به منظور تغییر اساسی مسیر سیاسی، اقتصادی و سیاست خارجی پکن بهره برده، استراتژی آمریکا باید به دقت بر شی جین پینگ و حلقه داخلی وی و چارچوب سیاسی چینی که در آن حکمرانی میکنند متمرکز باشد.
اجرای این استراتژی نیاز به درک اهداف جدی «شی جین پینگ» دارد:
در این گزارش به این موضوع اشاره شده که استراتژی آمریکا باید بر پایه ده اصل سازمان دهنده زیر مبتنی باشد:
در ادامه به مهمترین واکنشهایی که به انتشار این سند هم در چین و هم در آمریکا مطرح شده پرداخته میشود:
رزونامه گلوبال تایمز در مقالهای به این موضوع اشاره میکند که این سند درسی از شکستهای گذشته آمریکا در سیاستهایش در برابر چین نمیگیرد. در این مقاله همچنین به این موضوع اشاره شده که این سند توسط یک فرد ناشناس یا یک مقام سابق حکومتی در آمریکا نگاشته شده است. این گزارش میتواند به عنوان بقایای دولت ترامپ در نظر گرفته است. ایدههای محوری گزارش همسو با سیاست دولت ترامپ در برابر چین است اما انتشار آن به صورت ناشناس بسیار نامناسب است. مردم چین، حزب کمونیست چین و رهبران چین منافع مشترکی دارند. تلاش ایالات متحده برای جدا کردن مردم چین از حزب کمونیست محکوم به شکست است. اگر ایالات متحده بخواهد حمله به رهبران چین را توجیه کند به منافع مردم چین نیز آسیب میرساند. در پایان، منافع کلی ایالات متحده نیز آسیب خواهد دید. ایدئولوژی محوری این گزارش گمراه کننده است. نویسنده فاقد یک درک عمیق از وضعیت کنونی چین است. افرادی ادعا میکنند که کارشناس چین هستتند اما فاقد درکی از شرایط ملی چین هستند. نیروهای ضد چینی آمریکا همچنان در حال آغاز یک جنگ سرد و مواجهه ایدئولوژیکی هستند و تلاش میکنند تا چین را مهار کرده و همچنین وارد یک انقلاب رنگی علیه پکن شوند.
به اعتقاد گلوبال تایمز، این گزارش مجموعهای از دروغها است. آیا رسیدن از یک جامعه تحت شبه استعمار و نیمه فئودالی به سمت دومین اقتصاد بزرگ جهان دستاورد تحت رهبری حزب کمونیست نبوده است؟ آیا ایالات متحده میتواند آنگونه که چین به کاهش فقر دست یافته، دست پیدا کند؟ بدون تصیمم حزب و رهبران و همچنین مردم، چین چگونه می توانست در برابر کووید 19 عمل کند؟ بهبود زندگی مردم و ارتقای جایگاه بینالمللی چین در نتیجه رهبری حزب کمونیست است. این امر به طور کلی توسط مردم چین پذیرفته شده، اما این دقیقاً چیزی است که غربیها نمیتوانند بفهمند. یا مثالی دیگر، در طول بحران مالی جهانی، بسته 4 تریلیون یوآنی چین در نتیجه تصمیم رهبران آن بود.
بسیاری از نخبگان سیاسی آمریکا همچنان ذهنیت تهدید کمونیسم دارند. این در حالی است که جهان وارد قرن 21 شده و آنها نباید در وضعیت مخالفت ایدئولوژیک باقی بمانند. The Longer Telegram به طور کامل امیدهای مثبت و سازنده نسبت به سیاست دولت جدید آمریکا در برابر چین و کل سیاستهای جهانی را ویران میسازد.
سخنگوی وزارت خارجه چین نیز در این ارتباط اشاره کرد که اینکه نویسنده گزارش میخواهد ناشناس باقی بماند انگیزه تاریک و بزدلانه پشت آن را نشان میدهد. دامن زدن به هرگونه جنگ سرد یا مواجهه ایدئولوژیک خلاف روند زمان و اراده مردم است. حرف از تغییر رژیم و تلاش برای مهار چین بیشتر از یک خیال واهی نیست. وی این گزارش را مجموعهای از شایعات و تئوریهای توهم توطئه قلمداد میکند. حزب کمونیست چین همواره شادی مردم، احیای ملت و خیر مشترک برای جهان را دنبال کرده است. هرگونه تلاش برای مداخله در امور داخلی چین و تغییر در سیستم سیاسی آن با تقابل جدی از سوی مردم چین مواجه خواهد شد.
وانگ ژیانگوی در ساوت چاینا مورنینگ پست معتقد است که بزرگترین مسئله در این سند تازه منتشر شده این است که در ارتباط با اهداف چین اغراق میکند و دیدگاه غالب تندروها در برابر چین را به نمایش میگذارد. همچنین این سند میگوید که شی به دنبال اعمال سیستم اقتدارگرای چین، سیاست خارجی اجبارآمیز و حضور نظامی ورای مرزهای این کشور در سطح جهان است. به اعتقاد ژیانگوی ممکن است درست باشد که چین تحت لوای رهبری «شی جین پینگ» فلسفه «دنگ شیائوپینگ» مبنی بر پنهان سازی قابلیتها را رها کرده باشد و تلاش میکند تا قدرت اقتصادی و نفوذش به منظور پیشبرد اهدافش در سطح جهانی را افزایش دهد، اما به اعتقاد نویسنده، وی جاه طلبی کمتری دارد.
نشنال اینترست نیز در مقالهای با عنوان «چرا The Longer Telegram چالش چین را حل نخواهد کرد» به بررسی این سند پرداخته است. نویسنده میگوید با وجود عناصر منطقی و قابل دفاع، این سند چندین قضاوت تحلیلی و پیشنهاد سیاسی مسئلهدار دارد. دو نقض اساسی در تحلیل سند در خصوص چین وجود دارد. اولین اشتباه این است که اگرچه نیات و اهداف استراتژیک چین گسترده و ماهیت جهانی دارد اما نویسنده در آنها اغراق میکند. چین در حال افزایش ثروت و قدرت و نفوذ جهانی خود است. اما به دنبال نابودی ارزشهای لیبرال، جایگزینی سرمایه داری دموکراتیک با سرمایه داری اقتدارگرا و تبدیل شدن به مرکز نظم جهانی جدید نیست. چین به دنبال همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داری دموکراتیک است. این به این دلیل است که رهبری چین اغلب به این محاسبه میپردازد که نظم جهانی اقتدارگرای چین- محور قابل دسترسی نیست و پیگیری آن سودمندی ندارد.
دومین اشتباه تحلیل این گزارش تمرکز منفرد آن بر «شی جین پینگ» است. این در حالی است که همه محرکها و پیش برندههای تنشهای آمریکا و چین قبلاً در زمان رهبران قبلی چین نیز وجود داشته است و همه آنها از ناسیونالیسم به عنوان ستون کلیدی مشروعیت حزب استفاده کرده اند.[7]
در مقالهای در فارین افرز، این استدلال گزارش که رویکرد اجبارآمیز چین از زمان «شی جین پینگ» شروع شده مورد نقد قرار گرفته است. به اعتقاد نویسنده، بسیاری از ابتکارات سیاست خارجی که به عنوان مشخصههای عصر «شی جین پینگ» به تصویر کشیده میشود در زمان «هو جین تائو» آغاز شده است. المپیک 2008 چین نقطه ورود حزب کمونیست به جهان بیرون بود و به دنبال وقایعی چون ناآرامی در تبت و اعتراضات در ارومقی (شهری در غرب چین با جمعیت مسلمان نشین) هیچ یک از رهبران چین مایل به پذیرش نقش درجه دوم در نظم ساخته شده توسط غرب نبودند. در کنار این موضوع مهم، تغییر در توازن قدرت میان چین و آمریکا و همسایگان این کشور از جمله عوامل تأثیرگذار بوده است. رویکرد چراغ خاموش «دنگ شیائوپینگ» در زمانی دنبال میشد که قدرت ملی چین بسیار ضعیف بود، اما حتی در دهههای پیشین نیز رهبران چین نارضایتی خود را از نظم لیبرال موجود اعلام میکردند.
موضوع مهم و قابل توجهی که از این گزارش میتوان برداشت کرد تحول در راهبرد تقابل آمریکا با چین است. در ابتدا هدف آمریکا هضم چین در نظم لیبرال و تبدیل آن به کنشگری مسئول از طریق «تعامل»بود. این استراتژی در دوره اوباما دنبال میشد، اما با ورود به دوره ترامپ، فشارها بر چین افزایش پیدا کرد. این فشارها در حوزههای مختلفی بود که در ابتدا بیش از همه تأکید بر اقتصاد و تجارت بود. اما به تدریج موضوعاتی دیگری نیز مطرح شدند که تغییراتی نسبت به گذشته قلمداد میشدند. به عنوان مثال، وزیر خارجه پیشین آمریکا، در اواخر کار خود از «شی جین پینگ» به عنوان دبیرکل حزب کمونیست یاد میکرد و نه رئیس جمهور چین. اما با انتشار گزارش اخیر اگرچه لزوما به معنای اجرا شدن آن نیست به نظر میرسد امکان تمرکز آمریکا بر رهبری چین و ایجاد شکاف در میان نخبگان سیاسی این کشور وجود دارد، که نسبت به گذشته تفاوت جدی دارد. بدین ترتیب، این گزارش نشان میدهد دامنه حوزههای تقابلی آمریکا با چین دیگر صرف محدود به حوزه تجارت، تکنولوژی، حقوق بشر و غیره نخواهد بود و حوزه جدیدی نیز بر حوزههای تقابل افزوده شده است. اگرچه نام نویسنده مشخص نیست و انتقاداتی نیز بر برخی مفروضات آن وارد میشود اما به نظر میرسد روند سیاست خارجی واشنگتن در برابر پکن در آینده را نشان میدهد. علاوه بر این، در صورتی که «شی جین پینگ» به یکی از اهداف آمریکا برای کاهش مشروعیت وی بدل شود یکی از اهداف فشارها در سایر حوزهها نیز کاهش مشروعیت شخص «شی جین پینگ» خواهد بود.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.