«عصرپساترامپ» و آینده توافق نامه ابراهیم

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
همانطور که طراحان این توافق بر این تاکید کردند که انگیزه اصلی آن ها ایجاد صلح و ثبات در منطقه است ولی این مسئله با سیاست دولت در منطقه همسو نیست. آنچه باعث شک و تردید می شود زمان و این مسئله است که تمام این کشورها با اسرائیل در جنگ نبوده اند. اگر طرفین توافق شامل کشورهایی نشود که در گذشته درگیر جنگ بوده اند این چه نوع توافق نامه صلحی است؟

با وجود این که دونالد ترامپ نتایج انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 2020 را رد می کند؛ اما گزارشات و حقایق بر پایان تک دوره ای دولت وی اشاره دارد؛ دوره ای که با دروغ، شعارهای پوپولیستی، ناسیونالیستی، سیاست های ضدمهاجرت و تئوری های توطئه عجین شده و با راهبرد های غیرمنطقی داخلی و بین المللی هدایت می شود.

ترامپ بعد از ورود به کاخ سفید سعی کرد هژمونی آمریکا را بازتعریف نماید و دیگران را مجبور کند تا در ارتباط با آمریکا؛ سیاست های خود را تغییر دهند. علی رغم آسیب های جدی اجتماعی و سیاسی ملی؛ بزرگترین خسارت او در سطح بین المللی «تضعیف اهمیت و نقش سازمان های بین المللی» بوده است.ترامپ از روزی که برای راه اندازی کارزار سیاسی خود از پله برقی طلاکاری شده پایین می آمد اهمیت و نقش سازمان ها و نهادهای بین المللی را نادیده گرفت. وی پس از غلبه بر هیلاری کلینتون در سال 2016م از همه انتظارات سرپیچی نمود و جهان را با شوکه روبرو ساخت. ترامپ همچنان به تضعیف نقش نهادهای بین المللی ادامه داد و در این راستا وی آمریکا را از توافق نامه آب و هوایی پاریس ، برجام، یونسکو خارج و البته ناتو را نیز بی ثبات کرده است، همچنین در بدترین زمان، روابط آمریکا را با سازمان بهداشت جهانی قطع و هسته اصلی مسئولیت های سازمان ملل را به چالش کشید.


راهبرد برتری و ترجیح انزوا بر همکاری؛ این ایده را برانگیخت که سازمان های بین المللی برای آمریکا اهمیتی ندارند و اگر سایر جهان می خواهند در سیستم جهانی به حیات خود ادامه دهد؛ این به خود آن ها وابسته است که راهی برای عملکرد این سازمان ها بدون آمریکا پیدا کنند. اما در واقع این یک گزینش ساده لوحانه و غیرمنطقی است. « جوزف نای» دانشمند مشهور سیاسی و بنیان گذار تئوری نئولیبرالیسم ، پس از انتخابات در مقاله ای اظهار داشت که ترامپ ممکن است سازمان های بین المللی را هدف قرار داده باشد؛ اما ایالات متحده همچنان برای حفظ هژمونی جهانی به نهادهای بین المللی نیاز دارد و تنها راه ؛ تاکید بر همکاری جهانی و به کارگیری سیاست خارجی فارغ از کینه و خشم است».


ترامپ با تاکید بر سیاست «اول آمریکا» سعی کرد ایالات متحده را از سایر نقاط جهان منزوی کند و خاورمیانه نیز این قاعده مستثنی نبود. در طی دوره ترامپ؛ تلاش های منطقه ای آن مفید نبود بلکه تحیزآمیز بودند. وی جرد کوشنر را مأمور کرد تا سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه را تنظیم سازد و در نتیجه این سیاست دلگرم کننده نبود بلکه بیشتر از بعد استراتژیک ناهماهنگ بودند. اقداماتی مانند بمباران سوریه، نزدیک شدن به درگیری نظامی با ایران، همدستی با مقامات آل سعود در کشتن جمال خاشقچی، ترور قاسم سلیمانی ، حمایت از محاصره قطر و سرانجام ارائه توافق نامه صلح ترامپ و کوشنر چند روز قبل از انتخابات، انسجام یا ثبات را نشان نمی دهد بلکه نمایانگر یک سیاست خارجی غیرقابل پیش بینی و بی ثبات می باشد.


یکی از موضوعات مهمی که دولت ترامپ مانند گذشتگان خود در آن ناکام ماند حل مسئله فلسطین – اسرائیل بود. ترامپ حتی صریحاً سفارت آمریکا را به بیت المقدس منتقل کرد و تداوم شهرک سازی های غیرقانونی اسرائیل در کرانه باختری را مورد تایید قرار داد؛ اما این تصمیمات وضعیت منطقه را با پیچیدگی بیشتری روبرو ساخت. سپس در ماه های آخر دوره ریاست جمهوری و در زمان نزدیک به انتخابات؛ وی از طرح معامله قرن سخن گفت که اساسا منجر به توافق نامه عادی سازی کشورهای عربی با اسرائیل شد.


همانطور که طراحان این توافق بر این تاکید کردند که انگیزه اصلی آن ها ایجاد صلح و ثبات در منطقه است ولی این مسئله با سیاست دولت در منطقه همسو نیست. آنچه باعث شک و تردید می شود زمان و این مسئله است که تمام این کشورها با اسرائیل در جنگ نبوده اند. اگر طرفین توافق شامل کشورهایی نشود که در گذشته درگیر جنگ بوده اند این چه نوع توافق نامه صلحی است؟ « جفری گلدبرگ» سردبیر روزنامه آتلانتیک در یادداشتی پس از انعقاد توافق نامه به این سوال پاسخ داد و ادعا کرد که به اصطلاح توافق نامه صلح؛ صلح در خاورمیانه ایجاد نخواهد کرد زیرا این تنها به نفع مغز متفکران آن یعنی ترامپ، محمد بن زاید، محمد بن سلمان و نتانیاهو می باشد. هر یک از آن ها این توافق رابرای اهداف سیاسی و بقای خود می خواستند. برای نمونه ترامپ معمار اصلی این توافق به دو دلیل خواستار آن بود:

الف) تقویت کمپین انتخاباتی
ب) منحرف سازی توجهات مردم از بیماری اپیدمی کووید 19

نتانیاهو به دلایل زیر خواهان این توافق است:

الف) این که خود را به عنوان شخصیتی با شهرت عالی در صحنه جهانی به رای دهندگان اسرائیل معرفی کند
ب) این که رای دهندگان را از مدیریت وحشتناک بیماری همه گیر منحرف سازد
ج) تلاش برای برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی جدید.

انگیزه محمد بن سلمان و محمد بن زاید یکسان بود و آن ها سعی می کردند خود را به عنوان رهبر صلح جو و سازنده معرفی کنند. آن ها از زمان ورود به قدرت ؛ به مداخله در سیاست های محلی سایر کشورها از مداخله شدید در انتخابات سومالی، جنگ داخلی لیبی و یمن تا کودتای مصر متهم شده اند. با توجه به اینکه ترامپ با نتانیاهو و این رهبران بی پروا و اقتدارگرا متحد شد ، بدیهی است که منطقه بهم ریخته و آشفته تر شود. ترور دانشمند برتر ایرانی در داخل ایران نمونه ای عالی است.


کاملا واضح است که توافق نامه ابراهیم به جای دستیابی به آرمان های صلح بیشتردرصدد اهداف شخصی و سیاسی بوده است .بنابراین اکنون پس از شکست در انتخابات، سوالات زیادی درباره آینده توافق نامه آبراهام مطرح است. این احتمال وجود دارد که این ائتلاف به حیات خود ادامه می دهد زیرا همه آن ها برای دشمنی با ایران به یکدیگر نیاز دارند.


اما تمامی این مسئله به سیاست خارجی دولت جدید ( بایدن) بستگی خواهد داشت. تردیدی نیست که رویکرد آن ها در خاورمیانه کاملا مغایر با رویکرد دولت ترامپ خواهد بود. با این حال از آن زمان که جو بایدن تیم سیاست خارجی خود را معرفی کرده؛ بسیاری بر بازگشت سیاست خارجی باراک اوباما خبر داده اند. این بدان معنا است که سیاست بایدن درخاورمیانه مشابه دوران اوباما خواهد بود. بیشتر گزینه های سیاست خارجی بایدن را افرادی در اختیار خواهند داشت که جز ارکان اصلی دولت اوباما بودند که می توان به آنتونی بلینکن برای وزارت امور خارجه و جک سالیوان برای مشاور امنیت ملی اشاره کرد.


بسیاری شک و تردید دارند که چه چیزی بایدن و اوباما را از بعد سیاست داخلی و بین المللی متمایز می سازد و این سوال را ایجاد خواهد کرد که رویکرد اوباما در خاورمیانه چگونه بوده است؟اوباما در جریان کمپین انتخاباتی خود متعهد شد که سیاست مداخله جویانه سلف خود را در خاورمیانه لغو می کند. در این راستا سخنرانی وی در قاهره نشان داد که درصدد ارتباط با جهان اسلام است و این نمونه ی عالی از تلاش وی برای تغییر لحن سیاست خارجی آمریکا است. اما عدم موفقیت وی در تبدیل چنین وعده هایی در عمل و واقعیت یک ناهماهنگی استراتژیک نبود بلکه بیشتر ناتوانی تیمش در جهت گیری مجدد سیاست خارجی سنتی آمریکا برای دیدن نتیجه متفاوت بود. تحلیلگران ،رویکرد اوباما در خاورمیانه را ترکیبی از سیاست های واقع گرایانه و آرمان گرایانه توصیف کردند. وی معتقد به تغییر رژیم در خاورمیانه بود اما نه از طریق زور و مداخله نظامی. وی دیپلماسی و انقلاب اجتماعی را ترجیح داد. سکوت دولت وی در برابر بهار عربی در مصر و سوریه و اشتیاق وی برای حل مسئله ایران از طریق مذاکره و دیپلماسی تصویری واضح از جنبه ایده آلیست سیاست خارجی اوباما ارائه می دهد.


تحلیلگران دیگر بر این عقیده هستند که دلیل کنشگری فعال آمریکا در خاورمیانه نمایش اتحاد با اسرائیل و جنگ با داعش بود. از طرف دیگر حامیان سیاست خارجی وی ، اوباما را به دلیل حملات هواپیمای بدون سرنشین به عنوان بزرگترین شکارچی تروریست در تاریخ آمریکا توصیف کردند و این حکایت از سیاست واقع گرایانه آمریکا در این دوره می باشد.


بنابراین اعتقاد بر این است که بایدن احتمالا سیاست اوباما را دنبال خواهد کرد و همچنان در خاورمیانه نقش فعالی را ایفا کند. انتظار بر این است که بایدن از رژیم های عربی منطقه به دلیل فجایع و نقض حقوق بشر انتقاد کند و این نشان می دهد که دیگر خاورمیانه برای سیاست خارجی آمریکا اولویت ندارد. حتی رهبران بالفعل مانند محمد بن سلمان و محمد بن زاید به این واقعیت پی برده و در تلاش ند تا قدرت خود را افزایش دهند و خلا قدرتی را که امریکا برای جای خواهند گذاشت پر کنند. با این وجود مشخص نیست که دیدگاه بایدن در مورد توافق نامه آبراهام چیست؛ اما این احتمال وجود دارد که او همان کاری را انجام دهد که اوباما انجام داده و اجازه می دهد همچنان آمریکا در خاورمیانه ایفای نقش کند. تصمیم وی برای بازگشت به برجام؛ رژیم های عربی در منطقه خاورمیانه را خشمگین کرده و می تواند ذی نفعان اصلی این توافق نامه یعنی محمد بن زاید – محمد بن سلمان و نتانیاهو را به سمت ائتلاف جدید سوق دهد.

 

منبع:https://rahbordemoaser.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *