از سوی دیگر، تلاش دونالد ترامپ در آخرین ماههای دوران ریاست جمهوریاش در جهت حمایت حداکثری از عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی و دولتهای عربی، آن هم با هدف ارایه تصویری کارآمد از سیاست خارجی آمریکا نیز نتوانست منجر به پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری سوم نوامبر 2020 گردد.
لذا این گزاره را تقویت شده است که مردم آمریکا نیز به این توافق به عنوان یک نمایش سیاسی نگریستند و حاضر نشدند از سیاستهای رییس جمهور خود حمایت کنند. حال سوال اساسی آن است که آیا بهواقع طرح عادیسازی روابط اسراییل با برخی کشورهای عربی اسلامی نشان از تغییر ماهوی دارد و میتوان از این طرح به عنوان یک طرح راهبردی و دارای اصالت سیاسی یاد نمود و یا صرفاً در چارچوب یک طرح نمایشی و تبلیغاتی برای حفظ موقعیت ترامپ و نتانیاهو میباید بدان اهمیت داد؟ آیا با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا باز میتوان صحبت از عادیسازی اسرائیل با دیگر کشورها کرد؟ و یا باید منتظر تحولات بعدی در راستای استیفای حقوق فلسطینیها بود؟ آیا جهان اسلام درگیر یک تغییر بنیادین در رابطه خویش با رژیم صهیونیستی شده است؟ آیا رژیم صهیونیستی برخلاف رویه سیاسی گذشته خود، حاضر به اعتبار بخشی به اعراب شده است؟ آیا میتوان عرب ستیزی 70 ساله گذشته صهیونیستهای سیاسی را در این طرح جدید فراموش کرد؟
پاسخ به سوالاتی نظیر سوالات مطروحه میتواند به تبیین جدید از تحولات جدید در فرایند طولانی تخاصم اعراب و اسراییل بینجامد. موضوعی که طی 70 سال گذشته از سال 1948 تا کنون به سرانجام نرسیده است. در این راستا یا باید به تغییر اصولی و بنیادین اسراییل نسبت به اعراب و مسلمانان تمرکز کرد و یا به تغییر حاکمان مسلمان در باز خوانی مواضع گذشته خویش روی آورد. آیا بهواقع نتانیاهو دچار تحولی ایدئولوژیک شده است؟ آیا حاکمان عرب دچار انقلاب ماهوی شدهاند؟ در ادامه به جهت تبیین صحیح از وضعیت موجود، گزارههای ذیل ارایه میشود، بدان جهت که بتوان تاحدودی به حقیقت مسئله نایل شد.
عدم همراهی و مخالفت کشورهای مهم و تاثیرگذار جهان اسلام مانند جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، الجزایر، سوریه، لبنان و عراق …. قطعاً مسئله فلسطین به عنوان مسئله اول جهان اسلام در بین دولتها و ملتهای کشورهای اسلامی محسوب شده و لذا نمیتوان از موضعگیری کشورهای اسلامی تأثیرگذار غافل بود.
دولت فلسطین به عنوان مدعی و طرف اصلی با رژیم صهیونیستی، موضع مخالف خود را اظهار داشته است. این درحالیست که نه تنها دولت خودگردان در این مسئله موضع منفی داشته، بلکه تمامی گروههای اسلامی همچون حماس و جهاد اسلامی با دولت محمود عباس توافق نظر و اجماع دارند.
توافق صورت گرفته میان کشورهایی همچون بحرین، امارات متحده عربی، سودان و مراکش صرفاً در سطح حاکمیتهای سیاسی محصور شده و بوه اسطه فقدان جامعه مدنی در این کشورها از یکسو و ایجاد جو فشار و اختناق و سرکوب از سوی دیگر نمیتوان مسئله عادیسازی را برآیند طبیعی از اراده و خواست مردم و دولت عربی دانست، بلکه در این شرایط صرفاً یک توافق سیاسی جهت کسب امتیاز متصور است. در این میان میتوان به در اختیار قرار دادن هواپیمای اف-35 از سوی آمریکا به امارات و یا حذف نام سودان از فهرست کشورهای تروریستی توسط ایالات متحده و … اشاره کرد. وضعیت سه کشوری که تاکنون توافق عادیسازی روابط با اسرائیل را امضا کردهاند نیز چشمانداز بلند مدتی را نشان نمیدهد؛ چراکه هر سه کشور به واسطه ساختار سیاسی و حکومتی پادشاهی، عملاً خواست نهادهای اجتماعی و مردمیشان در این تصمیمگیری دخیل نمیکنند. به همین دلیل در طولانی مدت عدم همراهی خواست مردمی این کشورها با این تصمیم حاکمان نمود پیدا خواهد کرد. به عنوان مثال آنچه نظرسنجیهای مردمی در مراکش نشان میدهد، عدم استقبال و همراهی نکردن 70 درصدی با سیاست عادیسازی با اسرائیل و بالعکس همراهی با مردم فلسطین وجود دارد. آنچه به طور روشن از این نظرسنجی مشخص میشود، اکثریت مردم موضعی روشن و متفاوت با پادشاهی این کشور را در پیش گرفتهاند.
آنچه از مؤلفههای تاریخی برداشت میشود با توجه به پیشینه طولانی درگیری رژیم صیهونیستی با اعراب از 1948 تا به امروز و مخالفت جهان عرب و جهان اسلام با اسرائیل تا به امروز و به نتیجه نرسیدن هرگونه صلح میانشان میتوان چنین نتیجهگیری کرد که این تغییر موضع و چرخش ناگهانی برای عادیسازی صورت گرفته از سوی اسرائیل، با توجه به وضعیت بیثبات نتانیاهو در اواخر دوره نخست وزیری در جهت فرار از بحران مشروعیت و مقبولیت داخلی است و در راستای فریب اذهان عمومی ارزیابی میشود.
از آنجایی که کشورهای درگیر در این طرح عادیسازی به لحاظ تأثیرگذاری در معادلات منطقهای ایفاگر نقش استراتژیک لازم نیستند و بهاصطلاح «دویلات عربی» مشهور شدهاند، لذا میتوان چنین اظهار داشت که این کشورها به جهت اتحاد با ایالات متحده و فقدان یک سیاست مستقل و محدودیت تاثیر در معادلات منطقه و جهان اسلام، چندان موثر ارزیابی نمیشوند.
عدم همراهی قدرتهای بزرگ جهانی نظیر چین، روسیه و اتحادیه اروپا نشان از صفآرایی سیاسی این کشورها با سیاستهای ترامپ در منطقه غرب آسیا و سست بودن توافق صورت گرفته به عنوان یک توافق بلند مدت و راهبردی دارد.
تلاش رژیم صهیونیستی برای اجرای این توافق با برخی از کشورهای کوچک و کم اهمیت با هدف مهار و انزوای جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا و همچنین کاهش عمق نفوذ استراتژیک ایران ارزیابی میشود.
با روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا، ما شاهد کمرنگ شدن سیاستهای یکجانبه ایالات متحده در خاورمیانه بهویژه مسئله اعراب و اسراییل خواهیم بود. نگرانیهای کنونی «دویلات عربی» در ماههای پایانی 2020 از تغییر سیاستهای بایدن نسبت به ترامپ در خصوص خاورمیانه کاملا موید این ادعاست.
در مجموع میباید به این نکته نیز اشاره کرد که سیاست عادیسازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای اسلامی نه تنها در قالب تغییر ماهوی سیاستهای اسرائیل نیست، بلکه در ادامه سیاست روابط پنهان این کشورها در طی دو دهه گذشته است. بهواقع اسرائیل، همان اسرائیل دهه 50 میلادی قرن بیستمی است که در قرن بیست و یکم به دنبال مشروعیت بخشی به سیاستها و رفتار نژادپرستانه خود از مسیرهای متنوع غیرنظامی و امنیتی همچون سیاستهای حمایتی تجاری دولت ترامپ است.
اسرائیل با حمایت گسترده ترامپ که با پروژه معامله قرن آغاز شد، اقدام به سیاست آشکارسازی روابط خود با کشورهای عربی وابسته نمود و تلاش کرد با تهدید و تطمیع ایالات متحده، به تحمیل سیاستهای خود در منطقه اقدام کند. قطعاً این اقدامات تصنعی نمیتواند تاثیر چندانی در تغییر روابط اسرائیل با کشورهای اسلامی داشته باشد، بلکه پذیرش حقوق ملت مظلوم فلسطین تنها راه حل این منازعه است.
منبع:https://www.scfr.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.