فرهنگ عامه برای وجدان بسیاری به عنوان یک مایه تسکین خاطر عمل می کند، اما پیشرفت واقعی فقط زمانی رخ می دهد که مردم برای رسیدن به آن فشار آورند، چه بایکوت اتوبوس ها در سال 1955 باشد که به قانون جدایی سیاهان از سفیدپوستان در اتوبوس های شهری خاتمه داد و چه اعتراضات اخیر برای خاتمه دادن به وحشیگری های پلیس.
گروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: در واکنش به اعتراضات ضد نژادپرستی که سراسر کشور را فراگرفت، بسیاری از آمریکاییان می گویند که با اهداف این تظاهرات موافقند ولی با شیوه هایشان نه. در پیمایشی که اخیرا موسسه پیو انجام داده 67 درصد آمریکاییان گفته اند که از جنبش جان سیاهان مهم است حمایت می کنند ولی تنها 19 درصد آنها فکر می کنند که اعتراضات و راه پیمایی ها – با مطالبات خود برای کاستن از بودجه پلیس و اجرای عدالت برای مرگ جرج فلوید- راه موثری برای ایجاد تغییر است.
من این ترجیع بند را قبلا نیز شنیده ام. در واقع همین ترجیع بند بوده که الهام بخش من برای نوشتن کتابی شده که در آن نگرش هایی سفیدپوستان در ارتباط با عدالت نژادی و اقتصادی را مورد کند و کاو قرار داده ام. آمریکاییان اغلب وقتی حمایت خود را از یک موضوع خاص نشان می دهند – چه مربوط به خاتمه دادن به برده داری باشد یا حمایت از حقوق مدنی- حمایت خود از احقاق آن حق را مقید به این می کنند که تغییر باید تدریجی باشد. از نگاه آنها تغییرات بزرگ و آنی، خطرناک یا غیرعملی هستند.
من با یافتن آگاهی های بیشتر در این مورد که چرا این نگرش ها این قدر تکرار می شوند، دریافته ام که صنعت سرگرمی سازی عامه نیز در این کار نقش دارد. چندین دهه است که کتاب ها، فیلم ها و ترانه هایی که به ظاهر نژادپرستی را به چالش می گیرند، با ظرافت این ایده را نیز به پیش می برند که وقتی تغییر هدف گرانبهایی است، نباید خیلی سریع اتفاق بیفتد. مثال های زیادی در این باره وجود دارد، ولی اجازه دهید که من سه مورد از آنها را که برخی از درونمایه های اصلی را روشن تر می کنند با شما درمیان بگذارم.
آیا صبر و مدارا یک فضیلت است؟
اگر چه رمان معروف «کلبه عمو تام» چشم بسیاری از آمریکاییان را به وحشت ها و مشقات بردگی باز کرد، اما کتاب هریت بیچر استو سیاهان را به صبر و تحمل در برابر این وحشت ها و انتظار برای تغییر و در نهایت بخشیدن سرکوبگرانشان تشویق می کند.
کلبه عمو تام که در سال 1852 منتشر شد با تصمیم آقای شلبی برای فروش بردگانش به یک تاجر برده آغاز می شود. تعدادی از این بردگان فرار می کنند اما عمو تام این کار را انجام نمی دهد. او به آگوستین سنت کلر و سپس بار دیگر به سایمون لگری فروخته می شود. وقتی به تام گفته می شود که به یک برده دیگر تازیانه بزند او از این کار خودداری می کند. لگری به دو برده دیگر به نام های سامبو و کوئیمبو دستور می دهد که تام را کتک بزنند. آنها این کار را می کنند، ولی تام آنها را می بخشد و از انجیل چنین نقل قول می کند: «آنها را ببخشایید، چرا که آنها آگاه نیستند که چه می کنند.» وقتی تعدادی از برده ها فرار می کنند لگری محل اختفای آنها را از تام می پرسد، ولی تام چیزی به او نمی گوید. لگری او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد و به سامبو و کوئیمبو دستور می دهد تا او را بکشند. در حالی که تام روی زمین افتاده و در حال جان دادن است، بار دیگر به آنها می گویند که آنها را می بخشد.
هدف استو از نگارش این رمان این بوده که مسئله لغو برده داری را یک گام به پیش ببرد . در سال اول انتشار این کتاب 300 هزار نسخه از آن به فروش رفت. ولی او با شهید ساختن از تام، با بی مبالاتی از بردباری به عنوان واکنشی در برابر برده داری یک ارزش می سازد.
در سال 1949 جیمز بالدوین رمان نویس، شخصیت عمو تام را مورد نقد قرار داد و نوشت که او «به شکل خارق العاده ای صبور» است. نتیجه این کار کسی است که در بردگی می میرد.
به نوشته بالدوین کتاب هایی نظیر کلبه عمو تام این احساس را در آمریکاییان «لیبرال» به وجود آورده اند که «همه چیز درست خواهد شد»؛ انگار که صرف مخالفت با بی عدالتی برای خاتمه دادن به آن کفایت کند.
آیا گذر زمان همیشه درمان دردهاست؟
درونمایه مشابهی را می توان در موسیقی مردمی نیز شنید. خیلی ها آهنگ «تغییر در راهه» سم کوک را که در سال 1964 منتشر شد به عنوان بهترین ترانه او می دانند. این ترانه که یکی از معروف ترین آهنگ های دهه 1960 به شمار می آمد به سرودی برای جنبش حقوق مدنی نیز تبدیل شد. کوک در ترجیع بند این ترانه می خواند :«مدت ها، مدت های طولانی گذشته و می گذرد، ولی من می دانم که تغییری در راه است، بله می دانم که در راه است.»
اگر شما مدتی خیلی طولانی برای از راه رسیدن تغییری که لازم بوده منتظر بمانید ولی این تغییر از راه نرسد، شما نومید، خسته و خشمگین می شوید. به همین دلیل امتناع کوک از دست برداشتن از انتظار، یک منبع قدرت برای خیلی های دیگر بوده است.
ولی بسیاری افراد دیگر هستند که می شنوند کوک به آنها می گوید تغییر – یا پیشرفت- به ناگزیر خواهد آمد. مارتین لوترکینگ این را یک «مفهوم اساطیری از زمان» نامیده، زیرا «در نفس گذشت زمان چیزی وجود دارد که به ناگزیر تمامی دردها را درمان خواهد کرد.» شنیدن ترانه کوک این ایده را در ذهن پرورش می دهد که تغییر ضرورتا مستلزم تلاش اساسی و بزرگی نیست، بلکه گذر زمان کفایت می کند. اگر شما با سرکوب مقابله نکنید، به جای این کار ترانه کوک می تواند یک وجدان گناهکار را تسکین دهد.
یک خانواده بزرگ شاد
فیلم ها نیز در خدمت جلوگیری از تلاش برای انجام تغییرات رادیکال قرار داشته اند. فیلم «افتخار» محصول سال 1989 که مورد تحسین منتقدین و تماشاگران نیز قرار گرفته، داستان هنگ پنجاه و چهارم ماساچوست، یکی از اولین گردان های تمام سیاهپوست ارتش اتحاد در طول جنگ داخلی آمریکا را روایت می کند.
یکی از شخصیت های اصلی در این فیلم تریپ با بازی دنزل واشنگتن است که به خاطر ایفای این نقش برنده جایزه اسکار نیز شد.
در دو سوم اول فیلم تریپ به نظر شخصی عبوس، خشن و خشمگین به نظر می رسد. او به همقطارانش ناسزا می دهد. صبورانه تازیانه خوردن در برابر همقطارانش را به دلیل غیبت بدون مرخصی تحمل می کند. او حرکت همقطارانش را در اعتراض به دریافت دستمزد نابرابر رهبری می کند. حرف سربازان سفیدپوست اتحاد را با فریاد قطع می کند و وقتی سرهنگ سفیدپوست او امتیاز حمل پرچم هنگ را به او می دهد، می گوید که او به خاطر سرهنگ نیست که در این جنگ شرکت کرده است.
ولی بعد تماشاچیان شاهد تغییری در تریپ می شوند. در جریان حمله ناکام هنگ در فورت واگنر، یک هنگ از سربازان سفیدپوست تماشاگر ماجرا هستند. نگاه تریپ با نگاه سرباز سفیدپوستی که پیشتر با او دعوا کرده تلاقی می کند. تریپ نگاهش را به سمت دیگر می گیرد و سرباز سفیدپوست فریاد می زند «اونا رو بفرستید به درک پنجاه و چهارمی ها!» تریپ می خندد و تمام سربازان سفیدپوست برای هنگ پنجاه و چهارم هورا می کشند. در صحنه پایانی فیلم در حالی که سربازان هنگ پشت خاکریز چمباتمه زده اند، سرهنگ سفیدپوست تصمیم می گیرد آنها را به سمت جلو هدایت کند، اما بلافاصله تیر می خورد. ابتدا از جا بلند می شود و پرچم هنگ را سردست می گیرد. تریپ رو به همقطارانش فریاد می زند: «به پیش!» او نیز تیر می خورد. «افتخار» با صحنه اجساد سرهنگ و تریپ که پهلو به پهلوی هم در یک گور قرار داده شده اند به پایان می رسد.
در تغییراتی که در تریپ رخ می دهد چه چیزی است که اهمیت دارد؟ از نظر بسیاری از تماشاچیان این تغییرات می تواند به عنوان شکلی از اطمینان خاطر عمل کند.
خنده تریپ این پیام را می فرستد که او تغییر آشکاری را که در قلب سرباز سفیدپوست متعصب رخ داده پذیرا شده است. بلند کردن پرچم نشان می دهد که او اکنون باور دارد که دلایل و انگیزه های سرهنگ سفیدپوست با او مشترک است. و برای تماشاچیانی که نگران تنفر سیاهپوستان از خود هستند یا این دغدغه را دارند که سیاهان متوجه نشوند که آنها آدم های خوبی هستند، این رفتارها این علامت را می فرستند که همه را می توان بخشید.
شخصیت های سیاهپوست نظیر تریپ از الگوهای همیشگی در فیلم های تلویزیونی و سینمایی محسوب می شوند. در سال 1967 برای بازیگر سیاهپوست سیدنی پویتیر شناسنامه ای برای مجله «لوک» تهیه شده بود. بالدوین متوجه چیزی در این مطلب شده است. او در مقاله خود اشاره کرده است که نقش های پویتیر «نه برای ایجاد دردسر، بلکه برای اطمینان خاطر دادن طراحی شده اند؛ این نقش ها انعکاسی از واقعیت نیستند، بلکه تنظیم دوباره و صرف عناصر آن برای تبدیل کردن آن به چیزی است که ما بتوانیم تحمل کنیم. همچنین این نقش ها توانایی ما را برای برخورد با جهان همان گونه که هست، برخورد با خودمان همان گونه که هستیم تضعیف می کنند.»
تغییر کار راحتی نیست
فرهنگ عامه – حتی اگر ایده های ارزشمندی را به پیش برده باشند- می تواند یک آسوده خاطری را تغذیه کنند که نسل های متوالی از فعالان سیاه پوست را مایوس و سرخورده کرده است.
در ماه ژوئن وان جونز مفسر سی ان ان گفت که آمریکاییان سیاهپوست فریاد سردادند آنقدر که از «حامیان هیلاری کلینتون سفیدپوست و لیبرال» نگران هستند، از کوکلوس کلان ها نگران نیستند.» جونز با این حرف خود می خواست بازتاب دهنده «نامه ای از زندان بیرمنگام» مارتین لوتر کینگ باشد که در آن کینگ نوشته بود «مانعی که توده بزرگ ساهپوستان در حرکت خود به سمت آزادی با آن مواجه اند، «شورای شهروندان سفیدپوست» یا کوکلوس کلان ها نیستند، بلکه میانه روهای سفیدپوستی هستند که همت خود را بیشتر وقف «نظم» کرده اند تا عدالت.»
به عبارت دیگر وقتی فشارها برای پیش بردن چیزی از راه می رسد، خیلی از مردم نمی خواهند چیزی را فدا کنند یا از راحتی و آسایش خود چیزی مایه بگذارند.
فرهنگ عامه برای وجدان بسیاری از تماشاچیان، شنوندگان و خوانندگان به عنوان یک مایه تسکین خاطر عمل می کند، اما پیشرفت واقعی فقط زمانی رخ می دهد که مردم برای رسیدن به آن فشار آورند، چه بایکوت اتوبوس ها در سال 1955 در مونتگومری آلاباما باشد که به قانون جدایی سیاهان از سفیدپوستان در اتوبوس های شهری خاتمه داد و چه اعتراضات اخیر برای خاتمه دادن به وحشیگری های پلیس.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.