برای ورود به تحولات اخوان در سالهای اخیر ابتدا باید مولفههای اصلی اخوان را مورد بررسی قرار بدهیم. خلافت مهمترین و بن مایه مولفههای دیگر است. برای رسیدن به این هدف ابتدا باید موضوع تشکیلات مطرح شود که شاید بتوان گفت وام گرفته از جریانهای چپ آن دوره بود. این تشکیلات سلسله مراتب هرمی مشخصی داشت. از ارتباطاتی که به آن اسره (خانوادههای اخوانی) گفته میشود، شروع میشد تا به منطقه، استان، مجلس شورا و در پایان به مکتب میرسید. پس اولین راه رسیدن به خلافت تشکیلات است که بسیار چارچوب بندی شده و مشخص است.
دیگری رویکرد نظامی و رویکرد به جهاد است. یعنی اخوان این آمادگی را داشت که هر جا احساس کند قرار است اتفاقی بیفتد، یک حرکت نظامی و یا کودتا انجام بدهد. در واقع اخوان تمایلی به مدل انقلاب اسلامی ایران که توام با حرکتهای پرحجم خیابانی و تظاهرات مستمر مردمی باشد، نداشت. یک جناح خاص داشتند که یکی از کارکردهای آن مقابله با کافر حربی است که مصداق آن را اسرائیل میدانستند. اما در اصل جناح خاص نفوذ امنیتی داشت و با بدنه ارتش ارتباط میگرفت. کمااینکه در کودتای سران ارتش آزاد که جمال عبد الناصر به حکومت رسید، بخشی از حرکت نظامی را سمپاتهای ارتشی اخوان انجام داد. یعنی رویکرد نظامی گری هم پررنگ بود.
اما در مجموع تم اصلی حرکت اخوان، فعالیتهای پررنگ تربیتی – فرهنگی و خدماتی بود. برای اینکه بتواند در دل جامعه نفوذ کند و تشکیلات عظیم اخوانی را ایجاد کند (که اعضاء اخوان در مصر از 500 هزار تا 3 میلیون نفر هم تخمین زده میشود، البته تا قبل از کودتای اخیر). در واقع این بستر خدماتی – اجتماعی بود که عمده کادرهای اخوانی مشغول آن بودند. پس ایدئولوژی «الاسلام هو الحل» در بدنه تبدیل به کارهای تربیتی و خدمات رسانی و خیریه میشد. هر چند که در سطوح بالادستی، جنبه سیاسی پررنگتری به خود می گرفت. پس به طور کلی محورهای اصلی حرکت اخوان از ابتدا تا دهه 70-80 میلادی اینهاست: تشکیلات با بستر کارهای تربیتی – فرهنگی با هدف رسیدن به خلافت و بعضا نظامیگری و جهاد.
با توجه به فضایی که ترسیم شد، اخوان مدام دچار شکست میشد. ورود به جنگ اسرائیل، همپیمانی با عبدالناصر و به قدرت رساندن او و بعد درگیری با او، مهمترین دستاندازهای حرکت اخوان بوده که در همگی هم شکست خورد. از طرفی فضای امنیتی ایجاد شده از سوی جمال عبدالناصر، انور سادات و بعد هم مبارک هیچیک مجال کار کردن با فراغ بال به اخوان را نمیدهد.
اما همین فضای تهدیدمحور، باعث میشود اخوان برای حفظ خود تلاش زیادی به کار ببندد و تشکیلات برایش هویت و اصالت پیدا میکند. یعنی از یک حرکتی که قرار بود بروننگر باشد و خلافت را احیا کند، تبدیل شد به یک حرکتی که ادعا کرد میخواهد یک جامعه الگو بسازد. ادبیاتی هم که سید قطب ساخت و نسل های بعدی با تحولاتی آن را امتداد دادند، با این تحول همخوانی داشت. شبیه این که ما در جامعه جاهلی مکه هستیم و باید به مدینه فاضله هجرت کنیم. بازتولید آن هم این بود که وظیفه یک اخوانی این است که یک جامعه در جامعه و دولت در دولت ایجاد کند. به این ترتیب از بروننگری اخوان کم شده و دروننگر شد. این اندیشه به مرور اندیشه غالب و در دهه 90 به اندیشه قطبی معروف شد.
اندیشه قطبی که بعضا به اندیشه تنظیمی (سازمانی) هم شهرت داشت، از این رو که مفاصل اصلی سازمان اخوان در دست این گروه بود، از ادبیات اولیه اخوان چند عنصر اصلی را به ارث برد؛ اول تشکیلات و دوم فضای تربیتی – فرهنگی موجود در بستر اخوان را. یعنی طیف قطبی اخوان به دنبال آن بود که همان تشکیلات دهه 70 را سروسامان بدهد و آن را با رویکرد فرهنگی و تربیتی حفظ کند.
در مقابل جریان قطبی جریان اصلاحی شکل گرفت. از دهه 80 جریان اصلاحی با تلاش های تلمسانی برای ورود در انتخابات رونمایی شد. در واقع در دهه نود فضایی ایجاد شد که به اخوانیها اجازه داده شد در انتخابات رده پایین مثل سندیکاها (مشاغل مختلف) شرکت کنند؛ اخوان هم در این انتخابات شرکت کرد و به طرز شگفتآوری هم همه را درو کرد. عرصه که بازتر شد و به آنها اجازه ورود به انتخابات مجلس هم داده شد، طیفی به نام طیف اصلاحی شکل گرفت که در مقابل نگاه انقباضی قطبی نگاهی انفتاحی داشت. یعنی درخواست ایجاد حزب را داشتند تا رسما بتوانند وارد کار سیاسی شوند. این مطالبه ذیل ادبیات «فصل دعوی از سیاسی» یعنی «جدا کردن کارهای عام تبلیغی – فرهنگی از کار سیاسی» شکل گرفت. به این ترتیب جریان اخوان که تاکنون هویت تربیتی و فرهنگی داشت، شاخهای در آن ایجاد شد که ادعای کار حرفهای در حوزه سیاست را داشت. جریان اصلاحی شکل گرفت با شاخصه فعالیت در حوزه سیاسی. از چهرهای مشهور طیف قطبی مصطفی مشهور، محمود عزت، محمود حسین، و از اصلاحیها عبدالمنعم ابوالفتوح، ابراهیم الزعفرانی، محمد حبیب، محمد البلتاجی، عصام العریان، عصام سلطان را میتوان نام برد. عمدتا طیف اصلاحی جوانتر از طیف قطبی بود. این فضای جریانات درون اخوان تا قبل از رسیدن به فضای انقلاب 2011 مصر بود.
جهاد، خود تطوری داشت. در اثر شکستهای پیدرپی اخوان، تقریبا جهاد از سبد کاری درون اخوان خارج شد. درواقع از دوره عمر تلمسانی سعی شد جماعت اخوان صادر شود و در اروپا و دیگر کشورها نیز گسترش یابد. به این ترتیب شبکهای ایجاد شد به نام اخوان دولی (بین المللی) که عمدتا بدنه تنظیمی و تشکیلاتی آن هم به دست طیف قطبی افتاد. چون این مصطفی مشهور از طیف قطبی بود که دوره افتاد از کشورهای خلیجی تا شام و کشورهای اروپایی یارگیری کرد، تشکیلات و جریان مالی به راه انداخت و شبکه عظیم اسلامگرایی غیررسمی در کل دنیا ایجاد نمود. به این ترتیب این تشکیلات دولی هم به دست طیف قطبی افتاد.
البته از حیث اندیشه ای و جریانی، اخوان در غرب عمدتا متاثر از قرضاوی و تفکرات اصلاحی ها بود، اما به لحاظ اداری و تشکیلاتی در دست جریان تنظیمی قرار داشت. اما در مجموع این دو نگاه متداخل بودند و هر جا که بناست اسلام در مقابل کفر بایستد مثل افغانستان، کوزوو، بوسنی و چچن، پروژه جهاد اینها برقرار است و به اجرا درمیآید. مورد مشهور دیگر حماس در مقابل اسرائیل بود. به این ترتیب مولفه جهاد هم به نوعی صادر شد و آنچه در درون مصر باقی ماند دیگر بویی از حرکتهای نظامی و مسلحانه نداشت. اخوان و حتی قطبی ها مثل مشهور در ماجرای ترور سادات اظهار برائت کردند. یا مثلا در ماجرای سلسبیل که اسناد خطه التمکین، برنامهریزی سیاسی 30 ساله اخوان از یک شرکت وارد کننده قطعات کامپیوتر کشف شد و اسناد دست امنیت مصر افتاد، تقریبا هیچ برنامه نظامی در این اسناد و برنامهریزیها وجود نداشت. پس برنامههای جهادگرایانه دیگر به صورت جدی در دستور کارشان نبود.
از ویژگیهای جریان قطبی این بود که فاقد دعوت خیابانی است و صرفا نگاهش به تشکیلات خودش است. به شدت علاقهمند به خطکشی بین هویت خود و دیگر افراد جامعه جاهلی است. پایبندی به تشکیلات، رویکردهای سلسله مراتب ولایی، بیعت، توصیه فرادستی برای ارتقای فرودستی که باعث میشد ارتباطات بین تشکیلاتی زیاد شود و کانونهای قدرت درون اخوان ایجاد شود. اما یک ویژگی بارز اخوان قطبی که باعث شد فراتر از این محدوده تعریف شده ورود پیدا کند «عملگرایی شدید» بود. سال 2005 که اصلاحیها در انتخابات بسیار موفق عمل کردند، عملگرایی قطبیها باعث شد که علیرغم امتناع پیشین از ورود به مباحث سیاسی با مشاهده این موفقیت وارد عرصه سیاسی شده و با استفاده از فضای ایجاد شده عملا چهرههای قطبی وارد تعامل با دولت میشوند. یعنی خیرت شاطر و محمود عزت هستند که با دولت در مورد شرط و شروط انتخاب کاندیداها مذاکره می کنند.
اتفاقا برای خود بنده هم سوال بود و با برخی از دوستانی که از جماعت اخوان جدا شده بودند هم مطرح کردم. قضیه خیلی پیچیدهتر از دوگانه قطبی – اصلاحی مرسوم در رسانههاست. در این بین عملگراییهای طرفین برای گسترش حوزه نفوذ خود و اصطلاحا فضای نان به نرخ روز خوری بسیار در دورن اخوانیها پررنگ است. یعنی هرجا اتفاقات به نفع اخوان بود اندیشهها و اجتهاد خود برای بهرهبرداری از حوادث را تغییر میدهند و وارد عرصه جدید میشدند. به این ترتیب اسلام سیاسی به واسطه ساخت عمومی اسلام سیاسی اهل سنت، عملگرایی زیادی در آن نهفته است. یکی از ویژگیهای اخوان قطبی این بود که برای تامین بخشی از هزینههای عریض و طویل خود وارد کار اقتصادی میشود. به این ترتیب طبقهای از سرمایهداران اخوانی هم شکل میگیرد، مثل حسن مالک، خاندان شاطر، خاندان حداد که اینها وارد کارهای تجاری پر حجمی میشوند و این کانون ثروت که در داخل جماعت اخوان ایجاد میشود نفوذ سیاسی و نیروی انسانی آنها را افزایش میدهد. این قدرت اقتصادی هم عمدتا در بین قطبیها بود و اصلاحیها کمتر در فضای اقتصادی وارد شده بودند و بیشتر در سودای تشکیل حزب سیاسی بودند. به این ترتیب هریک از دو بال قدرت در اختیار یکی از دو جناح اخوان بود.
تا سال 2011 بله. با ورود به حوادث 2011 مشخص شد که اخوان هیچ برنامهای برای ورود به جریانات مردمی نداشته است. اما بخش مهمی از حلقه 200-300 نفره شباب الثوره که حلقه اصلی و اولیه تشکیل دهنده تظاهرات مردمی بودند، از اسلامگرایان عمدتا وابسته به اخوان بودند. بعد از شروع راهپیماییها این جوانان اخوانی به تشکیلات اخوان اصرار میکردند که اخوان با بدنه و کادر خود وارد تظاهرات شود. اما سران اخوانی این اجازه را نمیداد و اعلام میکرد هرکسی بخواهد میتواند در تظاهرات شرکت کند اما ما با هویت اخوانی وارد معرکه نمیشویم. چون تا پیش از این هرگاه چنین موجی ایجاد شده بود منجر به دستگیری مثلا 5 تا 6 هزار نفر از سران اخوانی شده بود. برای همین از حضور با شکل سیستمی ممانعت به عمل آوردند. نشانههای پیروزی انقلاب که نمایان شد، اخوان پذیرفت که پای کار تظاهرات بیاید و البته نقش بسیار پررنگی هم در صحنه تظاهرات و حفاظت از مردم در برابر نیروهای حکومتی داشت؛ به واسطه تجارب زیادی که داشتند.
بعد از اینکه مبارک کنار رفت، اخوان خطاب به ملت مصر بیانیه داد که از انقلاب حمایت میکند اما کاندیدی برای ریاست جمهوری معرفی نمیکند چون قصد به دست گرفتن قدرت را ندارد. اما بعد از اینکه ریاست هر دو مجلس (شعب و شورا) به دست اخوان افتاد برای ریاست جمهوری هم کاندیدا معرفی کرد. البته اینجا تفاصیلی وجود دارد که قصد ورود به آن را نداریم. به این ترتیب که ابولفتوح از چهرههای اصلاحی اخوان از تشکیلات اخوان استعفا داد تا کاندیدای ریاست جمهوری شود. اما بعد از مدتی اخوان خودش مرسی را به عنوان کاندیدای اخوان معرفی کرد. در اینجا شکاف قطبی – اصلاحی بیشتر شد. به این ترتیب دو گانه کاملا تبدیل به انشقاق شد و جوانان شباب الثوره که در ابتدای انقلاب از اخوان جدا شده و موتور محرکه انقلاب بودند، بخش زیادیشان به عبدالمنعم ابوالفتوح پیوستند. در نتیجه اخوان چهرههای اصلی میدانی خود را از دست داد.
خیر تا قبل از انقلاب مصر اصلا انشقاق نداریم بلکه بیشتر اختلاف نظر است. اصلا بدنه اصلی اجازه انشقاق نمیدهد. البته یک گروهی از بدنه اصلی تمایل به ایجاد حزب الوسط داشت. حتی ابوالعلی ماضی و عصام سلطان از اخوان خارج میشوند تا حزب الوسط را تاسیس کنند و البته مجوز هم دریافت نمیکنند. اما حتی این مساله هم بسامد مهمی در انشقاق ایجاد نمیکند. عمده اصلاحیها درون اخوان باقی میمانند. یعنی جریان قطبی نقاط حساس سازمان را به دست دارد و با تعامل سازندهای با جریان اصلاحی پیش میرود. و عمده اختلاف نظر سر ورود و عدم ورود به کار حرفهای سیاسی است که در نهایت قطبیها هم وارد شدند. درواقع حرف قطبیها سر این بود که ما کسانی را نمیخواهیم که فقط رایشان را به ما بفروشند، بلکه کسانی را میخواهیم که جانشان را فدای اخوان و رسیدن به هدف خلافت اسلامی و تطبیق شریعت کنند. که البته بعد از کودتای السیسی برخی از این بدنه واقعا با جان پای کار اخوان ایستادند و تا چند سال هم این درگیریها ادامه داشت.
این اختلاف راهبردی بود. یعنی هم جنبه تئوریک دارد و در عین حال جنبه عملگرایی آن هم زیاد بود. همانطور که میدانید جمعیت اخوان عمدتا از غیرعلما تشکیل شده بود. یعنی عمدتا دکتر و مهندسانی بودند که خودشان مطالعات دینی داشتند و برداشتهای مستقلی هم از دین داشتند. البته این بدان معنا نیست که هیچ الازهری بین اینها نبود، چون خود قرضاوی مهره سنگین الازهری بود؛ اما آنکه تصمیمگیری نهایی را بر اساس برداشت خود از تراث اسلامی به اجرا درمیآورد همین دانشگاهیان غیر الازهری هستند. این افراد عمدتا وارد سازوکارهای عملیاتی تشکیلات میشوند تا اینکه یک اجتهاد مبتنی بر اندیشه دینی داشته باشند. یعنی سنت پررنگ اندیشهای که بتوانند به آن تکیه کنند ندارند و بنا به شرایط، برداشتهای آنها از اندیشه دینی تغییر میکند. در نتیجه اختلافها خیلی رنگ و بوی ایدئولوژیک محکمی پیدا نکرد. دیدیم که هرجا فضا ایجاب میکرد محدودیتهای قبلی را کنار میگذاشتند. پس در عین تمایل به پایبندی به اندیشه، عملگرایی همواره به نظرگرایی پیشی گرفته است.
سیسی با فرصت طلبی ارتش را سوار دستگاه سیاسی کرد. بعد از کودتا هم به شدت با طرفداران مرسی برخورد کرد. در این حین عمده کادر اصلی اخوان و عمده اعضا 90 نفره مجلس شورا که روسای اخوانی بودند دستگیر شدند. در نتیجه دولت ماند با بدنه اخوان. اخوان هم در این اتفاقات شیوهنامه چگونگی شرکت در تظاهرات و میزان استفاده از عنف (خشونت) را اعلام کرده بود. اما جوانان اخوانی دیدند با این پروتکلها نمیتوان امنیت تظاهرات را که بخش مهمی از آن هم زنان بودند را تامین کنند. در نتیجه از رهبران اخوان خواستند که محدودیتها بخصوص درباره مقابله مسلحانه را بردارد و به اخوانیهای صف اجازه استفاده محدود از خشونت را بدهد. نهایتا هم استفاده از خشونت در حد تعریف شدهای مثل حمله به وسایل و اماکن نظامی مجاز شد. اما کشتن مامورین انتظامی و ارتشی مجاز نبود. این انشقاق دیگری را ایجاد کرد (بعد از انشقاق اخوانیهای شباب الثوره و عبدالمنعم). چون قدیمیهای اخوان که عمدتا هم از قطبیها بودند و با امنیتی شدن فضا از مصر خارج شده بودند، مخالف خشونت بودند. چون خشونت کورسوی امید تعامل با دولت و نظام مستقر را هم از بین میبرد و این عده دیگر امیدی برای بازگشت به مصر و بازگرداندن اخوان به شرایطی مشابه دوره مبارک را نمیداشتند. شعارشان هم این بود: سلمیتنا اقوی من الرصاص. (صلح طلبی ما از رگبار گلوله قویتر است)
به این ترتیب انشقاق دیگر، بین ثوریهای اخوان با رهبری محمد کمال که قائل به اقدامات مسلحانه کنترل شده از سویی و قائلین به حرکت سلمی به رهبری محمود عزت و محمود حسین و ابراهیم منیر از سوی دیگر، ایجاد شد. عمده جریان شبابی که کف خیابان هم بودند به همراه محمد کمال از رهبران قدیم اخوان بریدند و اگرچه مکتبی به نام مکتب عام اخوان تشکیل دادند اما به ثمر نرسید و عملا از اخوان خارج شدند.
دعوای اصلاحی – قطبی هم عمیقتر شد و بدانجا کشید که اصلاحیها به اعتراض درآمدند که قطبیها قائل به فعل سیاسی نبودهاند پس قادر به اداره جماعت نیستند. چون نگاه بسته معطوف به تشکیلات و درون نگر آنها قابلیت تعامل با بیرون و تعریف کار حرفهای سیاسی را از آنها گرفت و با پیش آمدن مسائلی مثل کودتا از پس اداره امور برنیامدند. با این توصیف اصلاحیها هم از تشکیلات اخوانی که به دست قطبیها اداره میشد، جدا شدند. پس تا اینجا سه جریان با سه رویکرد از اخوان ایجاد شد. قطبیهای نسبتا سنتی؛ اصلاحیهای منتقد به سیستم تنظیمی اما معتدل؛ و شباب با نگاه ثوری و انقلابی. اگرچه در بین اصلاحیها هم طیفی قائل به ثوره (انقلاب) به معنای زیر و رو شدن نهادهای اصلی اداره کننده مصر بودند؛ چون همه نهادها به دست امنیتیهاست؛ اشتباه مرسی را هم در این میدانستند که نتوانست اینها را عوض کند. یعنی همانهایی که تا دیروز اخوانیها را شکنجه میکردند همانها امروز مسئول امنیت مصر بودند و همین هم باعث شکست اخوان در کودتا شد. جریان اصلاحی متمایل به ثوره قائل به تغییر بنیادین موسسات سبعه بود.
خیر. طیف قطبی اینها را مجددا احیا کرد، یعنی تشکیلات و آن فضای پیش از قیام 2011 را. به خود آمدند که اخوان هرگز اینگونه نبوده که عدهای خودسر کاری بکنند و همیشه سمع و طاعت در تشکیلات جاری و ساری بود؛ هرگز جوانان اخوانی تمرد نمیکردند و جماعت از مسیر مسالمتآمیز خود خارج نمیشد! و به شعار «سلمیتنا اقوا من الرصاص» (صلح طلبی ما از رگبار گلوله قویتر است) بازگشتند.
حتی برخی از اخوانیها مثل ابراهیم منیر، تا حدی عقبنشینی کردند که گفتند اصلا انقلابی قرار نبود اتفاق بیفتد، چون روحیه مردم مصر اساسا انقلابی نیست و این حادثه یک حرکت هیجانی بود که در مصر اتفاق افتاد. به این ترتیب شکست خود را توجیه کردند و با این ادبیات سعی کردند جلوی طیف شباب ثوری را بگیرند و به تشکیلات دوران مبارک بازگردند. تقریبا طیف قطبی با در اختیار داشتن مفاصل اصلی، رگ اقتصادی و رسانهها توانستند کادر اصلی را هم جمعآوری و سبک پیشین را احیا کنند. هرچند که بخش زیادی از جماعت، به خاطر انشعابات مذکور، از آن خارج شده اند. بعضی ها تا 80 درصد را هم ذکر می کنند.
الان هم اگرچه از طرف مکتب ارشاد خیلی تشویقی به حضور خیابانی نمیشود اما همچنان بسیاری از اخوانیها در جریانات خیابانی حضور دارند و در عین حال همین حضور نشان از زنده بودن تشکیلات سنتی اخوان دارد.
طیف شبابی به لحاظ عددی و یا حداقل به لحاظ حضور در انتخابات های درون اخوان، دست برتر را داشت. با برگزاری انتخابات ها، این طیف توانست رهبران متناسب به سبک خود را روی کار آورد. اما با دخالت جریان مکتب قدیم (محمود حسین و محمود عزت و ابراهیم منیر) به تدریج کار از دستشان خارج شد. بعد از کشته شدن محمد کمال در سال 2016 این جوانان بلاتکلیف ماندند. دفتر اداره اخوان در خارج هم که پیش از این تاسیس کرده بودند به تدریج منحل شد و مکتب موقتی که در استانبول تشکیل داده بودند رو به زوال گذاشت. آنقدر ضعیف شدند که مکتب عام که قرار بود نماینده طیف ثوری اخوان باشد، در تظاهرات های اخیر مصر هیچ موضعی نگرفت!
طیفی از این گروه شباب تندرو شده و وارد صحرای سینا و حتی جریانهای جهادی سوریه شدند. اما بخش دیگری از این جریان آتش زیر خاکسترند و اگر رهبری پیدا شود (حتی مثل محمد علی بازیگر که الان رهبری شورشها را بر عهده گرفته است) اینها دوباره وارد عرصه خواهند شد و اتفاقا این گروه ظرفیت خوبی هم محسوب میشوند، اگر با امثال محمد علی مستهلک نشوند. اما بخش دیگری از آنها هم دچار سرخوردگی و ناامیدی شدهاند به حدی که حتی از اسلام سیاسی و بخشی به کل از دین برگشتهاند. به طور کلی بسیاری از جوانان اخوانی در جریانهای مختلف در حالت مذبذب به سر میبرند. یعنی پای ماندن در اخوان ندارند، اما بدیلی هم بیرون از اخوان سراغ ندارند که بخواهند خارج شوند. اگر برای این گروه گفتمان اسلامی انقلابی تعریف شود بعید نیست که به گفتمان جدید روی بیاورند.
طیف اصلاحی هم پراکنده شدند و ذیل فلان دانشگاه و بهمان مؤسسه در قطر، ترکیه و یا اروپا به فعالیتهای خود ادامه میدهند. اما فعالیتهای آنها متمرکز و تاثیرگذار نیست. یعنی نتوانستند یک جریان قوی ایجاد کنند.
اگرچه در این مدت اخیر اتفاقاتی رخ داده است. چون بعد از دستگیری محمود عزت در قاهره، ابراهیم منیر جانشین او شده و شورایی هم تشکیل شد که برخی از چهرههای اصلاحی در این شورا وارد شدهاند مثل حلمی الجزار. یعنی ظاهرا اتفاقاتی روی میدهد که شاید بخش خوبی از بدنه اصلاحی به اخوان بپیوندند تا شاید کمی از این تشتت اخوانیها کم شود. درواقع جریانهای مختلف اخوانی در این سالها یاد گرفتند که با هم کنار بیایند چون فرهنگ تشکیلاتی 80 ساله دارند.
قرضاوی یک چهره بزرگی برای همه آنها بود چند بار هم برای حل اختلافات اقدام کرد اما از این میانجیگری او استقبال نشد. یوسف ندا همچنین؛ یعنی هم از نظر مالی و هم از قدیمیهای اخوان و برای همه قابل احترام بود؛ او نیز چند بار اقدام کرد تا اختلافات را کاهش دهد اما نشد. الان هم بزرگی پا درمیانی نکرده است، بلکه خودشان شاید به این نتیجه رسیدند. ابراهیم منیر چند وقت پیش مصاحبهای کرد و اعلام کرد که ما بعد از کودتا فکر میکردیم بعد از یک سال ماجرا جمع میشود و ما برمیگردیم به مصر، اما الان بعد از 7 سال به این نتیجه رسیدیم که باید وحدت صف کنیم و اختلافات را کنار بگذاریم تا تشکیلات را بازسازی نماییم. اینکه در درون اخوان چه اتفاقی میافتد خیلی واضح نیست اما ظاهر قضیه شاید برطرف شدن اختلافات است. هرچند که نمی توان در مورد جماعتی که عادت دارد در مورد تحولات درونی خود چیزی بروز ندهد، اظهار نظر قطعی کرد
همین فضای بعد از کودتا گواه باقی تاریخ است. همین که صف اخوان شکسته شد و امید داشتند که سال بعد از کودتا ماجرا جمع شود چون تظاهرات زیادی هم برای سالگرد کودتا ترتیب داده بودند. ولی همین که صف شکسته شد و اصل اختلافات از درون اخوان وارد جامعه و علنی شد، منجر به کم رمق شدن تظاهرات در 2016 شد. خوب وقتی وحدت صف نباشد آنجا که نیازمند وحدت رویه هستند نتیجهای حاصل نخواهد شد.
آنچه که در حال حاضر در اخوان المسلمین مانده است، این است که در راس هیچ تمایلی برای انقلابیگری وجود ندارد اگرچه در راهپیماییها هم با مردم همراهی میکنند اما راهبردشان انقلاب نیست. حتی اعلام میکنند که دیگر به دنبال حکومت اسلامی هم نیستند و میخواهیم به مصر بازگردیم و کار خود را بکنیم. این نگاه لایه مدیران اخوانی است. اما در لایه کف شباب سرگردان انقلابی و جوانان مذبذب داریم که نه راه پس دارند و نه پیش؛ که با ایجاد یک جریان فکری گفتمان ساز قوی و اسلامگرای عام احتمالا به این جریان خواهند پیوست، و اگر چنین جریانی با این خصوصیات روی کار نیاید، اینها مستهلک خواهند شد. اما در حال حاضر بزرگترین مشکل، رهبری است که اگر مشکل نهاد رهبری در مصر حل شود فضا از این حالت خمودگی اسلامگرایان خارج خواهد شد.
منبع:http://shouba.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.