پنج سال پیش شاید کسی تصور نمی کرد در چنین روزهایی دو دولت حاشیۀ خلیج فارس را همزمان در حال امضای قرارداد عادیسازی روابط با نتانیاهو ببینیم. نه به این علت که ما اعتمادی به پایبندی سران خلیجی به آرمان فلسطین داشتیم. بلکه به این سبب که قطار تاریخ آن زمان در جهت دیگری سیر میکرد. شاید اندکی بازگشت به گذشته مفید باشد برای اینکه بتوانیم در میان هیاهوهای این ایام و روایتهای غالبی که از آن ارائه میشود تصویر دیگری از آرایش دوستان و دشمنانمان بیابیم.
از زمان سقوط صدام و قطعی شدن شکست پروژۀ مقاومت پانعربی، طرح موضوع توسعۀ روابط با اسرائیل یکی از کلیشههای سیاسی منطقۀ ما بوده است. اواسط دهۀ نخست این قرن اوج چنین حرکتهایی بود و ما همزمان شاهد مغازله دولت ترکها و آذریها و کردها با رژیم صهیونیستی بودیم. در کردستان طالبانی دوست ما حتی بیشتر از بارزانی در روابط آشکار با اسرائیل جسارت به خرج میداد.1 علیاف پا را فراتر گذاشته بود و عملا یکی از پایگاه های هوایی خود را در اختیار رژیم قرار داد.2 اما شاید چشمگیرترین شیرینکاریها را ذهن داووداغلو طراحی کرده بود. ترکهای اسلامچی در آن ایام مجدانه در تلاشی موثر بودند تا اسد را روانۀ تلاویو کنند و آخرین سد مقاومت عربی را بشکنند.3
بین خلیجیها جز یک کشور که بیشتر از همه برای عادیسازی روابط از خود جنبوجوش نشان میداد -یعنی قطر!- باقی دول حاشیۀ خلیج فارس ترجیح می دادند زیر سایۀ برادر بزرگتر خود حرکت کنند. عربستان که دیگر همزمان رهبری اتحادیه عرب ناصر و کنفرانس اسلامی فیصل را به ارث برده بود تنها سوریه را مانع ایجاد اجماع عربی مطلوب خود برای سازش با اسرائیل می دانست. بنابراین در ریاض بندر بن سلطان، با هیجان ناظر شیب تند مذاکرات آنکارا-دمشق-تلاویو بود تا آنچه که از عرفات نتوانسته بود بگیرد را از اسد بگیرد.
شاید کمتر ذکری مانده باشد از اینکه امریکاییها و اسرائیلیها چه روایتی از این موج همگرایی با تلاویو پمپاژ می کردند. اما تقریبا همه اکنون می دانند غرض از آن خیمهشببازیهای همسایگان ما چیزی جز حل مسائل محلی خودشان نبود. ترکهای حزب عدالتوتوسعه حقیقتا به چیزی بیش از زدن ریشۀ ژنرالهای کمالیست فکر نمیکردند. کردها به فکر موازنۀ خود با بغداد پس از صدام بودند. باکو هم کابوس روز و شبش همچنان ایروان بود و نه ایران.
تکرار «تهدید مشترک» ایرانی باعث نشد روابط هیچکدام از کردها و آذریها و ترکها با ایران شباهتی به خصومت ایرانی-اسرائیلی پیدا کند. دقیقا به این سبب که مسئلۀ ایران سبب اصلی رو آوردن به رژیم صهیونیستی نبود.این نوع پیوندها نشان دادهاند که به ادنی دلیلی قابل گسست هستند. همانگونه که تنها یک نمایش شارون و ورود وی در مسجد الاقصی میراث اسلو را به باد داد، در موج دوم نیز حملۀ اسرائیل به کشتی مرمره تمام طرح ائتلاف ترکی-عبری را نقش بر آب کرد. امروز وضع به نحوی است که دیوید هرست نویسندۀ شهیر وابسته به جناح ترکی-قطری با افتخار همهجا تکرار می کند که یوسی کوهن، ترکها را تهدید بزرگتری در قیاس با ایران تلقی میکند.4
بیمجامله در این دو دهه میزان پیشروی ایران در ریشهدار کردن نیروهای ضداسرائیلی در کمربند غزه-لبنان-سوریه قابل مقایسه با جایپای رژیم در حاشیه ایران نیست. تلاویو بابت محاصرۀ ژئوپولیتیکی ایران هنوز تا خرخره بدهکار حضور مستقیم امریکایی هاست. اما آیا خلیجیها نیز به پایگاهها و ناوهای امریکایی در منطقه از منظر مهار ایران نگاه میکنند؟ به بیان دیگر آیا همانگونه که اوباما می گفت خلیجیها از امریکا سواری مفت میگیرند تا از هجمۀ ایران فراریشان دهد؟ اینجا نقطه ایست که باید اندکی بیشتر بر آن درنگ کرد و شکاکانه به آن نگریست.
برای نگارنده واضح نیست آیا اسرائیلیها خوشدلانه باور کرده اند شریک استراتژیکی برای مقابله با ایران جستهاند یا تنگنای سختی که از زمان تلاش امریکا برای خروج از منطقه گریبانگیر تلاویو شده آنها را مجبور به ظاهرسازی کرده است. به خلاف تبلیغات امریکایی-اسرائیلی، تحرکات جدید امارات و حتی عربستان را به سختی بتوان با هدف مهار ایران مرتبط دانست. ایران نه در سطح واقعی و نه در سطح ادراکی تهدیدی وجودی برای دول خلیج فارس نیست. این درست است که طرفین درگیری نیابتی دیرینی برای تصاحب عمق استراتژیک بیشتر داشتهاند، اما شبهجزیره برای ایران نه تنها در مقیاس سیاسی، که حتی در مقیاس تاریخی و تمدنی نیز جذابیت ژئوپولیتیکی نداشته است. خلیجی ها می دانند تا زمانی که خودشان مرتکب حماقتی مشابه حماقت صدام نشوند، کسی در تهران خواب ریاض و حجاز نخواهد دید.
از زمان شکلگیری نظم خلیجی توسط انگلستان، تا همین امروز، آنچه این دولتها را دستبهدامان ائتلاف با غرب کرده است، موازنۀ داخلی نیروهای سنی منطقه بوده است و نه عنصر خارجی شیعی یا ایرانی. به نظر می آید امروز امارت های خلیجی پشت نام ایران ترس حقیقی خود را از محور ترکی مخفی می کنند. آنها همانگونه که پیش از دهۀ نود پشت نام شوروی و پس از آن پشت نام القاعده هراس خود را از ناسیونالیسم ناصری و سپس بعثی پنهان کردند اکنون نیز نمی خواهند اظهار کنند که چه مقدار نگران نفوذ ترکها در عمق اجتماعیشان و همچنین منازعات قدرت میان خود امارتها هستند.
تیمی که اکنون توسط بنزاید هدایت میشود میدانند طرح مسئلۀ تهدید ایران، بهخلاف بازتولید ادبیات ضد محور ترکی-قطری اکنون کارکرد بسیار موفقتری برای جلب اعتماد ساختار قدرت در غرب و زمینهسازی فروش تسلیحات راهبردی است. باید توجه کرد وضعیت بنزاید شباهتی به شرایطی که صلح را به سادات یا ملک حسین تحمیل کرد ندارد. بن زاید از موضع قدرت و در شرایط توازن وارد عادیسازی شده است و نه پس از یک جنگ و شکست متعاقب. بنابراین روابط امارات ماهیتی مشابه روابط «عادی» ترکیه با اسرائیل خواهد داشت. به این ترتیب همانگونه که به اقتضای شرایط پس از جنگ غزه یا تظاهرات بازگشت، ترکیه روابطش را گروگان وجهۀ سیاسی خود کرد یا زمانی میت از هویت عوامل موساد در ترکیه برای ایران پرده برداشت، روابط امارات را نیز نباید تهدید راهبردی جدیدی برای ج. ا. ایران تلقی نمود.
این قابل انکار نیست صدهزار توریست سالانه یا ده میلیارد دلار روابط تجاری پوشش بسیار مناسبی برای رشد چشمگیر شبکۀ اطلاعاتی اسرائیل در امارات خواهد شد، اما به نظر نمی آید این موضوع در قیاس با حضور هاب تکنولوژیهای جاسوسی امریکا در پایگاهی همچون الظفره تهدید مهمی تلقی گردد. اگر ایران حقیقتا به دنبال خروج امریکا از منطقه است و این موضوع را -به درستی- موفقیتی استراتژیک برای خود می داند، نباید نسبت به تلاش امریکا برای تقویت بازوهای منطقهای خود حساسیت بیش از اندازه نشان دهد. هرچند به نظر نمیآید در افق نزدیک اوپراتور اماراتی کنترل اف35 و تاد را به دست گیرد اما اگر این اتفاق هم بیفتد آنکارا و حتی تلاویو باید بیشتر از ما نگران باشند. بنابراین بهتر است اجازه بدهیم امریکا به قول کنت پولاک، با دست خود، خود را در یک «مشکل خوب»5 بیندازد.
مربع ایرانی-ترکی-عربی-عبری تا خطی شدن فاصلۀ درازی دارد. در میان این رئوس روشن است راس ایرانی و عبری و همچنین راس ترکی و عربی تنافر بیشتری از یکدیگر دارند. اما این به معنی آن نیست که ضرورتا اعراب و یهود یا ایران و ترکیه مجبور باشند اکنون تن به صیغۀ اخوت بدهند. اقلا تا زمانی که خروج امریکا از منطقه به شکل ملموسی محقق نشود تردیدها ادامه خواهد داشت. اما در سفر خروج هر معجزه ای ممکن است؛ حتی تجمع سه ضلع در برابر یک ضلع… وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون.
_______________________________
1 https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/why-israel-is-cheering-on-iraqi-kurds-push-for-independence
2 https://foreignpolicy.com/2012/03/28/israels-secret-staging-ground/
3 https://www.everycrsreport.com/reports/RL33530.html
4 https://www.middleeasteye.net/opinion/mohammed-bin-zayed-uae-israel-mission-impossible
5 https://www.lawfareblog.com/little-sparta-and-good-problem-capable-allie
منبع:https://mersadcss.com/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.