در اوج جنگهای داخلی افغانستان و در سپتامبر ۱۹۹۴ گروهی در منطقه ی «اسپین بولدک» ولایت قندهار تحت عنوان «تحریک اسلامی طلبای کرام» موجودیت یافت که بهتدریج به «طالبان» مشهور شد. این گروه در مدت کوتاهی مناطق جنوبی افغانستان را اشغال کرد، «امارت اسلامی» را تشکیل داد و بهدلیل هرجومرج و نارضایتی ناشی از جنگ داخلی از سویی و حمایتهای خارجی از سوی دیگر، بهسرعت مناطق مختلف کشور را به تصرف خود درآورد. حکومت امارت اسلامی افغانستان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ بر افغانستان حاکم بود و با حملهی نظامی آمریکا به زیر کشیده شد. نهایتاً پس از مقاومت طالبان در تأمین شرایط پنجگانه ی آمریکا[۱] و نیز رد پیشنهاد طالبان مبنی بر محاکمه ی بنلادن در افغانستان یا در کشوری ثالث، دولت ایالاتمتحده عملیات نظامی خود را در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ آغاز نمود و پس از حدود یک ماه جنگ، رژیم طالبان سقوط کرد [۲].
در شکلگیری طالبان عوامل مختلف داخلی و خارجی نقش داشته است. از مهمترین عوامل داخلی میتوان به عدم توانایی سران مجاهدین در ایجاد دولت فراگیر ملی و توانمند، برتریجویی قومی، فقر عمومی و رکود اقتصادی اشاره کرد.
عوامل شکلگیری طالبان
در شکلگیری طالبان عوامل مختلف داخلی و خارجی نقش داشته است. از مهمترین عوامل داخلی میتوان به عدم توانایی سران مجاهدین در ایجاد دولت فراگیر ملی و توانمند، برتریجویی قومی، فقر عمومی و رکود اقتصادی اشاره کرد. عوامل خارجی پیدایش طالبان نیز عمدتاً سه بازیگر دخیل در مسائل این کشور یعنی پاکستان، عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا هستند. پاکستان بهعنوان یک راهبرد مطلوب، ایجاد یک حکومت همسو با خود و شاید دستنشانده را دنبال میکند. عربستان به دنبال گسترش وهابیت، مقابله با ایران و ایفای نقش امالقرایی است. آمریکا نیز در وهله ی اول به دنبال مقابله با شوروی بود. در دورهی پساشوروی نیز عمدتاً در پی تحقق منافع اقتصادی و سیاسی خود در منطقه بوده است [۳].
اهم اندیشههای طالبان
محور اندیشهی سیاسی طالبان، مقولهی خلافت در جامعهی اسلامی بود. طالبان احیای خلافت اسلامی را لازمهی اسلامی شدن جامعه میدانستند. آنها برای شباهت حکومت خود به خلافت صدر اسلام، ملامحمد عمر را بهعنوان خلیفه معرفی کردند. پس از آشکار شدن مرگ او، جانشینان وی نیز پیشوند «امیرالمؤمنین» دارند. طالبان به مشارکت مردم در امور جامعه و تعیین سرنوشت خود اعتقادی نداشته و انتخابات و همهپرسی و اصطلاحاتی ازایندست را شیوهای تقلیدی و غیر اسلامی قلمداد میکردند. همچنین حضور احزاب سیاسی در جامعه را برنمیتابیدند و آن را امری غربی و تقلیدی و مخالف اسلام میشمردند. در اندیشه ی سیاسی طالبان، شرط قریشی بودن خلیفه که اعاظم اهل سنت در سدههای پیشین بر آن پای میفشردند، نادیده گرفته میشد اما درعینحال و بر اساس اندیشه ی اکثر اندیشمندان اهل سنت، اطاعت از خلیفه را واجب شرعی و مخالفین ملاعمر را باغی و مهدورالدم میدانستند. ازنظر طالبان منبع اساسی حکم و حکومت متعلق به خداست و نهاد دیگری حق تشریع و قانونگذاری ندارد [۴].
ازنظر ساختار تشکیلاتی، یک هیئت حاکمه ی موقت ده نفره یا شورای عالی، قدرتمندترین بخش حکومت طالبان را تشکیل میداد که در قندهار استقرار داشت، دو شورای دیگر هم وجود داشت که به شورای قندهار اطلاعات لازم را گزارش میدادند. شورای نظامی طالبان زیر نظر مستقیم ملاعمر بود و وی فرمانده نیروهای مسلح محسوب میشد. بدیهی است که در خصوص استراتژی نظامی، انتصابهای کلیدی، بودجه و جنگ شخص ملاعمر تصمیم میگرفت. ازنظر قضایی نیز دادگاه عالی اسلامی قندهار به دلیل نزدیکی به ملاعمر تبدیل به مهمترین دادگاه کشور شده بود [۵].
طالبان احیای خلافت اسلامی را لازمهی اسلامی شدن جامعه میدانستند. آنها برای شباهت حکومت خود به خلافت صدر اسلام، ملامحمد عمر را بهعنوان خلیفه معرفی کردند. پس از آشکار شدن مرگ او، جانشینان وی نیز پیشوند «امیرالمؤمنین» دارند. طالبان به مشارکت مردم در امور جامعه و تعیین سرنوشت خود اعتقادی نداشته و انتخابات و همهپرسی و اصطلاحاتی ازایندست را شیوهای تقلیدی و غیر اسلامی قلمداد میکردند. همچنین حضور احزاب سیاسی در جامعه را برنمیتابیدند و آن را امری غربی و تقلیدی و مخالف اسلام میشمردند.
تحولات اخیر در رهبری طالبان
مسئلهی عمده پیرامون گروه طالبان، افشای خبر فوت ملاعمر «رهبر همیشه پنهان» طالبان، جنگ قدرت و بحران جانشینی است. خبر مرگ ملاعمر که توسط گروه «محاذ فدایی» از گروههای جداشده از طالبان افشا شده بود، در هفتم مرداد ۹۴ تأیید شد و سبب شد تا مسئلهی جانشینی وی که دارای نفوذ معنوی فوقالعادهای میان سران و اعضای آن بود، مطرح گردد. افرادی مانند «ملاعبدالغنی» برادر معاون ملاعمر، «ملااختر منصور» از فرماندهان طالبان و معتمدین ملاعمر، «ملایعقوب» فرزند جوان ملاعمر که پشتیبانی ملاعبدالمنان، ملاعبدالقیوم ذاکر و برخی سران طالبان را با خود داشت و «ملامحمدرسول آخوند» که از نزدیکان و معتمدین ملاعمر و از کارگزاران طالبان بوده است، بهعنوان مدعیان جانشینی مطرح بودند. نهایتاً ملااختر منصور بهعنوان «امیر امارت اسلامی» معرفی شد. این اتفاق مخالفتهای برخی متنفذان و سران طالبان بهویژه فرزند و خانوادهی ملاعمر را برانگیخت. مخالفین علاوه بر طرح مسائلی پیرامون پنهان نگاهداشتن فوت ملاعمر و سوءقصد به وی توسط ملااختر منصور، روند انتخاب وی را غیراصولی عنوان نمودند. با به بنبست کشیده شدن تلاشها جهت انتخاب رهبر اجماعی، گروهی به رهبری ملا رسول آخوند بهعنوان مخالفین رهبری اختر منصور و بهعبارتدیگر «طالبان ناراضی» تحت عنوان «شورای عالی امارت اسلامی افغانستان» در هرات اعلام موجودیت کرد. گروه سوم و البته کماهمیت دیگری نیز به رهبری «مولوی عبیدا…» بهتازگی با هدف گرفتن انتقام خون «ملادادا…» از فرماندهان ناراضی طالبان در ولایت پکتیکا اعلان انشعاب کرده است. این انشعابها هرچند در ابتدا برای این گروه خطرناک مینمود، با انتخاب رهبر و کادر رهبری جدید، تا حدود زیادی مهار شد؛ بنابراین در شرایط فعلی مسئلهی چند پارگی طالبان مسئلهای جدی و حیاتی برای این گروه تلقی نمیشود.
پس از مدتی و در خردادماه ۱۳۹۵، اخباری منتشر شد که بر اساس آن رهبر طالبان در مناطق قبایلی پاکستان توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به هلاکت رسیده است. این اخبار در حالی منتشر شد که بهتازگی اختلافات عمدهی داخلی طالبان، امکان حلوفصل و روزنههایی برای مذاکرات صلح گشوده بود. پسازآن بود که طالبان «شیخالحدیث ملا هبت ا… آخوندزاده» را بهعنوان رهبر جریان طالبان و سراجالدین حقانی و ملایعقوب را بهعنوان نواب وی انتخاب و اعلان کردند. این گروه در سال ۱۳۹۵ تهاجمات خود را تحت عنوان «عملیات عمری» و در سال ۱۳۹۶ تحت عنوان «عملیات منصوری» انجام داده و توانسته است بخشهای قابلتوجهی از افغانستان را به تصرف خود درآورد یا مورد تهدید جدی قرار دهد. همانطور که پیشتر گفته شد، گزارشهای رسمی عموماً مناطق تحت نفوذ طالبان را حدود چهل درصد خاک افغانستان عنوان میکنند.
طالبان اکنون موقعیت ویژهای دارد: از سویی در وضعیتی که بتواند دولت فراگیری در افغانستان تشکیل دهد، قرار ندارد و از سوی دیگر نمیتواند در مناسبات سیاسی این کشور نادیده انگاشته شود. در حال حاضر حدود پانزده فرمانداری در اختیار طالبان قرار داشته و بیش از نیمی از مناطق درگیری دارای میزان بالایی از تهدید هستند.
جایگاه کنونی طالبان در افغانستان
طالبان اکنون موقعیت ویژهای دارد: از سویی در وضعیتی که بتواند دولت فراگیری در افغانستان تشکیل دهد، قرار ندارد و از سوی دیگر نمیتواند در مناسبات سیاسی این کشور نادیده انگاشته شود. در حال حاضر حدود پانزده فرمانداری در اختیار طالبان قرار داشته و بیش از نیمی از مناطق درگیری دارای میزان بالایی از تهدید هستند. طالبان توانسته است حوزهی نفوذ خود را از تنها جنوب افغانستان به سایر مناطق ازجمله شمال این کشور گسترش دهد. گستردگی حوزهی فعالیت طالبان نتیجهی عملیات نظامی امسال و سال گذشتهی این گروه است که از خلال آن مناطق مهمی ازجمله قندوز چند بار میان طالبان و نیروهای امنیتی افغانستان دستبهدست شد. تمام این موارد طالبان افغانستان را در موقعیت راهبردی و سیاسی خوبی قرار داده است که بتواند در روند مذاکرات صلح منافع خود را محقق نماید.
نکته دیگری که حائز اهمیت است، تغییر غیررسمی وضعیت طالبان در این کشور و در مواجهه با بازیگران عرصهی افغانستان است. طالبان هرچند هنوز هم در فهرست گروههای تروریستی قرار دارد، بااینحال دیگر وضعیت بهدشواری گذشته نیست و این گروه دیگر کمتر بهعنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود. این سخن را میتوان به ارتباطات بینالمللی این گروه با کشورهای مهمی مانند چین [۷] و روسیه [۸] مستند نمود [۹]. در این ارتباطات، دولتهای مذکور با نمایندگان طالبان گفتگوهایی داشتهاند و این میتواند به معنی پذیرش غیررسمی این موجودیت تلقی شود. این پذیرش از سوی دولتهای مختلف و حتی حکومت افغانستان به تلویح و تصریح انجام شده است، بهگونهای که در حال حاضر میتوان طالبان را یک موجودیت مهم و بلکه مهمترین موجودیت غیردولتی در افغانستان دانست.
گروه طالبان در سالها و ماههای اخیر تلاش کرده است تا با ایجاد روابط با برخی کشورهای مطرح و بازیگران تأثیرگذار در افغانستان، از چارچوبهای ملی خارجشده و در محیط بینالمللی فعالیت کند
روابط خارجی طالبان
گروه طالبان در سالها و ماههای اخیر تلاش کرده است تا با ایجاد روابط با برخی کشورهای مطرح و بازیگران تأثیرگذار در افغانستان، از چارچوبهای ملی خارجشده و در محیط بینالمللی فعالیت کند [۱۰]. این روابط عمدتاً با چین و روسیه شکل گرفته است. هرچند تحولات جدید در این خصوص در راستای مهار خطر داعش در افغانستان است، بااینحال نباید از ابعاد و تأثیرات راهبردی آن غافل شد. مناسبات جدید اولاً طالبان را از یک گروه تروریستی تبدیل به یک بازیگر داخلی در صحنهی افغانستان تبدیل کرده و به آن اعتمادبهنفس بیشتری داده است، ثانیاً، فضای مساعدتری برای ایفای نقش بازیگران مطرح در فرآیند صلح فراهم کرده است. ثالثاً، زمینههایی برای به حاشیه بردن مدیریت ایالاتمتحده در ترتیبات سیاسی افغانستان ایجاد کرده است.
طالبان و بازیگران ضد طالبان اعم از ایالاتمتحده، ناتو و نیز حکومت افغانستان به این جمعبندی رسیدهاند که توان نابود کردن یکدیگر را ندارند. بهعبارتدیگر نبرد فرسایشی طی ۱۶ سال گذشته طرفهای درگیر را به این نقطه رسانده است که بحران افغانستان راهحل نظامی نداشته و باید از مسیرهای سیاسی دنبال شود. در این راستا همهی بازیگران درگیر در افغانستان میبایست کارکرد مناسبی داشته و کارویژه ی خود را موردتوجه قرار دهند. حکومت افغانستان میبایست ضمن ایستادگی در مقابل اقدامات نظامی طالبان، ابتکاراتی جهت آغاز مذاکرات مطرح نماید و همزمان از کانالهای مختلف ازجمله شورای صلح افغانستان و نیز اشخاص و جریانهای نزدیک به طالبان، به دنبال ایجاد روند مذاکرات باشد. علاوه بر این، تعهدات حکومت وحدت ملی به آمریکا و غرب و نیز حضور نظامی این نیروها باید بهتدریج کاهش یابد. حضور غرب و تعهدات حکومت افغانستان همیشه توسط طالبان مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفته است. طالبان نیز در مقابل میبایست از راههای معمول علاقهمندی خود به آغاز مذاکرات صلح را نشان دهد. این علاقهمندی میتواند از طریق اتخاذ سیاستهای مستقل، کاهش حملات نظامی به مناطق جدید و پذیرش نظام سیاسی و اتخاذ روندهای دوستانهتر نسبت به حکومت افغانستان نشان داده شود. بازیگران فعال در افغانستان نیز در این راستا میبایست از طریق کانالهای ارتباطی موجود با دولت افغانستان و نیز گروه طالبان، طرفین را به بازگشت به میز مذاکره و آغاز روند صلح تشویق و ترغیب نمایند. همچنین ابتکارات مختلفی که میتواند به تحقق صلح در افغانستان در مراحل مختلف پیش، حین و پس از مذاکره کمک نماید را تدوین و به طرفین ارائه نمایند. تردیدی نیست که ایفای نقش میانجیگری میتواند طرفین درگیر را با هزینهی سیاسی کمتر و در زمان کوتاهتری به روند صلح وارد نماید.
نبرد فرسایشی طی ۱۶ سال گذشته طرفهای درگیر را به این نقطه رسانده است که بحران افغانستان راهحل نظامی نداشته و باید از مسیرهای سیاسی دنبال شود.
آیندهی طالبان
همانطور که پیشتر بیان شد، طالبان توانایی لازم برای ایجاد حکومتی فراگیر در افغانستان را ندارد و درعینحال تاکنون تمایلی به ایجاد حکومت مستقل در بخشی از افغانستان نیز دیده نشده است؛ بنابراین بهسختی میتوان آیندهای را تصور کرد که «امارت اسلامی افغانستان» مجدداً تشکیل شود. آنچه محتمل به نظر میرسد آن است که طالبان بهعنوان بخشی از حکومت افغانستان بتواند در ساختار سیاسی این کشور و در قالب جمهوری اسلامی افغانستان حضور داشته باشد. به نظر میرسد بهتر است رویکرد جمهوری اسلامی ایران در قبال مسائل افغانستان، معطوف به تقویت دولت مرکزی و همزمان ایفای نقش میانجیگرانه در روند صلح باشد. بدیهی است که ایفای چنین نقشی مستلزم تقویت روابط با طرفین درگیر و تدوین ابتکارات کارآمد در این مسیر بوده تا بتواند راهگشای چهار دهه ناامنی و بیثباتی در افغانستان باشد.
به نظر میرسد بهتر است رویکرد جمهوری اسلامی ایران در قبال مسائل افغانستان، معطوف به تقویت دولت مرکزی و همزمان ایفای نقش میانجیگرانه در روند صلح باشد. بدیهی است که ایفای چنین نقشی مستلزم تقویت روابط با طرفین درگیر و تدوین ابتکارات کارآمد در این مسیر بوده تا بتواند راهگشای چهار دهه ناامنی و بیثباتی در افغانستان باشد.
نتیجهگیری
طالبان افغانستان که روزی تقریباً بر تمامی افغانستان حکم میراند، با حملهی نظامی آمریکا به این کشور ساقط شد و حکومت انتقالی به ریاست حامد کرزی روی کار آمد. این وضعیت در کنار وعدههای آمریکا و متحدانش مبنی بر ایجاد افغانستان نوین، نوید کشوری امن، باثبات و سعادتمند را میداد اما این شرایط دوام چندانی نداشت. طالبان بهعنوان گروهی عمدتاً قومی و مذهبی مجدداً تجدیدقوا کرد و این بار نبرد خود را تحت عنوان جهاد علیه آمریکا سازماندهی نمود. وضعیت امروز افغانستان پس از ۱۶ سال، هیچ شباهتی به آنچه در ماههای آغازین پس از سقوط طالبان وعده داده میشد، ندارد. طالبان بیش از چهل درصد خاک افغانستان را ـ بر اساس گزارشهای رسمی نهادهای ناظر غربی ـ در کنترل خود دارد. حکومت وحدت ملی که برای گریز از زدوخوردهای سیاسی با وساطت آمریکا تشکیل شد، در وضعیت بغرنجی قرار گرفته است؛ دورهی کاری پارلمان این کشور ماههاست به پایان رسیده و رقابتهای سیاسی داخلی تشدید شده است. فقر در میان مردم گسترشیافته و بیکاری نرخ بالایی دارد. این وضعیت مانند یک چرخهی باطل، زمینه را برای گسترش فعالیت نیروهای افراطگرا گشوده است. ازاینروست که گروههایی تحت عنوان داعش نیز در این کشور اعلام موجودیت کرده و عملیات میکنند.
فارغ از وضعیت سایر گروهها، طالبان توانسته است با گسترش حوزهی نفوذ خود در مناطق مختلف افغانستان و همزمان ایجاد روابط با برخی دولتهای مطرح، خود را نه بهعنوان جریان تروریستی بلکه بهعنوان یک گروه شورشی با مختصات بومی مطرح نماید. این وضعیت امیدها برای خروج افغانستان از شرایط نابسامان سیاسی، امنیتی و اقتصادی موجود را احیا کرده است.
به نظر میرسد بازیگران خارجی و طرفهای درگیر داخلی میبایست هر یک در راستای صلح، انجام اقداماتی را در دستور کار قرار دهند. طالبان میبایست سطح عملیاتی خود را کاهش دهد، حکومت افغانستان تعهدات خود به طرفهای غربی را کاهش داده و بازیگران خارجی نیز نقش میانجیگرانه ی خود را ایفا نمایند. در این میان بهترین رویکرد برای جمهوری اسلامی ایران میتواند تقویت دولت مرکزی و همزمان ایفای نقش میانجیگرانه میان طرفهای درگیر در بحران افغانستان باشد.
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.