آمریکا دو دهه پس از اشغال افغانستان، سرانجام به واقعیتهای میدانی تمکین کرده و ظاهراً تصمیم بر خروج از این کشور گرفته است. توافق صلح طالبان و آمریکا از چهار بخش تشکیل شده است. بخش اول، تضمین طالبان به عدم اقدام هیچ گروهی علیه امنیت آمریکا و متحدانش در خاک افغانستان و بخش دوم، خروج کامل نیروهای نظامی بیگانه از افغانستان تقریباً مؤلفههایی سنجشپذیر دارند و جزییات نسبی و زمانبندی آن در متن توافق درج شده است. ولی بخشهای سوم یعنی آغاز مذاکرات بینالافغانی و چهارم یعنی اجماع مذاکرهکنندگان بر چگونگی آتشبس دائمی و نقشه راه سیاسی آینده دولت افغانستان، نسبتاً مبهم باقی ماندهاند. این مقاله به این میپردازد که با توجه به اهمیت صلح در افغانستان برای امنیت ملی ایران، چگونه میتواند در فاز مذاکرات بینالافغانی به ایفای نقش بپردازد.
اهمیت ثبات افغانستان برای ایران
دیرزمانی نیست که سرزمین افغانستان از ایران جدا شده است. اشتراک دینی اکثریت مسلمان و همچنین اقلیت قابل توجه شیعیمذهب در کنار اشتراک گویش اغلب افغانستانیها به زبان فارسی، مهمترین مؤلفههای فرهنگی مشترک دو کشور است[۱]. علاوه بر آن حضور بیشترین میزان مهاجران افغانستانی در ایران، ترانزیت مواد مخدر از افغانستان، برخی اختلافات ارضی از جمله حقآبه رود هیرمند و سابقه تقویت گروههای اسلامگرا پس از اشغال شوروی و فعالیت برخی گروههای تکفیری در خاک این کشور از دیگر عواملی است که اهمیت صلح و ثبات در افغانستان برای امنیت ملی ایران را نشان میدهد[۲]. اهمیت ژئوپلتیک افغانستان در آسیا سبب میشود معماری دولت آتی افغانستان و چگونگی ترسیم آینده سیاسی این کشور به طور مستقیم بر امنیت مرزهای شرقی ایران، چگونگی مواجهه ایران با آمریکا، رابطه ایران با روسیه، چین، هند و پاکستان و نهایتاً نوع و شدت تعامل یا تقابل با دولتهای مسلمان به خصوص سعودی مؤثر باشد[۳]. شرایط سیاسی فعلی افغانستان از جمله تشدید اختلافات داخلی منتج از انتخابات ریاستجمهوری و عدم پذیرش نتیجه انتخابات از سوی عبداللهعبدالله، احتمال گسترش ناامنی و بیثباتی در حوزه تسلط دولت مرکزی به ویژه فعالیت گروههای تروریستی مانند داعش در مناطق شمالی و غربی افغانستان را نیز افزایش میدهد[۴]. بنابراین ایران نه فقط از منظر آینده بلندمدت بلکه با توجه به شرایط حساس کنونی در افغانستان نیز انگیزههای قوی برای ورود به فاز مذاکره گروههای افغانستانی دارد.
اهمیت ژئوپلتیک افغانستان در آسیا سبب میشود معماری دولت آتی افغانستان و چگونگی ترسیم آینده سیاسی این کشور به طور مستقیم بر امنیت مرزهای شرقی ایران، چگونگی مواجهه ایران با آمریکا، رابطه ایران با روسیه، چین، هند و پاکستان و نهایتاً نوع و شدت تعامل یا تقابل با دولتهای مسلمان به خصوص سعودی مؤثر باشد
ظرفیتهای نقشآفرینی ایران
مهمترین ویژگی توافقنامه آمریکا و طالبان در ۱۰ اسفند ۱۳۹۸، ابهامافزایی است. از ابهام نسبت به پیامدها تا ابهام در امکانسنجی اجرای آن و همچنین ابهام فراوان در خصوص نقشه راه سیاسی دولت آتی و فرآیند اجماعی که در این توافق از آن سخن رفته است. به همین دلیل بسیاری از دولتها و گروههای سیاسی یا شبهنظامی نیز نسبت به چگونگی اجرای آن تردید دارند و مواضعشان با منافعشان در این توافق کاملاً مطابق نیست. برای مثال دولت افغانستان که از ابتدا نقشی در شکلگیری این توافق نداشته و اجازه ورود به هیئتهای مذاکرهکننده را نیافته به طور تلویحی از آن استقبال کرده است[۵] و هیئت مذاکرهکننده دولت نیز تشکیل شده است[۶]. در مورد دیگر گروه القاعده که طبق این توافق، طالبان میبایست مانع فعالیت آنها در افغانستان علیه نیروهای آمریکایی شود، ضمن تبریک به طالبان، دیگر گروهها و اقشار مردمی افغانستان را به پیروی از طالبان در راستای دستیابی به حکومت اسلامی فراخوانده است[۷].
در خطوط پایانی توافق، از دولت آتی افغانستان تحت عنوان «حکومت اسلامی» یاد شده و حتی فُرم و ساختار شکلی کنونی «جمهوری اسلامی افغانستان» به رسمیت شناخته نشده است
به همین دلیل تحلیل دقیقتر متن توافق میتواند روزنههای احتمالی نقشآفرینی ایران در آینده سیاسی افغانستان را نشان میدهد. این توافق دستیابی به ۴ هدف را در دستور کار قرار داده است:
باقی متن توافق، در سه بخش به سازوکارهای دو هدف اول اشاره دارد. بخش اول جدول زمانبندی و چگونگی خروج نیروهای بیگانه از افغانستان در دو مرحله و رفع تحریمهای سیاسیاقتصادی آمریکا علیه طالبان و حذف طالبان از لیست گروههای تروریستی شورای امنیت، بخش دوم به تضمین طالبان نسبت به عدم تهدید امنیت آمریکا و متحدانش از خاک افغانستان و بخش سوم تأیید حُسن روابط آمریکا و طالبان در دولت آتی و همچنین تأیید این توافقنامه در شورای امنیت. چنانچه مشهود است نهتنها متن توافق نسبت به سازوکارها و ضمانتهای اجرایی اهداف سوم و چهارم سکوت کرده، بلکه حتی در خطوط پایانی توافق، از دولت آتی افغانستان تحت عنوان «حکومت اسلامی» یاد شده و حتی فُرم و ساختار شکلی کنونی «جمهوری اسلامی افغانستان» به رسمیت شناخته نشده است[۸]. بنابراین ایران از این فرصت برخوردار است که با ظرفیتهای مبتنی بر قدرت سخت و نرم که در اختیار دارد و با توجه به سابقه حضور و نفوذ در افغانستان، در راستای امنیت ملی ایران به نقشآفرینی در مذاکرات صلح بپردازد. این ظرفیتها را میتوان چنین برشمرد:
راهبرد اساسی ایران در مذاکرات صلح افغانستان میبایست لغو «بازی با حاصل جمع صفر» باشد
جمعبندی
در خصوص چگونگی آغاز مذاکره، دو حالت محتملتر است. یکی اینکه طالبان با دولت افغانستان مستقیماً وارد گفتگو شود و دولت نمایندگی همگی دیگر نیروهای غیرطالبان را بر عهده داشته باشد. وضعیتی که چندان مطلوب طالبان که هرگز دولت را به رسمیت نشناخته، نیست. حالت دیگر آن است که یک گفتگوی چندجانبه میان طالبان و دیگر گروههای سیاسی، مذهبی و شبهنظامی صورت بگیرد که احتمالاً طالبان به جهت موقعیت برتر نظامی، برتری موازنه قدرت را به دست بگیرد[۱۳]. ایران میتواند پیشنهاد نماید که تمامی گروههای افغانستانی نمایندگانی در هیأت مذاکرهکننده داشته باشند و دولت نه به عنوان طرفی در مذاکره بلکه به عنوان ناظر حُسن اجرای توافقنامه به تأیید و تصویب نتایج مذاکره بپردازد. این نکته به ویژه در شرایط کنونی که اجماع سیاسی بر دولت کنونی وجود ندارد میتواند پیشبَرنده مذاکرات باشد. هر چند اقناع طالبان به نقش نظارتکننده دولت بر حضور این گروه در روند مذاکره نیز تا حدی دشوار است. ولی مزیت مهم این حالت، حفظ نسبی ساختارهای شکلگرفته پسااشغال است. پیشنهاد دیگر ایران میتواند حفظ اصول و کلیات فُرم قانون اساسی مبنی بر مردمسالاری دینی باشد و مذاکره در جزییات و قواعد و حتی شکل اساسی آن اعم از ریاستی یا پارلمانی باشد. بدین ترتیب از انحلال کامل ساخت مردمسالار قدرت در دولت آتی افغانستان جلوگیری شود. در مجموع ضمن اینکه ورود جزیی و مصداقی ایران به گفتگوهای بینالافغانی نه ضرورت داشته و نه مبتنی بر رویکرد کلان سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، راهبرد اساسی ایران در مذاکرات صلح افغانستان میبایست لغو «بازی با حاصل جمع صفر» باشد. بدین ترتیب که در نقشه سیاسی دولت آتی افغانستان، سهم متناسب طوایف؛ مذاهب و گروههای سیاسیاجتماعی گوناگون در ساختار قدرت رعایت شده و پیششرط مهم این راهبرد، انحصار قوه قهریه در ید دولت و خلع سلاح گروههای شبهنظامی از هر فرقه میباشد.
منابع
[۱] فرهاد پایدار، استراتژی آمریکا در افغانستان و تاثیر آن بر امنیت ملی ایران، فصلنامه مطالعات روابط بینالملل، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۹۱.
[۲] سعید جمال، مهمترین منابع تنشزای سیاسیامنیتی در روابط ایران و افغانستان، همایش ملی شهرهای مرزی و امنیت، دانشگاه سیستانوبلوچستان، فروردین ۱۳۹۱.
[۳] زهرا محمودی، پیامدهای توافقنامه آمریکا و طالبان، اندیشکده راهبردی تبیین، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
[۴] عبدالمحمد طاهری، ایران باید نقش جدیتری در صلح افغانستان ایفا کند، دیپلماسی ایرانی، ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
http://irdiplomacy.ir/fa/news/1989655
[۵] شاهحسین مرتضوی(مشاور فرهنگی اشرفغنی)، صلح بازی برندههاست، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-51691945
[۶] سلام رحیمی(وزیر صلح دولت افغانستان)، دولت افغانستان در گفتگو با طالبان به دنبال چیست؟، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-51899318
[۷] بیانیه القاعده در خصوص توافقنامه طالبان و امریکا، ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://t.me/MMOSINT/8325?single
[۸] متن کامل توافقنامه آمریکا و طالبان، ۱۰ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://www.state.gov/wp-content/uploads/2020/02
[۹] بیانیه وزارت امور خارجه ایران درباره توافقنامه آمریکا با طالبان، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://mfa.ir/portal/newsview/576899
[۱۰] دولت افغانستان: ایران برای صلح دولت با طالبان از طریق مذاکرات بینالافغانی تلاش میکند، ۱۲ دی ۱۳۹۷، قابل بازیابی در:
[۱۱] عمران یوسفی، فرصتها و تهدیدهای روند ملتسازی در افغانستان برای ایران، فصلنامه مطالعات روابط بینالملل، شماره ۱۳، زمستان ۱۳۸۹.
[۱۲] علیاصغر داودی، دیپلماسی علم و فناوری ایران و افغانستان، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، شماره ۴۱، زمستان ۱۳۹۳.
[۱۳] محمدقاسم عرفانی، دو سناریوی احتمالی مذاکرات بینالافغانی، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، قابل بازیابی در:
https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-51697972
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.