برخی دیگر استدلال می کنند که قدرت های بزرگ جهان باید کنسرتی تشکیل دهند تا جامعه بین المللی را به عصر جدیدی از همکاری چند قطبی هدایت کنند. هنوز دیگرانی هستند که خواستار یک توافق بزرگ هستند که جهان را به حوزههای نفوذ باثبات تقسیم کند. وجه اشتراک این دیدگاهها و سایر دیدگاههای نظم بینالملل، این فرض است که میتوان حکمرانی جهانی را از بالا به پایین طراحی و تحمیل کرد. با دولتمردی عاقلانه و اجلاس گسترده، می توان جنگل بین المللی را رام کرد و پرورش داد. تضاد منافع و نفرتهای تاریخی را می توان دور زد و با همکاری برد-برد جایگزین کرد.
با این حال، تاریخ نظم بین المللی دلیل کمی برای اعتماد به راه حلهای همکاری از بالا به پایین ارائه می دهد. قویترین نظمها در تاریخ مدرن – از وستفالیا در قرن هفدهم تا نظم بینالمللی لیبرال در قرن بیستم – سازمانهای فراگیر نبودند که برای منافع بزرگتر بشریت کار کنند. در عوض، آنها اتحادهایی بودند که توسط قدرت های بزرگ برای به راه انداختن رقابت امنیتی علیه رقبای اصلی خود ساخته شدند. ترس و نفرت از دشمن مشترک، نه فراخوانهای روشنگرانه برای تبدیل جهان به مکانی بهتر، این نظمها را گرد هم آورد. پیشرفت در مسائل فراملی، زمانی که به دست آمد، عمدتاً به عنوان محصول جانبی همکاری امنیتی، تا حد زیادی ظاهر شد. این همکاری معمولاً فقط تا زمانی ادامه داشت که یک تهدید مشترک هم موجود و هم قابل کنترل باقی میماند. وقتی این تهدید از بین رفت یا خیلی بزرگ شد، نظمها از بین رفت. امروز نظم لیبرال به دلایل زیادی در حال نابودی است، اما علت اصلی این است تهدیدی که این نظم در ابتدا برای شکست آن طراحی شده بود – کمونیسم شوروی – سه دهه پیش ناپدید شد. هیچکدام از جایگزینهای پیشنهادی برای نظم فعلی باقی نمانده است، زیرا تا به حال، تهدیدی ترسناک یا واضح وجود ندارد که بتواند همکاری پایدار بین بازیگران کلیدی را ترغیب کند.
چین از طریق موجی از رفتارها، کشورهای دور و نزدیک را به وحشت انداخته است. این کشور در شرق آسیا ستیزه جویانه عمل می کند، تلاش می کند مناطق اقتصادی انحصاری را در اقتصاد جهانی ایجاد کند و سیستم های دیجیتالی را بهگونهای صادر می کند که اقتدارگرایی را مؤثرتر از همیشه اعمال می کند. برای اولین بار از زمان جنگ سرد، بخش قابل توجهی از کشورها با تهدیدات جدی برای امنیت، رفاه و شیوه های زندگی خود روبرو هستند که همه از یک منبع منشا می گیرند. این لحظه شفافیت واکنشهای زیادی را برانگیخته است. همسایگان چین خود را مسلح می کنند و با قدرت های خارجی همسو می شوند تا از قلمرو و خطوط دریایی خود محافظت کنند. بسیاری از بزرگترین اقتصادهای جهان به طور جمعی در حال توسعه استانداردهای تجاری، سرمایه گذاری و فناوری جدیدی هستند که به طور ضمنی علیه چین تبعیض قائل می شوند. دموکراسیها گرد هم میآیند تا استراتژیهایی برای مبارزه با استبداد در داخل و خارج طراحی کنند و سازمانهای بین المللی جدید برای هماهنگ کردن این نبرد ظاهر میشوند. این تلاشها که در زمان واقعی دیده میشوند، پراکنده به نظر میرسند. با این حال، از هیاهوهای روزانه عقب نشینی کنید و تصویر کامل تری نمایان می شود: خوب یا بد، رقابت با چین نظم بین المللی جدیدی را شکل می دهد.
دستورالعملهای محرومسازی
ذهن لیبرال مدرن نظم بین المللی را با صلح و هماهنگی مرتبط می داند. با این حال، از نظر تاریخی، دستورات بینالمللی بیشتر برای پایین نگه داشتن رقبا بوده است تا گرد هم آوردن همه. همانطور که نظریهپرداز روابط بینالملل، کایل لاسکورتس، استدلال میکند، نظمهای اصلی چهار قرن گذشته «دستورالعملهای طرد» بودند که توسط قدرتهای مسلط برای طرد کردن رقبا و غلبه بر آنها طراحی شدند. نظم سازی مانعی برای درگیری ژئوپلیتیک نبود. این سیاست قدرت با ابزارهای دیگر بود، راهی مقرونبهصرفه و کوتاهتر از جنگ برای مهار دشمنان. ترس از دشمن، نه ایمان به دوستان، بستر نظم هر دوره را تشکیل میداد و اعضا با تعریف خود در تقابل با آن دشمن، مجموعهای از هنجارهای مشترک را ایجاد کردند. با انجام این کار، آنها از ابتدایی ترین محرک عمل جمعی بشریت استفاده کردند. جامعه شناسان آن را «دینامیک درون گروهی/برون گروهی» می نامند. به قول مورخ باستانی که استدلال میکرد ترس از کارتاژ، جمهوری روم را متحد میکند، فیلسوفان آن را «قضیه سالوست» میخوانند. در علوم سیاسی، مفهوم مشابه، تحزب منفی است، تمایل رای دهندگان به وفاداری شدید به یک حزب سیاسی عمدتاً به دلیل تحقیر رقیب.
ذهن لیبرال مدرن نظم بینالمللی را با صلح و هماهنگی مرتبط میداند. با این حال، از نظر تاریخی، دستورات بینالمللی بیشتر برای پایین نگه داشتن رقبا بوده است تا گرد هم آوردن همه. نظمسازی مانعی برای درگیری ژئوپلیتیک نبود، سیاست قدرت با ابزارهای دیگر بود، راهی مقرونبهصرفه و کوتاهتر از جنگ برای مهار دشمنان. ترس از دشمن، نه ایمان به دوستان، بستر نظم هر دوره را تشکیل میداد و اعضا با تعریف خود در تقابل با آن دشمن، مجموعهای از هنجارهای مشترک را ایجاد کردند.
***
این پویایی منفی ریشه در تاریخ نظمسازی دارد. در سال 1648، پادشاهی هایی که در جنگ سی ساله پیروز شدند، قوانین ایالتی مستقل را در صلح وستفالیا برای تضعیف اقتدار کلیسای کاتولیک و امپراتوری مقدس روم وضع کردند. بریتانیای کبیر و متحدانش پیمان اوترخت در سال 1713 را طراحی کردند تا با مشروعیتزدایی از گسترش سرزمینی از طریق ازدواجهای سلطنتی و برقراری روابط خاندانی، روش ترجیحی لوئی چهاردهم برای جمعآوری قدرت، فرانسه را مهار کند. کنسرت اروپا، صلح پس از ناپلئونی که در سال 1815 در وین برقرار شد، توسط سلطنتهای محافظهکار برای جلوگیری از ظهور رژیمهای انقلابی لیبرال مورد استفاده قرار گرفت. فاتحان جنگ جهانی اول دستور بین جنگ را برای کنترل آلمان و روسیه بلشویکی ایجاد کردند. پس از جنگ جهانی دوم، متفقین در ابتدا نظم جهانی را با محوریت سازمان ملل طراحی کردند تا از بازگشت فاشیسم و مرکانتیلیسم به سبک نازی ها جلوگیری کنند.با این حال، زمانی که شروع جنگ سرد به سرعت آن نظم جهانی را مختل کرد، غرب نظمی جداگانه برای حذف و رقابت کمونیسم شوروی ایجاد کرد. در طول دوران جنگ سرد، جهان به دو دسته تقسیم شد: دسته غالب به رهبری واشنگتن و دسته فقیرتر با مرکزیت مسکو. ویژگی های اصلی نظم لیبرال امروزی، فرزندان مستقیم اتحاد جنگ سرد ایالات متحده است. پس از اینکه شوروی تصمیم گرفت به صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و موافقتنامه عمومی تعرفهها و تجارت نپیوندد، این مؤسسات به عنوان عوامل گسترش سرمایهداری تغییر کاربری دادند – ابتدا برای بازسازی اقتصادهای سرمایهداری و بعداً برای ترویج. جهانی شدن طرح مارشال با اعطای کمک های فراوان ایالات متحده به دولت هایی که موافقت کردند کمونیست ها را از صفوف خود اخراج کنند و به سمت یک فدراسیون اقتصادی کار کنند، پایه و اساس جامعه اروپا را پایه گذاری کرد. ناتو یک جبهه متحد علیه ارتش سرخ ایجاد کرد. زنجیره ای از اتحادهای ایالات متحده که به آسیای شرقی زنگ می زند برای مهار گسترش کمونیستی در آنجا، به ویژه از چین و کره شمالی، ساخته شده است. تعامل ایالات متحده با چین که از دهه 1970 تا 2010 ادامه داشت، یک بازی برای بهره برداری از شکاف چین و شوروی بود. هر یک از این ابتکارات عنصری از نظمی بود که قبل از هر چیز برای شکست اتحاد جماهیر شوروی طراحی شده بود. در غیاب تهدید جنگ سرد، ژاپن و آلمان غربی اشغال نظامی طولانی مدت ایالات متحده در خاک خود را تحمل نمی کردند. بریتانیایی ها، فرانسوی ها و آلمانی ها منابع صنعتی خود را ادغام نمی کردند. ایالات متحده – که دو قرن قبل را صرف تعهدات بین المللی و محافظت از اقتصاد خود با تعرفه ها کرده بود – وزن خود را پشت سر نهادهای بین المللی نمی انداخت. تنها تهدید یک ابرقدرت کمونیستی مجهز به سلاح هسته ای می تواند بسیاری از کشورها را وادار کند که منافع متضاد و رقابت های طولانی مدت خود را کنار بگذارند و قوی ترین جامعه امنیتی و رژیم تجارت آزاد در تاریخ را بسازند.
خم شدن زیر فشار
برای چندین دهه، ایالات متحده و متحدانش می دانستند که طرفدار چه چیزی هستند و دشمن کیست. اما پس از آن اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و تنها یک تهدید فراگیر جای خود را به کالیدوسکوپی از تهدیدهای جزئی داد. در محیط جدید و نامطمئن پس از جنگ سرد، متحدان غربی به منابع موفقیت گذشته پناه بردند. آنها به جای ایجاد نظم جدید، نظم موجود را دو برابر کردند. دشمن آنها ممکن است متلاشی شده باشد، اما آنها معتقد بودند که مأموریت آنها یکسان است: گسترش جامعه دموکراسی های بازار آزاد. برای سه دهه بعد، آنها تلاش کردند تا نظم لیبرال غربی را به یک نظم جهانی گسترش دهند. عضویت در ناتو تقریبا دو برابر شد. جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد، یک اتحادیه اقتصادی تمام عیار با بیش از دو برابر تعداد کشورهای عضو. گات به سازمان تجارت جهانی (WTO) تبدیل شد و از دهها عضو جدید استقبال کرد و دوره بیسابقهای از ابرجهانیسازی را آغاز کرد.
اما نتوانست دوام بیاورد. نظم لیبرال، مانند همه نظمهای بینالمللی، نوعی ریاکاری سازمانیافته است که بذر نابودی خود را در خود دارد. برای ایجاد یک جامعه منسجم، سازندگان نظم باید کشورهای متخاصم را کنار بگذارند، رفتارهای غیرهمکاری جویانه را غیرقانونی کنند و مخالفت داخلی را با قوانین بینالمللی سرکوب کنند. این اعمال ذاتاً سرکوبگرانه در نهایت باعث واکنش شدید می شود. در اواسط قرن نوزدهم، به شکل موجی از انقلابهای لیبرال درآمد که اتحاد و انسجام ایدئولوژیک کنسرت سلطنتی اروپا را از بین برد. در طول دهه 1930، قدرتهای فاشیست آسیب دیده، نظم لیبرال بینجنگ را که مانع جاهطلبیهای امپراتوری آنها بود، از بین بردند. در اواخر دهه 1940، اتحاد جماهیر شوروی نظم جهانی را که چند سال قبل به مذاکره با آن کمک کرده بود، نادیده گرفت و بر خلاف منشور سازمان ملل، سرزمینی در اروپای شرقی را بلعید. نماینده شوروی در سازمان ملل، موسسات برتون وودز را به عنوان «شاخه های وال استریت» به سخره گرفت. دستورات بینالمللی که طبیعتاً طردکننده هستند، ناگزیر مخالفت را تحریک میکنند. بسیاری در غرب مدتها تصور میکردند که نظم لیبرال استثنایی از الگوی تاریخی است. همانطور که جان جی. ایکنبری دانشمند علوم سیاسی در این صفحات در سال 2008 استدلال کرد، ظاهراً تعهد سیستم به باز بودن و عدم تبعیض «براندازی آن را سخت و پیوستن به آن را آسان کرده است … نهادهای لیبرال می توانستند همه گونه اعضا را در خود جای دهند؛ حتی اعضای غیر لیبرال که به تدریج توسط سیستم به اعضای مسئول اصلاح خواهند شد. با پیوستن کشورهای بیشتر، یک چرخه فضیلتآمیز شکل میگیرد: تجارت آزاد باعث رونق میشود که دموکراسی را گسترش میدهد، که همکاریهای بینالمللی را افزایش میدهد، که منجر به تجارت بیشتر میشود. مهمتر از همه، این نظم با مخالفت عمده روبرو نشد، زیرا قبلاً دشمن اصلی خود را شکست داده بود. فروپاشی کمونیسم شوروی پیام روشنی را برای همه فرستاده بود که هیچ جایگزین مناسبی برای سرمایه داری دموکراتیک وجود ندارد». معلوم شد که این فرضیات اشتباه است. نظم لیبرال در واقع عمیقاً طردکننده است. این نظم با ترویج بازارهای آزاد، مرزهای باز، دموکراسی، نهادهای فراملی و استفاده از عقل برای حل مشکلات، باورهای سنتی و نهادهایی را که برای قرن ها جوامع را متحد کرده اند، به چالش می کشد: حاکمیت دولت، ملیگرایی، مذهب، نژاد، قبیله، خانواده. این پیوندهای پایدار با خون و خاک در طول جنگ سرد، زمانی که ایالات متحده و متحدانش مجبور بودند یک جبهه متحد برای مهار اتحاد جماهیر شوروی را حفظ کنند، بسته شد. اما آنها در طول دوران پس از جنگ سرد دوباره ظهور کردند. گئورگی آرباتوف، مقام شوروی، در سال 1988 به مخاطبان آمریکایی گفت: “ما کار وحشتناکی با شما انجام خواهیم داد. ما شما را از وجود یک دشمن محروم خواهیم کرد.” هشدار قبلی ثابت شد. نظم لیبرال با کشتن دشمن اصلی خود، انواع مخالفت های ملی گرا، پوپولیستی، مذهبی و اقتدارگرا را به راه انداخت.بسیاری از ستون های نظم تحت فشار خم می شوند. ناتو با اختلافات بر سر تقسیم بار هزینه و مسئولیت درگیر است. اتحادیه اروپا در طول بحران منطقه یورو تقریباً از هم پاشید و در سالهای پس از آن، بریتانیا را از دست داده و با ظهور احزاب راستگرای بیگانههراس در سراسر این قاره تهدید شده است. آخرین دور مذاکرات تجاری چندجانبه سازمان تجارت جهانی 20 سال بدون توافق به طول انجامید و ایالات متحده ویژگی اصلی این نهاد، دادگاه استیناف، جایی که کشورها در مورد اختلافاتشان قضاوت میکنند، را به دلیل ناتوانی در تنظیم موانع غیرتعرفهای چین فلج میکند. در مجموع، نظم لیبرال برای مقابله با مشکلات جهانی مانند تغییرات آب و هوایی، بحران های مالی، بیماری های همه گیر، اطلاعات نادرست دیجیتال، هجوم پناهجویان و افراط گرایی سیاسی مجهز به نظر نمی رسد، که مسلماً بسیاری از آنها پیامد مستقیم یک سیستم باز هستند که منجر به ترویج جریان بدون محدودیت پول، کالا، اطلاعات و مردم در سراسر مرزها شد.سیاستگذاران مدتهاست که این مشکلات را تشخیص دادهاند. با این حال، هیچ یک از ایدههای آنها برای اصلاح سیستم مورد توجه قرار نگرفته است، زیرا ایجاد نظم پرهزینه است. این امر مستلزم آن است که رهبران زمان و سرمایه سیاسی خود را از پیشبرد برنامههای خود دور کنند تا قوانین بین المللی را درهم کوبیده، ساخته و آنها را به مردم بدبین بفروشند و از کشورها بخواهد که منافع ملی خود را تابع اهداف و اعتماد جمعی تنظیم کنند که سایر کشورها نیز به همین ترتیب عمل خواهند کرد. این اقدامات به طور طبیعی انجام نمی شود، به همین دلیل است که نظمسازی معمولاً به یک دشمن مشترک نیاز دارد. 30 سال است که آن نیروی متحد کننده غایب بوده و نظم لیبرال در نتیجه نبودش از هم پاشیده شده است.
وارد اژدها شوید
هرگز در مورد آنچه چین میخواهد شکی وجود نداشته است، زیرا رهبران چین چندین دهه اهداف مشابهی را اعلام کردهاند: حفظ حزب کمونیست چین (CCP) در قدرت، جذب مجدد تایوان، کنترل دریاهای چین شرقی و جنوب چین و بازگرداندن چین به جایگاه شایسته آن به عنوان قدرت مسلط در آسیا و قدرتمندترین کشور جهان. در بیشتر چهار دهه گذشته، این کشور رویکردی نسبتاً صبورانه و صلح آمیز برای دستیابی به این اهداف داشت. چین با تمرکز بر رشد اقتصادی و ترس از طردشدن توسط جامعه بینالملل، استراتژی «خیزش مسالمتآمیز» را اتخاذ کرد و در درجه اول بر قدرت اقتصادی برای پیشبرد منافع خود تکیه و عموماً از شعار رهبر چین دنگ شیائوپینگ پیروی کرد: «قدرت خود را پنهان کنید، منتظر فرصت خود بمانید».با این حال، در سال های اخیر، توانایی چین به شدت در جبهه های مختلف گسترش یافته است. دیپلماسی “گرگ جنگجو” جایگزین دیپلماسی دوستی شده است. اهمالهای ادراک شده از سوی خارجیها، هر چقدر هم که کوچک باشد، با محکومیت سبک کره شمالی مواجه میشود. نگرش جنگی در تمام بخشهای سیاست خارجی چین رخنه کرده است و بسیاری از کشورها را با جدیترین تهدید در نسلهای اخیر مواجه کرده است.این تهدید در آسیای شرقی دریایی، جایی که چین به شدت در حال حرکت برای تقویت ادعاهای سرزمینی وسیع خود است، آشکارتر است. پکن از زمان جنگ جهانی دوم سریعتر از هر کشور دیگری کشتی های جنگی را تولید می کند و خطوط دریایی آسیا را با گارد ساحلی چین و کشتی های ماهیگیری پر کرده است. این کشور پایگاههای نظامی را در سراسر دریای چین جنوبی مستقر کرده است و به طور چشمگیری استفاده خود را از برخورد کشتیها و رهگیریهای هوایی برای بیرون راندن همسایگان از مناطق مورد مناقشه افزایش داده است. در تنگه تایوان، گشتهای ارتش چین، که برخی شامل دهها کشتی جنگی و بیش از 50 هواپیمای جنگی هستند، تقریباً هر روز در دریا پرسه میزنند و حملات به اهداف تایوانی و ایالات متحده را شبیهسازی میکنند. مقامات چینی به تحلیلگران غربی گفتهاند که درخواستها برای حمله به تایوان در داخل CCP در حال افزایش است. مقامات پنتاگون نگران هستند که چنین حمله ای قریب الوقوع باشد.چین نیز دست به تهاجم اقتصادی زده است. آخرین برنامه پنج ساله آن مستلزم تسلط بر آنچه مقامات چینی «گلوگاه» مینامند – کالاها و خدماتی که دیگر کشورها نمیتوانند بدون آنها زندگی کنند – و سپس استفاده از این تسلط، بهعلاوه وسوسه بازار داخلی چین، برای تسلیم کشورها به دادن امتیازات. در این راستا، چین به توزیع کننده غالب وام های خارج از کشور تبدیل شده است و بیش از 150 کشور را با بیش از 1 تریلیون دلار بدهی پر کرده است. این کشور برای به دست آوردن انحصار صدها محصول حیاتی به صنایع استراتژیک، یارانه انبوه داده است و سخت افزار شبکه های دیجیتال را در ده ها کشور نصب کرده است. چین مسلح به اهرم اقتصادی، در چند سال گذشته از اهرم زور علیه بیش از دوازده کشور استفاده کرده است. در بسیاری از موارد، مجازات نامتناسب با جرم مفروض بوده است – به عنوان مثال، اعمال تعرفه بر بسیاری از صادرات استرالیا پس از درخواست آن کشور برای تحقیقات بین المللی در مورد منشاء COVID-19. چین همچنین به یک نیروی ضد دمکراتیک قدرتمند تبدیل شده است که ابزارهای پیشرفته استبداد را در سراسر جهان می فروشد. دولت چین با ترکیب دوربینهای نظارتی با رصد رسانههای اجتماعی، هوش مصنوعی، بیومتریک، و فناوریهای تشخیص گفتار و چهره، پیشگام سیستمی است که به دیکتاتورها اجازه میدهد شهروندان را به طور مداوم تماشا کنند و با مسدود کردن دسترسی آنها به امور مالی، تحصیلی، شغلی، مخابرات یا مسافرت، آنها را بلافاصله مجازات کنند. این دستگاه، رویای چین مستبد است و شرکت های چینی در حال فروش و عملیاتی کردن جنبه های آن در بیش از 80 کشور هستند.
کنش و واکنش
از آنجایی که چین آنچه از نظم لیبرال باقی مانده را به آتش می کشد، باعث واکنش بین المللی شده است. دیدگاههای منفی نسبت به کشور در سراسر جهان به اوج رسیده است که از زمان کشتار میدان تیانآنمن در سال 1989 دیده نشده است. یک نظرسنجی در سال 2021 توسط مرکز تحقیقات پیو نشان داد که تقریباً 75 درصد از مردم در ایالات متحده، اروپا و آسیا دیدگاههای نامطلوبی نسبت به چین دارند و هیچ اطمینانی ندارند که رئیس جمهور شی جین پینگ در امور جهانی رفتاری مسئولانه داشته باشد یا به حقوق بشر احترام بگذارد. نظرسنجی دیگری که در سال 2020 توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی انجام شد، نشان داد که حدود 75 درصد از نخبگان سیاست خارجی در همان مکانها فکر میکنند که بهترین راه برای مقابله با چین، تشکیل ائتلافهایی از کشورهای همفکر علیه چین است.در ایالات متحده، هر دو حزب سیاسی اکنون از یک سیاست سخت در قبال چین حمایت می کنند. اتحادیه اروپا بطور رسمی چین را یک “رقیب سیستمی” اعلام کرده است. در آسیا، پکن در هر جهت، از ژاپن تا استرالیا، ویتنام و هند، با دولتهای آشکارا متخاصم مواجه است. حتی مردم کشورهایی که تجارت سنگینی با چین دارند، از آن رنج می برند. بررسیها نشان میدهد که برای مثال، کرهجنوبیها اکنون از چین بیشتر از ژاپن، حاکم استعماری سابق خود بیزار هستند.
احساسات ضد چینی در حال سفت شدن و متمرکز شدن است. مقاومت جنینی و تکه تکه باقی می ماند، عمدتاً به این دلیل که بسیاری از کشورها هنوز درگیر تجارت چین هستند. اما روند کلی روشن است: بازیگران متفاوت شروع به پیوستن به نیروهای خود برای عقب راندن قدرت پکن کردهاند. در این فرآیند مقاومت، آنها درحال نظم بخشیدن دوباره به جهان هستند.
نظم ضد چینی در حال ظهور اساساً از نظم لیبرال فاصله می گیرد، زیرا متوجه تهدیدی متفاوت است. به ویژه، نظم جدید تأکید نسبی بر سرمایهداری در مقابل دموکراسی را تغییر میدهد. در طول جنگ سرد، نظم لیبرال قدیمی در درجه اول سرمایه داری و در درجه دوم دموکراسی را ترویج کرد. ایالات متحده و متحدانش بازارهای آزاد را تا جایی که میتوانستند پیش بردند، اما وقتی مجبور به انتخاب شدند، تقریباً همیشه از خودکامههای راستگرا به جای دموکراتهای چپگرا حمایت میکردند. جهان به اصطلاح آزاد عمدتاً یک سازه اقتصادی بود. حتی پس از جنگ سرد، زمانی که ترویج دموکراسی به یک صنعت کلبهای در پایتخت های غربی تبدیل شد، ایالات متحده و متحدانش اغلب نگرانی های مربوط به حقوق بشر را برای دسترسی به بازار کنار گذاشتند، به ویژه همانطور که با ورود چین به سازمان تجارت جهانی انجام دادند.اما اکنون گشایش اقتصادی به یک مسئولیت برای ایالات متحده و متحدانش تبدیل شده است، زیرا چین تقریباً در هر جنبه ای از نظم لیبرال مورد حمایت قرار گرفته است. به نظر میرسد که نظام سرمایهداری استبدادی چین به دور از هیچ تجربه برگرفته از جهانیشدن، تقریباً کاملاً برای دوشیدن بازارهای آزاد برای منافع مرکانتیلیستی طراحی شده است. پکن از یارانه ها و جاسوسی برای کمک به شرکت های خود جهت تسلط بر بازارهای جهانی و محافظت از بازار داخلی خود با موانع غیرتعرفه ای استفاده می کند. ایدهها و شرکتهای خارجی را در اینترنت خود سانسور میکنند و آزادانه به اینترنت جهانی دسترسی پیدا میکند تا مالکیت معنوی را بدزدد و تبلیغات حزب کمونیست چین را گسترش دهد. در نهادهای بین المللی لیبرال، مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل، مناصب رهبری را به عهده می گیرد و سپس آنها را در جهتی غیر لیبرال منحرف می کند. این کشور از حمل و نقل ایمن در سراسر جهان برای ماشین صادراتی خود، به لطف نیروی دریایی ایالات متحده، لذت می برد و از ارتش خود برای اعمال کنترل بر بخش های بزرگی از دریاهای چین شرقی و جنوبی استفاده می کند.ایالات متحده و متحدانش با خطر بیدار شده اند: نظم لیبرال و به ویژه اقتصاد جهانی شده در قلب آن، دشمن خطرناکی را قدرتمند می کند. در پاسخ، آنها در تلاشند تا نظم جدیدی ایجاد کنند که با ایجاد دموکراسی برای عضویت کامل در این نظم، چین را کنار بگذارد. هنگامی که جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، اولین کنفرانس مطبوعاتی خود را در مارس 2021 برگزار کرد و رقابت ایالات متحده و چین را به عنوان بخشی از رقابت گسترده تر بین دموکراسی و استبداد توصیف کرد، این یک شکوفایی در میان لفاظیها نبود. او خط نبردی را بر اساس این باور مشترک ترسیم میکرد که سرمایهداری استبدادی تهدیدی مرگبار برای جهان دموکراتیک است، خطری که نظم لیبرال نمیتواند آن را مهار کند. دموکراسیهای ثروتمند به جای اصلاح قوانین موجود، شروع به تحمیل قوانین جدید با متحد شدن، اتخاذ استانداردها و شیوههای مترقی و تهدید به حذف کشورهایی که از آنها پیروی نمیکنند، میکنند. دموکراسیها فقط در برابر چین تعادل برقرار نمیکنند (هزینههای دفاعی خود را افزایش میدهند و ائتلافهای نظامی تشکیل میدهند) آنها همچنین در حال تغییر نظم در جهان پیرامون خود هستند.
در دست ساخت
معماری نظم جدید همچنان در حال پیشرفت است. با این حال دو ویژگی کلیدی در حال حاضر قابل تشخیص است. اولی یک بلوک اقتصادی سست است که توسط G-7، گروهی از متحدان دموکراتیک که بیش از نیمی از ثروت جهان را کنترل می کنند، لنگر انداخته است. این قدرتهای پیشرو، همراه با گروهی از کشورهای همفکر، برای جلوگیری از انحصار چین در اقتصاد جهانی با یکدیگر همکاری میکنند. تاریخ نشان داده است که هر قدرتی بر کالاها و خدمات استراتژیک یک دوره تسلط داشته باشد، بر آن عصر مسلط است. در قرن نوزدهم، انگلستان توانست امپراتوری بسازد که خورشید هرگز تا حدی در آن غروب نکرد زیرا سریعتر از رقبای خود بر آهن، بخار و تلگراف تسلط یافت. در قرن بیستم، ایالات متحده با مهار فولاد، مواد شیمیایی، الکترونیک، هوافضا و فناوریهای اطلاعاتی از دیگر کشورها پیشی گرفت. اکنون، چین امیدوار است که بر بخشهای استراتژیک مدرن – از جمله هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی، نیمهرساناها و ارتباطات راه دور – تسلط داشته باشد و سایر اقتصادها را به وضعیت تابعیت برساند.در نشستی در سال 2017 در پکن، لی کچیانگ، نخستوزیر چین به اچ آر مک مستر، مشاور امنیت ملی وقت ایالات متحده، گفت که چگونه ایالات متحده و سایر کشورها را در آینده با اقتصاد جهانی تطبیق میدهد. مک مستر به یاد میآورد که لی گفت: «نقش آنها، صرفاً برای تأمین مواد خام، محصولات کشاورزی و انرژی چین برای تولید محصولات صنعتی و مصرفی پیشرفته جهان است».
برای جلوگیری از تبدیل شدن به چرخ دندههای امپراتوری اقتصادی چین، دموکراسیهای پیشرو شروع به تشکیل شبکههای تجاری و سرمایهگذاری انحصاری کردهاند که برای سرعت بخشیدن به پیشرفت خود در بخشهای مهم و کاهش سرعت چین طراحی شدهاند. برخی از این همکاریها، مانند شراکت رقابتپذیر و انعطافپذیر ایالات متحده و ژاپن که در سال 2021 اعلام شد، پروژههای تحقیق و توسعه مشترکی را ایجاد میکنند تا به اعضا کمک کند تا از نوآوریهای چینی پیشی بگیرند. طرحهای دیگر بر کاهش اهرم اقتصادی چین با ایجاد جایگزینهایی برای محصولات و منابع مالی چینی تمرکز دارند. برای مثال، ابتکار Build Back Better World گروه ۷ و دروازه جهانی اتحادیه اروپا، منابع مالی زیرساختی را برای کشورهای فقیر به عنوان جایگزینی برای طرح کمربند و جاده چین فراهم می کند. استرالیا، هند و ژاپن نیروهای خود را ملحق کردند تا ابتکار تابآوری زنجیره تامین را آغاز کنند که مشوق هایی را برای شرکت های آنها ارائه می دهد تا عملیات خود را به خارج از چین منتقل کنند و به دستور ایالات متحده، کشورهایی که بیش از 60 درصد از بازار تجهیزات سلولی جهان را تشکیل میدهند، محدودیتهایی را علیه هواوی، ارائهدهنده اصلی ارتباطات 5G چین، وضع کردهاند یا در حال بررسی آن هستند.
در همین حال، ائتلافهای دموکراتیک دسترسی چین به فناوریهای پیشرفته را محدود میکنند. برای مثال، هلند، کره جنوبی، تایوان و ایالات متحده با هم تبانی کرده اند تا چین را از نیمه هادی های پیشرفته و ماشین هایی که آنها را می سازند، خلع ید کنند. نهادهای جدید زمینه را برای یک رژیم کنترل صادرات چندجانبه در مقیاس کامل فراهم می کنند. شورای تجارت و فناوری ایالات متحده و اتحادیه اروپا استانداردهای مشترک بیناآتلانتیک را برای غربالگری صادرات به چین و سرمایه گذاری در آنجا در زمینه هوش مصنوعی و سایر فناوریهای پیشرفته ایجاد می کند. ابتکار کنترل صادرات و حقوق بشر، پروژه مشترک استرالیا، کانادا، دانمارک، فرانسه، هلند، نروژ، بریتانیا و ایالات متحده که در اواخر سال 2021 رونمایی شد، در نظر گرفته شده است که همین کار را برای فناوری هایی انجام دهد که می توانند از اقتدارگرایی دیجیتالی مانند ابزارهای گفتار و تشخیص چهره پشتیبانی کنند. ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن همچنین در حال مذاکره در مورد معاملات تجاری و سرمایه گذاری برای تبعیض علیه چین هستند و استانداردهای کاری، محیطی و حکومتی را وضع می کنند که پکن هرگز آنها را برآورده نخواهد کرد. برای مثال، در اکتبر 2021، ایالات متحده و اتحادیه اروپا توافق کردند که ترتیب جدیدی ایجاد کنند که بر تولیدکنندگان آلومینیوم و فولادی که به دامپینگ یا تولید کربن فشرده دست می زنند، تعرفه اعمال می کند، اقدامی که به هیچ کشوری سخت تر از چین ضربه نمی زند.
دومین ویژگی نظم نوظهور، یک مانع نظامی مضاعف برای مهار چین است. لایه داخلی شامل رقبای هم مرز با دریاهای چین شرقی و جنوبی است. بسیاری از آنها – از جمله اندونزی، ژاپن، فیلیپین، تایوان، و ویتنام- در حال کار بر روی پرتابگرهای موشکی و مینهای متحرک هستند. هدف این است که خود را به خارپشت های خارداری تبدیل کنند که بتوانند کنترلگری دریا و هوای چین را در نزدیکی سواحل خود انکار کنند. این تلاشها اکنون توسط لایههای بیرونی از قدرتهای دموکراتیک – عمدتاً استرالیا، هند، بریتانیا، و ایالات متحده، تقویت میشوند. این دموکراسی ها در حال ارائه کمک، تسلیحات و اطلاعات به همسایگان چین هستند. با هم آموزش میبینند تا بتوانند حملات موشکی دوربرد به نیروهای چینی انجام دهند و واردات نفت چین را مسدود کنند و سازماندهی تمرینات چندملیتی آزادی ناوبری در سراسر منطقه، به ویژه در نزدیکی صخرهها، جزیرهنماها ها و جزایر تحت کنترل چین در مناطق مورد مناقشه.این همکاری امنیتی قوی تر و نهادینه تر می شود. شاهد ظهور مجدد گفتگوی چهارجانبه امنیتی یا Quad هستیم؛ ائتلافی متشکل از استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده که مدت کوتاهی پس از تأسیس آن در سال 2007 خاموش شده بود. یا به ایجاد پیمان های جدید، به ویژه AUKUS نگاه کنید؛ اتحادی که استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده را به هم پیوند میدهد. هدف اصلی همه این فعالیت ها حفظ وضعیت موجود سرزمینی در شرق آسیا است. اما هدف صریح تر، نجات تایوان است، خط مقدم دموکراسی که بیشتر در معرض خطر تسخیر چین است. ژاپن و ایالات متحده یک طرح نبرد مشترک برای دفاع از جزیره تهیه کرده اند و در نوامبر 2021، پیتر داتون، وزیر دفاع استرالیا، گفت که “غیرقابل تصور” است که کشورش نیز به این نبرد نپیوندد. پارلمان اروپا به نوبه خود، طرح جامعی را برای تقویت انعطاف پذیری اقتصادی تایوان و به رسمیت شناختن بین المللی آن تصویب کرده است.
اگر به صورت جداگانه نگاه کنیم، این تلاش ها تصادفی و واکنشی به نظر می رسند. با این حال، در مجموع، آنها به دیدگاهی مثبت برای نظم دموکراتیک خیانت میکنند، چیزی که اساساً با مدل مرکانتیلیستی چین و همچنین با نظم بینالمللی قدیمی، با ارتدوکس نئولیبرال در هسته آن تفاوت دارد. با القای استانداردهای کار و حقوق بشر در قراردادهای اقتصادی، دیدگاه جدید مردم را بر سود شرکت ها و قدرت دولتی اولویت می دهند. همچنین محیط جهانی را از یک کالای صرف به یک زمینه اشتراکی مشترک محافظت شده ارتقا می دهد. نظم جدید با پیوند دادن دولتهای دموکراتیک به یکدیگر در یک شبکه انحصاری، تلاش میکند کشورها را مجبور به انجام یک سری قضاوتهای ارزشی کند و مجازاتهای واقعی را برای رفتار غیرلیبرال تحمیل کند. آیا می خواهید با کار بردهها فولاد کربن فشرده بسازید؟ آماده باشید تا تحت تعرفههای ثروتمندترین کشورهای جهان قرار بگیرید. در نظر گرفتن الحاق آب های بین المللی؟ انتظار بازدید از یک ناوگان چند ملیتی را داشته باشید.
اگر چین به ترساندن دموکراسیها با اقدام جمعی ادامه دهد، میتواند بیشترین تغییرات را در حکومت جهانی در یک نسل یا بیشتر ایجاد کند. برای مثال، با مهار گسترش نیروی دریایی چین، سیستم امنیتی دریایی در شرق آسیا می تواند به مکانیزم اجرایی قدرتمندی برای قانون دریایی تبدیل شود. با درج تعرفههای کربن در معاملات تجاری در راستای تبعیض علیه چین، ایالات متحده و متحدانش میتوانند تولیدکنندگان را مجبور به کاهش انتشار گازهای گلخانهای خود کنند و به طور ناخواسته مبنایی برای مالیات بینالمللی کربن ایجاد کنند. موفقیت Quad در ارائه یک میلیارد دوز واکسن کووید-19 به آسیای جنوب شرقی، تلاشی برای به چنگ آوردن قلب ها و ذهن ها از پکن، طرحی برای مبارزه با همهگیریهای آینده فراهم کرده است. تلاشهای متفقین برای جلوگیری از گسترش اقتدارگرایی دیجیتالی میتواند الهامبخش مقررات بینالمللی جدید در مورد جریانهای دیجیتال و حریم خصوصی دادهها باشد و ضرورت رقابت با چین میتواند به افزایش بیسابقهای در تحقیق و توسعه و هزینههای زیرساختی در سراسر جهان دامن بزند.مانند نظمهای گذشته، دستورکار ظهور یک نظم، طرد است که با ترس حفظ شده و از طریق اجبار اجرا می شود. با این حال، برخلاف اکثر نظمهای گذشته، به سمت اهداف مترقی هدایت می شود.