در بخش ذیل به نکات و گزاره های اصلی این یادداشت اشاره خواهیم کرد
طی چند هفته گذشته، بسیاری در واشنگتن به این نتیجه رسیده اند که ایالات متحده بهزودی به توافق هسته ای با ایران باز خواهد گشت. به اعتقاد برخی، احیای توافقنامه مهمترین دستاورد سیاست خارجی باراک اوباما را حفظ خواهد کرد و برخی دیگر آن را بزرگترین اشتباه وی میدانند. صرفنظر از ویژگی های برجام برخی از دموکرات ها از آن حمایت میکنند و برخی از جمهوری خواهان با آن مخالفاند که این امر به تفرقه و عدم اشتراک نظر منجر شده است؛ اما آنچه در این تحلیل مورد برسی قرار میگیرد تقابل و کشمکش های دو حزب نیست بلکه ماهیت برجام و پیامدهای آن برای خاورمیانه است.
اوباما بر این عقیده بود که محدود کردن برنامه هسته ای ایران از طریق توافق و دیپلماسی، منابع مهم بی ثباتی منطقه ای را کاهش می دهد. همچنین این امیدواری وجود داشته که این توافق می تواند مبنایی برای تغییرات اساسی در روابط ایران و آمریکا باشد. دولت اوباما بر این تأکید داشت که این امر هراس و نگرانی اسرائیل را از تکثیر سلاح اتمی ایران برطرف و با لغو تحریم ها مسیر را برای رهبران تهران برای دستیابی به منابع جهت توسعه داخلی هموار میکند. در کنار این موارد، انگیزه کنشگران منطقه ای برای شیطنت در سطح منطقه کاهش مییابد و این امر بهنوبه خودچرخش به سمت آسیا را تسهیل می کند. تمامی این موارد امیدهایی بود که به دوران پسابرجام بستهشده بود؛ اما واقعیت آنطور که همه میدانند کاملاً متفاوت بود.
اسرائیل از این توافق ناراضی بود و معتقد بود به پایبندی ایران و توان راستی آزمایی آژانس بیشازحد اعتماد شده است. در نگاه رهبران اورشلیم این توافق به ایران مجوز رسمی اشاعه هسته ای را می دهد. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز به همان اندازه ناراضی بودند. عربستان، امارات و سایر کشورها معتقد بودند دسترسی ایران به پول های بلوکه شده به عنوان منبعی برای گروه های نیابتی مورداستفاده قرار میگیرد و خاورمیانه را بیثباتتر میکند.
علاوه براین، ایران نیز مجبور بود ثابت کند علیرغم توافق در مقابل شیطان بزرگ زانو نزده است. ازاینرو برجام به جای کمک به ثبات منطقه، پویایی معکوس ایجاد کرد. نیروهای نیابتی حملات خود را افزایش دادند، اسرائیل در نقاط مختلف با حامیان ایران درگیر شد و عربستان و امارات شروع به فعالیت های منطقه ای کردند. پس از دو سال تهدید، نهایتاً ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق خارج شد و سیاست فشار حداکثری برای دستیابی به یک توافق بهتر آغاز شد.
هدف ترامپ از فشار حداکثری آوردن ایران بهپای میز مذاکره برای بهبود شرایط برجام بود؛ اما بین مفروضات ترامپ و برداشت ایران تفاوت زیادی وجود داشت و هدف ترامپ در ایران تغییر رژیم تفسیر شد. درنتیجه توان هسته ای را با نهایت تلاش برای توسعه بیشتر ارتقا داد و نیروهای نیابتی در یمن، سوریه و عراق فعالیت ها را تشدید کردند. ایالات متحده با اعمال فشار بیشتر پاسخ داد و در مقابل ایران بر تشدید هرچه بیشتر فعالیت ها تأکید کرد.
فشار حداکثری نهتنها توان ایران را کاهش نداد بلکه امروز آنها به توانایی ساخت سلاح نزدیکترند؛ اما نکته مهم دیگر این است که پویایی منطقه تغییر چندانی نکرده است، امارات و عربستان همچنان با برجام مخالف هستند و همان دغدغه های هفت سال پیش یعنی کاهش تحریم های ایران را دارند. درست است که هر دو دولت از طریق مذاکره مستقیم با ایران خواهان کاهش تنش هستند، اما به نظر میرسد این مذاکرات تأثیر چندانی ندارد و شبهنظامیان انصارالله متحد ایران همچنان شهرهای آن ها را موردحمله موشکی و پهپادی قرار میدهد. ازاینرو ایده توافقی که بهطور ناگهانی ایران را غرق در میلیاردها دلار میکند، در ابوظبی و ریاض چندان خوشایند نیست و آنها تردید دارند که ایران از آنها برای اهداف منطقه ای استفاده کند.
اما مسئله واقعی اسرائیل است. نفتالی بنت بهاندازه بنیامین نتانیاهو مخالفت خود را درباره مذاکرات هسته ای ابراز نکرده است؛ اما بهصراحت گفته است که اسرائیل طرف توافق هسته ای با ایران نخواهد بود و بدون هیچ محدودیتی برای تضمین امنیت خود عمل خواهد کرد. علاوه بر حملات هوایی به عراق و سوریه، احتمالاً شاهد حوادث بیشتری همچون حملات سایبری به پمپ های بنزین ایران در اکتبر گذشته خواهیم بود. هرچند اسرائیلی ها به دخالت در این امر اعتراف نکردند اما به نظر میرسد در آن دست داشته اند. هرچند محیط امنیتی اسرائیل طی سالیان گذشته بهبودیافته اما آنها همچنان ایران را تهدیدی وجودی قلمداد میکنند.
نویسنده در بخش پایانی یادداشت مینویسد:
یکی از بزرگترین وعده های توافق هسته ای ثبات منطقه ای بود؛ اما چیزی که تحلیلگران در سال ۲۰۱۵ به آن توجه نداشتند این بود که این توافق چگونه می تواند بر تنش ها بیفزاید و با توجه به تلاش بلندمدت ایران برای توسعه فناوری هسته ای، باید اندیشید که آیا احیای توافق ارزشش را دارد یا خیر.