ناتالی تاچی در تحلیلی که در وبسایت اندیشکده بلفر منتشر شد، نوشت: در عصر چندقطبی امروز، تدابیر جدید سیاست خارجی برای گسترش ارزشهای غربی در داخل و در سطح بینالمللی، از دغدغههای اصلی کشورهای غربی است.
اما چرا اروپاییها از جو بایدن تا این حد مأیوس شدهاند؟ در پی خروج نمادین آمریکا از افغانستان، رهبران اروپایی خشم خود را از سیاست خارجی رئیسجمهور آمریکا پنهان نکردند. اگر آنها توجه میکردند، متوجه میشدند که رویکرد بایدن اساساً اروپایی به نظر میرسد. همچنین متوجه میشدند که اگرچه ممکن است با آمریکا مشکلاتی داشته باشند، اما آن مشکلات هم دقیقاً مانند مشکلاتی است که آنها هم در داخل با آن روبرو هستند.
یکی از نگرانیهای اصلی اروپا، بازگشت رویکرد انزواطلبی به سیاست خارجی آمریکاست. وقتی بایدن با اعلامِ «آمریکا برگشته است»، به قدرت رسید، اروپاییها که از چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ دچار آسیب شده بودند، با تردید جواب دادند: «برای چه مدت؟»
از آن زمان تاکنون بایدن مجموعهای از اقداماتی را انجام داده که نشان میدهد این پرسش هنوز پاسخ داده نشده است. اگر آمریکا به این راحتی از افغانستان خارج شد، آیا در بالکان هم این کار را خواهد کرد؟ در بالتیک چطور؟
دکترین سیاست خارجی بایدن، دکترین یک قدرت بزرگ است که متوجه است منابع محدودی دارد و به لحاظ راهبردی مسیری را انتخاب کرده تا آن منابع بهجایی که بیشترین اهمیت را دارد، یعنی علیه دشمنان اصلی (چین و روسیه) و در جهت متحدان لیبرال دموکرات خود بهویژه در اروپا، هدایت شود.
خروج از افغانستان عامل تقویت این رویکرد است. در پی سقوط افغانستان، بایدن در تشریح سیاست خارجی خود اعلام کرد که «حقوق بشر، محور سیاست خارجی ما خواهد بود؛ اما نحوه اجرای آن از طریق اعزامهای بیپایان نظامی نخواهد بود، بلکه از طریق دیپلماسی، ابزارهای اقتصادی و همراه کردن باقی کشورهای جهان برای حمایت از آن به اجرا درخواهد آمد.»
این رویکرد کاملاً اروپایی است. اروپاییها نیز عمیقاً از نبود هماهنگی در افغانستان دلسرد شدهاند. اینیک انتقاد سازنده است، اما جدید نیست. فقدان مشورت یک عامل آزار دهنده دیرینه در روابط فرآ آتلانتیک هم در دولتهای دموکرات و هم جمهوریخواه بوده است.
متحدان آمریکا از گذشته همواره با تصمیمات این کشور برای مداخله نظامی بهعنوان عملی انجامشده روبرو بودند. در دهه 1990 و 2000، از بالکان تا خاورمیانه، بسیاری در اروپا احساس میکردند که آمریکاییها چیزی را پختهاند و کار ناخوشایند شستن ظرفها برای آنها باقیمانده است.
درهرصورت، اروپاییها دلیل خوبی داشتند تا درباره افغانستان مأیوس شوند. این مسئله با یک گرایش مهم سیاست خارجی غرب یعنی بازگشت ارزشهای لیبرال در تضاد بود.
بعد از یک دهه که در طول آن غرب درگیر بحران مالی، جنگهای بیپایان، عقبگردهای دموکراتیک در اروپای شرقی و خاورمیانه و ظهور پوپولیسم ملیگرایانه بود، به آرامی به کشف دوباره دلیل وجودی خود پرداخت.
از رویارویی در حال ظهور با چین و روسیه بهعنوان مناقشه میان نظامهای سیاسی و ایدئولوژیها یاد میشود. رها کردن افغانها در دست طالبان احساس عقبنشینی از چیزی را دارد که غرب در حمایت از آن ایستاده بود.
درحالیکه باید از بازگشت ارزشها به سیاست خارجیِ غرب استقبال شود، اما معنایش این نیست که باید بازگشت به گذشته داشت. همانطور که دکترین سیاست خارجی بایدن بیان میکند، دوران ترویج دموکراسی از طریق مداخلات نظامی و ملتسازی گذشته است.
ممکن است مداخلات بشردوستانه، تحریمها، توسعه و تجارت مشروط، وارد کردن نخبگان به اجتماع از طریق دیپلماسی و جامعه مدنی، در اوج نظم بینالمللی لیبرال کارآمد بوده باشند، اما بعید است که امروز کارایی داشته باشند.
شاید این روشها هنوز در نقاطی مانند گرجستان یا اوکراین شانس موفقیت داشته باشد، اما بهاحتمالزیاد در اکثر کشورهای دیگر بیاثر است. فقط افغانستان نیست. به بلاروس، صربستان یا ترکیه فکر کنید.
پس مسئله این است که چطور میتوان این کار غیرممکن را به انجام رساند. اگر نمیتوان ارزشها را نادیده گرفت و درعینحال نمیتوان آنها را مانند گذشته در خارج ترویج کرد، پس چگونه میتوان آنها را اعمال کرد؟
بخشی از پاسخ به این سوال جنبه داخلی دارد: با توجه به شکستهای دموکراتیک در دو سوی اقیانوس اطلس، برای پیگیری لیبرال دموکراسی، نیاز به اقدامات بیشتری است.
اما درعینحال به یک مؤلفه بینالمللی نیز نیاز است و آن است که باعث ایجاد ناراحتی زیادی در آمریکا و اروپا میشود. شاید گسترش ارزشهای غربی با زور اسلحه امکانپذیر نباشد، اما معنایش این نیست که غرب نباید راههای دیگری برای انجام این کار پیدا کند.
ترویج ارزشهای غربی در عصر چندقطبی نیازمند ابزارها و روشهای جدید سیاسی، تلفیق اصول و عملگرایی است. این امر مستلزم آن است که اروپاییها مسئولیت و ریسک بیشتری را نهفقط روی کاغذ بلکه در عمل نیز بر عهده بگیرند و نیز مستلزم تدوین قالبهای جدید چندجانبه از طریق نهادهای جدید یا محیطهای غیررسمیتر است.
مهمتر از همه اینکه این امر نیازمند آن است که خیال اروپاییها از رویکرد بایدن راحت شود.
منبع:https://www.scfr.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.