بهزودی پس از این واقعه روشن شد که ایالات متحده به تلافی این حمله طالبان را که میزبان اسامه بن لادن بوده و به القاعده اجازه داده بودند مقر خود را در افغانستان دایر کند، سرنگون خواهد کرد. به دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، رفتم تا بلکه بتوانم از آمودریا عبور کرده و خود را به شمال شرقی افغانستان که در تصرف اتحاد ضدطالبان شمال بود برسانم. مقامهای تاجیکستان طرح مرا رد کردند و این نقشه جالب اما غیرعملی را در سر میپروراندم که مخفیانه از رودخانه عبور کنم و از طریق کورهراههای کوههای هندوکش خود را به دره پنجشیر در شمال کابل برسانم. خوشبختانه اتحاد شمال بیمقدمه اجازه یافت با استفاده از یکی از هلیکوپترهای کهنه ساخت شوروی که در اختیار داشت، تعدادی گزارشگر از جمله مرا به دره پنجشیر ببرد و بهاینترتیب ۱۰ هفته پس از آن را در این منطقه گذراندم. دره سرسبز پنجشیر یکی از بزرگترین قلعههای طبیعی جهان است که از دو سو با کوههای صعبالعبور احاطه شده است. این ناحیه که در ۱۴۴ کیلومتری شمال کابل قرار گرفته است، دارای ارزش راهبردی بسیاری برای کسانی است که آن را تحت کنترل دارند زیرا پنجشیر مانند یک پیکان کابل را نشانه گرفته است. به همین دلیل این ناحیه از سال ۱۹۷۹ و تهاجم نظامی شوروی به افغانستان به هدف حمایت از دولت کمونیست کشور، صحنه نبردهای پیدرپی بوده است. پسماند جنگهای آن زمان طی سالها پاک نشد و بههمیندلیل در بدو ورودم پنجشیر را موزهای در فضای باز و نمایانگر رویدادهای عمده تاریخ معاصر افغانستان یافتم. افغانها در زندگی روزمرهشان به قرون وسطی بازگشته بودند. جز برقی که ژنراتورهای کوچک تولید میکردند، الکتریسیته در پنجشیر وجود نداشت. فیوز مدارهای برقی آنهم که گاه و بیگاه میپرید با ساختارهای چوبی ضعیف و سست جایگزین میشد. مقر اتحاد شمال در روستای جبل سراج در دهانه پنجشیر قرار داشت که طالبان در جریان نبرد با جنگسالاران منطقه درصدد تصرف آن برآمده و شکست خورده بود. اینها رهبران پیشین جنبش ضدکمونیسم بودند اما جز آن فرق چندانی با راهزنها نداشتند. طالبان پیش از آنکه به عقب رانده شود به تصرف جبل سراج نزدیک شد. در ورودی روستا یادبودی عجیب از شکست طالبان به صورت 12 زرهپوش درهمشکسته در شمایل تلی برای عبور از یک دره عمیق شکل داده شده بود. جبهه برخورد با طالبان از میان فرودگاه بگرام میگذشت که بهزودی (پس از سرنگونی طالبان) بهصورت مقر نظامی و مرکز تدارکاتی ارتش آمریکا درآمد. این محل سرانجام هفته گذشته تخلیه شد. در سایر نقاط افغانستان در زمانی که آنجا بودم، در عمل یک آتشبس برقرار بود. جنگجویان افغان اغلب نزدیک سنگرهایشان به نشانه آرامبودن اوضاع و علاقه وافر این مردم به گل و گیاه، گل شمعدانی میکاشتند. یک مثل تلخ افغان میگوید که «افغانها هرگز در جنگ بازنده نمیشوند زیرا همواره پیش از اتمام جنگ طرف خود را عوض میکنند (و به جبهه پیروز میپیوندند).» اما تغییر بیعت بیمقدمه افغانها میتواند عواقب خونینی به همراه داشته باشد. بمبارانهای نیروی هوایی آمریکا در اکتبر سال ۲۰۰۱ چشمگیر بود. من شاهد بمباران و انفجار موشک در خطوط جبهه طالبان و ستونهای آتش ناشی از آنها در افق و خط باریکی از آتش موشکهای ضدهوایی بیاثر در اطراف کابل بودم. چند هفته بعد کابل بدون هیچ مقاومتی به تصرف اتحاد شمال تحتالحمایه آمریکا درآمد. تصویر سخت گمراهکننده حاصل از این عملیات، قدرت و تفوق چشمگیر آمریکا و ضعف نیروهای مخالف در افغانستان بود. بیتردید طالبان در این نبرد شکست خورد اما آنها در خفا جنگیده بودند؛ بسیاری از آنها به روستاهایشان بازگشتند یا از مرز عبور کرده و در پاکستان اسکان یافتند که همچنان بهطورکامل اما محرمانه از آنها حمایت میکند. من طالبان را از کابل به قندهار و به سمت جنوب دنبال کردم و در یک مرحله تصادفا از میان جبهه درحال زوال آنها عبور کردم. در قندهار یک محلی بارها از من خواست او را بهعنوان راهنما استخدام کنم و من عمدتا برای رهایی از اصرارهای او گفتم میخواهم با رهبران محلی طالبان دیدار و با کشتکاران خشخاش گفتوگو کنم. فکر کردم در بهترین شرایط این سازماندهی چندروزی به طول خواهد انجامید اما گفت میتوانیم همان لحظه روانه روستای او شویم. نخست با کشتکاران خشخاش ملاقات کردیم که گفتند سبزیجاتی را که طالبان به اصرار در عوض خشخاش کاسته بودند، از ریشه درآوردهاند. آنها گفتند تنها از محل عایدات تریاک میتوانند زندگیشان را تأمین کنند. کمی پس از آن، رهبران محلی طالبان که برخی از آنها در گذشته فرماندهان میانرتبه مثل رئیس پلیس ناحیهای در کابل بودند، داخل ساختمان مدیریت روستا گردآمدند. آنها با برخورد و لحنی که نشانی از شکست نداشت، خاطرنشان کردند که اگر حکومت جدید افغانستان با آنها بدرفتاری کند، بار دیگر وارد جنگ خواهند شد. بسیاری از معضلات افغانستان در مدت دو دهه گذشته در سال ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۲ قابل پیشبینی بودند. حکومت تحتالحمایه آمریکا جنگسالاران را که مانند باجبگیرها عمل کرده و تنها هدفشان گرفتن پول از آمریکاییها بود، به صحنه بازگرداند. در مورد آمریکاییها باید گفت که کمکهایشان کمتر از آنچه به نظر میرسید عامالمنفعه بود؛ زیرا بخش بزرگ بودجه دولت برای افغانستان، با پرداخت دستمزدهای کلان برای مشاوره و تیمهای امنیتی به ایالات متحده بازمیگشت. بهداشت و آموزش قدری بهبود یافت اما فقر در مناطق روستایی همچنان به قوت و شدت خود باقی ماند. مشروعیت دولت افغانستان با اتکایش به خارجیها تضعیف شد. پاکستان هرگز دست از حمایت طالبان نکشید. ۱۰ سال بعد، در سال ۲۰۱۱، از نفرت ساکنان کابل از دولتشان ـ در عین نفرت عمیق از طالبان و اقداماتشان ـ متحیر شدم. افغانستان تشکلی از اقوام، زبان، فرهنگ و قبایل مختلف است. این ترکیب است که تصرف دائمی این کشور را چنین دشوار کرده است. دیپلماتها اکنون بار دیگر با لحنی مثبت به یک دولت طالبان در کابل اشاره میکنند اما من در سهولت اجرای آن تردید دارم. درست به همان دلایلی که دولت تحتالحمایه آمریکا در سال ۲۰۰۱ شکست خورد، یک رژیم جدید طالبان نیز احتمالا به همان اندازه تثبیت حکومت خود را دشوار خواهد یافت.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.