وقتی ایالات متحده تصمیم می گیرد نیروهای خود را در جایی خارج از جهان غرب مستقر کند، دو مشکل بزرگ به وجود می آید. اولین آنها زمانی رخ می دهد که این کشور به منطقه ای حمله کرده و وضعیت ژئوپلیتیکی موجود را از بین ببرد. دومین مشکل اما موقعی به وجود می آید که آنها نیروهای خود را از آن منطقه بیرون می کشند و هرج و مرج از خود باقی می گذارند.
ورود ایالات متحده به افغانستان در سال ۲۰۰۱ آغاز حضور نظامی واشنگتن در قلب اوراسیا بود. این امر مستلزم تجهیز پایگاه های پشتیبانی در آسیای میانه و ساختن کریدورهای لجستیکی از طریق پاکستان، دریای سیاه و خزر، ماوراء قفقاز، اروپای شرقی و حتی روسیه بود. علاوه بر این، حضور نظامی ایالات متحده باعث افزایش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک این کشور در منطقه شده است که باعث شد تا نگرانی هایی در روسیه، چین و ایران به وجود بیاید. در واقع، استقرار نیروها در افغانستان و عراق، ایالات متحده را به قدرت برتر در اوراسیا تبدیل کرد.
بعد از بیست سال، آمریکا در حال خروج و افغانستان در حال فرو رفتن در هرج و مرج است. القاعده که حملات ۱۱ سپتامبر را ترتیب داده بود به سرعت شکست خورد، اما طالبان که به آنها پناهگاه داده بود همچنان قدرتمندترین نیرو در کشور است و ظاهرا به زودی دولت مورد حمایت آمریکا در کابل را سرنگون خواهند کرد. آن چه حتی بیشتر باعث نگرانی است، حضور روزافزون افراط گرایان «دولت اسلامی» (داعش) در افغانستان است که از عراق و سوریه بیرون رانده شدند، اما به طور کامل شکست نخوردند. خروج ایالات متحده و متحدانش همسایگان افغانستان را با چنین مشکلاتی روبه رو می کند.
به طور خلاصه، اکنون افغانستان در حال تبدیل شدن به یک منبع بی ثباتی برای کشورهای آسیای میانه و روسیه است. با وجود تمام جنبه های دیگر آن، طی دو دهه گذشته، حضور آمریکایی ها نیروهای رادیکال افغانی را مهار کرده و اقتدار مقامات در کابل را تقویت کرده است. پس از خروج آمریکا اما جنگ داخلی در این کشور بسیار شدیدتر خواهد شد و دولت کابل که مجامع بین المللی آن را به رسمیت می شناسند احتمالا سرنگون خواهد شد. در نتیجه، مهاجران به کشورهای همسایه هجوم خواهند آورد و گروه های افراطی فرامرزی مانند داعش آزادی عمل بیشتری خواهند داشت و به احتمال زیاد، افغانستان را به پایگاهی برای بی ثبات کردن آسیای میانه تبدیل خواهند کرد.
برای روسیه و کشورهای آسیای میانه، مشکل اصلی پناهندگان و همچنین فعالیت های خرابکارانه داعش و سایر ساختارهای مشابه است. به علاوه، با گذشت سال ها از حضور آمریکا، افغانستان به تولید کننده عمده مواد مخدر تبدیل شده است که با عبور از آسیای میانه به بازار اصلی خود یعنی روسیه می رسد. پس از خروج آمریکا، بعید است تغییری در این وضعیت ایجاد شود.
در مورد اوضاع سیاسی داخلی در افغانستان باید گفت که این موضوعی است که مربوط به خود افغان ها می شود. طالبان یک جنبش عمدتا پشتون است. آنها به اندازه کافی قدرتمند نیستند که بتوانند قدرت خود را در سراسر کشور تثبیت کنند، اما بدون آنها هم اداره افغانستان غیرممکن است. از نظر روسیه و آسیای میانه، طالبان باعث مشکل نخواهد شد، مادامی که در درون مرزهای افغانستان فعالیت کند، به افراط گرایان بین المللی پناه ندهد و به قاچاق مواد مخدر روی نیاورد.
حل مشکل
روسیه و کشورهای آسیای میانه نه منابع، نه دلایل قانع کننده و نه تمایل به مداخله نظامی در امور افغانستان را دارند. چنین مداخله ای یک بی احتیاطی کامل با نتایج فاجعه بار خواهد بود. نخست، افغان ها خودشان باید جنگ داخلی را خاتمه دهند – در میدان جنگ و در حالت ایده آل، در پای میز مذاکره. دوم این که روسیه منافع مستقیمی در افغانستان ندارد، بنابراین، به استثنای افراط گرایان باید آماده برقراری ارتباط با همه نیروهای تاثیرگذار محلی باشد. و سوم این که علی رغم نزدیکی ازبکستان و تاجیکستان به هم طایفه ای های خود در آن سوی مرز، این کشورها توانایی مداخله نظامی در درگیری های داخلی افغانستان را ندارند و باید از کنار نظاره گر باشند.
اما همه این ها به معنای رد کامل استفاده از زور نیست. شرایط ممکن است به گونه ای رقم بخورد که برای جلوگیری از حمله افراط گرایان به کشورهای آسیای میانه یا روسیه، احتیاج باشد که به پایگاه های افراط گرایان حملاتی صورت بگیرد. با این وجود، بسیار مهم است که از ورود به درگیری های داخل افغانستان خودداری شود.
روسیه و کشورهای آسیای میانه منابع کافی برای مهار تهدیدات نظامی و تروریستی احتمالی از داخل خاک افغانستان را دارند. این منابع شامل نیروهای مسلح ازبکستان و تاجیکستان می شود که هم مرز با افغانستان هستند. پایگاه های نظامی روسیه در تاجیکستان و قرقیزستان و منطقه نظامی مرکزی روسیه که مقر اصلی آن در یکاترینبورگ است، اداره این منطقه را به عهده دارد. همچنین نیروهای مسلح و زیرساخت های قزاقستان را نباید فراموش کرد. هماهنگی این اقدامات می تواند در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی که شامل قزاقستان، قرقیزستان، روسیه و تاجیکستان می شود و یا در سطح روابط دوجانبه انجام شود. همچنین لازم است همکاری با ترکمنستان که دارای مرزی طولانی با افغانستان است، انجام گیرد.
در این میان، سرویس های اطلاعاتی باید نقش مهم تری داشته باشند. وظیفه آنها باید بدین ترتیب باشد: جلوگیری از نفوذ افراط گرایان (از جمله کسانی که وانمود می کنند پناهنده هستند) از افغانستان به آسیای میانه و از آنجا به روسیه، سرکوب گسترش ایدئولوژی افراط گرایانه، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، که از طریق آن تامین مالی تروریسم صورت می گردد، جلوگیری از حملات تروریستی و غیره.
اهمیت هماهنگی سرویس های اطلاعاتی در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی، کم تر از هماهنگی نظامی نیست. دبیران شورای امنیت ملی کشورهای عضو و کارمندان آنها باید دائما با یکدیگر در تماس باشند – شاید در قالب ویژه ای که به طور ویژه به مشکلات مربوط به افغانستان اختصاص دارد. وخامت اوضاع در افغانستان تبدیل به آزمونی جدی برای سازمان پیمان امنیت ملی خواهد شد که باید ثابت کند این سازمان می تواند ضامن امنیت منطقه باشد. می توان با تمرینات مشترک جدید، هماهنگی امنیتی بهتر و به اشتراک گذاشتن اطلاعات این سازمان را احیا کرد. کنترل مرزهای تاجیکستان و ازبکستان با افغانستان بسیار مهم است – به هر حال، این اولین خط دفاعی آسیای میانه و روسیه است.
زرادخانه دیپلماتیک
روسیه و کشورهای آسیای میانه نه تنها می توانند از ابزارهای نظامی که همچنین از ابزارهای سیاسی هم استفاده کنند تا از نفوذ افراط گرایان به آن سوی مرزهای شمالی افغانستان جلوگیری کنند. برخلاف دهه نود میلادی، مسکو و شرکای آن امروزه دیگر نمی توانند روی اتحاد شمالی افغان های تاجیکستان و ازبکستان حساب باز کنند که در آن زمان منطقه حائلی در امتداد مرز افغانستان با جمهوری های شوروی سابق را فراهم کرده بودند. در حال حاضر، ابزارهای سیاسی محدود به برقراری ارتباط با طرف های اصلی درگیری در داخل و خارج از افغانستان منجر می شود. این طرف ها شامل دولت فعلی کابل، رهبران گروه های متخاصم، طیف های مختلف طالبان، رهبران جوامع قومی، رهبران قبایل و جوامع افغان دور از وطن می باشد. همه آنها می توانند شرکای مفیدی باشند که همکاری با آنها اجازه می دهد تا فشار کافی بر روی افراط گرایان حفظ شود و از حمله آنها به خارج از کشور جلوگیری شود.
توافق نامه های همکاری از جمله در زمینه های نظامی و امنیتی با دولت فعلی افغانستان که هم از طرف روسیه و هم از طرف کشورهای آسیای میانه به رسمیت شناخته شده است، به امضا رسیده اند. با این وجود، دلیلی ندارد که مسکو بخواهد پس از خروج آمریکایی ها جای خالی آنها را بگیرد و حامی اصلی خارجی برای کابل شود. علاوه بر این، اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان و کابینه وی هرگز احساسات دوستانه خاصی نسبت به روسیه نداشته اند. در عوض، مسکو باید از نزدیک اوضاع افغانستان را تحت نظر داشته باشد، اما اجازه دهد شرایط روند خودش را طی کند. حفظ تماس با همه گروه های افغان و رهبران اصلی نباید مانع دفاع روسیه از منافع خودش باشد و همان طور که در بالا ذکر شد، این منافع بسیار محدود هستند. این امر در مورد تعامل با طالبان نیز صدق می کند، اگرچه واضح است که نباید به حرف کسی در آن جا اعتماد کرد.
روابط نزدیک میان طالبان و سرویس های اطلاعاتی پاکستان که این گروه را ایجاد کرده اند، روسیه را مجبور می کند تا روابط خود را با اسلام آباد، به ویژه با ارتش و اطلاعات پاکستان گسترش دهد. پاکستان یک قدرت بزرگ و مستقل منطقه ای است که می تواند سلاح هسته ای و همکاری نزدیک خود با چین را به رخ بکشد و بنابراین بسیار شایسته توجه مسکو است. درست است، در اینجا نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که منافع و سیاست های دهلی نو در افغانستان از بسیاری جهات با اقدامات اسلام آباد مغایرت دارد. بنابراین، روسیه نباید اجازه دهد تا گسترش همکاری با پاکستان به تضعیف روابط با هند منجر شود که در حال حاضر هم تحت یک تحول پیچیده قرار دارد.
با تلاش های مشترک
بی ثباتی در افغانستان سایر کشورهای همسایه، یعنی چین، هند و ایران را نیز تهدید می کند. بنابراین، روسیه می تواند با آنها در مورد مسئله افغانستان همکاری کند. این امر هم در سطح روابط دو جانبه و هم در چارچوب سازمان همکاری شانگهای که علاوه بر کشورهای آسیای میانه و روسیه شامل چین، هند و پاکستان است و افغانستان و ایران را به عنوان مقام های ناظر دارد، امکان پذیر است. همانند مورد سازمان پیمان امنیت جمعی، خروج آمریکا از افغانستان باید انگیزه جدیدی به سازمان همکاری شانگهای بدهد. یکی دیگر از شرکای مهم سازمان همکاری شانگهای برای گفت وگو در مورد مسئله افغانستان، ترکیه است که یک قدرت منطقه ای با اهداف بلند پروازانه و با منافع خود در افغانستان است.
اهداف و اولویت های این کشورها بسیار متفاوت هستند و غالبا با یکدیگر در تضادند. با این وجود، تجربه ای که مسکو طی سال های اخیر در خاورمیانه کسب کرده نشان می دهد که برقراری ارتباط با همه امکان پذیر است. اگر روسیه اهداف واقع بینانه ای برای خود تعیین کند، شرایط محلی را به خوبی بشناسد، انگیزه های قدرت های دیگر را درک کند، به منافع آنها احترام بگذارد و از منافع خود دفاع کند، می توان گفت که در آن صورت موفقیت امکان پذیر خواهد بود.
اما همکاری با ایالات متحده پس از خروج نیروهای آمریکایی فقط می تواند به صورت محدود باشد و این فقط به خاطر تقابل جهانی آنها با روسیه نیست: به وضوح می توان دید که ایالات متحده در حال از دست دادن علاقه خود به خاورمیانه و همسایه افغان آن است. البته آنها این منطقه را به طور کامل از دست نخواهند داد – همسایگی این قسمت از اوراسیا با روسیه و چین از اهمیت بسیاری برخوردار است. اما واشنگتن دیگر مسئولیت اداره امور روی زمین را بر عهده نخواهد گرفت، هرچند که به عنوان یک قدرت جهانی به فعالیت خود در منطقه ادامه خواهد داد. در این میان، ایالات متحده همچنین می تواند روی متحدان خود در ناتو – مثلاً انگلیس و ترکیه – حساب باز کند.
موفقیت سیاست روسیه در افغانستان و سایر کشورها به صلاحیت و درک سریع از وضعیت به سرعت در حال تغییر بستگی خواهد داشت. برخی زمینه ها در این رابطه وجود دارد، اما باید بیش تر توسعه پیدا کنند. لازم است تا ماموریت های دیپلماتیک، کنسولگری ها و نمایندگی های دیگر روسیه در منطقه – از آسیای میانه تا پاکستان، ایران، هند و افغانستان گسترش پیدا کنند. اکنون نیاز برای درک این قسمت از جهان برای روسیه بسیار مهم تر از جهت های سنتی سیاست خارجی این کشور مانند اروپای غربی است.
منبع:http://irdiplomacy.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.