مسکو و “بازی بزرگ” جدید در آسیای مرکزی

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
تنها فاکتور موثر در فرهنگ راهبردی روسیه که می‌تواند باعث مداخله در حوادث کشورهای آسیای مرکزی و کمک به آنها شود، وظیفه اخلاقی است. روسیه از هیچ نظر دیگری، دلیل کافی ندارد تا در این منطقه فعال تر از چیزی باشد که حالا هست. تیموفی بورداچف، از مدیران باشگاه مباحثه‌ای والدایروسیه می‌نویسد که بازی بزرگ برای روسیه خیلی فراتر از مرزهای آسیای مرکزی در حال رخداد است.

معروف است که آرتور کانولی، جاسوسی مخفی و گردشگر انگلیسی در قرن ۱۹ میلادی مفهوم “بازی بزرگ” را برای نخستین بار مطرح کرد. کانولی که به درستی اهمیت ژئوپلتیک بازی آغاز شده میان کشورش یعنی بریتانیا و روسیه تزاری در شرق نزدیک را می‌دانست، خودش در بخارا جانش را از دست داد وقتی که امیر نصرالله دستور داد گردنش را بزنند. با این حال، عبارت “بازی بزرگ” همچنان هم مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ به ویژه زمانی که قدرت های بزرگ بر سر افزایش نفوذ در منطقه آسیای مرکزی و افغانستان رقابت می‌کنند.

در واقع “بازی بزرگ” مربوط به زمانی بود که قدرت های بزرگ اروپایی، بدون حضور هیچ رقیب دیگری در این منطقه با هم بازی” می‌کردند و اصلی‌ترین ایده شکل دهنده روابط بین الملل، رقابت امپراتوری های ساکن در سن‌پترزبورگ، برلین،لندن، وین و پاریس برای افزایش نفوذ بود.

اما شرایط در جهان از آن زمان تاکنون به شدت تغییر کرده و عجیب است که بخواهیم یک موضوع منطقه ای را در قرن ۲۱، با واقعیت های قرن ۱۹ بررسی کنیم. از میان همه قدرت های بزرگ اروپایی قرن ۱۹، تنها یکی هست که هنوز هم گستردگی و منابع و نفوذ خود در اوراسیا را حفظ کرده و آن هم فدراسیون روسیه است. مسکو نه تنها بخش عمده ای از توان امپراتوری خود را در این منطقه حفظ کرده، بلکه خود هم جامعه ای چند قومیتی دارد. اما حتی روسیه هم حالا نمی‌تواند و نمی‌خواهد اصلی ترین هدف یک امپراتوری به سبک قرن ۱۹، یعنی ایجاد یک نظم منطقه‌ای تحت قدرت و کنترل مستقیم خود را در این منطقه دنبال کند.

مسکو به جای این، میخواهد نهادهای توانمند منطقه ای بر اساس منافع اقتصادی ایجاد کند و یا توان همسایگانش را تقویت کند تا آنها خودشان بتوانند به طور مستقل، کشورشان را حفظ کنند. نخستین نمونه، یکپارچگی اقتصادی اوراسیا است. مورد دوم هم تقویت امنیت همسایگان از طریق مکانیزم های سازمان پیمان امنیت جمعی و یا توافقات دو طرفه است برای مثال بین مسکو و تاشکند.

بعلاوه، روسیه و همسایگانش دیگر در پشت پرده آهنین از دیگر کشورهای جهان ایزوله نشده‌اند. همانطور که این کشورها در اقتصاد جهانی مشارکت دارند، در فرایندهای سیاسی هم مشارکت می‌کنند که خیلی فراتر از مرزهای آنها است و ربطی به مشکلات داخلی یا منطقه ای آنها هم ندارد. در نهایت هم باید اشاره کرد که کشورهای آسیای مرکزی اکنون ۳۰ سال، تجربه‌ی توسعه‌ی مستقل را هم دارند.

بنابراین، ساختارهایی که سیاست روسیه و سایر کشورهایرا حول محور آسیای مرکزی و افغانستان شکل می‌دهند، تغییرکرده است. با این حال یک مورد دست نخورده باقی مانده است و آن هم جایگاه منحصر بفرد ژئوپلتیک روسیه است که از بالابر این منطقه مسلط بوده و از نظر نظامی هم مهمترین قدرت در اوراسیا است.

روسیه را کشورهایی محاصره کرده اند که از نظر اقتصادی و نظامی از آن ضعیف تر هستند و بیشتر به دنبال این هستند که حاکمیت خود را حفظ کنند و جان سالم به در ببرند. اما روسیه باز هم هیچ نشانه ای بروز نمی دهد که علاقه ای به بازیابی نظم امپراتوری خود در خارج نزدیکش داشته باشد. همچنین، قدرت هایی که فراتر از مرزهای مستقیم روسیه هستند، مثل ایران، ترکیه و پاکستان را نمی توان از نظر نظامی، جایگزینی برای روسیه دانست.

تنها استثنا چین است. جمهوری خلق چین دومین اقتصاد بزرگ و ابرقدرت جهانی است و دارد در زمینه نظامی هم به سرعت تقویت می‌شود.  هرچند قدرت نظامی این کشور در اصل برای تامین امنیت دسترسی پکن به مسیرهای تجارت دریایی، در راستای تضمین رشد اقتصادی و جایگاه چین است. به همین دلیل از نظر غرب، تلاش های چین در این منطقه با توجه به توانایی‌اش و در قیاس با روسیه، حداقلی به نظر می‌رسد.

به طور ویژه، شاهد رویکرد آرام چین در زمینه توسعه همکاری‌های اقتصادی با کشورهای آسیای مرکزی هستیم. هرچند روسیه ممکن است نگرانی هایی در خصوص حفظ استقلال مالی و اقتصادی همسایگان جنوبی خود داشته باشد، اما این رویکرد چین هم باعث اعتراضات جدی مسکو نیست. بعلاوه، چین هم متوجه است که اکثریت جمعیت این منطقه مسلمان هستند، به ویژه که پکن تجربه‌ای پیچیده در ارتباط با منطقه خودمختار اویغور نشین خود هم دارد.

بسیاری به دلیل جایگاه ژئوپلتیک و قدرت روسیه، فکرمی‌کنند که مسکو تلاش خواهد کرد تا در تاثیری که وضعیت افغانستان در منطقه بعد از خروج آمریکا و ناتو به وجود می‌آورد، تعیین کننده باشد. دقیقا همین سناریو است که به پایه‌ای برای بازیابی احتمالی گزاره “بازی بزرگ” در شرایط حساس تاریخی کنونی تبدیل شده است.

روسیه در قبال کشورهای آسیای مرکزی وظایفی رسمی بر عهده گرفته است؛ برای مثال در قالب سازمان پیمان امنیت جمعی با حضور قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان و همچنین توافقی جداگانه با ازبکستان. سناریوی اولیه این بوده که روسیه بر اساس این توافقات، تلاش کرده به شکلی در این شرایط اثرگذار باشد.

آمریکا از افغانستان خارج می‌شود و نقش کشورهای کوچک و متوسط در منطقه هم در افغانستان افزایش می‌یابد. چین در زمینه حضور نظامی در افغانستان تمایلی ندارد، اما احتمالا بیشترین میزان نفع اقتصادی را از شرایط این کشور ببرد. بازیگران منطقه‌ای متوجه هستند که روسیه احتمالا تنها کشوری است که از نظر نظامی و امنیتی از آنها حمایت می‌کند، اما نمی‌خواهند که به مسکو وابسته شوند و به همین دلیل بازیگران خارجی را وارد این موضوع می‌کنند. پاکستان نگرانی زیادی دارد که بتواند در رقابت با رقیب سنتی خود یعنی هند، سرپا بماند و به همین دلیل تمام توان دیپلماتیک خود را در زمینه افغانستان به کار گرفته است.

روسیه شاید تا حدی از شکست راهبرد رقبای غربی اش در افغانستان شاد باشد اما حالا مجبور است تمرکزش را بر دستور کار امنیتی منطقه قرار دهد تا بتواند امنیت کشورهای جنوبی را تامین کند. با توجه به تجربه تاریخی روسیه در افغانستان و آسیای مرکزی، نمی شود گفت این شرایط، همان بازی بزرگی است که روسیه در سال ۲۰۲۱ به دنبال آن است.

البته تکرار تجربه های سابق هم به دلایل مختلف غیرممکن است. به عبارت دیگر بکارگیری ترکیب “بازی بزرگ”، نشان می‌دهد که کشورهای این منطقه در سال ۲۰۲۱ هم در سیاست خارجی استقلال ندارند. در حالی که ۳۰ سال است آنها از شوروی مستقل شده‌اند، چنین بحثی چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. کشورهای آسیای مرکزی حالا اعضای جا افتاده جامعه بین‌المللی و سیاست جهانی هستند و اتفاقات جدید در افغانستان، باید بازی بزرگی برای خود این کشورها باشد که طی آن با حفظ حاکمیت‌شان، احترام همسایگان قدرتمندی مثل چین و روسیه را بدست آورند.

ماهیت روابط روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، جدای از اشکال رسمی، بر اساس جایگاه مشترک ژئوپلتیک و توازن قدرت شکل می‌گیرد. روسیه به استقلال و تلاش این کشورها برای توسعه اقتصادی احترام می‌گذارد و در آنها سرمایه‌گذاری می‌کند، به ویژه در پروژه های لجستیک و حمل و نقلی ازبکستان. روسیه هم مثل قزاقستان تحت هر شرایطی، در چرخش جزیی تجارت آسیا و اروپا، به سوی شاهراه های زمینی ذینفع خواهد بود – در سال ۲۰۱۵، ۱۵۰ هزار کانتینرطی یک سال از این دو کشور عبور کرد و در سال ۲۰۲۰، اینتعداد به ۸۰۰ هزار کانتینر رسیده است.

در شرایطی که ساختار لجستیکی صادرات چین به اروپا تغییر کرده و به تدریج، محصولات گران قیمت تری ارسال می‌شوند، حمل و نقل زمینی به عنوان ایمن‌ترین روش، رو به گسترش خواهد بود. علاوه بر این، اجرای طرح های توسعه محور در دیگر زمینه ها در کشورهای آسیای مرکزی به ثبات در کشورهای آسیای مرکزی کمک کرده و مورد حمایت روسیه و چین خواهند بود.

پس وظیفه اخلاقی، تنها عاملی است که در فرهنگ راهبردی روسیه برای مداخله در اتفاقات آسیای مرکزی جای گرفته و کرملین در زمینه های دیگر، دلیلی جدی برای افزایش حضور خود در این منطقه ندارد. در حال حاضر هم این حضور در کمک به تربیت نظامیان این کشورها و یا ایجاد گفتگو با طالبان، خلاصه می‌شود. هدف از این گفتگو هم تضمین امنیت منافع روسیه و حاکمیت همسایگان جنوبی روسیه است؛ موردی که در واقع این کشورها خودشان باید برایش بجنگند و نه مسکو! “بازی بزرگ” برای روسیه با تمام توان و ادعایی که دارد، خیلی فراتر از مرزهای آسیای مرکزی رخ می‌دهد.

 

منبع:http://iras.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *