وقتی سناتور لیندسی گراهام (جمهوری خواه از کارولینای جنوبی) ایرانی ها ذاتا غیرقابل اعتماد توصیف کرد، قلبم شکست، اما متعحب نشدم. با این حال، وقتی نماینده تد لیو (دموکرات از کالیفرنیا) به طور ضمنی گفت که در جریان اعمال ژئوپولتیک باید ایرانی ها را رها کرد تا همه از همه گیری کووید19 بمیرند، ماجرا چیز دیگری بود.
به عنوان یک ایرانی-آمریکایی در همه سال های زندگی با نژادپرستی اجتناب ناپذیر روزانه در ایالات متحده بسیار آشنا بوده ام. در حالی که پس از سال های طولانی بالاخره گفتمان های داخلی در آمریکا درباره چگونگی تاثیرگذاری تبعیض نژادی چگونه بر زندگی افرادی مانند آغاز شده است، به نظر می رسد این مباحثات در مرزههای ایالات متحده متوقف می شود. در میانه نزدیک شدن دولت های آمریکا و ایرانی به بازگشت به توافق هسته ای، یک گام می تواند پیشرفت عظیمی در روابط دوجانبه ایجاد کند و آن، صحبت درباره تاثیرگذاری نژادپرستی بر سیاست های ایالات متحده در قبال ایران است.
بی اعتنایی آشکار به رفاه حال ایرانی ها دست کم به زمان کودتای 1953 تحت حمایت ایالات متحده علیه دولت منتخب دموکراتیک محمد مصدق و نصب دیکتاتوری وحشیانه، اما دوست آمریکا، برمی گردد که نهایتا به انقلاب 1979 انجامید. ایالات متحده در دهه 1980 هم در جنگ مرگبار عراق و ایران به دولت صدام حسین کمک کرد و به آن اطلاعات و اسلحه رساند. در هر دو مورد، زندگی مردم ایرانی در جریان رقابت گسترده تر برای کسب قدرت جهانی ناچیز شمرده شد.
رابطه نژادپرستی در داخل آمریکا و عملیات نظامی آن در خارج در سال 2001 بیش از پیش آشکار شد. اولین باری که من و بسیاری دیگر از آمریکایی های تبار که پیشینه آنها به خاورمیانه برمی گردد، در کشور خود احساس بیگانه بودن کردیم، بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر بود. همانطور که سیاستمداران اشاعه وحشت بر طبل جنگ می کوبیدند و کل ماهیت کشورها را «محور شرارت» می خواندند، ما را نیز به هدف تبدیل کردند. مشابه جنایات مبتنی بر نفرت علیه آمریکایی-آسیایی ها که امروز در جریان است، آن زمان حملات علیه مسلمانان و خاورمیانه ای ها اوج گرفته بود. در سال های بعد، نزدیک به 4 میلیون نفر در خاورمیانه در نتیجه جنگ های تحت رهبری آمریکا جان خود را از دست دادند.
اگرچه ایران توانسته تا کنون از یک تهاجم همه جانبه و گسترده ایالات متحده اجتناب ورزد، اما از تاثیرات رویکرد نظامی آمریکا پس از 11 سپتامبر 2001 در امان نمانده است. تلاش های متعدد برای ایجاد وحشت درباره اقداماتی که تهدیدآمیز نبوده اند، ترورهای غیرقانونی، قرار گرفتن در آستانه درگیری نظامی، ممنوعیت ورود مسلمانان به خاک آمریکا و درخواست های مداوم برای جنگ همه جانبه، همگی از تاکتیک های رویکرد «اعمال فشار حداکثری» علیه ایران هستند که نه فقط در دولت دونالد ترامپ، که توسط چندین دولت حاکم در کاخ سفید، در حال اجرا بوده، اما چندان مورد توجه قرار نگرفته اند. و باز هم در جریان همه این سیاست ها، آمریکا هیچ ارزشی برای جان مردم ایران قائل نبوده است.
با این حال، شاید هیچ اتفاقی به اندازه رژیم تحریم ها تجسم دقیق روش غیرانسانی آمریکا در قبال ایران نباشد. تحریم های گسترده ای که حتی نزدیک ترین متحدان ایالات متحده آنها را محکوم کرده اند، با هدف آزار رساندن به مردم ایرانی، دامن زدن به گرسنگی، کاهش دسترسی به دارو و غیره طراحی شده اند. حتی در میانه افزایش موارد مرگ ناشی از عدم دسترسی به دارو و تجهیزات پزشکی اولیه در ایران هم این تحریم ها پابرجا ماندند. اگر یک ایرانی-آمریکایی بخواهد برای اقوام نزدیک خود در ایران دارو یا هر چیز دیگری ارسال کند، قوانین ایالات متحده را زیر پا گذاشته و تحت تعقیب قرار خواهد گرفت و زندانی خواهد شد.
استدلال حامیان این رویکرد غیر انسانی در قبال ایران این است که از مردم در برابر نظام جمهوری اسلامی محافظت می کنند. اما واقعیت این است که سیاست ایالات متحده نه تنها هیچ کمکی به مردم نکرده، که اساسا شرایط را برای بسیاری در داخل ایران دشوار کرده است. سیاست های آمریکا حتی سبب شد دولت میانه رو روحانی تضعیف شود و پس از آن یک دولت اصول گرای تندرو در ایران روی کار آید. به بیان ساده، سیاست اعمال فشار حداکثری هرگز در خدمت مردم ایران نبوده است.
اما راه دیگری هم وجود دارد.
ایالات متحده در سال 2015 تحت رهبری اولین رئیس جمهوری غیر سفیدپوست خود یک توافق هسته ای با ایران تصویب کرد. این توافق که محصول مذاکرات طولانی مدت بود، لغو تحریم ها را در ازای محدودیت در برنامه هسته ای ایران در پی داشت. مهم تر آنکه این توافق آغاز رویکردی در روابط خارجی مبتنی بر دیپلماسی به جای دشمنی بود. در نهایت، اثبات شد که این توافق یک موفقیت بی چون و چرا بوده است. دست کم تا زمانی که ترامپ به طور یکجانبه از آن عقب نشینی و خصومت ها را تشدید کرد، اینچنین بود.
امروز، رئیس جمهوری جو بایدن از این فرصت برخوردار است که ایالات متحده را مجددا در مسیر صحیح قرار دهد. اگر بتواند بر حامیان رویکرد ترامپ در داخل حزب دموکرات غلبه کند و به برجام بازگردد، این اتفاق می تواند نقطه شروع ازسرگیری روابط ایالات متحده و ایران بر اساس تفاهم باشد. پس از چندین دهه جنگ طلبی، تجاوزگری و اقدامات غیرانسانی آشکار، زمان اتخاذ رویکردی جدید فرا رسیده است. این، به معنای پایان کامل تحریم ها، تعهد مجدد به دیپلماسی و لغو موضع گیری های نظامی است و برای دستیابی به این هدف، نژادپرستی قدیمی و منسوخ باید ریشه کن شود.
منبع:http://irdiplomacy.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.