تراژدی افغانستان ضربه به اعتبار آمریکا نبود

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
همانطور که چون طلوع آفتاب قابل پیش بینی بود، گروهی از کنش‌گران تندرو، دشمنان خارجی فرصت‌طلب و حتی برخی از مفسران معمولاً معقول به این نتیجه رسیده اند که اعتبار ایالات متحده بر اثر سقوط ناگهانی در افغانستان خدشه‌دار یا تخریب شده است.

نمونه بارز، برت استیفنز ستون‌نویس نیویورک تایمز اکنون متقاعد شده است که «هر متحدی –اعم از تایوان، اوکراین، کشورهای بالتیک، اسرائیل، ژاپن و دیگران- این عبرت را می‌گیرد که به تنهایی کار کند». در تلاش آشکار برای تضعیف روحیه مردم تایوان، رسانه سخنگوی دولت چین، گلوبال تایمز با استیفنز موافق است و به رهبران تایوان هشدار می‌دهد که ارتش آمریکا در صورت حمله پکن نمی‌جنگد؛ بدین معنا که سقوط کابل نشانه ای از سرنوشت آینده تایوان است. حتی گیدئون راشمن از روزنامه فایننشال تایمز که معمولاً هوشیار است، باور دارد که «اعتبار بایدن خرد شده است» و فاجعه در افغانستان «با این ادعا که نمی توان به ضمانت های امنیتی آمریکا اعتماد کرد همخوانی دارد».

استیفنز احتمالاً در این مرحله از دست رفته محسوب می‌شود و گلوبال تایمز هم کیفیت نظراتش باید به مثابه یک بنر تبلیغاتی تلقی شود، اما بقیه باید یک نفس عمیق بکشند و ریلکس باشند. در واقع ، دلایل زیادی وجود دارد که معتقد باشیم نتیجه تراژیک در افغانستان بر اعتبار ایالات متحده تأثیر چندانی نخواهد گذاشت و شاید اصلاً هیچ تأثیری نگذارد.اولین دلیل، منطق ساده است. تصمیم گیری برای ادامه ندادن یک جنگ بیهوده به خاطر منافع به ندرت حیاتی، به شما هیچ نتیجه‌ای در مورد اینکه آیا یک قدرت بزرگ در صورت به خطر افتادن منافع جدی‌تر می‌جنگد یا خیر، به دست نمی‌دهد. هیچ کس به این نتیجه نمی‌رسد که خروج از افغانستان پس از 20 سال حضور، کشته شدن 2500 آمریکایی و بیش از یک تریلیون دلار هزینه، نشان دهنده این است که ایالات متحده برای دفاع از آلاسکا ، هاوایی یا فلوریدا جنگ سختی نخواهد داشت. همچنین هیچ شخص معقولی نباید به این نتیجه برسد که ایالات متحده برای ممانعت از شکل‌گیری هژمونی چینی یا جلوگیری از حمله [بسیار بعید] روسیه به ناتو مبارزه نخواهد کرد. دلیل آن ساده است: در هر یک از این موارد، ما در مورد منافع حیاتی صحبت می کنیم که می تواند امنیت ایالات متحده را از منظرهای مختلف به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار دهد.

علاوه بر این، با بستن مسیر تخلیه منابع ایالات متحده که برای سال‌ها جریان داشت (حتی حداقل حضور ایالات متحده در افغانستان بیش از 40 میلیارد دلار در سال هزینه داشت)، خروج از افغانستان به ایالات متحده اجازه می دهد زمان، پول و ذهن خود را بر اولویت‌های بزرگتر و منافع حیاتی‌تر متمرکز کند. افزایش توانایی آمریکا در دفاع از دیگر منافع و توجه بیشتری که می تواند به آنها داشته باشد، بیش از آنکه از اعتبار تعهدات باقی مانده آمریکا بکاهد، بر آن می‌افزاید. همانطور که جورج اف. کِنان در زمینه ویتنام گفت: «در نظر جهانیان، با بازگشت قاطعانه و شجاعانه از مواضع نامناسب، احترام بیشتری به ارمغان می‌آورد تا اینکه اهداف زیاده‌خواهانه و مأیوس‌کننده را به سخت‌ترین شکل ممکن دنبال کنیم».تاریخ، دومین منبع اطمینان را ارائه می دهد. ایالات متحده با از دست دادن بیش از 50 هزار سرباز در ویتنام نیز اندازه شکست تحقیر آمیز مشابهی را متحمل شد. با این حال خروج ایالات متحده و متعاقب آن سقوط سایگون باعث فروپاشی ناتو نشد، متحدان ایالات متحده در آسیا را به اتحاد مجدد با اتحاد جماهیر شوروی یا چین سوق نداد و الهام بخش کشورهای مختلف خاورمیانه‌ای متحد آمریکا درباره خروج از آنها نشد. کنان حق داشت: پایان دادن به آن جنگ به ارتش ایالات متحده اجازه داد تا نیروهای قراردادی بسیار ضروری خود را -به ویژه در اروپا، که در دوران ویتنام نادیده گرفته شده بود- بازسازی کند و 14 سال بعد، این اتحاد جماهیر شوروی بود که سرنوشتش به زباله دان تاریخ ختم شد؛ بله، سقوط دومینو شروع شد اما به سمت اروپای شرقی رفت.

می توان تقریباً در مورد وقایع کوچکتر، مانند سقوط شاه ایران در 1979 ، خروج آمریکا از لبنان در 1984 ، خروج آمریکا از سومالی در 1994 ، یا اشغال شکست خورده عراق توسط ایالات متحده، تقریباً همین را گفت. این رویدادها پیامدهای منفی جدی به دنبال داشت، اما هیچ کدام از آنها دولت های دیگر را به این نتیجه نرساند که ایالات متحده دیگر قدرت مهمی نیست که به حمایت واشنگتن به عنوان یک دارایی قابل توجه و ارزشمند نگریسته شود و ایالات متحده به سختی یک استثناء می تواند باشد. بریتانیای کبیر مدتها از سوی دولتمردان اروپایی با عبارت کنایه‌آمیز “آلبیون پیمان‌شکن” مورد تمسخر قرار می‌گرفت، زیرا اتحادها را بر اساس نیازهای خود ایجاد و رها می کرد، اما این مانع از اتحاد دیگر دولت ها با لندن در زمان نیاز به کمک آن نشد و حتی به نفع بریتانیا بود که این نیاز را تأمین کند. دولتها می دانند که تعهدات زمانی معتبرترند که منافع مشترک را منعکس کنند و وفاداری کورکورانه به ندرت یک عامل تعیین کننده برای قدرت‌های بزرگ است.

دلیل سوم، اینکه نخبگان در کشورهایی که به حمایت آمریکا وابسته شده اند، بنا بر سابقه طولانی در مورد قابل اطمینان بودن آمریکا، تلاش بسیار شفافی برای جلب حمایت بیشتر واشنگتن را در دستور کار داشته اند. هر زمان که عمو سام نتواند به اهداف سیاست خارجی خود دست یابد یا وضعیت به گونه‌ای پیش برود که تصمیم بگیرد بیشتر از این منابع خود را روی یک اسب بازنده شرط نبندد، می توانید شرط بندی کنید که متحدان نسبت به اطمینان خود به ایالات متحده شک کنند. اما در بیشتر موارد، واشنگتن با ارسال سلاح های بیشتر به آنها یا با درخواست مقامات ارشد برای گرفتن دست آنها و ارائه تعهدات بیشتر به حمایت پاسخ می دهد. اگر واقعاً آنقدر که فکر می کنیم باهوش هستیم ، باید تا به حال به این بازی ادامه داده باشیم.همانطور که قبلاً نیز استدلال کرده ام ، یکی از عناصر کلیدی نفوذ جهانی آمریکا شهرت در شایستگی و قضاوت خوب نسبت به ایالات متحده است ، از جمله توانایی سرسختانه در فهم موقعیت، انتخاب سخت ، گزینش اهداف واقع بینانه و سپس اجرای یک استراتژی خوب طراحی شده. اتفاقی که در افغانستان رخ داد این تردید را ایجاد می کند که آیا نهاد سیاست خارجی ایالات متحده هنوز قادر به انجام این وظایف است یا خیر، اما شک و تردید در این زمینه بیش از دو دهه است که افزایش یافته است. عبرت افغانستان این نیست که در راستای به دست آوردن به اصطلاح «اعتبار» به حماقت ادامه دهید یا به جنگ‌های احمقانه‌تر بپردازید، بلکه باید مسئولان و عوامل چنین اشتباهات بزرگی را شناسایی و دلایل ارتکاب و امتداد آن را روشن کرد.

 

منبع:https://telegra.ph/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *