نقاط اشتراک و افتراق طالبان و گروههای تکفیری
سلفیگری جهادی مهمترین وجه اشتراک طالبان با گروههای تکفیری است. برخی گروههای سلفی مانند اخوانالمسلمین یا حزبالنور در مصر، گرچه به آرمانهای اولیه و بازگشت ارزشی به دورانهای نخستین اسلامی تأکید دارند ولی از رویکرد نظامی در این خصوص اجتناب دارند. ولی طالبان و برخی گروههای سلفی معتقد به ضرورت مجاهدت در این راه هستند. بازگشت احکام و قواعد اجتماعی به قرون اولیه اسلام و مخالفت با روح مدرنیته و دستاوردهای اجتماعی بشری در عصر جدید، از مهمترین معانی سلفیگری در این گروههاست. گرچه برخی از این گروهها از مظاهر مدرنیته و دستاوردهای فنی آن مانند اینترنت و فضای مجازی نهایت بهرهبرداری را دارند. ویژگی مشترک دیگر میان طالبان و این گروهها، تأکیدشان بر آرمان تشکیل حکومت دینی است. مسألهای که برای مثال در طالبان و داعش بیش از دیگر گروهها نمود یافت. شیعهستیزی را نیز میتوان وجه مشترک دیگر این گروهها با طالبان، حداقل در دهههای گذشته دانست ولی فعلاً طالبان سعی نموده از بروز چنین وجهی در رفتارش پرهیز کند. از منظر تفاوتها میتوان به سه مورد اساسی اشاره داشت.
گرایش عرفانی منتسب به مدارس دیوبندی در هند، سبب شده طالبان در مقایسه با دیگر گروههای بنیادگرای تکفیری، رویکرد مسالمتجویانهتری نسبت به دیگر فرقههای مذهبی و طوایف قومی در افغانستان داشته باشد
چارچوب ملی: طالبان صرفاً درون مرزهای افغانستان فعالیت میکند و برخلاف دیگر گروههای تکفیری، داعیه جهانشمول و تشکیل حکومت جهانی ندارد، گرچه با آنها مرتبط باشد. پایگاه اجتماعی قوم پشتون نقش مهمی در این تمایز و وجهی ملیگرایانهتر در طالبان ایفا کرده است. حال آنکه دیگر گروهها مانند القاعده از اغلب کشورهای عربی و یا داعش حتی فراتر از آن از کشورهای قفقاز واروپایی نیز عضوگیری کردهاند.
گرایش عرفانی: گرایش عرفانی منتسب به مدارس دیوبندی در هند، سبب شده طالبان در مقایسه با دیگر گروههای بنیادگرای تکفیری، رویکرد مسالمتجویانهتری نسبت به دیگر فرقههای مذهبی و طوایف قومی در افغانستان داشته باشد. گرچه همچنان روحیه خودبرتربینی و خودحقپنداری برآمده را در خود دارند.
تمایز تشکیلاتی: گروههایی مانند القاعده، داعش، تحریرالشام، جبههالنصره و دیگر گروههای تکفیری موجود در عراق و سوریه، علاوه بر ریشههای ایدئولوژیک، رشتههای اتصال تشکیلاتی پیشینی نیز با یکدیگر داشتهاند و آنچه امروز موجب تعارضهایی میانشان میشود، عمدتاً تعارض منافع میدانی است. در حالی که طالبان که ریشهاش به دوران «جهاد علیه شوروی» بازمیگردد، کمترین ارتباط تشکیلاتی را با این گروهها داشته است.
رابطه طالبان با گروههای تکفیری
القاعده: روابط بین طالبان، به ویژه شبکه حقانی با القاعده، بر اساس دوستی و سابقه مبارزه مشترک با شوروی و همدلی ایدئولوژیک استوار است[۱]. با این حال رویکرد شورایی در رهبری طالبان و برخی تفاوتهای شبکه حقانی با طالبان افغانستان در کنار عملگرایی طالبان در مقام حاکم در تمایز با مقام جنبش، احتمال اینکه طالبان خواستار محدودیت فعالیت این گروه در افغانستان شود را افزایش میدهد. در عین حال که نمیتوان انتظار داشت، چنانکه آمریکاییها میخواهند، رهبران القاعده را تحویل دهند، همانگونه که از تحویل بنلادن پس از حملات یازدهم سپتامبر خودداری کردند.
داعش: طالبان پس از تسلط بر کابل، ابومعمر خراسانی، رهبر شاخه افغانستان داعش را به همراه هشت تن از اعضای این گروه، اعدام کرد. طالبان پیش از آن نیز در ننگرهار شرقی و جوزجان شمالی در حال مبارزه با آنان بوده و آنان را به سوی مرزهای شمالی افغانستان راند[۲]. علاوه بر اختلافات ایدئولوژیک، از آنجا که داعش نیز مانند طالبان درصدد برپایی حکومت میباشد، حضور این گروه در افغانستان به مثابه رقیبی است که امارت طالبان را به خطر میافکند. از سوی دیگر به نظر میرسد طالبان برای ابراز تعهدش نسبت به توافق با آمریکا و همچنین رفع نگرانیهای همسایگان شمالی و البته ایران، به مبارزه با داعش ادامه خواهد داد و مانع رشد آن در افغانستان خواهد شد. این میتواند به مثابه برگ برندهای برای کسب امتیاز در سیاست خارجی برای طالبان باشد.
تحریک طالبان: این گروه با رویکرد ایدئولوژیک رادیکالتر از طالبان و هویت پشتون در مرز افغانستان و پاکستان علیه اسلامآباد فعالیت دارد و بخشی از نیروهای آن طی سالهای اخیر به داعش پیوستند و اکنون نیز با یکدیگر همکاری دارند[۳]. هم به دلیل حفظ حمایتهای پاکستان و هم جلوگیری از تقویت داعش، ضرورت مقابله با این گروه برای طالبان روشن است. ولی به دلیل هویت قومی پشتون این گروه، ممکن است طالبان اراده کاملی برای برخورد با آنها در مرزهای جنوبی افغانستان نداشته باشد و این امر را به ارتش و سازمان امنیتی پاکستان واگذارد.
حزب اسلامی ترکستان شرقی: این گروه که درصدد جدایی منطقه سینکیانگ از چین میباشد، از مؤتلفان برخی گروههای تروریستی مانند تحریرالشام در سوریه نیز میباشد. ولی با ضعف این گروهها، بخشی از اویغورها و ترکنشینان مناطق غربی چین به افغانستان بازگشته و در مرزهای چین، قرقیزستان و تاجیکستان فعال شدهاند[۴]. برخورد با این گروه و محدودسازی آنان جهت حفظ امنیت مرزهای چین، از مهمترین اولویتهای پکن در گفتگو با طالبان بوده و طالبان با توجه به نیازهای اقتصادی و تجاری، نسبت به این گروه بیتفاوت نخواهد بود.
علاوه بر اختلافات ایدئولوژیک، از آنجا که داعش نیز مانند طالبان درصدد برپایی حکومت میباشد، حضور این گروه در افغانستان به مثابه رقیبی است که امارت طالبان را به خطر میافکند
جنبش اسلامی ازبکستان: این گروه که در دوران امارت اسلامی با طالبان بیعت کرده بود، پس از حمله آمریکا به مناطق قبیلهای پاکستان پناه برده و با تحریک طالبان همکاری کردند. پس از ظهور داعش بسیاری از نیروهایش برای مبارزه به سوریه رفته و تحت پرچم این گروه فعالیت کردند. ولی با فروپاشی سیطره سرزمینی داعش، بار دیگر در مرزهای شمالی افغانستان فعال شدند و به همکاری با «ولایت خراسان» داعش علیه دولت مرکزی و نیروهای آمریکایی پرداختند[۵]. با توجه به همکاری پیشین این گروه با طالبان و نزدیکی کنونی به گروه تحریک و داعش، مشخص نیست که چه میزان میتوان به مقابله طالبان با این گروه امیدوار بود. ولی به نظر میرسد بازیگری روسیه در زمینه شناسایی رسمی حکومت طالبان و تلاش برای رفع تحریمهای شورای امنیت علیه این گروه، تأثیر جدی در مهار این گروه در افغانستان برای امنیت کشورهای آسیای میانه داشته باشد.
جمعبندی
گرچه برخی گروههای تروریستی مانند تحریرالشام، پیروزی طالبان را الگویی برای تسلط سرزمینی بر سوریه و عراق عنوان داشتهاند ولی با توجه به فعالیت جبهه مقاومت در کنار تسلط و پایداری دولتهای بغداد و دمشق، صدور چنین الگویی در آن سرزمینها تقریباً منتفی است. طالبان بدون کمترین مقاومت داخلی و در برابر دولتی وابسته و فاسد توانست به راحتی پیروز شود. اما از منظر دیگر، پیروزی طالبان میتواند موجی از مهاجرت برخی اعضای گروههای تکفیری در سوریه، عراق یا یمن به سوی افغانستان را ایجاد کند تا در تشکیل حکومت توسط یک گروه سلفی نقشآفرینی کنند و یا به فعالیت در گروههای مذکور بپردازند. ادامه فعالیت این گروهها به مؤلفههای گوناگونی بستگی دارد.
اول اینکه اولویت این گروهها چه باشد. ایالات متحده احتمالاً درصدد آن خواهد بود که تمرکز گروههایی مانند القاعده و تحریک طالبان را از نیروها و منافع غرب در منطقه به سوی قدرتهای رقیب مانند چین، روسیه و ایران تغییر دهد. همچنان که با حذف «حزب اسلامی ترکستان شرقی» از فهرست گروههای تروریستی در پی افزایش فشار بر پکن برآمد.
پیروزی طالبان میتواند موجی از مهاجرت برخی اعضای گروههای تکفیری در سوریه، عراق یا یمن به سوی افغانستان را ایجاد کند تا در تشکیل حکومت توسط یک گروه سلفی نقشآفرینی کنند
عامل دوم اینکه دولتهای همسایه افغانستان چگونه تعاملی با طالبان داشته باشند. برای مثال پاکستان تمایل ندارد طالبان فعالیت لشگر طیبه یا جیش محمد(ص) را که علیه هند در کشمیر فعال هستند، محدود کند. اینکه برخی همسایگان مانند ایران یا چین برای مقابله با تهدیداتی مانند داعش در تعامل با طالبان وارد فاز نظامی شوند نیز بحثی دیگر در این خصوص است.
و نهایتاً عامل سوم اینکه اختلافات داخلی طالبان چه سمتوسویی پیدا کند. اینکه رهبران شورای کویته بتوانند بر شبکه حقانی غلبه یابند یا تسلیم اراده آنان در همراهی با القاعده و تحریک طالبان شوند که عملاً دست گروههای اویغور و ازبک را نیز در افغانستان بازتر خواهد کرد.
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.