اندیشکده جریان ؛ به قلم: سیدهادی سیدعسکری
پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران که امروز به مهمترین مسئلهی سیاست خارجی 43 ساله انقلاب اسلامی تبدیل شده است پس از فراز و نشیبهای فراوان به مرحله حساس خود رسیده است. پس از تصویب توافق برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام و البته خروج دولت آمریکا از برجام در دوران ترامپ و اقدام متقابل ایران در تعدیل تعهدات هستهای، روند تحولات به کشوقوسهای انتخاباتی و تغییر دولتها در آمریکا و ایران منتهی شد و حال به نقطهای رسیدهایم که دور جدید مذاکرات بازگشت به برجام در فضایی آکنده از تردید و ابهام در آذرماه گذشته از سر گرفته شد.در حالی که همگان با بیم و امید، چشم به وین و خروجی رسانه ها دوخته اند و کارشناسان در حال ارزیابی لحظه ای شانس توفیق یا شکست این مذاکرات هستند، این مقاله تلاش می کند ورای این که در مذاکرات جاری احیای برجام چه نتیجه ای رقم خواهد خورد، با نگاهی انتقادی به بازخوانی راه طی شدهی برجام بپردازد و با رویکرد کلنگر، مسائل کلیدی و اثرگذار بر آینده مذاکرات هسته ای و هر گونه توافق احتمالی ناظر بر آن را مورد بررسی قرار دهد.
برجام؛ آینده مبهم در پرتو اهداف و تفسیرهای متفاوت طرفین
مسیر طی شده برجام نشان دادکه عدم وجود خاستگاهها و اهداف مشترک ، انتظارات متفاوت در سایه تفسیرپذیربودن ، این توافق را تبدیل به توافقی متزلزل کرده که همواره احتمال شکنندگی آن وجود دارد و حتی اگر روی کاغذ این توافق پایدار باشد اما روح آن همواره در معرض خدشه است. برجام اسم رمزی برای هر کدام از طرفهای مذاکره کننده بود. هر کدام از طرفها با خاستگاهی مخصوص به خود و با هدفی خاص و البته متفاوت وارد مذاکرات شده بودند که عملا برجام را به متنی چندلایه با اهدافی متفاوت تبدیل کرد. همین امر سبب شد تا از همان ابتدا هیچکدام از طرفین احساس بهرهمندی از این توافق برایشان حاصل نشود.این تفاوت دیدگاه بگونه ای بود که می توان گفت ما عملاً با دو برجام روبرو بودیم ؛برجام حداقلی و برجام حداکثری.
نگرش حداکثری به برجام به دنبال عادی سازی رفتار ایران و در انتظار بازیگری نرمال از او است . بسیاری از بازیگران منطقهای نیز از این برجام استقبال میکنند و سهم خود را از نگاهی حداکثری از توافق مطالبه میکنند. در کنار این نوع نگاه، برجام حداقلی صرفاً به تعهدات هستهای تهران و رفع تحریمهای هستهای و گشایش طرفهای غربی نسبت به عایدات فروش نفت و بازگشت داراییها ختم میشود و نه رفع تمامی تحریمها در همه حوزهها و پایان خصومت و مانعتراشی غرب در برابر ایران. بهعبارتدیگر طرف آمریکایی و اروپایی با هدف آنچه که عادیسازی رفتار خارجی جمهوری اسلامی ایران در سپهر بینالمللی عنوان میکردند پای این توافق را امضاءکردند اما نظام سیاسی ایران برای برداشتهشدن حصر تحریمها و آوردههای اقتصادی بر این توافق مهر تایید زد.این اختلاف خاستگاه، از همان ابتدای رقابتهای انتخاباتی 2020 آمریکا از سوی جمهوریخواهان و در هنگام خروج دولت ترامپ از برجام به خوبی نمایان بود. به گونهای که کلیدواژه «روح توافق» در بین کلیدواژه ها برجسته شد و هر کدام از طرفین دیگری را به نقض روح توافق متهم میساخت.
در ایران نیز در حالی که دولت وقت، برجام را پلتفرمی جهت توسعه روابط با غرب، جذب سرمایه خارجی و عادیسازی روابط با آمریکاییها تلقی می کرد و یا حین معرفی دستاوردهای خود از برجام، خارج شدن از فصل هفتم منشور سازمان ملل را به عنوان یک دستاورد امنیتی به رخ میکشید، اما جمعبندی نظام از آغاز این مذاکرات و توافق صرفا مسیری جهت حل مسئله ی هسته ای و رفع تحریمها وعادی سازی تجارت بینالمللی ایران بود.
از سوی دیگر برجام عملا یک متن تفسیرپذیر و آغشته به درون مایههای سیاسی با نقاط ضعف ساختاری بود و نه یک سند خالص حقوقی بود و همین مساله از برجام یک مولود ناقص الخلقه و چالش زا ساخت که امکان بروز نارضایتی و توسعه تعارض و تنش پس از توافق را بین طرف های حاضردرتوافق و یا رقبای سیاسی و جناح مخالف و همپیمانان آنان محتمل میکرد و همین تعارضات موجب شد تا این توافق حتی قبل از خروج یکطرفه دونالد ترامپ از آن ،آنگونه که باید اهداف مدنظر طرفین را تأمین نکند.
فلذا بر اساس این تجربه زیسته، همه طرف ها میبایست با نگاهی واقع بینانه به برجام به عنوان یک توافق ناپایدار با اثرات حداقلی بنگرند و انتظارات حداکثری خود از دستاوردهای برجام را تعدیل کنند. البته این تنظیم انتظارات حتما باید شامل پیوستی جهت اصلاح نگرش آرزومندانه افکار عمومی و به ویژه طبقه متوسط جامعه ایرانی نسبت به آینده برجام و تاثیرات آن بر اقتصاد ایران باشد.
برجام؛ بستری برای منازعات سیاسی و به دور از یک توافق حاکمیتی
مسئله دوم این است که برجام هم در میان اصلاحطلبان ایران و هم در جناح دموکراتهای آمریکا به مثابه یک قمار حزبی برای آینده سیاسی و تثبیت حضور در ساختار قدرت رقم خورد و نه یک توافق با پشتوانه اجماع دو جناح سیاسی اصلی کارگزاران حاکمیتی کشور . نخبگان سیاسی ایران از روز اول شروع مذاکرات در دولت حسن روحانی به دو قسمت تقسیم شدند: کسانی که تا همین امروز نیز آشکارا یا بصورت پنهان مخالف این توافق بودند؛ به عبارت دیگر به صورت کلی و مجمل اصولگرایان از ابتدای شکلگیری مذاکرات با رویکرد تیم مذاکرهکننده مشکل داشتند و حتی بعضاً این مسیر را بهمعنای زیرپاگذاشتن هویت سیاسی خود و به خطر افتادن فلسفه وجودی انقلاب تفسیر میکردند. همچنین در ایالات متحده آمریکا نیز جمهوریخواهان هیچگاه زیربار منطق این توافق نرفتند و حتی کنگره نیز این توافق را تصویب نکرد و عملا برجام به یک برنامه ی سیاسی رئیسجمهور دموکرات آمریکا تبدیل شد و نه یک تصمیم راهبردی مورد پذیرش احزاب سیاسی و هیئت حاکمه آمریکا. در نتیجه، برجام از همان ابتدا از عدم اجماع و پشتوانه میان کارگزاران و نخبگان سیاسی در ایران و آمریکا رنج میبرد و همین امر برجام را به بستری تبدیل کرد برای ایجاد دوقطبی و نزاع و کشمکش بازیگران سیاسی این دو کشور.
آینده برجام در یک دولت انقلابی و اصولگرا
بدیهی است که به دلیل ماهیت سیاسی برجام و مخالفت مبنایی جناح انقلابی با این توافق آن هم با نگرش حداکثری آن ( شامل تغییر رفتار منطقه ای و محدودیت های تسلیحاتی و موشکی )، پرسش از چگونگی مواجهه دولت انقلابی و اصولگرا با برجام و آینده این توافق برای طرفین مطرح باشد. در این خصوص باید توجه داشت که هر چند برجام توافق مطلوب اصول گرایان نبوده اما به هر ترتیب مهر تایید مجلس شورای اسلامی را بر خود دارد و البته فارغ از عدم عایدی اقتصادی ، گذر زمان نشان داد پس از اراده ایران برای تعدیل تعهدات هستهای خود در برجام کاملا امکان توسعه سطح غنیسازی تا 60 درصد وجود داشت و انگاره نابودی صنعت هستهای در عمل واقعبینانه نبود. از سوی دیگر با سررسید پایان تحریم تسلیحاتی ایران، یکی از منافع برجام برای ایران محقق شد و اکنون ایران میتواند اقدام به انجام معاملات تسلیحاتی با روسیه و چین بنماید و نیازمندیهای تسلیحاتی خود در عرصه ناوگانهوایی و پدافند را برطرف کند؛ هر چند که صرف برطرفشدن تحریمها در زمینه نوسازی ناوگان هوایی کافی نیست و اراده طرف ایرانی و تامین مالی این معاملات پرهزینه نیز شرط لازم است. بنابراین در شرایط کنونی بسیاری از انگارههای خوشبینانه و بدبینانه در مورد برجام برطرف شده و عملاً میتوان با واقعبینی بیشتر زمینه اجماع در باب برجام و دستورالعمل مذاکراتی را در ایران فراهم آورد. از این رو دولت انقلابی در شرایط کنونی همه تلاش خود را بر تحقق اهداف اقتصادی برجام متمرکز خواهد کرد و دلیلی ندارد که بخواهد بهطورکلی از این توافق خارج شود.
از سویی دیگر تجربه نشان داده است روی دیگر سکه انقلابی گری ، نوعی عملگرایی سطح بالا است که درکنار چراغ سبز ناشی از اعتماد و همراهی حاکمیت، نهایتاً شرایطی را رقم خواهد زد که شانس گشایش گره ها و پرونده های پیچیده را برای یک دولت انقلابی به مراتب بالاتر از دولت های میانه رو یا اصلاح طلب قرار خواهد داد. البته این واقعیت هم انکار ناشدنی است که برجام در دولت انقلابی رئیسی ، هیچ ورژن پلاس و ضمیمه ی فراتر از مسائل هسته ای نخواهد داشت واین مسئله خود به خود آینده برجام یا هرگونه توافق جدید مرتبط با آن را برای طرف آمریکایی و شرکایش زیرسوال می برد.
آینده مبهم سیاسی در آمریکا و پدیده دولتهای چهارساله
مسئله دیگری که بر آینده مذاکرات احیای برجام سایه انداخته چشمانداز تحولات سیاسی آینده در آمریکا است.این مسئله با توجه به تجربه ی قبلی خروج دولت جمهوری خواه دونالد ترامپ از برجام ، مسئله ای جدی و واقعی برای ایران و ذینفعان احتمالی این توافق منجمله شرکت ها و سرمایه گذاران خارجی است. روندهای جامعه آمریکا باعث گردیده مسئله سیاست به شدت متاثر از سیالیت موجود اجتماعی شود و این سیالیت زمینه جابجایی پایگاه احزاب و بروز نتایج پیشبینی نشده را فراهم آورده که در انتخابات سال 2016 و 2020 شاهد این وضعیت غیرقابل پیشبینی بودیم.
از این رو بهطورکلی بهدلیل احتمال رایج شدن پدیده دولتهای چهارساله در آمریکا و هم چنین افزایش دوقطبی سیاسی و تسری آن به تصمیمات کنگره آمریکا، در سالهای آتی نمیتوان چندان به ثبات در تصمیمات آمریکاییها و پایداری معاهدات با ایشان چشم دوخت. نشانههای این پدیده از هماکنون در مورد انتخابات 2022 کنگره و 2024 ریاست جمهوری آمریکا نیز بروز کرده و عملکرد دولت بایدن و نتایج نظرسنجیها از بازگشت سیالیت به وضعیت سیاسی و احتمال جابجایی سبد آراء به نفع جمهوری خواهان حکایت دارد. بنابراین برجام در بستر وضعیت مبهم سیاسی آمریکا عملاً با امکان شکنندگی بالا و یا عدم توفیق در دستیابی به اهدافش از جمله رفع تحریم ها مواجه خواهد بود.
ایران و ضعف فرایند ادراک سازی در محیط سیاسی و رسانهای آمریکا
مسئله برجام از نگاه طرف ایرانی در ذات خود آغاز یک مسیر مکمل برای کاهش میزان شرارتها و خصومتورزیهای آمریکا علیه ایران بود. طبعاً این مسیر بدون توجه به یک رویکرد سیستماتیک برای تکمیل حلقههای عملیاتی آن نمیتوانست به اهداف و مقصود خود برسد. طبیعی است هنگامی که توافقی در این سطح با دولت آمریکا انجام میشود آن هم در شرایطی که آن توافق در بستری از خصومت ها و منازعات سیستماتیک و حزبی متولد شده است، باید به سایر الزامات تعامل با ساختار سیاسی آمریکا برای تامین هدف مطلوب نیز توجه میگردید و در شرایطی که عملاً لابی گری رسمی برای جمهوری اسلامی ایران در سیستم سیاسی آمریکا چندان قابلیت تحقق نداشت ، طراحی یک فرایند هوشمند ادراک ساز در محیط سیاسی و رسانه ای آمریکا برای کاهش قدرت منتقدان و لابیگری رقبا و مخالفان برجام در محیط سیاسی آمریکا در جهت محافظت از دستاوردهای برجام ، باید در دستور کار قرار میگرفت و از این طریق از تصاعد تنش و شرایطی که پس از خروج ترامپ از برجام برای اقتصاد و معیشت ایرانیان و به تبع آن کاهش قدرت اقتصادی جهت حفظ نفوذ منطقهای ایران به وجود آمد جلوگیری به عمل میآمد.
متاسفانه رقبای منطقهای ایران از جمله رژیمصهیونیستی و دولتهای عربی خلیج فارس که برجام را در تضاد با منافع منطقهای خود میدانستند ، توانستند در خلأ حضور ایران در فضای ادراک سازی آمریکا ، با برقرارارتباطات راهبردی و لابی گری هوشمندانه و قوی بر اراده رئیسجمهور آمریکا و تیم سیاستخارجی و امنیت ملی وی تاثیر گذارده و زمینه خروج آمریکا از برجام و اعمال مجدد تحریمها و راهاندازی کارزار فشارحداکثری فراهم آورند و حتی از طریق تصمیم سازی برای دونالد ترامپ جهت ترور شهید سلیمانی ، آمریکا را وادار سازند تا وارد سطح بالاتری از تنش با ایران شود.
برجام و بازیگران منطقهای
نقش اصلی در خروج آمریکا از برجام را بدون شک دولت های منطقه به خصوص رژیم صهیونیستی و اماراتیها بازی کردند.به عبارت دیگر تصمیم آمریکاییها دیگر یک تصمیم خالص آمریکایی نیست. بلکه شبکهها، اندیشکدهها و اتاق فکرهای آمریکایی را کارشناسان منطقهای تشکیل میدهند که عملا این کارشناسان نقش لابی قدرتهای منطقهای را ایفا میکنند. بنابراین بازیگران منطقهای نقشی پررنگ در تصمیمات آمریکاییها خصوصا ناظر به روندهای منطقهای دارند. کارشکنیهای رقبای منطقهای ایران و نارضایتی ایشان از برجام بر شدت تلاشها برای برهم خوردن این توافق افزود. بهنحوی که بنا به اعتراف شخص نتانیاهو، تلاشهای دیپلماتیک و اطلاعاتی دولت وی باعث اقناع نهایی ترامپ برای خروج از برجام شد.
بنابراین جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی در کنار پرونده مذاکرات هستهای میبایست با ایجاد اتمسفر مثبت در حوزه گفتوگوهای ایران و جهان عرب و تعیین تکلیف پروندههای منطقهای از شدت مخالفتهای بازیگران منطقهای بکاهد و با همراهسازی کشورهای عربی عملا موضع منفی رژیمصهیونیستی را تضعیف کند. به عبارت دیگر یکی از اهداف آمریکاییها که عادیسازی رفتار ایران است اگر با ابتکار عمل ایران همراه شود نه تنها پیروز مذاکرات منطقهای جمهوری اسلامی ایران است بلکه میتواند تا حدی اهداف طرف مقابل را نیز تامین کند و از رادیکالیسم مجدد در روابط ایران و آمریکا بکاهد.
مسئله تحریم های ثانویه و ابقای تحریم های دوران ترامپ
ترامپ با خروج از برجام و نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل، تحت کمپین فشار حداکثری علیه ایران بیش از ۱۵۰۰ تحریم علیه ایران اعمال کرد که نیمی از آنها مربوط به تحریمهای هستهای و نیم دیگر مربوط به مسائل غیرهستهای مثل تروریسم و حقوق بشر است. اکنون دولت بایدن با تقسیم بندی این تحریم ها به سه دسته تحریم های سبز (قابل رفع)، تحریمهای زرد (قابل مذاکره) و تحریمهای قرمز (تحریمهای سازگار با برجام و به همین دلیل غیر قابل مذاکره) قصد دارد حدود 480 تحریم را با بهانه سازگاری با برجام برای خود حفظ کند. این در شرایطی است است که عملاً ابقای این تحریم ها که تحت یک ساختار هوشمند و چندوجهی تحریمی اعمال شده اند ، همچنان سایه تاریک تحریم را بر سر بخش های کلیدی و بازیگران اقتصاد ایران حفظ می کند و این بیم وجود دارد تا در چنینی شرایطی کماکان نه ایران بتواند آزادانه به تجارت خارجی بپردازد و نه شرکت ها و سرمایهگذاران حاضرباشند ریسک حضور و سرمایه گذارای در ایران را قبول کنند.
در همین راستا با حفظ تحریم های ثانویه هرگونه توافق با دولت بایدن مسیری مشابه توافق برجام در دولت اوباما را طی خواهد کرد. ساختار تحریمهای ثانویه بانکی امریکا به گونهای است که باقی ماندن بخشی و توقف بخشی دیگر، ریسک را از بین نمیبرد. همانطور که دولت اوباما نتوانست برجام را به خاطر وجود تحریمهای ثانویه و اولیه آمریکا (که قبل ازبرجام اعمال شده) بدرستی اجرا کند، این وضعیت در دولت بایدن هم با همان شکل اتفاق خواهد افتاد و شرکت های بین المللی از بیم مجازاتهای آمریکا به خاطر تحریمهای ثانویه ، از تجارت و سرمایهگذاری در ایران استقبال نخواهند کرد. هم چنین این وضعیت باعث میشود تا بانکها دائماً احتیاط کنند که هیچ تراکنشی از آنها با نهادهای باقیمانده در لیست تحریم ها برخورد نکند، چراکه هرگونه برخورد، مجازات سنگین محرومیت از نظام مالی امریکا را در پی خواهد داشت.
مسئله زمان و تابآوری اقتصادی
آمریکایی ها معتقدند ایران و تیم مذاکرهکننده دولت سیزدهم با اطاله در فرایند مذاکرات ، بدنبال ایجاد اهرم مذاکراتی برای ایران از طریق ارتقای توان غنی سازی و کاهش زمان گریز هسته ای و در نتیجه افزایش فشار بر آمریکا جهت عقب نشینی از مواضع سرسختانه خود مبنی بر حفظ ساختار تحریم های وضع شده در دولت ترامپ است. طرف آمریکایی احساس می کند زمان به سرعت به ضرر آن ها در حال سپری شدن است و طولانی شدن مذاکرات عملاً موقعیتشان در مذاکرات را در برابر ایران تضعیف خواهد کرد.تهدیدات و فشارآن ها برای تعیین ضرب العجل زمانی برای به نتیجه رسیدن مذاکرات را باید در چنین فضایی تحلیل کرد .
البته مسئله زمان روی دیگری به نام تابآوری عمومی مردم ایران نیز دارد . باید توجه داشت متغیر اصلی برای طرف ایرانی در طولانیشدن مذاکرات تابآوری اقتصادی و میزان همراهی افکار عمومی با راهبرد مذاکراتی ایران است.اهمیت این متغیر از آنجایی است که در صورت مطول شدن مذاکرات و از دست دادن کنترل فضای روانی جامعه و از کنترل خارج شدن تورم و نوسانات قیمت ارز ، عنصر زمان می تواند زمینه بروز نارضایتی عمومی از عملکرد دولت را فراهم آورد و همین برگبرنده تیم ایرانی تبدیل به نقطه ضعف شود. هم چنین از آنجایی که چین و روسیه نیز نظر مثبتی نسبت به طولانی شدن مذاکرات و نزدیکشدن ایران به نقطه گریز هستهای ندارند ، این مسئله می تواند به عنوان عاملی جهت کاهش حمایت این دو کشور از موضع ایران در مذاکرات عمل کند.
مسئله زمان سررسید بندهای غروب آفتاب
یکی از مسائلی که ذهن آمریکایی ها را درگیر کرده این است که اکنون پس از گذشت 6 سال از انعقاد برجام، از حیث فرارسیدن زمان برداشته شدن بسیاری از محدودیت های هسته ای و تسلیحاتی ایران در برجام وقطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد(2231) طبق بندهای موسوم به «غروب آفتاب» ( پس از بازه های زمانی پنج ، هشت ، ده و پانزده سال) ، برجام یک توافق رو به انقضا است.
این بندهای غروب آفتاب که در ضمیمه های مختلف سند 150 صفحه ای و در ضمیمه ب قطعنامه مربوط به شورای امنیت سازمان ملل متحد تدوین شده است، به تدریج به ایران اجازه می دهد تا برنامه هسته ای خود را توسعه داده وهم چنین با لغو محدودیت های موجود موشکی و نظامی اش این حوزه ها را نیز ارتقا و گسترش دهد.
در حالی که اولین بند موسوم به غروب در اکتبر 2020 فعال شد و براساس آن تحریم های تسلیحاتی سازمان ملل ذیل قطعنامه های 1747 و 1929 برداشته شد، طبق بندهای دیگر:
در اکتبر 2023 ( حدوداً 21 ماه دیگر ) :برجام واشنگتن را موظف میکند که تا تمامی قوانین تحریمی مرتبط با برنامه هستهای ایران را لغو کند.هم چنین در این تاریخ تحریم های سازمان ملل علیه اشخاص و نهادهای مرتبط با برنامه هسته ای ایران و تحریم های سازمان ملل و تحریم های مرتبط با صادرات و واردات فناوری ها موشکی باید از میان برداشته شود. برطرف شدن تحریم های مرتبط با فناوری های موشکی بدان معناست که ایران میتواند تجهیزات کنترلشده و حساس مانند شتابسنج، سیستمهای کنترل پرواز، حسگرها، محفظههای موتور، موتورهای توربوجت یا توربوفن و تجهیزات تولید پیشران را با سهولت بیشتری تهیه و تولید کند.
در سال 2024، ( حدود 3 سال دیگر):محدودیتهای برجام در رابطه با تحقیق و توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته ایران از بین خواهد رفت:
در سال 2025 – (حدود 4 سال دیگر):شورای امنیت سازمان ملل «دیگر به موضوع هستهای ایران رسیدگی نخواهد کرد»، به این معنی که کشورها میتوانند تمام محدودیتهای مربوط به اشاعه را کنار بگذارند. این بدان معناست که شورای امنیت سازمان ملل پرونده هستهای ایران را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس میدهد که این امر نشان میدهد برنامه هستهای ایران دیگر مشمول تحریمهای بینالمللی نیست. پس از انتقال این پرونده، کار سختی خواهد بود که هیئت 35 نفره آژانس بینالمللی انرژی اتمی پرونده ایران را مجدداً به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهد.هم چنین در این سال، مکانسیم «اسنپ بک» یا «بازگشت فوری» که قابلیت بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل برای کشورهای عضو برجام ( مشخصاً آمریکا ) را فراهم می کند ، منقضی خواهد شد.
حال سوال این است در چنین شرایطی و با در نظر گرفتن این واقعیت که آمریکا خصوصاً تحت فشار رژیم صهیونیستی همواره در تلاش است تا با وضع محدودیت بر صنعت هسته ای ایران، زمان گریز هسته ای ایران را تا سطح 1 سال حفظ کرده و صنعت موشکی و نظامی ایران را روز به روز محدود تر نماید ، با چالش این بندهای غروب آفتاب در برجام چه خواهد کرد ؟ بحث لزوم دستیابی به یک توافق بهتر یا توافق جامع در چنین بستری مطرح می شود. پاسخ ترامپ و جمهوری خواهان خروج از برجام و فشارحداکثری برای توافق مجدد بود. حال سوال این است پاسخ دولت بایدن به این چالش چگونه خواهد بود؟ این پاسخی است که حتماً آینده برجام را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
مسئله راستی آزمایی و توافق محدود و گام به گام
راستی آزمایی امری منطقی برای کشوری است که یکبار تجربه ی ناموفق اجرای تعهدات آمریکا را حتی در دولت اوباما چشیده است. اما مسئله اینجاست که در شرایط فعلی این راستی آزمایی چگونه می تواند محقق و عملیاتی شود؟ بدیهی است احتمال موافقت آمریکاییها با تعیین بازه راستی آزمایی 6 ماهه لغو تحریم ها بسیار پایین است و اصرار بر چنین مطالبه ای شانس بن بست و شکست مذاکرات را بشدت افزایش می دهد . از سویی دیگر در صورت شکست مذاکرات احتمال عدم رضایت طرفها از جمله چین و وروسیه وجود دارد و این مسئله میتواند بر میزان همکاری این دو قدرت با ایران در پرونده های سیاسی آینده و خصوصاً در فرایند دور زدن تحریم ها نیز تاثیر منفی داشته باشد.
از این رو درصورتی که اراده ای برای به بن بست نرسیدن مذاکرات وجود داشته باشد، منطقی خواهد بود ایران سناریوهای متفاوت جایگزین جهت فرایند راستی آزمایی را در برنامه ی خود لحاظ کند .در شرایط بن بست، بحث توافق محدود و موقت با منطق کم در برابر کم می تواند جایگزینی برای فرایند راستیآزمایی تعهدات آمریکا باشد . این ایده می تواند از انسداد و سناریوهای رویارویی و رادیکالیسم در پرونده هسته ای جلوگیری کند. هم چنین از این طریق میتوان با توجیه و مدیریت افکار عمومی از ایجاد شوک منفی ناشی از بن بست در مذاکرات و تاثیرات آن بر جامعه و بازارهای داخلی نیز جلوگیری کرد.
از منظر فرایند راستی آزمایی ، حسن توافقی با مدل کم در برابر کم در شرایط شکننده فعلی ( و شرایط نامشخص در ماه های آینده ) این است که در صورتی که به هر دلیل آمریکا ( چه توسط دولت بایدن و یا توسط جمهوری خواهان مسلط شده در کنگره ) مجدداً از عمل به تعهدات خود مبنی بر لغو تحریم ها سرباز زد یا با وضع مجدد تحریم ها با عناوین غیر هسته ای زمینه ی انتفاع اقتصادی ایران از این توافق محدود را مختل ساخت ، ایران نیز میتواند با خسارت کمتری از عمل به تعهدات کم خود سرباز زند.
مسئله تضمین و پیشگیری از خروج مجدد
اگر نتوان گفت اصلیترین اما یکی از پیچیدهترین گرههای شش دور اخیر مذاکرات وین، یافتن راهی برای گرفتن تضمین از آمریکاییها به منظور عدم خروج مجدد یا عدم بهرهمندی ایران از مواهب برجام بود و همچنان یکی از دستورکارهای پیچیده مذاکرات جاری است. این مسئله از آنجایی پیچیده است که در ساختار حقوقی نظام سیاسی آمریکا ، عملاً غیرممکن خواهد بود که رییس جمهوری بتواند پیشاپیش برای اقدامات و تصمیمات کنگره ی آمریکا و رؤسای جمهور آینده این کشور تضمین دهد. رییس جمهور آمریکا حداکثر می تواند تضمین دهد تا در طول دوره ی ریاست خود از طریق اختیارات قانونی خود از بقای این توافق و تعهداتش دفاع کند.
در خصوص این مسئله باید به این نکته توجه داشت که هرچند مسئله تضمین برای ایران امری معقول و منطقی است اما به دلیل ضعف ساختاری برجام در این زمینه باید به مسئلهای به موازات تضمین یعنی پیشگیری از خروج مجدد آمریکا نیز توجه داشت و برای آن برنامهریزی کرد. باید توجه داشت که خروج مجدد آمریکا اینبار هزینه سنگینتری برای آنها دارد. چرا که آمریکا حضور خود را در خاورمیانه کاسته و تمرکزها را بر روی چین قرارداده و تمایلی ندارد پروندهای که یکبار با دشواری بسته است را مجدداً بگشاید. در واقع آمریکا تاکنون نیز بیش از اندازه خود را درگیر پروندههای فرسایشی خاورمیانه کرده و همین فرسایشیشدن حضور در خاورمیانه فرصتهای تقابلی آمریکا در برابر رقبای جهانی و در رأس آنها چین را محدودتر کرده است. لذا از همین جهت است که آمریکاییها در ضعیفترین و عجولانهترین شکل ممکن افغانستان را ترک نمودند.
از طرفی دیگر هر چند بتوان از طریق دستیابی به مکانیسم هایی جهت راه اندازی تضمین بینالمللی اجرای برجام ( نظیر ایده صدور قطعنامه ی جدید از سوی شورای امنیت و پیش بینی مکانیسمی اعتباری مالی بین المللی جهت تامین خسارت هریک از طرفین براثر نقض برجام توسط طرف دیگر ) هزینه خروج مجدد از برجام را برای آمریکاییها بالا برد و از این طریق از خروج آمریکا از برجام یا عدم انجام تعهداتش پیشگیری کرد اما به نظر نمیآید بتوان بهراحتی پیوست جدید بینالمللی برای برجام نوشت چرا که در چنین شرایطی عملاً با اضافه شدن بندها و مطالبات جدید، با یک توافق نامه جدید آن هم در شرایط جدید سال 2022 مواجه خواهیم بود.بسیار محتمل خواهد بود طرح بندها و شرایط جدید این چنینی از سوی ایران ، زمینه ساز طرح بندها و شرایط جدید از سوی آمریکا ذیل پروژه برجام پلاس و به تبع آن پیچیده تر شدن رسیدن به یک توافق باشد.