حمله روسیه به اوکراین با واکنش سریع لیبرال دموکراسی همراه بود است. این ائتلاف باید سه هدف داشته باشد: ۱- آزادی اوکراین، احیای دولت و نهادهای آزاد و بازسازی اقتصادی آن ۲- تضمین استقلال و الحاق آن به اتحادیه اروپا ۳- عضویت در ناتو.
در بخش ذیل به نکات و گزارههای اصلی این یادداشت اشاره خواهیم کرد
- حمله روسیه به اوکراین با واکنش سریع لیبرال دموکراسی همراه بود است. این ائتلاف باید سه هدف داشته باشد: ۱- آزادی اوکراین، احیای دولت و نهادهای آزاد و بازسازی اقتصادی آن ۲- تضمین استقلال و الحاق آن به اتحادیه اروپا ۳- عضویت در ناتو.
- انجام این کارها مستلزم شکست نیروهای روسی است، اما هدف در برابر روسیه باید فراتر از این باشد. در حالت ایدهآل این امر میتواند سرنگونی ولادیمیر پوتین باشد که مسئول مستقیم این حمله است. سقوط او میتواند توسط نخبگان ناراضی طی یک آشوب یا کودتا انجام شود. با این حال هیچ یک از این دو امر را نمیتوان پیشبینی کرد و در حال حاضر هیچکدام قریبالوقوع به نظر نمیرسد. علاوه بر این اگرچه مخالفان جنگ از خود شجاعت بسیاری نشان دادهاند اما رژیم به طرز ماهرانهای از سیاست بیگانه هراسی و کنترل کامل استفاده میکند.
- غرب باید روسیه را عمیقاً تحتفشار قرار دهد تا آن را فلج کند و تا زمان سقوط پوتین به کار ادامه دهد. علاوه بر این کشورهای خودکامهای همانند چین در حال نظاره هستند تا ببینند آنها نیز میتوانند اقداماتی همانند روسیه انجام دهند یا با نتایج سختی مواجه خواهند شد. قدرتهای غربی باید با موفقیتهای ملموسی که به دست میآورند باید آنها را با عواقب کار خود آگاه کنند.
- استراتژی غرب باید بر سه پایه استوار باشد: 1- حمایت نظامی از نیروهای اوکراین، 2- تحریم روسیه برای متزلزل کردن اقتصاد آن و 3- ایجاد یک اتحاد نظامی علیه روسیه. ابزارها روشن هستند. بارزترین آن تسلیح اوکراین است که از قبل آغاز شده است. هنگامیکه مردم مایلاند از آزادی خود دفاع کنند، غرب باید آنها را مسلح کند و اوکراین این ویژگی را دارد که ارادهای شکستناپذیر را به نمایش بگذارد.
- نکته مهم این است که در مقیاس مناسب و با فوریت در حمایت از چنین مقاومتی عمل کنیم. شرایط در اوکراین مساعدتر از افغانستان است. در لهستان و چندین کشور دیگر غرب متحدانی دارد که بسیار قابلاعتمادتر از پاکستان در طول جنگ افغانستان هستند.
- مرز لهستان با اوکراین ۳۳۰ مایل طول دارد که بستن آن برای روسیه تقریباً غیرممکن است. نکته کلیدی اما این است که هدایت آنها را کشورهایی مانند ایالاتمتحده و بریتانیا بر عهده گیرند.
- پایه دوم استراتژی غرب یعنی تحریمها عملاً بر اقتصاد روسیه تأثیر گذاشتهاند. همانطور که در مورد کمک به اوکراین سرعت و مقیاس اهمیت اساسی دارد، در مورد فلج کردن اقتصاد روسیه نیز این امر اهمیت حیاتی دارد. اعمال این تحریمها حتی برای تولید انرژی روسیه نیز امکانپذیر است و مشتریان را به کاهش مداوم وابستگی به نفت و گاز روسیه ترغیب میکند. این تحریمها میتواند نتایج گستردهتری نیز داشته باشد بدینصورت که شرکتها به خاطر ترس از تحریم شدن از روسیه خارج خواهند شد.
- ستون نهایی استراتژی غرب ایجاد ائتلافی غیرقابلتسخیر در مرزهای شرقی ناتو است. در این مسیر لهستان کشوری کلیدی است زیرا عزم آن برای رویارویی با روسیه نامحدود است، ارتشش دارای صلاحیت است و همواره در کنار ایالاتمتحده بوده است. نقش آمریکا در این امر غیرقابلچشمپوشی است. اکنون زمان استقرار دائمی نیروهای زرهی آمریکایی در کشورهای بالتیک و لهستان است. ایالاتمتحده با داشتن ذخایر زیادی از سختافزار نظامی مازاد میتواند متحدان اروپایی را تقویت کند.
نویسنده در بخش پایانی یادداشت مینویسد:
ایالاتمتحده برای دهه پیش رو نیازمند استراتژی جدیدی است. یک سند راهبردی جدید ماههاست در دستور کار قرار دارد، این سند باید برای دنیایی متفاوت نگارش شود. در آن چین همچنان به عنوان خطر اساسی باید حفظ شود اما ایالاتمتحده باید ائتلافهای خود در اروپا، اقیانوس هند و آرام را تقویت کند و بودجه نظامی را افزایش دهد. امروز غرب با چالش کمونیسم و نازیسم روبرو نیست، بلکه با شکلی شرورانه از ناسیونالیسم روبروست. از این رو غرب نیازمند است تا شجاعانه رفتار کند.
https://www.theatlantic.com/ideas/archive/2022/03/strategy-west-needs-beat-russia/626962/
منبع:
اندیشکده جریان