تأثیرات دگردیسی‌ در لیبی پساقذافی بر معادلات امنیتی اتحادیه اروپا

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
متأثر از تحولات موسوم به بهارعربی (2011) که منجر به سقوط دومینووارِ رژیم‌های مستبد و اقتدارگرای حوزۀ راهبردی آسیای‌غربی و شمال افریقا از اریکه قدرت شد، ملت لیبی نیز با پیگیری حرکت‌های اعتراض‌آمیز و دخالت مؤثر ناتو، موفق شدند «معمرقذافی» رهبر و دیکتاتور خود را پس از چهار دهه حکومت، به وادی سقوط کشانده و موجبات تحولات ژرفی را در این کشور انقلابی فرآهم آورند. در همین راستا می‌توان چنین اظهار داشت که انقلاب لیبی در ادبیات سیاسی جهان با نام انقلاب ۱۷ فوریه شناخته شده است.

انقلاب خونینی که نه‌تنها منجر به حکومت مردم‌سالارختم نشد، بلکه با منحرف شدنش، کشور پهناور لیبیرا تکه‌تکه کرده و آن را به جولانگاه گروه‌های مسلح داخلی و تروریست‌های تکفیری برای کسب قدرت تبدیل کرد و معادلۀ پیچیده‌ای را در این کشور انقلابی رقم زد.در همین راستا مهم‌ترین چالش‌ رژیم جدید و پسااقتدارگرا را می‌توان: 1) چگونگی گذار از مرحله فروپاشی رژیم به اصلاحات دموکراتیک؛ 2) اصطکاک بین نیروهای تندرو و میانه‌رو؛ 3) مداخله نظامیان و شبه‌نظامیان در سیاست؛ 4) وجود اپوزیسیون ضعیف و چندپاره و 5) سیستم ریشه‌دار قبیله‌ای و تعارض‌های قومی و قبیله‌ای که مانع رقابت‌های نهادینه مدنی می‌شود، برشمرد. مجموع عوامل مزبور به نوبه خود مانع از شکل‌گیری دولت مقتدر و سامانِ سیاسیِ مشروع و باثبات در فضای داخلی لیبی در فضای پساقذافی شده‌ است. در خصوص شکل‌گیری دولت مقتدر و سامان سیاسیِ مشروع «ساموئل هانگتینتون» اذعان می‌دارد که سامان سیاسی یکی از ملزومات بسیار مهم برای دولت‌سازی و ثبات و امنیت مشروع است و اینکه مهم‌ترین اولویت برای کشورهای جهان سوم در مسیر توسعه همانا ثبات یا برقراری سامان سیاسی مشروع و مستمر است و نبود آن موجب از هم گسیختگی جامعه و تبدیل آن به جامعه سیاست‌زده یا پروترین است. با توجه به تفاسیر فوق می‌توان چنین استنباط نمود که جامعۀ کنونی لیبی نیز بنا به دلایلی همچون دخالت شبه‌نظامیانِ وابسته به قبایل در سیاست و گسترش خشونت در آن، تبدیل به یک جامعۀ پروترین شده است. جامعه‌ای که در آن چالش امنیت، شدیدترین چالش و امنیت به‌عنوان فوری‌ترین نیاز برشمرده می‌شود. در همین راستا و در نبود ساز و کارهای کنترلی، تنش‌های قومیِ سرکوب شده در دورۀ قذافی دوباره شعله‌ور شده‌اند و گروه‌های سلفی در شرق لیبی از این فرصت برای کنترل بر شرق لیبی استفاده کرده‌اند. چنین وضعیتی به نوبه خود منجر به ایجاد بحران آمریت، سلطه و اقتدار شده است.
در لیبیِ پساقذافی مردم هنوز از فقدان امنیت رنج می‌برند و در تلاشند تا ملزومات اولیۀ زندگی خود را با قیمت‌های سرسام‌آور و سوبسید اندکی که داده می‌شود، تهیه کنند. خدمات پزشکیِ پایه تقریباً وجود ندارد و مردم مجبورند تا برای درمان، به کشور همسایه یعنی تونس بروند. آنان که تمکن مالی دارند، در پی مهاجرت به اروپا هستند، کاری که به دلیل بسته شدن تمامی سفارت‌خانه‌های غربی بسیار سخت است و شهروندان لیبی برای گرفتن ویزا باید به تونس سفر کنند. خزانۀ کشور نمی‌تواند از پس پرداخت حقوق هزاران کارمند دولت برآید. حقوق کارمندان دولت دست‌‌کم با سه‌ماه تعویق پرداخت می‌شود. تمامی پروژه‌‌های زیربنایی که در دست اجرا بودند، از زمان شروع ناآرامی‌ها متوقف شده‌اند و کمپانی‌‌ّهای خارجی با خروج خود، تنها ساختمان‌‌های بلند متروکه را با جرثقیل‌های بیکارِ زنگار بسته در طرابلس بر جای گذاشته‌اند. هزاران لیبیایی در داخل کشور آواره شده‌اند و تخمین زده می‌‌شود که یک میلیون شهروند برای تأمین امنیت خودبه کشورهای خارجی،ازجمله مصر و تونس رفته‌ باشند. علاوه بر این موارد نزاع گروه‌های سیاسی نیز به نوبه خود موجب شده است که مردم لیبی امید چندانی به بهبود شرایط در کوتاه‌مدت نداشته باشند.در حال حاضر دو دولت مدعی، یکی در طرابلس و دیگری در شهر طبرق وجود دارند که هیچ‌یک از مشروعیت کافی برای کسب قدرت برخوردار نیستند و اینکه بنا به دلایلی همچون خلاء قدرت و عدم وجود دولت مرکزیِ قدرتمند، گروه‌های مختلفِ داخلی و خارجی ادعای زمامداری دارند و راحت‌ترین راه را برای رسیدن به اهداف خود، دست بردن به اسلحه می‌دانند. تحت لوای محیط بی‌ثباتِ به وجود آمده و در کنار ساختار سنتی و قبیله‌ای، لیبیِ کنونی به بهشت تروریست‌های مدرن از جمله داعش بدل شده و متعاقباً شرایط مناسبی را برای استقرار گسترده گروه‌های تروریستی ـ تکفیری فرآهم آورده است.

اما در پاسخ به این پرسش که چرا تکفیری‌هایِ جهادیِ داعش، لیبی را به‌عنوان پایگاه عزیمت خویش به اروپا برگزیده‌اند باید گفت که خصایص ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک لیبی به نوبۀ خود سبب شده است تا این گروه تروریستی ـ تکفیری بتواند اهداف از پیش طراحی شده خود را نسبت به اروپا با سهولت بیشتری ردگیری نماید. لیبی با توجه به داشتن ساحلی در حدود 186 کیلومتر در کنارۀ جنوبی دریای مدیترانه و استقرار این کشور در قسمت شمالی آفریقا و نزدیکی به قارۀ اروپا از اهمیت خاصی برخوردار است. در شرایط کنونیِ لیبی، خصایص ژئوپلیتیک لیبی در مقام عمل تهدیدی بالقوه‌ برای امنیت اتحادیه اروپا به شمار می‌آید. آمار سال 2015 نشان می‌دهد که در نتیجه بحران لیبی، حدود 500 هزار مهاجر و پناهنده از راه دریا قصد فرار از لیبی به سمت اتحادیه اروپا را داشته‌اند. در همین راستا مهاجرت ناشی از حضور گروه‌های نوسلفی و بروز ناامنی‌های گسترده طی سالیان اخیر و از سال 2015 به اوج خود رسید تا جایی که با بیان «پدیده بحران مهاجرت»، بسیاری از سران کشورهای اروپایی از جمله «دیوید کامرون»، «انگلا مرکل» و «فرانسوا اولاند» از آن به‌عنوان تهدید امنیتی جدی برای اروپا نام برده‌اند. در خصوص امنیتی شدن فضای عمومی اتحادیه اروپا اینکه جریان‌هایِ بنیادگرایِ سلفی ـ تکفیریتوانسته‌اند تا در پرتو اندیشه‌هایِ افراطی‌ خود با بخشی از جوانان مسلمانِ اروپایی که احساس حاشیه‌ای شدن می‌کردند، هویت مقاومت را تقویت و آنان را به خود جذب کنند. در همین راستا ایشان ابتدا در کشورهای بحران زدۀ واقع در آوردگاه راهبردی آسیای‌غربی و شمال افریقا و سپس در خود کشورهای اروپایی، فعالانه اندیشۀ خود را عملی می‌کنند. گرچه آمار دقیقی درخصوص شمار تکفیری‌هایِ اروپاییِ حاضر در کشورهای بحران زدۀ آسیای‌غربی و شمال افریقا وجود ندارد، اما بر اساس تازه‌ترین آمارها تخمین زده شده است که بین 4 تا 5 هزار نفر از اتباع کشورهای اروپای‌غربی در سوریه، عراق و لیبی حضور یافته‌اند. براساس آمار منتشره از سوی مرکز بین‌المللی ضدتروریسم بیشترین تعداد این افراد از فرانسه، آلمان و بریتانیا بوده‌اند. این شکل از تجهیز و ارسال نیروهای جهادی سبب شده است تا با پایان بحران ساختگی کشورهای غربی و مطرح شدن بازگشت سلفیون تکفیریِ آموزش دیدۀ اروپایی به کشورهای خود، قارۀ سبز به تازگی با چالش‌های نوین امنیتی روبرو گردد که یا در گذشته اصلاً وجود نداشته و یا به شدت و حِدت کنونی نبوده است. در همین راستا بود که در 22 مارچ 2016 بروکسل بلژیک، 11 ژوئیه 2016 نیس فرانسه، 19 دسامبر 2016 بازار برلین، 22 مارچ 2017 وست‌مینستر لندن، 7 آوریل 2017 استکهلم هلند و 22 می 2017 منچستر انگلیس آماج تکفیرِ جهادیون افراط‌گرا قرار گرفتند و بار دیگر این نهیب بزرگ را به غرب وارد آورد که تروریسم، خشونت و افراط‌گرایی حد و مرزی نمی‌شناسد.بنابراین تروریسم جدید، به‌عنوان تهدیدی استراتژیک زندگی اروپاییان را در معرض تهدید قرار داده و هزینه‌های زیادی را بر آنها تحمیل، و باز بودن جوامع اروپایی را به شدت آسیب‌پذیر ساخته است. تروریسم جدید با سازمان‌های تروریستی که ما با آنها آشنا هستیم، متفاوت است. نه‌تنها این شکل از تروریسم پدیده‌ای بین‌المللی است، بلکه از قیود مربوط به سازمان‌های متعارف تروریستی نیز آزاد است. جنبش‌های نوتروریستی در پی استفاده از خشونت نامحدود و ایجاد تخریب‌های انبوه هستند. به این دلیل، دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی در حالیکه برای سازمان‌های تروریستی متعارف جالب نیست، برای گروه‌های نوتروریستی جذاب است. برای تروریسم‌های نو، اروپا هم یک هدف و هم یک پایگاه است؛ زیرا شبکه‌های تدارکاتی القاعده به‌عنوان پدرخواندۀ بیشتر گروه‌های تروریستیِ حال حاضرِ منطقه در انگلستان، ایتالیا، آلمان، اسپانیا و بلژیک ایجاد شده است و بسیاری از اعضای القاعده مانند «محمدعطا»، نه در افغانستان و یا عربستان‌سعودی، بلکه در اروپای‌غربی پرورش یافته‌اند.

 

منبع:http://peace-ipsc.org

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟