منافع روسیه در منطقه منا از دیدگاه تاریخی

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
سیاست گذاری خارجی روسیه همچنان مبتنی بر آمار و واقع گرایانه است. از دیدگاه مسکو، جایگاه روسیه در جهان از دریچه یک استراتژی بزرگ در صفحه شطرنج جهانی دیده می شود؛ صفحه شطرنجی که در آن بازی و خود را از طریق تقابل با رقبا از جمله با ایالات متحده تعریف می کند. پایان جنگ سرد از دیدگاه سیاست گذاران روس یک شکست بود، اما نه آخرین شکست. روسیه احساس حقارت کرد چرا که ضعیف شده و نقش آن در جهان به یک نقش حاشیه ای تنزل کرده بود.

اولین حاکمان روسیه پسا شوروی که عمدتا خارجی ها و اصلاح طلبان جوان بودند، واقعیت جدید را پذیرفتند، اما تشکیلات روسیه (بوروکرات، سکوروکرات و غیره) این کار را نکردند. ولادیمیر پوتین یکی از این افراد بود. او از سال 2000 که رئیس جمهوری روسیه شد، آرزو داشت که این کشور را دوباره به گروه «قدرت های بزرگ» برگرداند. روسیه پس از یک دهه زوال اقتصادی و سیاسی، خواهان احیای جایگاه سنتی خود بود. پوتین همچنین می خواست در نیمکره غربی نیز جایگاهی داشته باشد که البته این رویا خیلی زود از بین رفت. رویکرد تجدیدنظرطلبانه پوتین در سه مرحله اجرا شد: اول، تثبیت کشور در داخل (هسته اصلی روسیه، قفقاز و غیره)؛ دوم، تقویت حضور در حوزه سنتی نفوذ (کشورهای مستقل مشترک المنافع)؛ مقابله با حلقه بیرونی این حوزه در دهه 2010 (که شامل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا [منطقه مِنا] می شود.

پیشینه تاریخی

منطقه مِنا درست در خارج از مجتمع امنیتی منطقه ای روسیه و در مرز همسایگان آن واقع شده است. روسیه همواره، به ویژه در روابط با ایران و امپراتوری عثمانی، در این منطقه حضور داشته است و داستان های بی شماری از بازرگانان، مسافران، زائران و کنسول های روسی در ادبیات عرب قبل از استعمار وجود دارد. روسیه به مثابه دیگر قدرت های بزرگ قرن 19، به جوامع مسیحی خاورمیانه کمک قابل توجهی کرد و این استراتژی برای آن امکان نظارت بر و نفوذ در منطقه را فراهم آورد. با این حال، روسیه برخلاف اروپایی ها مستعمرات خارجی نداشت. بنابراین، اگرچه نیروهای نظامی روسیه چندین مرتبه علیه اشغال سرزمین ها در همسایگی نزدیک توسط امپراتوری عثمانی اقدام کردند، اما این کشور هرگز در سرزمین های عرب زبان کشور مستعمره ایجاد نکرد. این مساله سبب شد که در قیاس با قدرت های اروپایی، از وجهه بهتری در منطقه برخوردار باشد.

انقلاب اکتبر (1917) بنیان روسیه را متزلزل کرد. جبهه داخلی نیاز به تثبیت داشت و تلاش ها برای صادرات ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم بر اروپای شرقی و سرزمین داخلی آسیا متمرکز شده بود. به همین ترتیب، روابط روسیه و عرب کاهش یافته بود. بازگشت به خاورمیانه ناگزیر تا پس از جنگ جهانی دوم و تقویت ارتش و اقتصاد شوروی به تعویق افتاده بود. پس از آن، سلاح ها، کالاها و تکنسین های اتحاد جماهیر شوروی همراه با میلیاردها روبل، به منطقه مِنا سرازیر شدند. این روند تا پایان جنگ سرد ادامه داشت. سقوط ناگهانی اتحادیه جماهیر سوسیالیستی شوروی، روسیه را وادار کرد از اعزام خارجی روی کردند و بر اولویت های سیاسی و اقتصادی داخلی تمرکز کند. مانند سال 1917، روسیه بار دیگر از خاورمیانه غافل شد.

یلتسین و کوزیرف: روسیه در حال کوچک شدن

دوره بوریس یلتسین (1991 تا 1999) به طور کلی دوره افول روسیه تلقی می شود. سال های اول او با تلاش برای نزدیک شدن به غرب و جلوگیری از رویارویی همراه بودند. در طول شش سال تصدی وزارت امور خارجه توسط آندره کوزیرف (1991 تا 1996)، به نظر می رسید که روسیه از شرق دست کشیده و به سمت یکپارچگی با اروپا و اقیانوس اطلس پیش می رود. این دوره آرمان گرایان اقیانوس اطلس بود که معتقد بودند روسیه می تواند در غرب ادغام شود و از گذشته خود فاصله بگیرد. این دوره همچنین دوره منشور پاریس برای اروپای جدید، سند بنیانگذاری سازمان امنیت و همکاری در اروپا، بود که سعی داشت با روسیه و کشورهای بلوک شرق در چارچوب بازار آزاد، لیبرال دموکراسی و حقوق بین الملل، تعامل داشته باشد. با این حال، همانطور که در روابط بین الملل رایج است، وقتی یک هژمونی ضعیف می شود، هژمونی دیگری جایگزین آن می شود. ایالات متحده از خلاء روسیه برای حضور پررنگ تر در فضاهای ژئوپلیتیکی که قبلا با روس ها «مشترک» تحت کنترل داشت، بهره برد.

برای نمونه، نیروهای آمریکایی در خاورمیانه شروع به گشت زنی در هوا و دریا کردند. دولت مارکسیست افغانستان توسط ائتلاف آمریکایی فروپاشید. یمن جنوبی که تنها جمهوری مارکسیستی در جهان عرب بود، جذب شمال مورد حمایت آمریکا شد. چریک های مارکسیست لبنانی و فلسطینی شروع به فروپاشی کردند. عراق و لیبی، دو مشتری عمده اتحاد جماهیر شوروی در منطقه، به سختی از عقب نشینی شوروی جان سالم به در بردند. حریم هوایی شمال و جنوب عراق توسط غرب مورد تحریم قرار گرفت. سیاست تحریم در مورد لیبی نیز اعمال شد. به علاوه، روسیه در سال 1991 روابط دیپلماتیک با اسرائیل از سر گرفت و به حدود یک میلیون یهودی روسی اجازه مهاجرت به آنجا را داد که این امر موجب نارضایتی متحدان عرب پیشین شد.

یلتسین در سراسر دوره فعالیت خود به استثنای سفر کوتاهی به اردن به مناسبت تشییع جنازه ملک حسین در سال 1999، هرگز به خاورمیانه سفر نکرد. وزیر کوزیروف هم علاقه چندانی به منطقه نداشت و هرگز آن را به عنوان اولویت در نظر نمی گرفت. به علاوه، مشکلات اقتصادی روسیه به سقوط تجارت خارجی این کشور انجامیده بود. بدین ترتیب، منطقه مِنا خالی ماند. در اوایل دهه 1990 تجارت روسیه با کشورهای عربی کمتر از یک درصد بود که در دهه های گذشته به حدود 20 تا 25 درصد رسید.

با این حال، اگرچه روسیه به وضوح در منطقه مِنا حضور کمرنگ تری داشت، اما روابط آن با کشورهای منطقه به طور کامل قطع نشده بود. در برخی از جنبه ها، حتی پیشرفت هم وجود داشت: در روابط روسیه و اسرائیل گشایش های جدیدی رخ داده و کانال های موجود با جهان عرب با محوریت مصر، همچنان پابرجا بودند. کوزیروف حتی به رغم علاقه محدود به منطقه، دو بار به قاهره رفت و در تعدادی از کشورهای منطقه مِنا از جمله عراق و سلطنت های خلیج فارس گشت و گذار کرد. چندین مقام بلندپایه روسی نیز به این منطقه سفر کردند. به علاوه، به دلیل بحران اقتصادی در روسیه، هزاران روس در دهه 1990 به کشورهای ثروتمندتر خاورمیانه مهاجرت کردند. این سرمایه انسانی ابزار مهمی از قدرت نرم در اختیار روسیه قرار داده است. روسیه جدید همچنین از مزیتی برخوردار شد که در زمان اتحاد جماهیر شوروی از آن بی بهره بود: ایدئولوژی کمونیستی را که در تضاد با اسلام و بسیاری از کشورهای منطقه مِنا بود، کنار گذاشت.

 

منبع:http://irdiplomacy.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟