آیا توافق ایران با آژانس انرژی هسته‌ای ضروری بود؟

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
آیا توافق ایران با آژانس انرژی هسته‌ای ضروری بود؟
خبرگزاری آناتولی مقاله ای با عنوان ” دور دوم طالبان در افغانستان در بیستمین سالگرد حملات 11 سپتامبر” به قلم خانم دکتر مروه سَرن (1)استاد دانشگاه یلیدریم بیاضیت آنکارا و استاد دانشگاه دفاع ملی ترکیه،کارشناس امور دفاعی امنیتی و اطلاعاتی؛ نویسنده کتاب “اطلاعات راهبردی و امنیت ملی” و کتاب “سامانه پدافند موشکی ترکیه” نوشت: آمریکا حمایت جامعه بین المللی، سازمانها و نهادهای حقوقی را برای اجرای سیاست مبارزه تروریسم بین المللی کسب کرد. اما به دلیل تفاوت عمیق در رویکرد دربعد تئوری وعملی با انتقادات و واکنش های شدیدی روبرو شد.
حملات خونین تروریستی 11 سپتامبر 2001 میلادی ؛ سیاست راهبردی حملات تروریستی، سیاست مبارزه با تروریسم توسط دولتها، دکترین های نظامی ،نظام حقوق بین المللی و امکان و توان گروه های مسلح غیر دولتی و فرهنگ امنیتی را متزلزل کرد.

 بعد از حملات تروریستی 1 سپتامبر، آمریکا “جنگ بین المللی علیه تروریسم” را اعلام کرد. دلیل، اهداف و ابزار جنگ باعث شد که آمریکا افکار جامعه بین المللی و نظام حقوق جهانی درمبارزه با تروریسم را بدست آورد. شورای امنیت سازمان ملل متحد بعد از حملات 11 سپتامبر قطعنامه هایی به استناد ماده51 منشور سازمان ملل متحد صادر کرد. بنا به قطعنامه ها حق عملیات نظامی مقابله با تهدیدات و برقراری اتحاد نظامی مشروعیت پیداکرد و ائتلاف کشورها به رهبری آمریکا برقرار شد. آمریکا از ماده پنجم ناتو که یک پیمان منطقه ای محدود بود، به نفع خود بهره برداری کرد و همه کشورهای ناتو را به نفع خود بسیج و اصل ” حمله به یکی از کشورهای ناتو، به معنی حمله به همه کشورهاست” مصادره به مطلوب کرد و کشورهای ناتو ناچار شدند که در عملیات نظامی و اطلاعاتی آمریکا به صورت همه جانبه شرکت کنند.
رژیم کاخ سفید حملات 11 سپتامبر را یک راهبرد غیر منتظره تلقی کرده، مقابله با حملات را به مرحله بالاتر رسانده و آنرا به صورت ” دکترین جورج بوش” تبیین و اعلام کرد. دکترین بوش؛ متکی بر راهبرد “جنگ پیشگیرانه” و ” دفاع مشروع زود هنگام و فوری” بود. اما توسط حقوقدانان نهادهای بین المللی مورد بحث و مناقشه قرار گرفت. بدین سبب مبارزه آمریکا با القاعده و همکاران و متحدان القاعده در سطح منطقه ای و بین المللی تحت حمایت تشکل های منطقه ای و بین المللی و کشورهای مختلف قرار گرفت. آمریکا و ناتو وسایر کشورهای متحد ناتو بنا به قطعنامه 1373 مورخ 12سپتامبر ۲۰۰۱ برابر با ششم مهر ۱۳۸۰ شورای امنیت سازمان ملل متحد از حق و مشروعیت حمله به افغانستان در هفتم اکتبر 2001 میلادی برخوردار و حملات خود را تحت عنوان”عملیات آزادی پایدار” آغاز کردند. اما آمریکا که رهبری مبارزه با تروریسم بین المللی ،برقراری صلح و دموکراسی در جهان را بردوش می کشید به سرعت به نیروی اشغالگر، سلطه طلب و توسعه طلب تبدیل شد. زیرا:
1-آمریکا اصل حقوقی”تناسب در عملیات نظامی” را نقض کرد و 2- تعدادزیادی از مردم افغانستان را در عملیات هوایی و زمینی کشت 3-آمریکا با نیروهای جنگجو و افراد بازداشتی که دشمن تلقی می شدند، رفتار مناسب و درستی نداشت. 4- آمریکا بجای اجرای طرح تاسیس و تشکیل “ملت و دولت” در افغانستان تلاش کرد که به عنوان یک دولت توسعه طلب ساختار نهادها، اصول و فرهنگ خود را بر مردم افغانستان تحمیل کند.
آمریکا هنگام خروج از افغانستان در 29 اوت 2021 برای انتقام گرفتن از حملات انفجاری داعش خراسان در فرودگاه کابل ، با حملات پهپادی یک خانواده ده نفری را در کابل که شش نفر آنها کودک بودند بمباران و آخرین قتل عام خود را انجام داد. آمریکا با حملات هوایی نامتناسب هزاران نفر از مردم عادی افغانستان را بقتل رسانده با سلب اعتماد از خود و برانگیختن خشم مردم افغانستان روبرو شد. یکی از دلایل کسب حمایت مردم توسط طالبان نیز همین مسائل بود. بین سالهای 2016 تا 2020 میلادی آمریکا 3977 نفر از مردم عادی افغانستان که 40 درصد آنها کودک بودند را بقتل رساند. 62 درصد قتل عام مردم افغانستان را نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا در افغانستان انجام دادند.
آمریکا بنا به دکترین جورج بوش افراد بازداشتی را در پایگاه هوایی آمریکا در گوانتانامو کوبا نگه داری کرد. آمریکا مدعی بود که اسیران بنا به پیمان ژنو نگه داری می شوند و حقوق بشر آنها حفظ می شود. اما افراد ربوده شده و بازداشتی بدون تفهیم اتهامات و بدون محاکمه نگه داری و شکنجه می شدند. نقض حقوق بشر و شکنجه افراد بازداشتی و انعکاس آن در رسانه های بین المللی به منبع شرم آمریکا تبدیل و بشدت مورد انتقاد جامعه بین المللی قرار گرفت.

 

آمریکا و طالبان در 29 فوریه 2020 میلادی در دوحه پایتخت قطر ” قرارداد صلح افغانستان را امضاء کردند. زلمای خلیل زاد نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان تحت نظارت مایک پمپئو وزیرخارجه آمریکا و مارک اسپر وزیر دفاع آمریکا از یکسو و ملا عبدالغنی برادر رئیس دفتر سیاسی طالبان و با مشارکت 31 نفر هیئت رهبری طالبان از سوی دیگر ” قرارداد صلح برای افغانستان” را امضاء کردند.
آمریکا که شبه نظامیان طالبان و القاعده را به مشارکت در عملیات تروریستی متهم و در زندان گوانتانامو نگه داری کرده بود، آزاد و به یک نیروی سیاسی مشروع تبدیل کرد. آمریکا هنوز القاعده را گروه تروریستی می داند، اما تعداد زیادی از افراد طالبان و القاعده را بدون تفکیک آنها از زندان ها آزاد کرد. در بهار سال 2021 میلادی شبه نظامیان طالبان حوزه تسلط خود در مناطق شمالی افغانستان را گسترش دادند و تعداد زیادی از نیروهای القاعده نیز به نیروهای طالبان پیوستند. (طالبان اعلام کردند که بن لادن و القاعده بی گناه بودند)
آمریکا از یک سو با توسل به قدرت نظامی تلاش می کند که به کشورهای دیگر دموکراسی صادر کند و از سوی دیگر بی رحمانه مردم بومی کشورها را شدیدا سرکوب کرده و با گروه های تروریستی که کنترل “تریتوریال/شبه نظامی نامنظم” را بر مردم تحمیل می کنند، قرارداد صلح امضاء و در نزد جامعه بین المللی از خود سلب اعتماد کرده است. رفتار دوگانه آمریکا نشان می دهد که در حال از دست دادن قدرت رهبری جهان است.
مایک پمپئو هنگام امضاء قرارداد صلح با طالبان گفته بود: “طالبان باید صف خود را با گروه های تروریستی جدا کند و برای شکست و نابودی داعش به مبارزه با داعش ادامه دهد و به روند کاهش حملات خود علیه مردم افغانستان نیز ادامه دهد.”(2)
ملا عبدالغنی برادر گفته بود: “مردم افغانستان چهل سال است که با درد و رنج روبرو است و بعد از خروج نیروهای خارجی، ملت افغانستان با برقراری حکومت و ارزش های اسلامی افغانستان متحد شده و به صلح و آرامش دست خواهند یافت. از کمک های شیخ تمیم بن حمد آلثانی امیر قطر، عبدالرحمان آلثانی وزیر امرو خارجه قطر، دولت و مردم پاکستان، چین، ازبکستان، ایران روسیه، اندونزی، سوئد و سایر کشورها سپاسگذاریم.”(3)
پیش شرط حساس آمریکا درباره لزوم مبارزه طالبان با داعش مندرج در مذاکرات و امضاء قرارداد صلح نشان می دهد که ادعای مبارزه آمریکا با القاعده و طالبان در 20 سال اخیر چقدر ساختگی، عملگرایانه و بستگی به تغییر شرایط در صحنه بوده است. راهبرد سیاسی آمریکا درباره اینکه “چه کسانی” ، در “چه زمانی” . “چگونه” تروریست ویا گروه تروریستی هستند ویا گروه سیاسی مشروع محسوب می شوند، قضیئه ای مشکل زا و زیر سئوال است.
آمریکا هدف راهبردی خود را در افغانستان؛ نابودی تهدیدات القاعده و طالبان، نجات دادن افغانستان از موقعیت دولت ” ناموفق”، “ضعیف و شکننده” و “دولت ورشکسته و فلج شده” و تبدیل افغانستان به یک دولت “ملت – دولت” و ملت سازی، برقراری صلح و ثبات منطقه ای اعلام کرده بود. اما آمریکا در بیستمین سالگرد حملات 11 سپتامبر، افغانستان را به حاکمیت “امارات اسلامی طالبان” تسلیم و عقب نشینی کرد. درباره “تغییر ماهیت طالبان ویا عدم تغییر طالبان در بیست سال اخیر”، می توان به عملکرد طالبان نگاه و بدرستی ارزیابی و قضاوت کرد. اما طالبان هنگام مذاکرات صلح با آمریکا از برقراری انتخابات دموکراتیک، نوع تشکیل حکومت موقت، مشارکت سایر اقوام و اقشار مردم افغانستان سخن نگفتند و این روند آینده روشنی را در افغانستان نشان نمی دهد.
سناریو ها درباره سرنوشت آینده افغانستان
با توجه به شرایط فعلی و نقش آفرینان منطقه ای سه سناریو اصلی را می توان مدنظ قرارداد:
یکم- طالبان سیاست سازشکارانه و همگرائی با جامعه بین المللی را اجراء خواهد کرد. زیرا افغانستان کاملا به قدرت های خارجی وابسته است، ازمواد غذائی گرفته تا سلاح و مهمات به خارج وابسته است و بدون کمک کشورهای خارجی نمی تواند نیازهای خود را تامین کند و موجودیت خود را حفظ و قدرت دفاع از خود تامین و بدان ادامه دهد. طالبان به دلیل نیاز به کمک نیروها و کشورهای خارجی ، حداقل در میان مدت تلاش می کند که کانال دیپلماسی را باز نگه داشته و سیاست سازشکارانه ای را در پیش بگیرد. این سناریو متکی بر نیت خوانی طالبان است و طالبان سعی خواهد کرد که در کوتاه مدت مشروعیت بدست آورده و توسط جامعه بین المللی برسمیت شناخته شود.

 

دوم-سایر نقش آفرینان و قدرتها که نمی خواهند افغانستان را به صورت مطلق به سلطه طالبان واگذار کنند، جنگ نیابتی را تسریع کرده و سایر تشکل های غیر دولتی مسلح را بکار خواهند گرفت. بدین ترتیب طالبان در دفاع از کشور از قدرت و امکانات محروم و عاجز خواهد شد و سازو کارهای مقاومت داخلی علیه طالبان به حرکت درخواهد آمد. سایر اقوام که نتوانسته اند که از حقوق اساسی و مدنی و مشارکت در اداره امور کشور برخوردار شوند، قیام خواهند کرد و جنگ داخلی در افغانستان آغاز خواهد شد و منتظر مداخله یک قدرت بین المللی دیگر به افغانستان خواهد ماند. این نوع همکاری سه احتمال جایگزین دیگری را نیز دربر دارد؛ اگر حکومت مشارکتی کثرت گرا تشکیل نشود، نظام دولتی کنفدرال و یا “مناطق خود مختار نظیر” انتخاب استانداران توسط مردم و یا تجزیه افغانستان به “افغانستان شمالی” و “افغانستان جنوبی” برقرار خواهد شد.
سوم- طالبان به قدرت مسلط مطلق در افغانستان تبدیل نخواهد شد و اداره امور کشور را در اختیار نخواهد داشت و بناچار با سایر اقوام و گروه های سیاسی و اجتماعی مختلف همکاری خواهد کرد. در غیر این صورت یکی از موارد سناریو دوم اجرا خواهد شد. تبدیل افغانستان به “نظام دولتی کنفدرال” و یا مناطق “خود مختار” منتخب مردم هریک از مناطق و یا تجزیه افغانستان به “افغانستان شمالی” و “افغانستان جنوبی” ، ویا تجزیه این کشور، از لحاظ ژئوپلیتیک مشکل زا و شکننده خواهد بود.
آمریکا در دوران بیست سال اشغال افغانستان از 11 سپتامبر 2001 تا کنون به دلیل تلفات جانی و خسارت مالی و تسلیحاتی سنگین ناچار شد که از این کشور عقب نشینی کند. وضعیت بدتری که آمریکا دچار آن شده است؛ واگذاری افغانستان به طالبانی است که در بیست سال اخیر با آنها در حال جنگ بود. این قضیه به اعتبار بین المللی آمریکا ضربه بسیار شدیدی وارد کرده است. افغانستان بعد از بیست سال جنگ و اشغال به دولت شکننده تری تبدیل شده است.
در دوره دوم سلطه طالبان یا افغانستان بازسازی خواهد شد ویا به منبع تولید تهدیدات و آسیب زائی ژئوپلیتک تبدیل خواهد شد. طالبان باید برای کاهش کامل و خنثی کردن منابع تهدیدات و آسیب زائی ژئوپلیتک، حکومت مشارکتی کثرت گرا تشکیل دهد و از تشکیل رژیم متکی بر سیاست سرکوب گرا خودداری کندو با کشورهای منطقه به سیاست اجرایی سازش و همکاری ژئوپلیتیک روی آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟