اتحادیه‌ی اروپا بحران عظیم انسانی را نادیده‌ می‌گیرد

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
ماه گذشته، با یک پرواز به آتن رفتم و از آن‌جا هم با پروازی دیگر به جزیره‌ی لزبوس رسیدم. از فرودگاه در منطقه مایتِلین هم با یک اتومبیل به سمت روستای موریا رفتیم که مشرف به دریای اژه است. آب‌ دریا خیلی روشن است و ترکیه در فاصله‌ای است که می‌توان دید و تنها ۵ مایل (۸ کیلومتر) از آن‌جا دور است. کل سفر از بروکسل تا آن‌جا کمتر از ۵ ساعت طول کشید.

از موریا به سمت جایی رانندگی کردیم که زمانی پایگاه ارتش بود و درختان زیتون گرداگرد آن را احاطه کرده بودند. با نزدیک شدن به آن‌جا می‌توانستیم کسانی را ببینیم که کنار جاده در حال قدم زدن بودند. ابتدا چند نفر و سپس یک جمعیت کوچک و پس از آن، تعداد زیادی که دیگر امکان پیش رفتن با اتومبیل را از ما گرفت. از اتومبیل بیرون رفتیم و پیاده به سمت اردوگاه به راه افتادیم، چهره‌های مختلفی را دیدم: چهره‌های جوان، چهره‌های پیر، زنانی دارای کودک و کودکانی بدون مادر و مردان مجروح.

همین‌که اتاقک‌های نگهبانی که مأموران رسمی وزارت حفاظت از شهروندان یونان در آن حضور دارند را رد کردم با ردیفی از چادرها، اتاق‌های بزرگ و اقامت‌گاه‌های ساخته شده از پلاستیک روبه‌رو شدم، شبیه جاهایی به نظر می‌رسید که در آن ساخت‌و‌ساز جریان دارد. بعد از آن، متوجه بوی خاص آن‌جا شدم، نتیجهی حضور جمعیتی زیاد در فضاهای کوچک با دسترس محدود به سرویس‌های بهداشتی. خارج از محوطه‌ی اصلی اردوگاه، هرج‌ و مرج بیشتری هم وجود داشت. وضع از این هم بدتر بود و با چادرهای خانگی و توده‌های زباله، آشفتگی خیلی بیشتری وجود داشت.

به من گفته شد در طول شب اوضاع از این هم بدتر می‌شود. به زنان تجاوز می‌شود. برخی از زنان به جای استفاده از دستشویی‌های عمومی، پوشک می‌پوشند تا بتوانند در چادرهای خود بمانند. علاوه بر این، هرشب کسی چاقو می‌خورد و اموال شخصی کسی به سرقت می‌رود.

فقدان نظام پردازش مناسب وضعیت برزخی وحشتناکی را به وجود آورده است، جایی که مردم در شرایطی دهشتناک و بدون چشم‌انداز زندگی می‌کنند. برخی از آن‌ها بیش از دو سال است که برای دریافت خبری درباره‌ی درخواست پناهندگی خود منتظر مانده‌اند.

پزشکانِ بسیار کمی که در اردوگاه کار می‌کنند به من می‌گویند که پیامدهای روحی و جسمی این وضعیت بسیار وخیم است. مردم این‌جا سال‌ها خیلی نزدیک به هم زندگی‌ می‌کنند، آن هم در حالی که اغلب به غذای کافی یا خدمات پزشکی و سرویس‌های بهداشتی ابتدایی دسترسی کافی ندارند. این نوعی بحران انسانی است و در خاک اروپا اتفاق می‌افتد. وقتی در آن اردوگاه ایستاده بودم و مردم روایت‌های خودشان را برایم بازگو می‌کردند، نمی‌توانستم به اروپایی بودنم افتخار کنم.

چگونه می‌توانستم به اروپایی بودنم افتخار کنم ــ یا حتی بدتر از آن، به نماینده‌ی اروپا بودن افتخار کنم ــ وقتی من بی‌ هیچ واکنشی کناری ایستاده‌ام و در همان‌حال مردم دقیقاً این‌جا در اروپا می‌میرند، مرگی که می‌توان جلویش را گرفت. همان مکانی که متعهد شده است به رهبر فناوری دیجیتال بدل شود، قاره‌ای است که اجازه می‌دهد مردم تنها در فاصله‌ی ۵ ساعتی بروکسل، گرسنگی بکشند و بمیرند.

مهاجران در جزیره‌ی یونانی لِزبوس در ماه نوامبر. بسیاری از مهاجران به ساحل این جزیره قدم می‌گذارند تا به امید کسب پناهندگی به کشورهایی نظیر آلمان و سوئد در شمال اروپا بروند. عکس: سرگِی پونومارِف برای نیویورک تایمز.


سوار اتومبیل شدم و به مایتِلین برگشتم. همان شب، ۲۶۲ مهاجر تازه به چند کیلومتری شمال جایی که من اقامت داشتم، رسیدند.

صبح روز بعد، با افرادی صحبت کردم که تلاش می‌کردند به پناهجویان کمک کنند. وکلا، پزشکان، دانشجویان، مربیان بدن‌سازی، تعمیرکارهای دوچرخه. آن‌ها از همه جا آمده بودند. آن‌ها می‌توانستند به بعضی از پناهجویان برای ابتدایی‌ترین حقوق و نیازهایشان، مثل دادن پوشک به زنان، کمک کنند.

وقتی از من پرسیدند چه برنامه‌ای [برای این پناهجویان] دارید، احساس ناتوانی کردم. مدتی به این فکر کردم که توضیح دهم کمیسیون‌های اروپا یا پارلمان اروپا چگونه کارها را پیش می‌برند یا چرا کشورهای عضو نمی‌توانند در مورد موضوع مذاکره توافق کنند اماً بعد منصرف شدم.

آن‌ها از من می‌خواستند کاری بکنیم به خاطر پسر بچه‌ای که پس از محروم ماندن از مراقبت‌های پزشکی مناسب به خاطر تب جان خود را از دست داده بود، و به خاطر ۱۲۰۰ کودک بی‌سرپرستی که زیر درختان زیتون روی زمین خوابیده بودند.

این‌ زمانی بود که واقعاً مسئله برایم روشن شد: اروپا هیچ طرحی نداشت و این اولین باری بود که حقیقتاً از اروپایی بودن احساس شرم می‌کردم. بنابراین اکنون از خودم می‌پرسم: برنامه‌ات چیست اروپا؟ هر شبی که ما به این موضوع رسیدگی نمی‌کنیم، احتمالاً به یک زن دیگر تجاوز می‌شود، یک کودک دیگر ممکن است بمیرد و یک فرد دیگر چاقو بخورد.

قطعاً مذاکرات می‌تواند دشوار باشد اما ما در مواردی مثل بودجه‌ی اتحادیه‌ی اروپا توانسته‌ایم به توافق دست یابیم. می‌پذیرم که تعدادی راه‌حل عملی وجود دارد ــ برخی از راه‌حل‌ها بیشتر روی بازگرداندن پناهجوها تمرکز می‌کنند و برخی دیگر بر جابه‌جایی و جایابی برای آن‌ها متمرکز شده است. اما انتظار دارم که در پیروی از قوانین و اخلاق قاره‌ی خود صادق باشیم. ما باید فوراً راه‌حل‌هایی برای رویارویی با این مصیبت بزرگ بیابیم که در کوتاه‌مدت قابل اجرا باشند. ما باید با جابجایی ۱۲۰۰ کودک بدون سرپرست شروع کنیم که در حال حاضر در فضای باز در سرما به سر می‌برند.

همان‌طور که یک ضرب‌المثل قدیم یونانی می‌گوید، نمی‌توانید یک فیل را زیر یک سنگ مخفی کنید. و اگر چشمان خود را بر مردمی ببندیم که دارند می‌میرند، نمی‌دانم ما سیاستمداران چطور می‌توانیم به داشتن این سمت‌های انتخابی مفتخر باشیم؟

منبع:https://www.aasoo.org

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟