خلیج فارس، بایدن و پایان دکترین دوستونی ترامپ

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
واقعیت آن است که تحولاتی که در منطقه رخ می‌دهد، رابطۀ مستقیم با سیاست خارجۀ آمریکا در قبال اسرائیل دارد

آخرین مورد این تحولات هم به برقراری دوبارۀ روابط کشورهای منطقه و احیای شورای همکاری خلیج فارس و تحولات سیاسی داخلی در کشورهای منطقه بازمی‌گردد. در این خصوص باید به دو نکته اشاره کرد. اول اینکه باید بپذیریم که دکترین ترامپ و سیاست خارجی وی پایان یافته است. در مورد دکترین ترامپ در خلیج فارس باید گفت که سیاست خارجی اعمالی ترامپ در مورد خلیج فارس، نمودی از دکترین دوستونی نیکسون بود. نیکسون ایران و عربستان را به عنوان دو ستون اصلی امنیتی خلیج فارس معرفی کرد؛ اما ترامپ این دکترین را در خاورمیانه و با محوریت عربستان سعودی و اسرائیل پیش گرفت.

دوم اینکه تمرکز بیش از حد بر این سیاست، باعث شد که آمریکا از دیگر بازیگران مهم خلیج فارس و خاورمیانه غافل شود و تصور کلی ترامپ بر این بود که امنیت این دو بر تمام مسائل دیگر اولویت دارد. در حال حاضر نمی‌توان با قاطعیت در مورد سیاست خارجی بایدن در منطقه نظر داد؛ اما آنچه از سخنرانی‌ها و اعلام نظر برخی وزاری کابینۀ بایدن مشخص است، مجدداً شاهد نسخه به‌روز‌شده دکترین اوباما خواهیم بود.

دکترین اوباما چند ضلع اصلی دارد. اول اینکه آمریکا از رأس رهبری نمی‌کند و سعی دارد کشورها را از پشت پرده هدایت کند؛ اما بخش مهم این دکترین که خلیج فارس را ‌تحت‌تأثیر قرار می‌داد، این بود که عربستان باید بپذیرد در منطقه با ایران هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته باشد. تمام شواهدی که در ماه‌های اخیر از اظهارات بایدن برداشت می‌شود، مؤید همین موضوع است و وی معتقد است عربستان باید به نحوی در برابر ایران کوتاه بیاید و به نوعی تعامل با ایران دست یابد.

بنابراین در دکترین بایدن، برخلاف دوران ترامپ که حمایت کامل دیپلماتیک و امنیتی از عربستان برقرار بود، شاهد کم‌رنگ‌ترشدن این حمایت‌ها خواهیم بود؛ البته شرایط و جزئیات آن هنوز مشخص نیست. سؤال اصلی این است که کشورهای خلیج فارس و اسرائیل چه امتیازاتی از آمریکا برای بازگشت به برجام می‌خواهند. اگر بایدن بخواهد به میز مذاکرات برگردد، چه امتیازاتی باید بدهد و چه امتیازهایی باید کشورهای امارات و عربستان و مخصوصاً اسرائیل از بایدن می‌خواهند. دکترین بایدن در برابر ایران، طی دو سال آینده به شدت ‌تحت‌تأثیر این موضوع قرار خواهد گرفت.

واقعیت دیگر دربارۀ سیاست خارجی آمریکا این است که در این کشور، رؤسای جمهور، اکثراً به سیاست‌های خیلی متفاوت از گذشته، دل نمی‌دهند؛ برای مثال، اگر شش دورۀ اخیر ریاست جمهوری آمریکا را در نظر بگیریم، اکثراً رؤسای جمهور‌ نگران انتخابات بعدی هستند یا انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره یا انتخابات ریاست‌جمهوری. یعنی در آمریکا هر دو سال، یک انتخابات برگزار می‌شود. سال اول ریاست‌جمهوری که به قولی ماه عسل است و رئیس دولت جدید اقدامات زیادی انجام نمی‌دهد. سال دوم، نگران انتخابات کنگره است. اگر دوباره انتخاب شود، سال پنجم و ششمی که در کاخ سفید هست، آن موقع تازه نگران آینده خواهد شد که تاریخ چگونه از او یاد می‌کند و به این دلیل است که اقدامات اصلی در دوره‌های آخر ریاست‌جمهوی ایالات متحده شکل می‌گیرد. نگاهی به گذشته مؤید این موضوع است؛ برای مثال، ریگان در سال ششم و هفتم ریاست‌جمهوری خود با شوروی وارد مذاکره شد. کلینتون سال هفتم و هشتم بود که سعی کرد بین اسرائیل و فلسطین به توافقی دست یابد و اوباما در آخرین ماه‌های ریاست‌جمهوری خود با ایران مذاکره کرد.

 ترامپ از ابتدای پیروزی در انتخابات در سال 2016، انقلابی اساسی در سیستم دیپلماسی و در طرز فکر دیپلماتیکی آمریکا صورت داد. به‌عقیدۀ من، خساراتی که این شیوۀ ترامپ به آمریکا زد، تا حدی عمیق بوده است که بایدن باید از ابتدای دورۀ ریاست‌جمهوری خود، به تغییر سیاست‌ها اقدام نماید؛ ازاین‌رو شاهد خواهیم بود که دکترین بایدن بسیار سریع‌تر شکل خواهد گرفت. در دوره‌های قبلی ریاست‌جمهوری آمریکا، هفت یا هشت سال صبر می‌کردیم تا اصل دکترین رؤسای جمهوری ایالات متحده مشخص شود؛ اما این موضوع دربارۀ بایدن متفاوت خواهد بود. به‌عقیدۀ من، بایدن به‌دلیل رفتار ترامپ در کاخ سفید،برخی سیاست‌ها را خیلی سریع‌تر اجرا می‌کند.

دربارۀ روابط اعراب و اسرائیل باید گفت که بعید به نظر می‌رسد این عادی‌سازی زیربنا و ساختار روابط منطقه‌ای را دستخوش تغییر کند. تنها سؤالی که پیش می‌آید این است که کشورهای دیگر مثل عربستان، قطر و کویت هم با اسرائیل رابطۀ مستقیم و رابطۀ علنی برقرار می‌کنند یا خیر که به‌نظر من، روابط این کشورها با اسرائیل به‌زودی برقرار می‌شود. البته این روابط در حال حاضر هم به‌صورت غیرعلنی برقرار است و روابط عمیقی هم هست و با عادی‌سازی گسترش خواهد یافت. هم شرکت‌های سایبری اسرائیل اینجا فعال هستند و هم اینکه تا سال 2008 میلادی، اسرائیل در دوحه دفتری داشت که می‌گفتند این دفتر تجاری است؛ ولی رئیس آن دفتر سفیر بود. به هر حال، رابطۀ دیرینه‌ای بین کشورهای قطر و عمان و عربستان با اسرائیل وجود دارد؛ یعنی به‌رسمیت‌شناختن اسرائیل به‌نظر من تا یکی دو سال آینده اتفاق می‌افتد.

مسئله‌ای هم که نباید از آن غافل شد، این است که برای کشورهای خلیج فارس، تحکیم و برقراری روابط با اسرائیل دال بر تحکیم روابط با آمریکاست. در واقع، روی‌کارآمدن ترامپ برای کشورهای منطقه این منطق را به همراه داشت که بهترین راه تحکیم روابط درازمدت با آمریکا از تل‌آویو می‌گذرد و به این دلیل به نوعی رقابت برای برقراری رابطه با اسرائیل وارد شدند. ولی در نهایت به‌نظر من، عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل ساختارهای منطقه را دستخوش تغییر نخواهد کرد. سال‌هاست که اسرائیل در منطقه، به‌نحوی، از طریق شرکت‌های تجاری و دیگر فعالیت‌های اقتصادی فعال است. یکی از تحولاتی دیگری هم که در حال وقوع در منطقه است، برقراری مجدد روابط کشورهای منطقه با هم است و احیای دوبارۀ شورای همکاری خلیج فارس. به‌عقیدۀ من، همچنان شکافی بسیار عمیق در این شورا وجود دارد. اینجا بسیاری از قطری‌ها می‌گویند به هیچ نحو مایل نیستند به دبی و ابوظبی و عربستان بروند؛ اما به هر حال در دنیای سیاست، دوستی و دشمنی زود اتفاق می‌افتد و زود هم از بین می‌رود. همین هفتۀ پیش، آماری منتشر شد که حاکی از آن بود که در سه روز اول بازگشایی مرز عربستان، نهصد خودرو از مرز گذشتند که حدود هشتاد خودرو پلاک عربستان داشتند که وارد قطر شدند. حدود 820 خودرو هم قطری بودند که به عربستان رفتند. با این حال،  شکاف‌ها از بین نرفته است. نکتۀ مهم راجع به شورای همکاری خلیج فارس این است که شورای همکاری خلیج فارس دو جنبۀ اصلی دارد که یکی از جنبه‌های اصلی آن، سیاسی و امنیتی و نظامی است و جنبۀ دیگر، سیاست‌های اقتصادی و تبادل‌های تجاری و تبادل‌های مالی است. به‌نظر من، خسارت‌هایی که به همکاری‌های سیاسی، نظامی و امنیتی وارد شده است، در حال حاضر قابل‌بازیابی نیست و احیای شورای همکاری خلیج فارس فعلاً فقط در هماهنگ‌کردن سیاست‌های مالی و تجاری و ویزا و گذرنامه و این‌جور مسائل است.

به‌عنوان جمع‌بندی باید به نکتۀ مهم دیگری اشاره کرد و آن تحولات داخلی آتی کشورهای منطقه است که باید ببینیم این تحولات چه عواقب و چه اهمیی برای ما دارند. برای مثال، عمان با روی‌کارآمدن سلطان جدید، آبستن تحولات سیاسی جدیدی است که فکر می‌کنم در درازمدت برای ثبات این کشور و ثبات سیاسی منطقه مفید باشد. در عربستان هم که طی چند سال گذشته شاهد هستیم هر روز یا هر هفته، تحولات بزرگی در حال وقوع است و محمد بن‌سلمان سیاست‌های جدیدی را دنبال می‌کند که چندان قابل‌پیش‌بینی نیست و باید دید که تا چه حد ثبات دارد. نباید فراموش کرد که محمد بن‌سلمان در عربستان بسیار محبوبیت دارد، مخصوصاً بین جوان‌ها، و تحولات و اصلاحاتی که در حال انجام آن‌هاست، بین شهروندان عربستان بسیار محبوبیت دارد. در کشور خود ما در تابستان سال آینده انتخابات برگزار خواهد شد و اینجا در قطر همه به‌دنبال پیش‌بینی برندۀ انتخابات سال آیندۀ ایران هستند.

 

منبع:https://iiwfs.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟