سیاست آسیا پاسیفیکی آمریکا؛ مهار چین یا خروج  از خاورمیانه؟

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
نفوذ چین در خاورمیانه در زمانی که متحدان آمریکا و البته سیاستمداران این کشور نسبت به تعهدات این کشور در منطقه با تردید می­نگرند به سرعت در حال افزایش است. پکن بزرگترین سرمایه­گذار خارجی در منطقه به شمار می­رود و به غیر از بحرین با تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس موافقت­نامه­های مشارکت استراتژیک را به امضاء رسانیده است. عمده سرمایه­گذاری­های پکن درکشورهای متحد سنتی آمریکا صورت گرفته و بسیاری از آنها مشتریان تکنولوژی­های نظامی چینی هستند.

مقدمه
در هر دوره ای در نظام بین الملل، منطقه ای خاص، محل تمرکز بیشتر قدرت بزرگ یا قدرت های بزرگ نظام بین الملل بوده است. جغرافیا،گفتمان های حاکم بر سیاست خارجی، وضعیت بلوک بندی ها، ایدئولوژی ها، نقش آن منطقه در اقتصاد و سیاست جهانی و غیره نقشی برجسته در این امر دارند. این موضوع را می توان در سیاست خارجی آمریکا مشاهده کرد. در دوران جنگ سرد، تمرکز عمده سیاست خارجی آمریکا و البته رقابت واشنگتن و مسکو در اروپا بود. پس از آن نیز به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر خاورمیانه به منطقه ای محوری در سیاست خارجی این کشور تبدیل شد.
اما در یک دهه گذشته موضوع تمرکز آمریکا بر منطقه آسیا پاسیفیک یکی از موضوعات مهمی قلمداد می شود که توجه تحلیلگران حوزه روابط بین الملل و البته سیاستمداران را به خود جلب کرده است. دولت اوباما با طرح راهبرد «محور آسیایی» هدف خود مبنی بر تمرکز بیشتر در این منطقه را اعلام کرد. این امر در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ نیز ادامه یافته است. به نظر می رسد روند تمرکز بر منطقه آسیا پاسیفیک در آمریکا تا حد زیادی تثبیت شده و در سال های آتی نیز با شدت و حدت بیشتری ادامه یابد.
این تغییر و تحولات در منطقه مورد تمرکز یک قدرت بزرگ در نظام بین الملل تک قطبی و یا منطقه محل رقابت میان قدرت های بزرگ در نظام های دو قطبی یا چند قطبی، به دلیل تحول سیستمی احتمالی ناشی از آن و تأثیراتی که این تغییر می تواند برای سایر مناطق جهان به بار آورد، اهمیت زیادی دارد.
در حال حاضر نیز به دلیل آنکه در طول دو دهه گذشته منطقه خاورمیانه، به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر، بیشترین توجه و تمرکز سیاست خارجی آمریکا را به خود معطوف کرده، این پرسش مهم مطرح می شود که آیا با ظهور چین و تلاش واشنگتن برای مهار آن ( که باعث شده طی یک دهه گذشته رهبران آمریکا از لزوم تمرکز بیشتر بر منطقه آسیا پاسیفیک سخن بگویند) می توان انتظار تغییر و دگرگونی در سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه را داشت؟ به عبارتی، آیا امکان خروج نیروهای آمریکایی از خاورمیانه وجود دارد یا خیر؟ این موضوع برای تصمیم گیران جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت فراوانی خواهد بود.
به منظور پاسخگویی به این پرسش، در این پرونده ابتدا شرحی کلی از تاریخ سیاست خارجی آمریکا در مناطق مختلف ذکر خواهد شد. در گام دوم، به دلالت های استراتژی تمرکز بر آسیا پاسیفیک در سیاست خارجی آمریکا پرداخته می شود. در گام سوم، به تحلیل و ارزیابی این موضوع پرداخته خواهد شد که آیا آسیا پاسیفیک محوری در سیاست خارجی آمریکا به معنای نادیده گرفتن خاورمیانه در سیاست خارجی این کشور خواهد بود. سرانجام، ارزیابی نهایی مطرح خواهد شد.

شرحی تاریخی از مناطق مورد تمرکز در سیاست خارجی آمریکا
یکی از موضوعات مهم در نظام بین الملل در دوره های مختلف مرکزیت یک منطقه جغرافیایی در رقابت ها و سیاست کشورها به ویژه قدرت های بزرگ است. اگر به تاریخ پس از جنگ جهانی دوم بنگریم می توان به وضوح مرکزیت اروپا را در سیاست خارجی آمریکا مشاهده کرد. این امر اساساً به تقابل جدی محور آمریکا و کمونیسم به دنبال خاتمه جنگ سرد بود. در این میان، اروپا که در نتیجه وقوع جنگ جهانی دوم در ابعاد مختلف با آسیب های جدی مواجه شده بود بیش از سایر مناطق با خطر رشد و توسعه ارزشی کمونیسم و گسترش جغرافیایی شوروی مواجه بود. نفوذ شوروی در اروپای شرقی و تقسیم آلمان به شرقی و غربی از نمونه های بارز این امر به شمار می روند. بر این اساس، این منطقه به محل اصلی تمرکز سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد.
البته این به معنای آن نیست که در آن دوره سایر مناطق در سیاست خارجی آمریکا دارای اهمیت نبودند. در همین دوره، آمریکا در مناطقی چون آسیا و آمریکای لاتین نیز سیاست فعالانه ای را در پیش گرفته بود. پیوند اتحادی با ژاپن شکست خورده، ورود به جنگ کره، جنگ ویتنام، نزدیکی به چین به منظور مقابله و مهار شوروی (معروف به دیپلماسی مثلثی)، بحران موشکی کوبا همگی از مواردی به شمار می روند که نشان می دهند آمریکا نه تنها در اروپا بلکه در سایر مناطق نیز درگیر تقابل با بلوک کمونیستی به رهبری شوروی بود. اما چه از بعد نمادین و چه از لحاظ توانمندی ها، اروپا در دوره جنگ سرد در محوریت سیاست خارجی واشنگتن قرار داشت.
اما به دنبال فروپاشی شوروی، سیاست خارجی آمریکا به نوعی در دوره  گذار قرار گرفت. به اعتقاد برخی تحلیلگران آمریکا در سیاست خارجی خود در دهه 1990 با خلأ معنایی مواجه شد. اما به دنبال وقوع یازده سپتامبر با تعریف مبارزه با تروریسم به عنوان گفتمان محوری در سیاست خارجی این کشور، خاورمیانه به عنوان محور سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. ورود به جنگ با افغانستان با عنوان از بین بردن دولت حامی تروریسم و پس از آن حمله به عراق با این توجیه که این کشور دارای تسلیحات کشتار جمعی است نقطه عطفی در سیاست خارجی آمریکا در برابر منطقه خاورمیانه بود. البته، محرک های اقتصادی همچون تلاش به منظور حفظ جریان انرژی نیز از جمله عوامل تأثیرگذار بر حضور آمریکا در منطقه به شمار می رفتند. در ادامه، موضوعاتی همچون بحران ها و منازعات دیرینه در منطقه، موضوع هسته ای جمهوری اسلامی ایران و سیاست مهار و تقابل در برابر ایران، حضور متحدین، و غیره از جمله موضوعاتی بودند که باعث تثبیت حضور و محوریت خاورمیانه در سیاست خارجی واشنگتن شدند.
اما اخیرا با ظهور چین در نظام بین الملل، موضوع تمرکز بر آسیا پاسیفیک به یکی از مهم ترین موضوعات سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. به لحاظ تاریخی آمریکا هیچگاه از زمان جنگ جهانی دوم این منطقه را رها نکرده بود، بلکه در شرایط کنونی به دنبال افزایش حضور و تمرکز خود در منطقه ای نوین است. آمریکا از جنگ جهانی دوم همواره در موضوعات و مسائل منطقه پاسیفیک حضور داشته و حتی پس از خاتمه جنگ سرد در لوای دکترین نای حضور خود را استمرار بخشید.

اما تحولات نوین در نظام بین الملل به سبب آنکه از نگاه مقامات آمریکا می تواند جایگاه هژمونی این کشور را تحلیل ببرد، سبب شد واشنگتن، آسیا پاسیفیک را به عنوان نقطه تمرکز نوین خود انتخاب نماید. علاوه بر ظهور چین که فاکتوری تعیین کننده در این راهبرد دارد فاکتورهایی چون افزایش سهم آسیا پاسیفیک در اقتصاد جهانی، مسئله کره شمالی و تهدیدات مرتبط با آن، حضور متحدان این کشور و البته شرکای نوظهور و مسائلی همچون تایوان که از دیرباز دست واشنگتن در اعمال نفوذ در این منطقه را باز گذاشته اند نقشی تعیین کننده ایفاء می کنند.
این تحول در دوره ترامپ که موضوع رقابت قدرت های بزرگ علنی تر شده بیش از گذشته خود را نشان داده است. در اسناد بالادستی آمریکا هچون سند امنیت ملی این کشور که در سال 2017 منتشر شد، با تأکید بر این موضوع که چین رقیب استراتژیک آمریکا محسوب می شود، در عمل مواجهه با چین به رکنی اساسی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.
مجموعه این تحولات ما را به این دیدگاه می رساند که تمرکز جغرافیایی جدید در سیاست خارجی آمریکا منطقه آسیا پاسیفیک ( که در دوره ترامپ بر اصطلاح ایندو پاسیفیک تأکید بیشتری می شود) خواهد بود. در در سند ایندو پاسیفیکی آمریکا که توسط وزارت دفاع این کشور در ژوئن 2019 منتشر شده، محدوده جغرافیایی این منطقه از ساحل غربی آمریکا تا سواحل غربی هند تعریف شده است.
دلالت های افزایش حضور آمریکا در آسیا پاسیفیک
افزایش حضور و تمرکز جغرافیایی سیاست خارجی آمریکا بیش از همه خود را در دو موضوع به شرح زیر نشان می دهد:
تقویت حضور نظامی: حضور نظامی آمریکا به دو شیوه مستقیم و غیر مستقیم خواهد بود. همانطور که در اظهارات مقامات آمریکایی به دفعات مورد اشاره واقع شده یکی از مهم ترین اهداف آمریکا حضور نظامی در این منطقه است. افزایش حضور نیروهای نظامی این کشور در این منطقه به گونه ای است که می بایست 60 درصد نیروهای دریایی و هوایی آمریکا در این منطقه حضور داشته باشند. پایگاه های نظامی آمریکا در این منطقه این امکان را برای این کشور فراهم خواهد کرد. البته به نظر می رسد یکی از بنیان های حضور نظامی آمریکا، حضور چرخشی به منظور ممانعت از هدف قرار گرفتن از سوی چین است. حضور نظامی غیرمستقیم آمریکا عمدتا از طریق فروش تسلیحات به متحدان وشرکا خواهد بود. در عمل، این امر به معنای حضور بیشتر آمریکا در بحران های منطقه آسیا پاسیفیک خواهد بود.

حضور و تقویت روابط با متحدان در منطقه آسیا پاسیفیک: شبکه اتحادی آمریکا مهم ترین چالش را می تواند برای چین ایجاد کند. در این میان برخی کشورهای منطقه همانند کره جنوبی، ژاپن، تایلند، فیلیپین و استرالیا دارای پیوند اتحادی با آمریکا هستند. علاوه بر این، آمریکا طی سالیان اخیر تلاش کرده روابط خود را با برخی شرکای نوظهور همچون ویتنام و هند نیز ارتقاء دهد. در این میان، با وجود چالش ها و حتی شکاف هایی که در دوره ترامپ در شبکه اتحادی آمریکا بوجود آمده، تلاش واشنگتن همچنان بر این محور استوار خواهد بود. نمونه بارز این امر، تلاش چهار کشور آمریکا، استرالیا، هند و ژاپن به منظور تعمیق روابط در قالب گروه چهار (شامل آمریکا، استرالیا، هند و ژاپن) است.

پیامدها برای خاورمیانه
بازگشت رقابت قدرتهای بزرگ در نظام بین الملل، مناطق مختلف را با وضعیت نوینی روبرو خواهد ساخت. در این راستا، سیاست خارجی قدرت های بزرگ عمدتاً بر مبنای تعاریفی اتخاذ می شود که طرف ها از رویکرد یکدیگر دارند. البته در خصوص این گفته که جهان وارد رقابت قدرت های بزرگ شده به دو نکته مهم باید توجه کرد: اول اینکه، در شرایط کنونی هنوز میان چین و آمریکا اختلاف قدرت زیادی وجود دارد و بسیاری از اقدامات آمریکا به منظور جلوگیری از تغییرات بیشتر صورت می گیرد. موضوع دوم این است که در طول تاریخ اگرچه موارد متعددی وجود دارند که ظهور یک قدرت بزرگ جدید به درگیری نظامی سیستمی انجامیده، اما در مواردی نیز این امر در نهایت به جنگ هژمونیک ختم نشده است.
طبیعی است که تغییرات مرتبط با تمرکز جغرافیایی بر روندهای منطقه ای و سیاست قدرت های بزرگ در مناطق، تأثیرات جدی ممکن است بر جای بگذارد. به عنوان مثال، از همان زمان طرح محور آسیایی، برخی مقامات آمریکایی از لزوم تمرکز نظامی بیشتر در شرق آسیا سخن به میان آورده اند. به تبع آن، می توان انتظار داشت که آمریکا نیروهای خود را در برخی مناطق کاهش دهد.
پس از طرح محور آسیایی در دولت اوباما و سپس تداوم آن با عنوان استراتژی «ایندوپاسیفیک آزاد و باز» در دولت ترامپ این موضوع که احتمال خروج آمریکا از خاورمیانه وجود دارد بسیار در میان تحلیلگران و سیاستمداران مطرح شد. در همین راستا، به اعتقاد برخی پیگیری انعقاد موافقت نامه هسته ای با ایران توسط دولت اوباما به نوعی به منظور سامان دادن به موضوعات و مسائل اساسی در منطقه خاورمیانه بوده تا این کشور بتواند بیش از گذشته تمرکز خود را بر شرق آسیا قرار دهد.

برخی تحولات پس از به قدرت رسیدن ترامپ سبب شد این ادراک که سیاست مهار چین در آمریکا به گفتمان غالب تبدیل شده است تقویت شود.آغاز جنگ تجاری با چین، تقویت فعالیت های نظامی در مناطق پیرامونی چین، تقویت روابط با تایوان، اتهام های مختلف علیه چین به ویژه پس از شیوع کروناویروس همگی تأیید کننده این امر به شمار می روند. در حال حاضر نیز در آستانه انتخابات آمریکا به نظر می رسد موضوع نحوه مقابله با چین به موضوع مهم انتخاباتی تبدیل شده است به گونه ای که هر دو کاندید انتخاباتی (جو بایدن و دونالد ترامپ) تلاش می کنند خود را ضد چینی به تصویر بکشند.
اما این ایده که احتمالاً تمرکز آمریکا در آسیا پاسیفیک به معنای نادیده گیری خاورمیانه و یا کنار رفتن تحولات خاورمیانه از دستور کار سیاست خارجی آمریکا خواهد بود تصوری غیرواقع بینانه به نظر می رسد. دلایلی که در این خصوص می توان ذکر کرد به شرح زیر است:
از بعدی نظری، و با نگاه به تاریخ روشن می شود که در صورت ورود به عصر رقابت قدرت های بزرگ، مناطق مختلف جغرافیایی احتمالاً به عرصه رقابت این قدرت های بزرگ تبدیل خواهند شد. به عنوان مثال، در زمان جنگ سرد، آمریکا و شوروی به رقابت جدی مشغول بودند. جنگ کره، بحران کوبا، جنگ ویتنام، جنگ افغانستان و غیره همگی نشان می دهند که دامنه جغرافیایی رقابت میان دو قدرت بزرگ جهان گستر خواهد بود. البته این موضوع قابل اشاره است که نقاط داغ بسیاری همچون تایوان، دریای چین جنوبی و یا شرقی در پیرامون نزدیک چین وجود دارند که می توانند دو پیامد را داشته باشند. از یک سو، این امر ممکن است در صورتی که دو کشور از برخورد نظامی هراس داشته باشند برای عدم درگیری در این مناطق، رقابت را به سایر مناطق بکشانند که خاورمیانه می تواند نمونه ای از آنها باشند. از سوی دیگر، وجود این نقاط داغ ممکن است سبب شود آمریکا به منظور اعمال فشارهای بیشتر به چین، حوزه های تنش را در این نقاط متمرکز کند.
موضوع دوم، به افزایش روزافزون حضور چین در خاورمیانه باز می گردد. نفوذ چین در خاورمیانه در زمانی که متحدان آمریکا و البته سیاستمداران این کشور نسبت به تعهدات این کشور در منطقه با تردید می نگرند به سرعت در حال افزایش است. پکن بزرگترین سرمایه گذار خارجی در منطقه به شمار می رود و به غیر از بحرین با تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس موافقت نامه های مشارکت استراتژیک را به امضاء رسانیده است. عمده سرمایه گذاری های پکن درکشورهای متحد سنتی آمریکا صورت گرفته و بسیاری از آنها مشتریان تکنولوژی های نظامی چینی هستند. اولین پایگاه نظامی خارجی بیجینگ در جیبوتی تأسیس شده است و در کنار آن، چین در حال سرمایه گذاری سنگین بر بنادر تجاری است، به گونه ای که برخی نقاط استراتژیک همچون گوادر و یا دوقم عمان به آسانی می توانند استفاده دریایی پیدا کنند. عقب نشینی آمریکا قطعاً با افزایش حضور چین و پیشروی های آن در این منطقه همراه خواهد بود. به نظر می رسد اگر آمریکا به دنبال مهار چین باشد حضور متحدان این کشور در این منطقه می تواند این امکان را بیشتر فراهم کند. بنابراین، هرگونه عقب نشینی از منطقه خاورمیانه آخرین اقدامی است که آمریکا احتمالاً دنبال خواهد کرد.
جریان انرژی: یکی از مهم ترین اولویت های راهبردی آمریکا در خاورمیانه کنترل بر جریان انرژی بوده است. در حال حاضر این موضوع از دو بعد برای آمریکا حائز اهمیت است. از یکسو، چین اصلی ترین وارد کننده نفت این منطقه به شمار می رود و طبق آمارها انتظار می رود تا سال 2030 این کشور هفتاد درصد نفت مصرفی خود را از این منطقه وارد کند. از سوی دیگر، بسیاری از متحدان آمریکا در منطقه آسیا پاسیفیک به نفت خاورمیانه وابستگی دارند. این دو موضوع سبب می شود حضور آمریکا همچنان تأمین کننده منافع استراتژیک این کشور در مهار چین باشد. در ارتباط با موضوع اول، آمریکا با حضور در خاورمیانه و کنترل و نظارت بر جریان انرژی در صورت لزوم می تواند دسترسی چین به نفت این منطقه را مختل سازد. موضوع دوم نیز آمریکا را ملزم به تداوم حضور در منطقه می کند.
علاوه بر چین، باید به تحرکات روسیه در منطقه خاورمیانه نیز به عنوان یکی از موضوعاتی توجه کرد که از الزامات مهم برای آمریکا در حضور در منطقه به شمار می رود. حضور روسیه در سوریه و تقویت روابط این کشور با جمهوری اسلامی ایران، عربستان و همکاری ها با ترکیه (در فرآیند آستانه) به خوبی نشان می دهد مسکو در پی یافتن جای پای دائمی برای خود در منطقه است.
جغرافیای تعیین کننده خاورمیانه نیز از عوامل مهمی به شمار می رود که آمریکا را ملزم به تداوم حضور در این منطقه می کند. خاورمیانه منطقه ای حائل است که در پیشبرد پروژه «کمربند و راه» پکن حیاتی محسوب می شود. بر همین اساس، آمریکا با تداوم حضور در خاورمیانه می تواند مانع پیشبرد ابتکارات اقتصادی نوین چین نیز شود.

ارزیابی
در شرایط کنونی نظام بین الملل که در آن چین به اولویت راهبردی آمریکا تبدیل شده و در اسناد بالادستی این کشور همچون سند امنیت ملی آن نیز موضوع رقابت قدرت های بزرگ مورد تأکید واقع شده، این تصور که آمریکا به منظور مهار چین تمرکز خود را از خاورمیانه برداشته و یا به خروج از این منطقه اقدام می نماید واقع بینانه به نظر نمی رسد. بالعکس، خاورمیانه به دلیل موقعیت جغرافیایی، نقش آن در تأمین انرژی جهانی و حضور کشورهای شریک و متحد در آن همچنان آمریکا حائز اهمیت خواهد بود. از سوی دیگر، خاورمیانه برای چین نیز همسو با رویکرد حرکت به سمت غرب و به منظور پیشبرد ابتکارات کلان اقتصادی خود، تأمین انرژی، توسعه روابط اقتصادی با کشورهای منطقه و غیره اهمیت دارد. در کنار این دو قدرت، به رویکردهای مسکو در تقویت روابط خود با کشورهای منطقه نیز می توان اشاره کرد.
بر این اساس، در شرایط نوین باید بسیاری از موضوعات منطقه را از لنز رقابت قدرت های بزرگ مشاهده کرد. اگرچه این روند هنوز به طور جدی غالب نشده اما به نظر می رسد با گذشت زمان این موضوع بیش از پیش خود را نمایان سازد. البته طبیعی است حضور و فعالیت آمریکا در منطقه خاورمیانه دقیقاً مشابه رویکردهایی که تاکنون طی دو دهه گذشته دنبال کرده نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟