مخالفان نخست وزیر رژیم صهیونیستی با پیروزی جو بایدن بر ترامپ در آمریکا به وجد آمده و کم کم در حال مطرح کردن این ادعا هستند که افول ترامپ، بی بی را نیز با خود به زیر خواهد کشید. تقریباً 10 روز از اینکه جو بایدن به عنوان رئیس جمهور منتخب ایالات متحده برگزیده شده میگذرد، اما تصویر پس زمینه صفحه توئیتر نخست وزیر رژیم صهیونیستی هنوز دیدار وی در دفتر بیضی شکل رئیس جمهور ترامپ را نشان میدهد. ترامپ یک ماه و نیم دیگر به هر ترتیب کاخ سفید را ترک خواهد کرد.
نتانیاهو سیاستمداری کارکشته است و به خوبی میداند که رئیس جمهور آمریکا قادر به برداشتن گامهای مهمی در خاورمیانه و به ویژه رویارویی با جمهوری اسلامی ایران به نحوی است که منافع سیاسی وی را نیز در پی داشته باشد. اما هفته گذشته نتانیاهو خود را در وضعیتی پیچیده یافت، از یکسو با دوست خوبی که شکست را نمیپذیرد روبروست و از سوی دیگر با بایدن به عنوان رئیس جمهور منتخب که باید به زودی کار خود را شروع کند.
شاید اگر دونالد ترامپ از سال 2016 تا 2020 در کاخ سفید بر تخت قدرت نبود، سرنوشت سیاسی نتانیاهو نیز به نحو دیگری رقم میخورد. ترامپ بیش از هر رئیس جمهور دیگری در ایالات متحده به رژیم صهیونیستی و البته شخص نتانیاهو کمک کرده است؛ نخستین پاس گل طلایی ترامپ به نتانیاهو، به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی بود که 7 دسامبر 2017 آن را اعلام کرد. دومین اقدام مهم ترامپ اما از پیش از ورود او به کاخ سفید بارها مطرح شده بود؛ خروج از توافق هستهای با ایران در شب هشتم مه 2018 به وقوع پیوست. ترامپ سپس در همان ماه سفارت جدید آمریکا در قدس را افتتاح کرد و در سپتامبر 2018 نیز به دلیل مخالفتهای اولیه رهبران فلسطین با طرح صلح موسوم به معامله قرن، کلیه کمک های مالی به فلسطینیان را قطع کرد تا آنها را وادار به مذاکره بر سر این طرح کند. این گام ترامپ حتی صدای نیروهای چپ گرا و میانهرو رژیم را نیز درآورد.
در گام بعدی و درحالیکه تنها 15 روز به انتخابات پارلمانی آوریل 2019 باقی مانده بود، دولت ترامپ با تغییر اسناد سالانه خود از به رسمیت شناختن حاکمیت رژیم صهیونیستی بر بلندیهای جولان خبر داد تا یک پاس گل طلایی به نتانیاهو تقدیم نماید. در ششمین اقدام مهم دولت ترامپ که تقریباً با انتخابات سپتامبر در سرزمینهای اشغالی همراه شده بود نیز «مایک پومپئو»، وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد، شهرکسازی در کرانه باختری لزوماً برخلاف توافقهای بینالمللی نیست. نهایت امر آخرین پاس گل طلایی ترامپ به بی بی، طرح صلح موسوم به معامله قرن بود که علاوه بر از دست دادن قدس شرقی، 30 درصد از کرانه باختری و همچنین حق بازگشت فلسطینیان آواره را از آنان میگرفت و از راهکار دو دولتی تنها جنازهای برجا میگذاشت.
بدین ترتیب در چهار سال گذشته روابط واشنگتن و تلآویو به حدی نزدیک شد که تعادل دو حزبی پیشین در روابط با رژیم صهیونیستی را تا اندازه ای برهم زد و باعث شد حزب دموکرات تا حدی در برابر رژیم موضع بگیرد. در واقع برخی معتقد بودند شخصی شدن روابط ترامپ و نتانیاهو در بلند مدت به ضرر رژیم صهیونیستی خواهد شد.
درحالی که تا پیش شکست ترامپ در انتخابات روند تحولات به نفع نتانیاهو بود، آخرین پرده این رویدادها توافق ابراهیم و عادیسازی روابط با دو دولت عربی بحرین و امارات بود. اما اکنون روند وقایع در حال تبدیل شدن به پاشنه آشیل نتانیاهو است. شکست ترامپ از چندین منظر برای بی بی ناکامی به حساب میآید. اولاً باید به افت دراماتیک محبوبیت عمومی وی اشاره کرد به طور قطع بی بی در دور جدید انتخابات دیگر دوست نزدیکش را در کاخ سفید همراه ندارد و نمیتواند از پاس گلهای وی برای منافع سیاسی خود بهرهمند شود. از این رو رفته رفته این سوال در سرزمینهای اشغالی نیز مطرح میشود که آیا پایان ریاست جمهوری ترامپ به معنای پایان ایام اقتدار نتانیاهو نیز هست؟
«یائیر لاپید»، رهبر اپوزیسیون درصدد بهره برداری از این فرصت نادر برآمده و روز نهم نوامبر در نشست فراکسیون یشعتید – تلم گفت: «باوجود همه ترسها، بایدن چپگرای رادیکال نیست. بلکه از منظر سیاسی یک میانهرو کلاسیک است. مشکل کنونی اسرائیل، عصبانیت شدید دموکراتها از نتانیاهو و کابینه اوست. آنها به درستی مدعی هستند که نتانیاهو اسرائیل را به شاخهای از حزب جمهوری خواه مبدل کرده اند. من بارها به او هشدار دادم که نقشه سیاسی آمریکا را از ته به سر میخواند. درحالیکه او روابطش را با دموکراتها برهم زده من روابطم را با آنها تقویت کردهام.»
در چند انتخابات پیشین، مخالفان بی بی نمیتواستند ادعا کنند که بی بی روابط اسرائیل با کاخ سفید را خراب میکند. اما اکنون آنها میتوانند از این جبهه نیز به نخست وزیر حمله کنند. لاپید و دیگر شخصیتهای اپوزیسیون نیز اکنون میتوانند خود را مابهازای ترجیح آمریکاییها نشان دهند که میتواند در جایگاه رهبری قدرتمند کشورش را متحد کرده و با پاندمی کرونا و بحران اقتصادی و اجتماعی ویرانگر کنونی مقابله کند. به نظر میرسد نیروهای اپوزیسیون در سرزمینهای اشغالی به زودی خود را «بایدنِ اسرائیل» و نتانیاهو را «ترامپِ اسرائیل» قلمداد میکنند که یکی در حال آمدن و دیگری در حال ترک صحنه است.
این موضوع کاملاً در صحبتهای لاپید هویداست. او در نشست حزبی خود گفت: «آمریکا یک رهبر میانهرو را برگزید که برای شهروندان کار میکند و به سیاستمداری که مشغول کار کردن برای خودش بود پشت کرد. کسی را انتخاب کرد که برای مردم کار کند. این همان چیزی است که اسرائیل نیز نیاز دارد: رهبری صادقانه که دردهای اسرائیل را درمان و روابط ما با حزب دموکرات آمریکا را بهبود بخشد.»
همزمان جناح چپ نیز که در دوره ترامپ به شدت تحت فشار بود از خروج ترامپ از کاخ سفید خرسند است. «نیتصان هاروویتز»، رهبر حزب مرتص در اظهار نظری جالب، گویی که خودش انتخابات را برده است گفت: «بایدن برای اسرائیل خوب و مهم است. اما ممکن است برای نتانیاهو خوب نباشد. به نظر میرسد بی بی دیگر نمیتواند از کاخ سفید برای نیازهای سیاسی و منافع شخصیاش سواری مجانی بگیرد. این واقعیت که رئیس جمهور و معاون منتخب به فرایند صلح براساس راهکار دو دولتی پایبند هستند برای اسرائیل خیلی خوب است.»
نیتصان هاروویتز رهبر حزب مرتص
برخی از تحلیلها نیز حاکی از این است که پیروزی بایدن در آمریکا در کنار شکست نتانیاهو در مقابله با کرونا او را به زیر خواهد کشید. البته وضعیت کرونا در آمریکا نسبت به سرزمینهای اشغالی به شدت متفاوت است. نتانیاهو برخلاف ترامپ مواضع عجیب و غریب در قبال کروناویروس اتخاذ نکرده است و تازه بسیار هم شدت عمل به خرج داده است.
البته نهایتاً باید تصریح کرد که صرف شکست ترامپ برای کنار زدن بی بی از قدرت کافی به نظر نمیرسد و اپوزیسیون باید نقص اصلی خود در برابر نتانیاهو را پوشش دهند تا بتوانند جایگاه بهتری پیدا کنند. مشکل اصلی اپوزیسیون نداشتن برنامه مشخص و محسوس ایجابی و شخصگرایی شدید است. با فرض تشکیل یک ائتلاف بزرگ همچون «آبی و سفید» (پیش از توافق گانتز با نتانیاهو) میتوان در بهترین حالت تکرار وضعیت دو قطبی پیشین را پیشبینی کرد. به نظر میرسد جناح میانه باید به ساکنان سرزمینهای اشغالی نشان دهد در صورت پیروزی چه طرحهایی در سر دارد و بیان صرف شعارهایی همچون احیای دموکراسی و توسعه اقتصادی آنها را فراتر از قبل نخواهد برد.
تأثیر پیروزی بایدن بر بازگشت جناح چپ اسرائیل
با پیروزی «جو بایدن» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دلیل نوع خاص نگاه او به رژیم صهیونیستی و فلسطین، امیدهایی مبنی بر احیای نسبی راهکار دو دولتی، مخالفت با شهرکسازیهای غیرقانونی در کرانه باختری، الحاق کرانه باختری به طور ناقص یا کامل و شاید طرح صلح ترامپ به وجود آمده است. اگر بایدن واقعاً به این سمت برود دستاوردهای کابینه راستگرای بی بی در سالهای اخیر با چالشی جدی روبهرو میشود و ممکن است گفتمان پیشین مبنی بر اهمیت مذاکره با فلسطینیان برای حل نهایی مناقشه مجدداً احیا شود.
نکته بسیار مهم این است که جناح چپ در رژیم صهیونیستی با بایدن در این موضوعات اشتراک نظر دارد و برخی از سیاستمداران پیشین و کنونی در سرزمینهای اشغالی هنوز به این اندیشهها باور دارند. از این دیدگاه با عنوان «صلح اکنون» یاد میشود. «مزال معلم»، تحلیلگر المانیتور در این زمینه مینویسد: «صلح اکنون، قدیمیترین جنبش صلحطلبانه جناح چپ اسرائیل به حساب میآید. در عین حال بیش از هر جنبش صلح طلب دیگری نیز هم درون اسرائیل و هم در عرصه بینالمللی شناخته شده است. این جنبش 40 سال قبل با هدف خروج اسرائیل از کرانه باختری موفق به جلب حمایت عمومی شد. در طول زمان برخی از سران این جنبش تا رهبری جناح چپ اوج گرفتند. کمپینهای آنان برای متوقف کردن شهرک سازی پوشش رسانهای گستردهای در جهان پیدا کرد.»
کمپین جنبش اکنون صلح
با وجود پارهای دستاوردها، این جنبش و به طور کلی جناح چپ هرچه به سمت زمان حال حرکت میکنیم وزن و تأثیرگذاری آنها کاهش مییابد. در دوران ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» در آمریکا شاهد آن بودیم که هم جنبش اکنون صلح و هم جناح چپ، به حاشیه رانده شدند. کار آنها برای جلب کمکهای مالی دشوار شد، روابط دیپلماتیک با فلسطین به بنبست رسید و به نظر میرسید ایدههای دست چپی برای تدارک ارتباط میان واشنگتن و تشکیلات خودگردان با اقدامات نمادینی همچون انتقال سفارت آمریکا به قدس به حداقل خود نزدیک شده است.
در ماههای اوت و سپتامبر 2020 با مانورهای جدید بی بی و ترامپ که منجر به عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس شد، ضربه مهلک دیگری نیز به چپها وارد آمد. پارادایمی که چپگرایان برای سالهای سال بر آن تأکید میکردند و معتقد بودند، تنها در صورتی که صلح با فلسطین محقق شود، قادر به انعقاد صلح با دیگر دولتهای عربی هستند، به یک باره فروپاشید. در حالیکه دالهای گفتمانی چپگرایان داشت از سپهر سیاسی رژیم به کلی محو میشد و رهبران این جناح از خلاقیت لازم برای گذار از این بحران معنا برخوردار نبودند، تنها عاملی که توانست آنها را تا حدی از سقوط بیشتر نجات داد، عبارت بود از شکست ترامپ و پیروزی جو بایدن در ایالات متحده.
اگرچه با ورود بایدن و «کامالا هریس» به کاخ سفید، سفارت واشنگتن به تلآویو باز نخواهد گشت، اما دستورکار سیاسی تا حدی دگرگون میشود. «نیتصان هاروویتز»، رهبر حزب چپگرای مرتص با انتشار درخواستی از تیم خاورمیانه رئیس جمهور منتخب در فیسبوک مینویسد: «تلاشهای معطوف به فرایند صلح میان اسرائیل و فلسطینیان را از سر بگیرید که البته در راستای منافع اسرائیل است.»
از نظر صهیونیستها بایدن رئیس جمهوری است که سابقه حمایت از مذاکره با تشکیلات خودگردان فلسطین را دارد. او تاکنون چند بار به دلیل کنار گذاشتن ایده مذاکره با فلسطین از نتانیاهو انتقاد کرده است. بایدن همچنین حامی تلاشهای نافرجام اوباما برای دستیابی به توافق سیاسی میان تلآویو و رامالله بود و قطعاً درصدد احیای این روند است. همانطور که کامالا هریس نیز در دوره کمپین انتخاباتی اعلام کرده کابینه جدید آمریکا کنسولگری فلسطینیان در قدس شرقی را بازگشایی خواهد کرد و قرار است اعطای کمکهای اقتصادی به فلسطین را از سر بگیرد.
«ایهود باراک»، نخست وزیر پیشین رژیم نیز اخیراً در گفتوگو با روزنامه معاریو تصریح کرده که بایدن معتقد است، جدا شدن از فلسطینیان و تبدیل شدن به یک ملت با مرزهای مستحکم و امن با اکثریت منسجم یهودی برای نسلهای آتی بیشتر منافع اسرائیل را تأمین میکند. همچنین «یوسی بیلین»، وزیر پیشین که چپگرای برجستهای به حساب میآید در مقالهای در روزنامه اسرائیل هیوم مینویسد اسرائیل و فلسطینیها به میز مذاکره بازخواهند گشت: «طرح ترامپ، طرح جناح راست اسرائیل است. این طرح منافع فلسطین را درنظر نگرفته است. دلیل این امر فقدان ارتباط میان دولت ترامپ و رهبران فلسطین بوده است، از این رو فلسطینیها طرح را رد کردند. اکنون همه تصمیمات جنجالی برای کابینه بایدن به یک فرصت بزرگ مبدل شده است. او میتواند باعث شود دو طرف با هم دیدار کرده و به مذاکره جدی بازگردند.»
همزمان با پیروزی بایدن شاهد مرگ «صائب عریقات»، مذاکره کننده ارشد فلسطین در مذاکرات صلح بودیم. مرگ او که بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان بیت المقدس روی داد منجر به مشاجره میان جناح راست و چپ رژیم صهیونیستی شد. «تصیپی لیونی»، وزیر خارجه پیشین رژیم نیز که در سال 2014 از طرف نتانیاهو با عریقات مذاکره کرده بود در توئیتر نوشت: «من با صائب عریقات برای صدها ساعت مذاکره کردم. ما نماینده دو طرف متفاوت با اختلافات جدی بودیم، اما یک هدف مشترک را دنبال میکردیم: «میخواستیم به یک توافق برسیم که به منازعه میان مردم دو طرف خاتمه دهد. همه فلسطینیها تروریست نیستند. افرادی که خلاف این را ادعا میکنند مانع گفتوگو با میانهروهای فلسطینی برای دستیابی به هرگونه توافقی در آینده میشوند.» در مقابل راستگرایان در شبکههای اجتماعی به شدت به لیونی حمله کردند.
تصیپی لیونی در کنار صائب عریقات
در نهایت میتوان گفت با به قدرت رسیدن مردی که طرفدار مذاکره میان فلسطین و رژیم صهیونیستی است، محافل دست چپی در سرزمینهای اشغالی تا حدی از زوال گفتمانی که تا پیش از این گرفتارش بودند خارج خواهند شد. ادعاها و وعدههای چپگرایان از این به بعد تا حدی جدیتر جلوه خواهد کرد و این نقطه عزیمت بازگشت چپها به سطوح بالاتر رقابت سیاسی درون رژیم صهیونیستی خواهد بود. در نخستین واکنش مثبت از سوی فلسطینیان، «محمود عباس»، رئیس تشکیلات خودگردان اعلام کرده درصدد از سرگیری همکاریهای امنیتی میان رامالله و تلآویو برخواهد آمد. اما نباید برای آغاز تحولات محسوس سیاسی بیقرار باشیم. به نظر میرسد این روند سرعت کندی خواهد داشت و احتمالاً رفته رفته شاهد ارتقای جایگاه احزاب چپ در نظرسنجیها خواهیم بود. مثلاً انتظار میرود ظرف یک ماه آتی حزب کارگر بتواند از زیر حدنصاب 3.25 درصدی فراتر رود. اما مهمترین تأثیر پیروزی بایدن آماده شدن سپهر سیاست داخلی رژیم برای یک دایناسور سیاسی چپگراست. بدین معنا که همچون دوره انتخابات سهگانه گذشته اگر جناح چپ تحت زعامت یک کاندیدای قدرتمند به ائتلاف با نیروهای میانه بپردازد میتواند بخش مهمی از آرای از کف رفته پیشین را بازپس گیرد. این کاندیدا میتواند رهبری در قامت بنی گانتز ، رون هالدای و یا گادی آیزنکات باشد
منابع پژوهش در دفتر پژوهشکده موجود است
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.