آیا امارات به محور سیاست خاورمیانه ای آمریکا تبدیل می شود؟

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در حالی که پرونده عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به اولویت مهم سیاست منطقه­ای آمریکا برای دولت ترامپ در شرایط پیش ازانتخابات ریاست جمهوری ماه آوریل (13 آبان) تبدیل شده، علی رغم انتظارات کاخ سفید برای پیوستن کشورهای عربی بیشتری به این روند، اما قطار عادی سازی هنوز در ایستگاه امارات و بحرین متوقف مانده و مقصد جدید آن نامعلوم است. موضوعی که طبیعتاً می تواند با توجه به مخالفت یکپارچه و گسترده گروه‌های فلسطینی با این توافق، دولت‌های عربی در حالی که پرونده عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به اولویت مهم سیاست منطقه­ای آمریکا برای دولت ترامپ در شرایط پیش ازانتخابات ریاست جمهوری ماه آوریل (13 آبان) تبدیل شده، علی رغم انتظارات کاخ سفید برای پیوستن کشورهای عربی بیشتری به این روند، اما قطار عادی سازی هنوز در ایستگاه امارات و بحرین متوقف مانده و مقصد جدید آن نامعلوم است. موضوعی که طبیعتاً می تواند با توجه به مخالفت یکپارچه و گسترده گروه‌های فلسطینی با این توافق، دولت‌های عربی کاندیدای پیوستن به کارزار عادی سازی را تا مشخص شدن نتیجه انتخابات به تحمل فشارهای آمریکا سوق دهد.

 

در این میان ترامپ که در نظرسنجی ها از رقیب دموکرات خود عقب افتاده و به شدت نیازمند دستاوردهایی برای متحول کردن شرایط به سود خود است، با توجه به سوختن کارت موفقیت‌های اقتصادی با شیوع کرونا، هفته گذشته برای شکستن قفل عادی سازی در اقدامی تأمل برانگیز محمد بن زاید را مخاطب سردمداری این روند قرار داد. در این راستا به نوشته پایگاه صهیونیستی «عاروتص شوع»، ترامپ از محمد بن زاید خواست، «فرصت» ایجاد شده در زمینه توافق سازش با رژیم صهیونیستی را مغتنم شمارده و از «دیگر رهبران کشورهای خاورمیانه» بخواهد که مسیر امارات و بحرین را در پیش گیرند.

ورایِ این درخواست و تماس به ظاهر کم اهمیت که حتی در میان خبرهای روزانه گم شد، می توان تحولی عمیق را در سیاست منطقه ای آمریکا مشاهده کرد و آن پیامی است که آمریکا در مورد چرخش محوریت سیاست منطقه ای به سوی همکاری با امارات با این کار صادر می‌کند؛ تغییری که البته مدتی است که شروع شده و نشانه‌های آن را می‌توان در رویه های اتخاذی کاخ سفید در قبال تحولات عمده منطقه در چند سال اخیر ردگیری کرد.

پایان یکه‌تازی عربستان در راهبرد منطقه‌ای آمریکا؟

به طور حتم برجسته شدن جایگاه امارات به عنوان بازیگری نوظهور و پرمدعا در تحولات منطقه‌ای با کمک بازوی قدرت اقتصادی و نفوذ منطقه‌ای که از آن برخوردار است، نقش اساسی در سوق یافتن آمریکا به سوی توسعه همکاری های استراتژیک با ابوظبی داشته است، اما در این میان تغییر در نوع روابط عربستان و آمریکا طی سال های اخیر به عنوان یک مولفه پیشران و تعیین کننده غیرقابل چشم‌پوشی است.

روابط و اتحاد ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی را می توان یکی از بادوام ترین اتحادها از زمان شکل­گیری تا سال های ریاست جمهوری ترامپ دانست که طی سپری شدن چندین دهه همچنان دوام و پایداری خود را حفظ کرده است. اگرچه این دوام و پایداری به معنای وجود یک رابطه کاملا همسو و هماهنگ نبوده است و فراز و نشیب‌هایی را به خود دیده، اما هیچگاه به مانند سال های اخیر دچار شکاف نگشته بود.

از دهه 60 قرن گذشته میلادی به این سو که به واسطه خروج انگلیس از خلیج فارس آمریکا تمایل به نقش آفرینی و حضور در تحولات این منطقه را به عنوان قدرت فائقه جهانی در پیش گرفت، دولت‌های مختلف ایالات متحده همواره حفظ روابط نزدیک با خاندان سعودی و حمایت بی دریغ از تداوم حکمرانی این خاندان بر شبه جزیره را به علت کنترل شاهرگ شریان انرژی جهانی و موقعیت سیاسی و فرهنگی ممتاز

بالقوه‌ای که این کشور در بین کشورهای عربی و اسلامی از آن برخوردار بود دنبال می‌کردند. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران که اصلی ترین مهره پیشبرد استراتژی منطقه ای آمریکا را کنار زد، نقشه امنیتی منطقه با ظهور بازیگری تجدیدنظرطلب علیه منافع آمریکا و متحدانش در منطقه تغییر یافت و همین امر منجر به نزدیکی بیشتر آمریکا به عربستان برای مقابله با ایدئولوژی انقلابی در حال گسترش نهضت اسلامی شیعه گردید.

در طول این دوران علاوه بر همکاری های امنیتی در حوزه بکارگیری قرائت بنیادگرایانه سلفی در خدمت اهداف سیاست خارجی خصوصاً در افغانستان تحت اشغال ارتش سرخ و مقابله با توسعه نفوذ ایدئولوژیک ایران در منطقه، حجم عظیمی از درآمدهای نفتی این کشور صرف خرید تجهیزات وتسلیحات مدرن از آمریکا می شد که پیامد آن ایجاد همکاری های نظامی و روابط امنیتی گسترده میان آنها بود. اما با وجود برخوردار بودن دو کشور از منافع حاصل از همکاری نزدیک در طول چند دهه، اکنون به نظر می رسد که زنگ پایان این روابط در حال زده شدن است و آمریکا به یافتن جایگزینی مناسب برای سعودی‌ها در پیشبرد برنامه های منطقه ای خود فکر می‌کند،

امارات

در این خصوص مسأله کاهش وابستگی های نفتی آمریکا به عربستان، رویکرد چرخش به شرق در استراتژی سیاست خارجی آمریکا برای تمرکز بر چین، و همچنین ساز ناکوک سعودی‌ها با برخی از برنامه های کاخ سفید تأثیر بسزایی داشته است. در موضوع همکاری های نفتی آمریکا و عربستان تحول عمده تبدیل شدن آمریکا از یک کشور وارد کننده نفت به تولیدکننده و صادرکننده آن با کمک فناوری نفت شیل در دوران ریاست جمهوری ترامپ بوده است که عامل مهمی در کاهش اهمیت جایگاه عربستان و حتی منطقه خلیج فارس برای سیاست خارجی آمریکا بود. تنها در یک مورد پس از سقوط بی سابقه قیمت نفت و نشست چالش برانگیر اوپک و کشورهای اوپک پلاس در اوایل اردیبهشت ماه امسال برای کاهش تولید، نشریه فارین پالیسی در گزارشی نوشت که قانون‌گذاران جمهوری‌خواه آمریکایی به علت تحولاتی که در حوزه نفتی رخ داده از عربستان به شدت عصبانی هستند.

«کیوین کریمر» سناتور جمهوری‌خواه ایالت داکوتای شمالی به فارین پالیسی گفت: «سیاست‌های اخیر دولت سعودی در حوزه نفت آن سیاست‌هایی نیست که دوستان در پیش می‌گیرند و سعودی‌ها در سنجش حجم عکس‌العمل آمریکا دچار اشتباه شده‌اند.» او افزود: «ائتلاف استراتژیک واشنگتن و ریاض از بین رفته 

و روند بازسازی اعتماد، زمان طولانی نیاز دارد.» فارین پالیسی در ادامه به نقل از «بروس ریدل» از مدیران سابق سازمان «سی.آی.ای» که از مهمترین کارشناسان حوزه عربستان در آمریکا به شمار می‌رود نوشت که در حال حاضر تنها عامل بقای رابطه واشنگتن و ریاض، شخص دونالد ترامپ است و او رابطه نزدیکی با دولت سعودی دارد.

اگرچه علی رغم این انتقادات همچنان نوع روابط آمریکا و عربستان بخصوص در دوره ولیعهدی بن سلمان ماهیتی راهبردی داشته و طرفین اهداف مشترکی را در غرب آسیا از جمله مقابله با محور مقاومت در یمن و لبنان و عراق و تقویت گروههای تروریستی- تکفیری، برای بی ثبات سازی کشورهائی همچون سوریه و عراق را دنبال می‌کنند، اما مشهود بودن شکل­گیری شکاف را می توان در انفعال آمریکا به هنگام حمله به تأسیسات نفتی عربستان در پاییز سال گذشته، مشاهده کرد که ریاض صراحتاً ایران را عامل حمله به خاک خود معرفی کرد و به حمایت کاخ سفید بسیار امید بسته بود.

اکنون نیز ساز ناکوک ریاض با درخواست ترامپ در مورد حمایت سریع از توافق عادی‌سازی رشته‌های این پیوند تاریخی را بیش از پیش در معرض پاره شدن قرار داده است. علی رغم نشانه های چراغ سبز عربستان به تداوم روند عادی سازی، اما موضع رسمی سعودی ها تاکنون برخلاف انتظار ترامپ که پیشبرد عادی سازی را اهرم پیروزی در انتخابات سخت ماه آینده می‌داند، تداوم حمایت از طرح صلح عربی پیشنهادی ملک عبدالله در سال 2002 برای تشکیل دو دولت بوده که که خشم ترامپ را در پی داشته است.

چرا امارات؟

محوریت یافتن امارات برای سیاست‌ منطقه ای کاخ سفید قاعدتا تنها متأثر از نوع روابط واشنگتن- ریاض نبوده و از پیشران‌هایی برخوردار است. امارات با جمعیتی کمتر از 5 میلیون نفر توانست مسیرپر پیچ وخم توسعه و رشد اقتصادی را در مدت زمان اندکی طی کند، هم اکنون بنا به اعلام مجامع بین المللی از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی، مصرف سرانه انرژی و شاخص توسعه انسانی در سطح کشورهای پیشرفته جهان قرار دارد. به‌گونه‌ای که بر اساس برآورد سال 2019 صندوق بین‌المللی پول، تولید ناخالص داخلی این کشور نزدیک به 410 میلیارد دلار بوده است.

امارات همچنین یکی از کشورهای مهم صادرکننده نفت می باشد. در ژوئن 2020 امارات پس از اعلام اکتشافات بزرگ نفتی که حدود 7 میلیارد بشکه نفت خام و 58 تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی برآورد شده، در رده ششم در فهرست بزرگترین ذخایر نفتی جهان قرار گرفت. به گفته سایت «کنترل پول»، این میزان ذخایر نفتی امارات را به 105 میلیارد بشکه می رساند و کویت را از جایگاه ششم در فهرست بزرگترین ذخایر نفتی جهان، حذف می کند. همچنین در همین سال ذخایر گاز طبیعی امارات به 273 هزار میلیارد فوت مکعب (7.7 میلیارد متر مکعب) افزایش یافته است.

علی رغم تأثیرات منفی همه گیری کرونا بر اقتصادهای نفتی خلیج فارس همانند عربستان، امارات کمترین تأثیر را از این چالش و بهترین چشم انداز را برای گذار از بحران دارد. در این راستا ادریس الرفیع، رئیس

منطقه خاورمیانه و آفریقا در شرکت «آبردین استاندارد سرمایه‌گذاری جهانی» که در بیش از 40 کشور جهان فعالیت می کند گفت که اقتصاد امارات علیرغم تاثیرات همه گیر کرونا، بهترین وضعیت در خلیج فارس است. به نوبه خود، رابرت گیلهول، اقتصاددان نیز معتقد است «علیرغم تاثیرات همه گیر کرونا، امارات متحده عربی روز به روز به یک مرکز مالی برتر در جهان تبدیل می شود.»

از بعدی دیگر، نقش سیاست نگاه به شرق امارات را نباید در تلاش واشنگتن برای ارتقای روابط با این امرنشین نادیده گرفت. پس از سفر بسیار مهم شی جینگ پینگ، رئیس جمهوری چین به امارات در سال ۲۰۱۸ و در جریان سفر محمد بن زاید به پکن در جولای 2019، دو کشور توافقنامه همکاری های استراتژیک را برای توسعه  همه جانبه همکاری ها به امضا رساندند. بن زاید در جریان این سفر بر نقش آفرینی فعال چین در تحقق صلح در خاورمیانه و ممانعت از منابع تهدید تأکید کرد. موضوعی که به هیچ وجه با توجه به جاه طلبی‌های پکن برای تبدیل شدن به قطب اقتصادی جهان در آینده نزدیک خبر خوشایندی برای آمریکا نیست.

راهی که چین برای رسیدن به این مقصد در پیش گرفته استفاده از موافقت‌نامه‌های استراتژیک به عنوان جایگزینی برای اتحادها است. این یک ساختار سلسله مراتبی از روابط است و آن کشورها در بالاترین سطح خواهان یک همکاری جامع استراتژیک، در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی با پکن هستند. این مساله می‌تواند منجر به برآورده کردن طیف گسترده‌ای از منافع چین در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی تلقی شود. برای مثال در منطقه پر از مناقشه خلیج فارس؛ عربستان سعودی، امارات متحده عربی و ایران همگی همکاری‌های استراتژیک جامعی با چین دارند و هرکدام برای هماهنگی روابط دو جانبه تلاش می‌کنند.

چین دومین شریک تجاری بزرگ امارات به شمار می‌رود و حجم مبادلات تجاری میان دو کشور در سال ۲۰۱۷ به حدود ۶۰ میلیارد دلار رسید و این مبلغ در آغاز ۲۰۲۰ به ۷۰ میلیارد دلار رسیده است. همچنین در امارات حدود ۲۰۰ هزار شهروند چینی زندگی می‌کنند و به این ترتیب بیشترین تعداد چینی‌ها در خاورمیانه در این کشور مقیم هستند.

دو کشور همچنین قراردادی به مبلغ 3.4 میلیارد دلار را برای پیشبرد پروژه «یک کمربند یک جاده» در امارات به امضا رسانده اند. وانگ یی، وزیر خارجه چین در جریان سفر محمد بن زاید به چین گفته بود: «امارات به مروارید درخشانی در امتداد گذرگاه «کمربند و جاده» تبدیل و در سایه سفر کنونی ولیعهد ابوظبی به پکن نقشش تقویت خواهد شد.

در ادامه این همکاری چین به نقش آفرینی فعال در در اکسپو ۲۰۲۰ دبی (نمایشگاهی که هرچند سال یک بار برای نمایش و ارائه دستاوردهای ملل مختلف برگزار می شود و اولین بار در سال ۱۸۴۴ در پاریس برگزار شد) متعهد شده و در مقابل امارات تدریس زبان چینی در مدارس خود را توسعه بخشیده است.

تحلیلگران این روند را موجب تقابل بیشتر پکن و واشنگتن در منطقه عنوان می‌کنند. پس از نامه رسمی ای که 10 اکتبر (20 مهرماه) شی جینگ پینگ به محمد بن زاید نوشت و بر اجرای هرچه سریعتر توافق همکاری های استراتژیک تأکید کرده بود، آندرس کریگ در تحلیلی سایت «میدل ایست آی» نوشت: «خاورمیانه به معنای واقعی کلمه در میان جدال دو ابرقدرت یعنی آمریکا و چین قرار گرفته است.»

در این تحلیل گفته شده امارات به عنوان یک قطب تجاری منطقه‌ای و صادر کننده عمده نفت به شرق آسیا، زودتر از سایر کشورهای حوزه خلیج فارس به سمت چین گرایش پیدا کرده است. استراتژی بزرگ تجاری آن برای کنترل دسترسی به پایگاه‌های اصلی دریایی در اقیانوس هند، شاخ آفریقا و دریای سرخ، ابوظبی را به یک شریک مهم برای پکن تبدیل کرده است».

اگرچه این تحلیلگر نتیجه می گیرد که «اگر ترامپ چهار سال دیگر در کاخ سفید باشد، امارات متحده عربی به طور فزاینده‌ای تحت فشار قرار خواهد گرفت»، اما بی تردید دور کردن امارات از پکن باید با مشوق‌های استثنایی همراه شود که می توان نمود آن را در اعلام آمادگی برای فروش جنگنده فوق پیشرفته اف 35 به ابوظبی مشاهده کرد که نشانگر ارتقای جایگاه امارات در سیاست منطقه ای آمریکا در خلیج فارس می باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟