منازعات بعدی خاورمیانه بین دولت های عربی و ایران نخواهد بود

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در طی دو دهه گذشته؛ ایالات متحده آمریکا، سیاست منطقه غرب آسیا را در قالب منازعه میان نیروهای میانه رو ( اعراب) و رادیکال ( ایران) نگریسته است. اما در طی چهار سال گذشته دولت ترامپ؛ ایالات متحده از شکاف فزاینده سه بازیگر منطقه ای غیرعرب یعنی ایران، اسرائیل و ترکیه غافل بود. از زمان تهاجم ایالات متحده به عراق درسال 2003م کشورهای عربی بیش از پیش با وضعیت فلج و هرج مرج روبر شدند که در نهایت منجر به تحولات بهار عربی و شکل گیری جبهه بندی های تازه شد.

عادی سازی روابط امارات و بحرین با اسرائیل به همان اندازه که مانع و سنگری علیه ایران بود به همان اندازه علیه ترکیه هم می باشد. بر خلاف ادعای دولت ترامپ؛ که توافق نامه ابراهیم منطقه را به سمت صلح سوق می دهد، اما اکنون شاهد تشدید رقابت میان اعراب، ایران، اسرائیل و ترکیه هستیم که دولت ترامپ از آن غافل بود. در واقع این شرایط می تواند زمینه یک رقابت تسلیحاتی گسترده تر و خطرناک تر را فراهم کند که آمریکا نه خواهان آن است و نه توانایی مداخله گری را دارد. در واقع از این به بعد سیاست خارجی آمریکا درصدد است به جای دامن زدن، رقابت قدرت بین بازیگران منطقه ای را محدود سازد.


تقلای ایران برای تحصیل توانمندی هسته ای و کاربرد نیروهای نیابتی برای گسترش نفوذ خود در جهان عرب و حمله به منافع آمریکا و اسرائیل پدیده ای شناخته شده است اما آنچه که تازگی دارد ظهور ترکیه به عنوان یک عامل اخلال گر برای ثبات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا می باشد. در شرایط کنونی که ترکیه دیگر چشم اندازی برای آینده روابط خود با غرب نمی بیند درصدد احیای گذشته اسلامی خود می باشد و آن ها به دنبال احیای خطوط و مرزهایی هستند که در یک قرن پیش ترسیم شده بودند. اکنون جاه طلبی و بلندپروازی های ترکیه مسئله ای که باید به آن توجه ویژه ای داشت.


در شرایط کنونی، ترکیه بخش هایی از سوریه را تحت کنترل خود دارد، در عراق صاحب نفوذ می باشد و در تلاش است تا نفوذ ایران را در دو کشور سوریه و عراق کاهش دهد. علاوه بر این، ترکیه همچنین در جنگ داخلی لیبی و درگیری میان ارمنستان و آذربایجان مداخله گسترده ای انجام داده است. علاوه بر این، مقامات ترکیه همچنین به دنبال گسترش نقش خود را در منطقه شاخ آفریقا و لبنان می باشند و همزمان کشورهای عربی نگران حمایت و پشتیبانی ترکیه از گروه اخوان المسلمین هستند.


هر یک از سه بازیگر منطقه ای غیر عرب؛ این اقدامات فوق را به عنوان الزامات امنیتی توجیه می کنند اما در واقع آن ها دارای منافع و انگیزه اقتصادی هم می باشند. برای نمونه می توان به اهمیت بازار عراق برای ایران و بهره برداری حوزه های غنی گاز مدیترانه شرقی برای اسرائیل و ترکیه اشاره کرد. بنابراین آنچه قابل پیش بینی است توسعه طلبی ترکیه کاملا در تضاد با منافع منطقه ای ایران در شامات و قفقاز می باشد و به گونه ای دوران امپراتوری عثمانی را یادآوری می کند. اکنون ناسیونالیسم اردوغان بسیار پررنگ تر و نوین تر از ملی گرایی کمال آتاتورک می باشد.


بنابراین مشکل اصلی خاورمیانه تنها بر سر مناسبات با ایران نیست بلکه در طی دهه گذشته مناسبات ترکیه با اسرائیل ، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر در مسیر تنش و تیرگی قرار دارد. تمامی این موارد نشانگر این است که نیروی محرکه تحولات منطقه دیگر ایدئولوژی و مذهب نیست بلکه ژئوپلیتیک می باشد.برای نمونه اگر اسرائیل به تقویت جایگاه عربستان و امارات بپردازد، بازیگران دیگر که احساس تهدید می کنند مشابه قطر و عمان بیشتر به سمت ایران و ترکیه قدم برمی دارند. بنابراین اگر چه بهبود روابط اسرائیل و اعراب می تواند زمینه همسویی مشترک ترکیه و ایران را فراهم کند اما رویکرد تهاجمی ترکیه در منطقه قفقاز و عراق می تواند به یک نگرانی برای ایران تبدیل شود.


از طرف دیگر، حمایت و پشتیبانی آنکارا از آذربایجان زمینه نگرانی عربستان، امارات و ایران را افزایش داده است. در این شرایط ممکن است زمینه مداخله گری روسیه و چین فراهم شود. روسیه همواره ثابت کرده در بهره برداری از شکاف های منطقه ای به سود خود مهارت دارد و همچنین تلاش چین برای مشارکت استراتژیک با ایران و توافق اتمی با عربستان سعودی شاید آغاز این داستان باشد. ایالات متحده، چین را از منظر اقیانوس آرام می بیند اما خاورمیانه، جبهه غربی چین است و از این دروازه است که پکن چشم اندازه نفوذ در منطقه یورآسیا را دنبال می کند.

 

دولت بایدن می تواند با ترغیب و تشویق گفتگوهای منطقه ای و به کارگیری اهرم قدرت و نفوذ خود برای خاتمه بخشی به منازعات وترمیم روابط نقشی کلیدی و اصلی در کاهش تنش ها ایفا کند. اکنون دشمنان منطقه ای در واکنش به این تغییر و تحولات سیاسی در واشنگتن به نوعی آتش بس تن داده که این خود می تواند فرصتی جدید برای دولت بایدن باشد. علاوه بر این ایالات متحده باید بر بهبود روابط ترکیه با اسرائیل، امارات و عربستان سعودی تمرکز کند. اگر چه قدرت های رقیب منطقه ای در وضعیت آتش بس قرار دارند اما همچنان مسائل بنیادین که میان آن ها شکاف انداخته وجود دارد و اگر به طور کامل حل نشوند این اختلافات می تواند به منازعه جدید بینجامد.


اما اکنون برای ایالات متحده، مسئله ایران یک مشکل دشوارتر می باشد. مقامات ایالات متحده باید ابتدا تکلیف برجام را مشخص کنند. دو کشور دیر یازود ناگزیر هستند تا بر سر برنامه موشکی و توسعه طلبی ایران در منطقه گفتگو تشکیل دهند. در این راستا واشنگتن باید شرکای عربی خود را متقاعد کند تا از این راهبرد استقبال کنند و به تعامل با ایران قدم بردارند.


بنابراین از طریق یک توافق کنترل تسلیحات و ایجاد یک معماری امنیتی منطقه ای می توان نیروهای نیابتی ایران را کنترل و موشک های آن را محدود کرد. بنابراین ایالات متحده باید این فرایند را تسهیل و از آن حمایت کند و در مقابل بازیگران منطقه ای از آن استقبال کنند. اگردولت بایدن خواهان رهایی از گرفتاری بی پایان آمریکا در منطقه است باید زمان و منابع دیپلماتیک بیشتری را در این منطقه سرمایه گذاری کند. اگر ایالات متحده خواهان حضور کمتری در خاورمیانه است ابتدا باید تلاش کند تا به درجه ای از ثبات در منطقه دست یابد. این کار باید با اتخاذ دیدگاه کلی تر نسبت به پویش منطقه ای آغاز شود و کاهش رقابت قدرت های منطقه ای به اولویت راهبرد ایالات متحده در منطقه تبدیل شود.

منبع:https://rahbordemoaser.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟