ایالات متحده آمریکا تاکنون اصلیترین راهبرد کلان خود برای آسیای مرکزی را اتصال ژئوپلیتیک این منطقه به آسیای جنوبی با محوریت افغانستان قرار داده است. بااینحال به نظر میرسد در دولت جو بایدن این طرح با جدیت کمتری در مقایسه با دولت دونالد ترامپ پیگیری شده و رویکردهای خرد و مناسبات دوجانبه مجدداً در دستور کار قرار بگیرد. این در حالی است که منطقه در آستانه یک دوره گذار برای انتقال قدرت (حدوداً 5 ساله) با کنارهگیری گزینههای برجای مانده از دوره شوروی سابق (نورسلطان نظربایف و امامعلی رحمان)، تثبیت صفبندیهای سیاسی جدید (در قرقیزستان و ازبکستان) و احتمالاً آمادهسازی برای دور جدیدی از حاکمیت اقتدارگرایانه شخصمحور در ترکمنستان است. در این شرایط صرف کنارهگیری، عدم تعریف منافع راهبردی و فقدان ابزار (و حتی فرایند ابزارسازی در سیاست خارجی) میتواند جمهوری اسلامی ایران را طی دو دهه آینده از مزیتهای راهبردی آسیای مرکزی محروم نماید.
برآیند سیاستهای راهبردی ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی بهعنوان بخشی از شوروی سابق، متشکل از مؤلفههایی ثابت و متغیر است. در حوزه مؤلفههای ثابت، ایالات متحده اهداف توسعهای با فعالیت آژانس توسعه بینالمللی (USAID)، گذار کشورها به لیبرالیزاسیون اقتصادی، توسعه دموکراسی و اصلاحات ساختاری و … را مد نظر دارد. بااینحال در حوزه گزارههای متغیر سیاست خارجی آمریکا میبایست به شرایط و تحولات منطقهای توجه ویژهای داشت. نوع تعاملات واشنگتن با مسکو و پکن و تأثیر تحولات افغانستان بر سیاستهای دولتهای مختلف ایالات متحده تأثیر میگذارد. در حال حاضر شکافهای میان چین و ایالات متحده تعمیق شده است و این موضوع از دو جهت بر آسیای مرکزی تأثیرگذار است. نخست، همسایگی این منطقه با استان اویغورنشین سینک کیانگ؛ و دوم، سرمایهگذاریهای گسترده چین در قالب ابتکار کمربند و جاده و مناسبات دوجانبه که پیامدهایی نظیر وابستگی شدید این کشورها به چین و بعضاً بحران بدهیها را به وجود آورده است. در روابط با روسیه نیز به نظر میرسد طی سالهای اخیر نوع روابط از تعامل مجدداً بهسوی رویکرد تقابلی نزدیک شده است. تحولات بعد از انتخابات ریاستجمهوری بلاروس و ناآرامیهای اخیر قرقیزستان همگی نشانههایی از رویکردهای تقابلگرایانه غربگرایان با روسگرایان در منطقه است. برآیند این تعاملات در دولت بایدن در کنار رویکرد وی در خصوص تداوم پروسه صلح افغانستان میتواند در وهله نخست بر ثبات کشورهای منطقه آسیای مرکزی که در محیط پیرامونی و مجاورت مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تأثیر بگذارد، از طرف دیگر نیز این تحولات میتواند بهصورت مستقیم نیز بر روابط دوجانبه جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آسیای مرکزی نیز تأثیر بگذارد.
حضور دموکراتها در رأس قدرت در شوروی سابق و از جمله آسیای مرکزی تغییرات رادیکال در حوزههای سیاسی و اجتماعی را رقم زده است. این در حالی است که جمهوریخواهان در دورههایی مانند تحولات بعد از 11 سپتامبر تعامل با دولتهای منطقه و استفاده از ژئوپلیتیک آنها برای اهداف نظامی منطقهای و بینالمللی را مد نظر قرار دادهاند. در جریان حمله به افغانستان در سال 2001، آمریکا دو پایگاه نظامی در ماناس (قرقیزستان) و قرشی-خانآباد (ازبکستان) را به دست آورد و بعضاً از امکانات قزاقستان و حتی ترکمنستان هم برای اهداف نظامی خود بهره میبرد. اکنون نیز بر اساس برخی گمانهزنیها، دولت دونالد ترامپ به دنبال کسب منافعی مشابه در پروسه صلح افغانستان است و تعاملات نسبتاً مناسبی را با دولتهای منطقه شکل داده است. بااینحال، روی کار آمدن جو بایدن ممکن است این روند را متوقف کرده و با توجه به تحولات اخیر در قرقیزستان و بلاروس، تغییرات ساختاری، سیاسی و اجتماعی را با استفاده از روشهای ایجابیتر پیگیری نماید.
روسیه که منطقه آسیای مرکزی را برای خود نزدیکترین «خارج نزدیک» در مقایسه با منطقه قفقاز، بالتیک و حتی مناطق شرق اروپا تعریف کرده است، حساسیت بالایی نسبت به تغییر و یا تداوم سیاستهای ایالات متحده آمریکا در دولت بایدن دارد. طرحی که با شدت و ضعف دولتهای ایالات متحده طی سالهای اخیر پیگیری کردهاند، کاهش تدریجی وابستگی کشورهای آسیای مرکزی به مسکو و نتیجتاً تعمیق واگراییها است. در حال حاضر این موضوع در حوزه امنیت با محوریت افغانستان و در حوزه ژئوپلیتیک با محوریت راهبرد «اتصال آسیای مرکزی به آسیای جنوبی» پیگیری میشود.
چین طی سالهای اخیر سرمایهگذاریهای گستردهای در تعاملات دوجانبه با کشورهای آسیای مرکزی و در قالب ابتکار کمربند و جاده صورت داده است. درعینحال پکن باوجود چالشهای سالهای اخیر در قالب تحریک احساسات ضدچینی در منطقه با محوریت غرب در شرف ورود امنیتی به آسیای مرکزی نیز میباشد. نوع رویکرد بایدن نسبت به منافع چین (محدودسازی نفوذ و یا تداوم در قالب تعامل با مسکو) میتواند به طور مشخص بر منافع چین در منطقه تأثیرگذار باشد.
بازیگران دیگری از قدرتهای منطقهای و بینالمللی نظیر اتحادیه اروپا، هند، کره جنوبی، ژاپن و ترکیه که از درجه نفوذ کمتری برخوردار بوده اما طی سالهای اخیر با برنامههایی منسجم به بسط مناسبات خود در قالبهایی نظیر 1+5 پرداختهاند نیز به نظر میرسد در دولت بایدن در خصوص فعالیت مستقل و یا توسعهای نیابتی با ایالات متحده آمریکا به توافق برسند.
چهار جمهوری منطقه از جمله قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و قزاقستان در وضعیت نسبتا بیثباتی به لحاظ مشروعیت قدرت در رأس هیئت حاکم قرار دارند. در قرقیزستان دولت و پارلمان در پی اعتراضات 5 اکتبر در وضعیت بحرانی قرار دارند. در تاجیکستان امامعلی رحمان بار دیگر خود رئیسجمهور شده و در انتظار فرصتی مناسب برای انتقال قدرت به پسرش است. در قزاقستان نظربایف اگرچه استعفا داده، اما در جایگاه مادامالعمری ریاست شورای امنیت قدرت بیشتری از رئیسجمهور دارد و شرایط شکننده فعلی جایگاه وی را بیثبات نموده و قدرت توکایف را نیز که گزینه نظربایف برای جانشینی موقت بود، متزلزل می نماید. در ترکمنستان نیز گمانهزنیهایی از بیماری بردیمحمداف و احتمال کنارهگیری وی با انتقال قدرت به پسرش سردار وجود دارد. این موضوع موجب شده تا کشورهای منطقه در قبال فرایند انتقال قدرت و تحولات پیشبینی نشده، آسیبپذیر باشند. در این راستا، نوع تعامل بایدن با کشورهای منطقه در قبال فرایند انتقال قدرت میتواند شرایط متفاوتی را در منطقه به لحاظ شاخصهای ثبات پدید آورد.
ردیف | سناریو ممکن و محتمل | سناریو بدبینانه |
وضعیت میرضیایف در ازبکستان | تداوم رویکرد فعلی | تغییرات رادیکال در ازبکستان و توقف روند بازسازی و تحول ازبکستان |
انتقال قدرت در تاجیکستان | تعامل بایدن با رحمان برای انتقال قدرت به رستم در ازای دریافت امتیازات راهبردی؛ درعینحال ابزارهای فشاری در اختیار آمریکا قرار میگیرد. | بیثباتی برای عدم انتقال قدرت به رستم، روی کار آوردن گزینههای لیبرال و بیثباتی چندساله در این کشور با احتمال بروز جنگ داخلی |
دوره گذار انتقال قدرت در قزاقستان | تعامل نزدیک با نظربایف و نزدیکان او و تداوم روند فعلی؛ احتمال انتقال قدرت به یکی از اعضای خانواده نظربایف کم است. | تحریک بیثباتیها، از میان برداشتن نظربایف و نزدیکانش با تضمین یک دوره دیگر ریاستجمهوری به توکایف |
در مسائل مطرح شده در خصوص انتقال قدرت بهعنوان اصلیترین مسئله منطقه طی سالهای آتی، چند نکته را میبایست در نظر داشت. فرایند تأثیرگذاری در این تحولات نه صرفاً در بازه کوتاه محدود به یک دولت بلکه در قالب پروژههای میانمدت تعریف شدهاند. لذا، تأثیرگذاری در این فرایندها نیز بدون پیشزمینههای قبلی عملاً غیرممکن می نماید. جمهوری اسلامی ایران نیز تاکنون نشان داده تمایلی برای ورود به مسائل راهبردی و بلندمدت منطقه آسیای مرکزی، جز در مواردی معدود، ندارد. نکته دوم هم که میبایست مد نظر داشت، عدم تعارض جدی میان منافع جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی است. درحقیقت، زمین اصلی بازی در این منطقه در تعارض و تعامل ایالات متحده و غرب، با چین و روسیه تعریف شده است. ایران نیز در این میان لزوماً با چین و روسیه دارای نقاط اشتراک نیست. لذا، حضور یا عدم حضور بایدن بهتنهایی نمیتواند تأثیر مشخصاً زیادی بر کنشگری جمهوری اسلامی ایران بگذارد. البته طبیعی است که در صورت توجه مضاعف دولت بایدن به منطقه، شاهد محدودیتهایی چند خواهیم بود. لذا، بر این اساس موارد ذیل پیشنهاد میشود:
برآیند تحولات مذکور، پیش از همه لزوم معطوف کردن نگاه راهبردی به منطقه آسیای مرکزی را ایجاب میکند. این نگاه راهبردی شامل حساسیت نسبت به تغییر و تحولات کوچک و بزرگ منطقه، تعریف منافع راهبردی، اراده ابزارسازی در حوزه سیاست خارجی در حوزههای مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، و نیز کنشگری فعال در تعامل و تعارض با بازیگران منطقهای و بینالمللی فعال در آسیای مرکزی پیرامون تحولات منطقه است. در وهله دوم این امر برای بالفعل شدن و یافتن ما به ازای واقعی، نیازمند پیگیری همزمان دو فرایند است. نخست، ابزارسازی در حوزه امنیت، سیاست و اقتصاد با پرداخت هزینههای مربوط به آن؛ و دوم، تعریف و بازتعریف مداوم منافع جمهوری اسلامی ایران در منطقه تا رسیدن منافع به سطح راهبردی. طبیعتاً مادامی که جمهوری اسلامی ایران منافع راهبردی برای خود در حوزههایی نظیر آسیای مرکزی تعریف نکرده و صرفاً به وجود ثبات و امنیت توسط بازیگران دیگر با هدف ایجاد یک منطقه امن حائل در محیط پیرامونی خود اکتفا میکند، حضور بایدن و یا هر شخص دیگری در ایالات متحده صرفاً در صورتی بر این رویکرد تأثیرگذار است که یک بیثباتی گسترده در منطقه ایجاد شود و از قبل تهدید منافع بازیگران بزرگ دیگر منطقه نظیر چین و روسیه، امنیت ملی و منطقهای جمهوری اسلامی ایران نیز تهدید شود. در این وضعیت نیز به نظر میرسد به دلیل فقدان ابزارسازی و تعریف درست و دقیق از منافع، مجدداً انفعال تا حلوفصل مسئله توسط بازیگران دیگر گزینه پیشروی تهران خواهد بود.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.