چین دو مسیر برای دستیابی به استیلای جهانی دارد

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
هال برندز (استاد دانشگاه جانز هاپکینز) به همراه جیک سولیوان (مشاور امنیت ملی جو بایدن) این مقاله را در می ۲۰۲۰ نوشتند و موضوع آن استراتژی و مسیر چین برای رسیدن به استیلای جهانی و هژمونی است.

در ابتدا، نویسندگان صحبت از تمایلات و جاه‌طلبی‌های آشکار چین برای رسیدن به قدرت شماره یک جهان می‌کنند؛ مواردی از قبیل افزایش توان نظامی و اقتصادی چین و نقل‌قول‌های مستقیم از شی‌جین‌پینگ از نگاه این دو نویسنده دال بر هدف چین برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت است.

اما از نظر نویسندگان، از آنجایی که تشخیص دقیق و درست نیات و اهداف رژیم‌های اقتدارگرا برای رسیدن به مقصودشان کار دشواری است، از همین‌رو باید سناریوها و استراتژی‌های محتمل چین برای فتح این مسیر دشوار را برشمرد.

به طور کلی، چین دو مسیر را برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی پیش‌روی خود دارد.
مسیر اول: این مسیر که مورد تاکید بیشتر استراتژیست‌های آمریکایی است بیان می‌دارد که چین از طریق برتری منطقه‌ای، به ویژه در پاسفیک غربی، در پی برتری جهانی است. این مسیر که از آن به عنوان هژمونی منطقه‌ای یاد می‌شود به معنای اشغال و تسخیر همسایگان چین، به سبک شوروی در جنگ سرد، نیست. بلکه به معنای تبدیل چین به بازیگر مسلط در منطقه و بیرون راندن آمریکا از حوزه استحفاظی خود است.
این مسیر بسیار شبیه به مسیری است که خود ایالات متحده با دکترین مونرو طی کرد.

تفاوت چین و آمریکا در این است که آمریکا هیچگاه با یک ژاپن قدرتمند روبه‌رو نبود؛ هرگز رقبایی منطقه‌ای نظیر هند، ویتنام، اندونزی و بسیاری دیگر، نداشت؛ آمریکا هرگز با چالش یک ابرقدرت برای هژمونی منطقه‌ای مواجه نبود.

سیاست اغوا و اجبار چین در منطقه تا کنون توانسته کشورهایی مثل تایلند و فیلیپین را از مدار نزدیکی به آمریکا دور کند اما این سیاست در برابر کشورهایی مانند ژاپن و استرالیا نتیجه عکس داده.

مسیر دوم: چین به جای تمرکز بر هژمونی منطقه‌ای، به هژمونی جهانی روی آورد. نگاه چین از این مسیر به جای شرق به غرب جغرافیایی خود است و از طریق ایجاد یک نظمِ امنیتی و اقتصادیِ چین-محور در اوراسیا و اقیانوس هند به هدف خود می‌رسد. در این مسیر چین می‌داند که دست‌کم در آینده‌ای نزدیک قادر به بیرون راندن آمریکا از منطقه و جایگزینی آن نیست؛ از همین‌رو در پی شکل‌دهی به نظم نوین اقتصادی، استانداردهای تکنولوژیک و نهادهای سیاسی به نفع خود است.

این مسیر چین نیز تاحدودی به مسیر آمریکا در پس از جنگ جهانی دوم شباهت دارد. نظم پس از جنگ جهانی دوم به رهبری آمریکا دست‌کم سه معیار حیاتی داشت؛

۱. تبدیل قدرت اقتصادی به نفوذ سیاسی، ۲. حفظ مزیت نوآوری نسبت به سایر کشورها، ۳. ظرفیت شکل‌‌دهی به نهادهای بین‌المللی.
چین در مسیر دوم در پی تکرار این الگو است.

به باور برندز و سولیوان، چین مشکلات عدیده‌ای در مسیر دوم دارد؛ از قبیل نداشتن توانایی آمریکا در ارائه کالاهای عمومی، نبود جذابیت ایدئولوژیک و افول قدرت نرم پس از کرونا، نداشتن متحدان جهانی.

البته نویسندگان اذعان دارند که چین لزوماً یکی از دو مسیر را برنخواهد گزید و تاکنون سعی کرده ترکیبی از این دو را اجرا کند.

در آخر، نویسندگان متذکر می‌شوند که رقابت آمریکا و چین شباهتی به رقابت جنگ سرد میان شوروی و آمریکا ندارد و رقابت جدید میان این دو قدرت به مراتب پیچیده‌تر و چالش‌برانگیزتر از جنگ سرد است.

منبع:http://iras.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟