محمد بن ابراهیم کوفه را از دست والی عباسی آن خارج کرد و بر آن استیلا یافت. شیعیان کوفه دعوت وی را اجابت و مردم با وی بیعت کردند. و لقب امیرالمؤمنین به وی دادند. محمد بن ابراهیم برادر خود قاسم بن ابراهیم را به مصر و ابراهیم بن موسی بن جعفر را به یمن فرستاد تا برای وی تبلیغ کنند و از مردم برای وی بیعت بگیرند.
چون ابراهیم بن موسی وارد صعده شد، سران قبایل بنی فطیمه، بنی سعد، بنی شهاب و حمیر به وی پیوستند. ابراهیم با قبیله اکیل که گرایش به خلافت عباسی داشتند، آنچنان برخورد سختی کرد که مایه عبرت دیگران باشد. بازماندگان ایرانیانی که بهعنوان سپاه همراه سیف بن ذی یزن حمیری برای آزادی یمن از اشغال حبشیها به یمن رفته بودند، و به نام ابناء معروف شده بودند، از ابراهیم بن موسی حمایت کردند. میان ابناء و شهابیها پیش از آن جنگهایی رخ داده بود.
به نظر میرسد اسحاق بن موسی عباسی، ولایت دار یمن از جانب عباسیان، قدرت ابراهیم بن موسی بن جعفر و پیوستن قبایل یمن به او را درک کرده بود و همین امر سبب شد که اسحاق بن موسی یمن را ترک کند و با خروج اسحاق از یمن فرصت برای ابراهیم بن موسی فراهم شد تا به بسط سیطره و تسلط خود بر یمن و بهرهبرداری از درگیریها و نزاعهای موجود میان قبایل یمن بپردازد.
به نظر میرسد احساس خصمانهای که برخی قبایل یمن نسبت به ابراهیم بن موسی پیدا کرده بودند، موجب گردید تا اوضاع یمن در جهت حاکمیت او آرام نگرفته و استقرار نیابد. ازاینرو ابراهیم بن موسی از خلیفه مأمون امان خواست و مأمون نیز به او امان داد. گفته شده است که امام علی بن موسی الرضا (ع) در حق وی شفاعت کرده است.
تشکیل دولت زیدی در یمن
یحیی بن الحسین (ملقب به هادی الی الحق) مؤسس دولت زیدی یمن در سال 284 ق، با بهرهبرداری از فرصت ضعف دولت عباسی و آشفتگی امور در آن دولت، تصمیم گرفت امامت و رهبری جنبش ضد عباسی را به عهده بگیرد.(امری که برای جدش قاسم بن ابراهیم طباطبا عملی و میسر نشد). وی ابتدا طبرستان را برای شروع انقلاب بر ضد عباسیان در نظر گرفته بود. زیرا طبرستان از دسترس عباسیان دور بود.
علاوه بر آن طبرستان جایی بود که در آن زمینههای لازم برای حمایت و پشتیبانی از نهضت وی وجود داشت. طبیعت کوهستانی طبرستان و دوری آن از مرکز خلافت مانع اعزام لشکریان عباسی به آنجا بود. همچنین مذهب زیدی سالها پیشازاین بهوسیله داعیان و مبلغان قاسم بن ابراهیم در این منطقه شیوع یافته بود. تلاشها و کوششهای این داعیان و مبلغان ثمر داده بود و دولت علوی داعی حسن بن زید در سال 250هـ. ق/ 864م در طبرستان تشکیل شده بود. لیکن زیدیان حسن بن زید را بهعنوان امام نمیشناختند. (و لقب داعی برای حسن نیز بر همین امر دلالت دارد.) زیرا شرایط امامت را که علم و زهد و سیاست بود، در وی کامل نمیدانستند. بههرحال یحیی بن الحسین به طبرستان رفت و درحالیکه جماعتی از «رسّی»ها ازجمله پدر، عموها و پسرعموهایش و نیز گروهی از موالی ]یاران و طرفداران ایرانیاش[ وی را همراهی میکردند، وارد آمل شد. اما به دلیل واکنش منفی محمد بن زید حاکم زیدی طبرستان و پیامی که وی توسط وزیر خود حسن بن هشام برای یحیی بن الحسین فرستاد، یحیی از اقامت در آمل و ادامه برنامه خود منصرف شد. به نظر میرسد حسن بن هشام حامل تهدیدی برای یحیی بن الحسین بود بهطوریکه یحیی وادار شد از خود دفاع کند و در مورد سلامت قصد خود و نداشتن سوءنیت توضیح دهد. زیرا یحیی پاسخ میدهد: «ما به اینجا نیامدهایم تا به نزاع در کار شما ]مسئله قدرت و حکومت[ بپردازیم. بلکه به ما گفته شده است که در این سرزمین شیعیان و پیروان ما وجود دارند، گفتیم شاید خداوند از جانب ما فایدهای به آنان برساند».
پسازآنکه یحیی بن الحسین در اجرای برنامه خود در سفر به طبرستان ناکام ماند، بهسرعت آهنگ بازگشت کرد و به مدینه مراجعت نمود. یحیی بن الحسین پس از ناکامی در سفر طبرستان، در سال 280هـ.ق / 893م آهنگ یمن کرد و این نخستین سفر وی به یمن بود. در این سفر، علی بن عباس حسنی یکی از علمای زیدی که در ایام حکومت داعی صغیر محمد بن زید، قاضی طبرستان بود، یحیی را همراهی میکرد. یحیی مدت کوتاهی در یمن ماند و به دلیل نافرمانی و سرپیچی مردم یمن از اوامر و دستورات وی، پیش از آنکه موفق به تشکیل حکومت شود، به مدینه بازگشت.
در مورد علت بازگشت هادی یحیی بن الحسین به حجاز، پسازآنکه وی موفق شد حتی به نزدیکیهای صنعا برسد، شاید آن بوده است که وی حمایت و اطاعتی را که برای این امر مهم یعنی تشکیل حکومت ]اسلامی علوی زیدی[ لازم میدیده و انتظار داشته، نمییافته است.
سرزمین یمن، در آن زمان، جایی بود که امکان تحقق رؤیاهای یحیی بن الحسین را برای قیام بر ضد خلافت عباسی و تشکیل حکومت علوی(زیدی) فراهم میکرد، خلافت عباسی به سبب تسلط ترکها بر امور ضعیف شده بود و یحیی بن الحسین از این موقعیت بهرهبرداری کرد. گفتنی است که اوضاع طبیعی یمن بهویژه شمال آنکه دولت زیدی ابتدا در آنجا تأسیس یافت، و صعبالعبور بودن راههای آن و نیز انتشار تشیع در میان مردم یمن، حمایت از دولت وی و امنیت آن را تضمین میکرد. موضوع تشیع مردم یمن و دور از دسترس بودن آن برای خلفا نکتهای است که حتی در توصیه ابن عباس به امام حسین(ع) هنگامیکه خواست بر بنیامیه خروج کند، دیده میشود. عبدالله بن عباس به امام حسین بن علی(ع) توصیه کرد که بهجای کوفه، به یمن برود، آنجا که میگوید: «اگر قصد خروج (=قیام) داری، به سرزمین یمن عزیمت کن چون آنجا قلعهها(حصون) و درّهها دارد. یمن سرزمینی است وسیع و شیعیان پدرت در آنجا هستند. در آنجا میتوانی دور از دسترس باشی و داعیان و مبلغان خود را به اطراف بفرستی».
نتیجه و خلاصه آنکه سفر نخستین یحیی بن الحسین به یمن به منزله یک سفر اکتشافی برای کسب اطلاع از اوضاع و احوال یمن و نیز دیدار با یاران مخلص خود در صعده بوده است.
چون یحیی بن الحسین از یمن به مدینه بازگشت، فتنه و آشوب و اختلافات و درگیریها شدّت گرفت، مصیبت و گرفتاری همه جا را فرا گرفت، جنگ میان قبایل در صعده بین اکیلیها و فطیمیها از نو آغاز شد، بهطوریکه آنان ناگزیر نامه به یحیی بن الحسین نوشتند و از او درخواست کردند که به یمن بازگردد. یحیی بن الحسین در ابتدا نسبت به اجابت درخواست فطیمیها و عزیمت به یمن تردید نشان داد و تصمیم گرفت به سبب مسائلی که در سفر اول وی به یمن رخ داده بود، هیئت یمنی را بدون اجابت خواستهشان به یمن بازگرداند، اما رؤیای عهدهدار شدن امامت امت و اشتیاق وی به این امر قویتر از تردید او بود و بر تردید او غلبه کرد.
عزیمت دوم یحیی به یمن (284ق)
یحیی بن الحسین سرانجام پس از غلبه بر تردید خود، در میان گروه کوچکی از پیروان خود متشکل از محمد بن علی عبیدالله پدر مؤلف سیرۀ هادی یحیی بن الحسین از نوادگان عمر بن علی بن ابی طالب علیه السلام، فرزندش محمد بن یحیی، یوسف بن محمد حسنی، ادریس بن احمد از نوادگان جعفر بن ابی طالب و ده نفر از خدمه راه یمن در پیش گرفت و در ششم صفر 284/ 897م به صعده رسید. و این در زمانی بود که میان قبائل صعده (قبائل سعد و ربیعه) جنگ و خونریزی ادامه داشت و کینهورزیها پایدار و طولانی شده بود، منطقه در خشکسالی، راهها ناامن و قحطی و گرانی بیداد میکرد.
چون یحیی بن الحسین به صعده نزدیک شد، مردم آنجا از قبائل سعد و ربیعه که آتش جنگ و فتنه میانشان شعلهور بود، از شهر خارج شده، نزد او رفتند و همگیشان با وی دیدار کردند. و بروی درود و سلام فرستادند. یحیی به آنان دستور داد که به یکدیگر سلام کنند. آنگاه خطبهای بلیغ و رسا در میان آنان ایراد کرد. خدای را به یاد آنها آورد و دستور داد قرآنی آوردند و آنان را سوگند داد که دست از فتنه و آشوب بردارند. فتنه و آشوبی که سران بنی یعفر در خاموش کردن آن ناتوان مانده بودند. سپس آنها را سوگند داد که از او اطاعت و وی را یاری کنند و امر خداوند را بپا دارند. پس آنها با وی بیعت کردند و وی را امام و پیشوای خود قرار دادند. و یحیی بن الحسین صعده را مقر دولت جدید خود قرار داد و در طی سه مرحله توانست سیطرۀ کامل خود بر یمن را برقرار کند.
تقسیم جریانهای فکری عقیدتی و … زیدیه
پس از شهادت زید، فرقههای زیدی با گرایشهای متفاوت فکری، سیاسی و فقهی پدیدار شدند. در قرن دوم هجری زیدیه به سه فرقه اصلی: جارودیه، صالحیه و سلیمانیه منشعب شدند و در قرن سوم هجری نیز به دو شعبه قاسمیه (پیروان قاسم بن ابراهیم رسی) و ناصریه (پیروان ناصر اطروش) تقسیم شدند. همه اینها قبل از تأسیس دولت زیدی در یمن توسط هادی یحیی بن الحسین در اواخر قرن سوم (284 ق) بود.
اندیشههای سیاسی این فرقهها نقش و تأثیر مهمی در تداوم فکر زیدی تا به امروز داشته است. در ذیل به مهمترین افکار سیاسی آنان میپردازیم.
جارودیه
پیروان ابوالجارود زیاد بن ابی زیاد (د – 150 ق). اندیشه امامت نزد فرقههای جارودیه بر اصول زیر استوار است:
1- اعتقاد به «نص» در مورد حضرت علی (ع) و حسنین (ع) از سوی پیامبر (ص). جارودیه معتقد به نص آشکار بر حضرت علی و حسنین از سوی پیامبر اکرم (ص) بودند. گفتنی است که مفهوم «نص» در میان جارودیه با مفهومی که امامیه از آن در نظر دارند، تفاوت اساسی دارد. جارودیه معتقدند که پیامبر علی (ع) را با وصف نه نام بهعنوان امام بعد از خود معرفی کرده است و مردم که صفت را نشناختند و به دنبال موصوف برنیامدند مقصرند.
2- انحصار امامت در نسل حضرت فاطمه (س) از ذریه حسنین (ع).
3- انتخاب امام پس از حسنین (ع) از طریق شورایی از فرزندان ایشان.
4- خروج و قیام بهعنوان شرط صحت انعقاد امامت. گفتنی است که زیدیه یمن جارودیه هستند.
صالحیه
پیشوای فرقه صالحیه یا بتریّه حسن بن صالح ملقب به ابتر (100 – 168 ق) است. این فرقۀ زیدیه به اهل سنت نزدیکترند. اندیشۀ امامت نزد صالحیه بر اصول زیر استوار است:
1- جایز دانستن امامت مفضول با وجود افضل. معتقدند که حضرت علی (ع) شایستهترین فرد پس از پیامبر برای جانشینی او بوده، اما او خود «امر»: (=خلافت) را با رضایت واگذار کرد و از حق خود گذشت. صالحیه در مورد عثمان توقف کرده و نظر نمیدهند.
2- هر کس از اولاد حسنین (ع) که عالم، زاهد، شجاع باشد و قیام به سیف (=پیکار مسلحانه) کند، امام است و چنانچه دو امام همزمان قیام کنند، باید به افضل و زاهدتر مراجعه کرد و اگر مساوی باشند آن که رأی استوارتر و قاطع دارد، امام است. صالحیه خروج و قیام دو امام در دو منطقه دور از هم را جایز میدانند.
سلیمانیه
پیشوای فرقه سلیمانیه یا جریریّه سلیمان بن جریر بوده است.
فرقه سلیمانیه مخالف انحصار امامت در فرزندان و نسل حضرت فاطمه (س) که اغلب فرقههای زیدیه به آن اعتقاد دارند، میباشد.
سلیمانیه معتقد است که حتی با تشکیل جلسه دو نفر از نخبگان (خیار مسلمین) تعیین امام درست است. سلیمانیه امامت مفضول را به رسمیت میشناسد اما بههرحال در نظر آنان امامت افضل بهتر است.
سلیمانیه بر مشروعیت خلافت شیخین صحّه میگذارد، زیرا امت آن دو را اختیار کرده است. آنان به امت حق انتخاب حاکم را میدهند و امت در این مسئله حق اجتهاد دارد. گرچه ممکن است در اجتهاد خود خطا کند چون افصل یعنی حضرت علی (ع) را انتخاب نکرده است، اما این یک خطای در اجتهاد است که به درجه فسق نمیرسد و موجب تکفیر نمیشود.
اهمیت اندیشه سیاسی سلیمانیه در این است که هسته اولیه خط فکری زیدیه متمایل به اهل سنت را تشکیل میدهد. اگر صالحیه امامت مفضول را با وجود افضل برای توجیه خلافت شیخین جایز میداند، اما سلیمانیه با صحه گذاشتن بر خلافت شیخین و خلافت هر کس که به روش آنان پایبند باشد، به آن مشروعیت میبخشد.
سلیمانیه لازم نمیداند که امام از لحاظ علمی و رأی و حکمت برترین فرد باشد، بلکه کسی باید باشد که برای برداشتن بار مسئولیت حکومت و انجام وظایف امامت تواناترین باشد. سلیمانیه امامت را از مصالح دین میداند که نیازی به آن برای شناخت خدای تعالی و توحید نیست، بلکه امامت برای اقامۀ حدود، قضاوت میان اطراف متخاصم، سرپرستی ایتام و اداره جنگ با دشمنان دین و حفظ جماعت مسلمین و جلوگیری از هرج و مرج لازم است.
گرایشهای فکری گوناگون در اندیشه سیاسی زیدی
همچنانکه بعد از این خواهد آمد، زیدیه به دو جریان اصلی تقسیم شد: جریان اول جریانی است که بیشتر گرایش به افکار شیعی امامی دارد و معتقد است که امامت از مهمترین مسائل اصول دین است و شدیداً نسبت به احقّ بودن اهل بیت برای امامت پایبند هستند و جریان دوم که معتقد است امامت در تمامی قریش صحیح است و درست نیست که آن را در شاخه یا خانواده معینی منحصر بدانیم.
منبع:https://iiwfs.com
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.