فلسطین و نظم جدید منطقه‌ای؛ پرسش‌های ایرانی

 

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید

طی هفته‌های اخیر، مسئله فلسطین دوباره به میان خبرهای مهم بین‌المللی وارد شده است. ابتکار حماس و سایر گروه‌های مقاومت در غزه برای جهت‌دهی بزرگداشت روز زمین (30 مارس) به راهپیمایی‌های مکرر «حق بازگشت» در کنار مرز غزه با سرزمین‌های اشغالی و سرکوب این مردم توسط رژیم صهیونیستی، باعث شده تا مساله‌ فلسطین دوباره در افکار عمومی جهانیان و رسانه‌های مطرح خودنمایی کند. نکته قابل تامل این است که با وجود کشته شدن چند ده نفر از مردم غزه، آن‌ها باز هم دست از این تاکتیک نکشیده‌اند.

اما واقعیت پشت پرده‌ راهپیمایی حق بازگشت که موجب شده تا حماس چنین ابتکاری را اکنون عملیاتی سازد، چیست؟ به نظر می‌رسد این رویکرد فعالانه‌ حماس و سایر گروه‌های مقاومت در غزه را نمی‌توان خارج از تلاش آن‌ها برای مقابله با آن‌چه «معامله قرن» نامیده می‌شود، دانست. واقعیت این است که تاکنون تعریفی جامع و مانع از «معامله قرن» توسط یک بازیگر رسمی ارائه نشده است. به همین دلیل، هر کس از ظن خود، نکته‌ای را در خصوص آن طرح می‌کند؛ از انتقال بخشی از مردم فلسطین به صحرای سینا در مصر تا پرداخت میلیاردها دلار به دولت فلسطینی برای عقب‌نشینی از برخی مناطق و پا پس کشیدن از برخی ادعاها. با وجود این عدم شفافیت در خصوص اصطلاح «معامله قرن»، نکته محوری آن کاملا مشخص است؛ پایان مساله‌ی فلسطین و رسیدن به وضعیتی باثبات.

یکی از مهم‌ترین مواردی که می‌تواند زمینه را برای پایان دادن به قضیه فلسطین فراهم سازد، کنش‌های سیاسی بازیگران منطقه‌ای است. فلسطین علاوه بر وجوه داخلی، عمیقا در کشاکش مسائل منطقه‌ای، صف‌بندی بازیگران و نظم منطقه‌ای سهم دارد. چنین جایگاهی برای فلسطین موجب می‌شود تا هرگونه طرحی برای پایان آن، به همسوسازی بخش قابل توجهی از بازیگران منطقه‌ای با رویکردهای آمریکا به عنوان کارگردان معامله قرن نیازمند باشد.

این، مهم‌ترین محوری است که در رویکرد خارجی محمد بن سلمان ولیعهد جوان عربستان سعودی برای نزدیک‌تر شدن به رژیم صهیونیستی وجود دارد. در واقع تلاش عربستان و اسرائیل از یک سو و اصرار آمریکا و جرالد کوشنر، داماد ترامپ که از او به‌عنوان پیش‌برنده‌ی فعال «معامله قرن» یاد می‌کنند از سوی دیگر، اکنون برخی دولت‌های عرب و اسرائیل را در هم‌گرایی کم‌نظیری طی دهه‌های اخیر قرار داده است.

حداقل از سال 2006 به این سو، عربستان با رژیم صهیونیستی در حوزه‌های راهبردی و مشخصا ضدیت با ایران و سایر گروه‌های محور مقاومت، هم‌ نظر بوده و طی این سال‌ها نیز مواردی چون برجام و بحران‌های منطقه‌ای، بر کمیت و کیفیت این هم‌گرایی افزوده شده است. به نظر می‌رسد اکنون موانع موجود بر سر علنی‌سازی و رسمی‌سازی این رابطه تا حد بسیاری کاهش یافته و برخی حساسیت‌های اجتماعی میان ملت‌های عرب نیز باید تعدیل شود تا گام آخر از سوی مقامات عرب برداشته شود. تشدید منطق «دشمنِ دشمن من، دوست من است» و اشتراک نظر عربستان و اسرائیل در ضدیت با ایران، این دو را به یک‌دیگر نزدیک ساخته است. به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی عربستان، آغاز پذیرش رسمی این رژیم از سوی برخی دیگر از بازیگران عرب است و چنین امری نظم منطقه‌ای را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

اکنون اگرچه روابط اعراب و اسرائیل بهتر از هر زمان دیگری است اما هم‌چنان برخی پنهان‌کاری‌ها و محدودیت‌های ناشی از به رسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی، باعث شده تا نظم منطقه‌ای در برخی حوزه‌ها – به خصوص مباحث امنیتی – هاله‌ای از ابهام را به همراه داشته باشد. در هر صورت به نظر می‌رسد با نزدیکی بیشتر اعراب و اسرائیل، نظم منطقه‌ای شفاف‌تر از قبل شده و تلاقی منافع و ضدیت‌ها بیشتر و الگوی رفتاری بازیگران تغییراتی را تجربه کند. حتی با شکست طرح معامله قرن، باز هم این هم‌گرایی احتمالا به شفاف‌شدن و پذیرش رسمی خواهد انجامید.

به نظر می‌رسد شناخت ابعاد این نظم جدید و پیامدها و ضرورت‌های کنش‌گری در آن، امری حائز اهمیت برای کسب منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است. در این راستا، سوالات زیر می‌تواند محل تامل قرار گیرد:

–        نظم منطقه‌ای جدید بر گفتمان جمهوری اسلامی ایران و فرصت‌های عمق‌بخشی آن در جهان اسلام چه تاثیری خواهد گذاشت؟

–        با هم‌گرایی اعراب و اسرائیل، تهدیدات جدید امنیت ملی ایران کدام خواهند بود؟

–        با هم‌گرایی اعراب و اسرائیل، نقاط آسیب رژیم صهیونیستی که ایران می‌تواند از آن بهره برد، کدام است؟

–        بازیگران فرامنطقه‌ای و مشخصا ایالات متحده آمریکا در چنین نظمی، از چه راهبرد منطقه‌ای پیروی خواهند کرد؟

–        رفتار محور اخوانی (ترکیه و قطر) در نظم جدید چه خواهد بود؟

–        آیا محور اخوانی ظرفیت هم‌گرایی بیشتر با جمهوری اسلامی ایران برای مواجهه با پیوند راهبردی عربستان-اسرائیل را داراست؟

–        روابط ایران و متحدانش در چنین نظمی، در چه حوزه‌هایی باید تقویت و یا تعریف شود؟

–        راهبردهای نظامی ایران در چنین نظمی چه خواهد بود؟

–        و … .

بر اساس آن‌چه آمد، نظم در منطقه غرب آسیا در حال تغییر است. بسیاری از تحلیل‌گران پیوسته چنین تغییری را گوشزد می‌کنند اما با توجه به این‌که اصلی‌ترین ماموریت رشته روابط بین‌الملل، مطالعه نظم است، کمتر در فضای تحلیلی کشور، ابعاد نظم محتملی که یکی از زمینه‌های رخ نمودن آن، همسویی راهبردی اعراب و اسرائیل است، مورد بررسی قرار می‌گیرد. البته شناخت مختصات چنین نظمی، آغاز کار است. گام اساسی‌تر، ضرورت‌های کنش‌‌گری جمهوری اسلامی ایران در این نظم است. به نظر می‌رسد بخشی از تمرکز مطالعات راهبردی در حوزه امنیت ملی و امنیت منطقه‌ای، باید صرف شناخت نظم مذکور و طرح‌ریزی راهبردهای کنش‌گری در آن شود.

 

 

منبع:https://iiwfs.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *