رهبران یمن در جستجوی مداخله نظامی غرب

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
گرچه آتش بس میان شیعیان زیدی یمن، موسوم به الحوثی ها با دولت این کشور در فوریه گذشته (۲۰۱۰) به ظاهر به درگیری های مسلحانه و خونین میان دوطرف پایان داده است، اما سیر رویدادها نشانگر این است که این آتش بس همانند بسیاری از آتش بس های مرتبط با درگیری ها و جنگ های داخلی در کشورهای خاورمیانه، چندان پایدار نخواهد بود.

تاکید یکجانبه اینگونه آتش بس ها، که بیشتر بر گروههای مبارز ضد دولتی اعمال فشار می کند آنها را به رعایت شرایط دشوار و بدون قید و بند سیاست ها و اعمال دولت، وادار کند، به گونه ای که طرفین را وادار می سازد تا ناخواسته تعهدات موجود را زیر پا گذارند.

 

نگاهی به موارد آتش بس فوریه نشان می دهد که بیشتر شیعیان زیدی موظف به اجرای تعهدات خود هستند، بدون اینکه تضمینی از سوی دولت برای پاسخگویی به خواسته های آنها داده شود که نادیده گرفتن آن جنگ داخلی را به ارمغان آورد. آزادی همه زندانیان از سوی زیدی ها بازکردن جاده ای شمال کشور، عقب نشینی از بناهای دولتی، بازگرداندن سلاحهای نیروهای امنیتی، و تسلیم پست های ارتشی و سرانجام خودداری از حمله به عربستان سعودی از جمله شرایطی بود که بر طبق آتش بس ماه فوریه برای زیدی ها گذاشته شد.

 

هر چند دولت یمن در رسانه های خبری جهان عرب، بویژه در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و عربستان سعودی، شیعیان زیدی را مقر ناآرامی های داخلی در شمال یمن دانسته و با پوشش خبری گسترده خود موضوع را یک کشمکش منطقه ای میان ایران و کشورهای عرب جلوه داده اند، اما واقعیت آن است که دولت یمن و متحدان منطقه ای آن، با طرح این موضوع بر آن هستند که سیاست ها و اهداف گوناگون خود را که از مسایل داخلی و نگرانی های منطقه ای آنها شکل می گیرند، پی گیری کنند. از سوی دیگر، بر خلاف تبلیغات انجام شده در رسانه های خبری منطقه، شیعیان زیدی در پی زیاده خواهی و اتحاد استراتژیک با قدرتهای شیعی برای از بین بردن اقتدار دولت یمن نبوده اند. در واقع مشکل اصلی میان زیدی ها و دولت یمن، مساله هویت خواهی یک گروه اقلیت قومی در جهان عرب است که با حاکم شدن آرمانهای ملی و مذهبی دولت های عرب ( همچون ناسیونالیسم پان عربی از یکسو و سیاست های سلفی گری ضد شیعی از سوی دیگر ) خود را در آستانه نابودی می بیند.

 

شیعیان زیدی در یمن، که به مدت یک هزار سال حکومت این کشور را در دست داشتند در اثر رخنه پان عربیسم ناصری و در جریان کودتای ۱۹۶۲، از قدرت برکنار شدند. شیعیان زیدی همانند برخی دیگر از اقلیت های دینی و قومی جهان عرب همچون قبطی‌های مصر، بربرهای شمال آفریقا و مسیحیان جنوب سودان، این احساس را دارند که گسترش ناسیونالیسم پان عربی از یکسو و سلفی گری افراطی از سوی دیگر هویت و موجودیت آنها را در معرض خطر و چالش اصلی قرار داده است.

 

گرچه ضدیت با زیدی‌ها که خود جلوه‌ای از ضدیت با شیعیان در خاورمیانه است امر تازه‌ای نیست و در گذشته نیز در نوشته‌ها و سیاستهای نخبگان حکومتی و غیرحکومتی جهان عرب، نظیر موضع گیریهای رشید رضا پدر بنیادگرایی اسلامی معاصر، نظیر اظهارات او درباره امام یحیی بن زید رهبر یمن در سال ۱۹۲۴، جلوه گر شده است اما پیدایش اندیشه های سلفی گری افراطی در منطقه شبه جزیره العرب و خلیج فارس از اوایل دهه ۱۹۹۰ به بعد دامنه این حرکت ضد شیعی را که با انقلاب اسلامی ایران نیز تشدید شده بود گسترش داد. پیدایش وهابیت نوین در عربستان سعودی که آغاز تضاد میان دولت عربستان و افراطی طلبان وهابی بود، نشان دهنده موج تازه‌ای از احساسات و جنبشهای ضد شیعی در منطقه بود که از درون خود عربستان سعودی آغاز شده بود.

 

طرفداران جنبش نو وهابی سیاستهای رهبران سعودی را برای تأمین برخی از خواسته‌های امنیت شیعه کشور مورد حمله قرار دادند و مخالفت با اقداماتی همچون توافق میان دولت عربستان با گروه شیعی سازمان انقلاب اسلامی جزیره‌العرب و یا وارد کردن دو عضو شیعی در شورای مشورتی دولت عربستان را از درون عربستان به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس، و سپس به کشورهای اطراف آن نظیر پاکستان، افغانستان، ایران و بعدها عراق گسترش دادند.  

 

یمن نیز بخشی از این نمایش بود. گروههای سلفی گرای نوین که به بهانه کمک به دولت یمن برای مبارزه با جدایی طلبان جنوب کشور وارد یمن شده بودند. حرکت های سیاسی و تبلیغی خود را از همان آغاز علیه شیعیان زیدی و جایگاه آنها آغاز کردند. این حرکت برای شیعیان زیدی که همانند بسیاری از شیعیان منطقه، پس از انقلاب اسلامی ایران، دچار بیداری هویتی و امتیاز خواهی سیاسی شده بودند، بسیار دشوار بود. در واقع اعمال فشارهای فکری و عقیدتی علیه زیدی ها بسیار دشوارتر از اعمال فشارهای سیاسی بود. گرچه کودتای ۱۹۶۲ زیدی ها را از اقتدار سیاسی در یمن محروم کرد، اما آنها با حفظ هویت عقیدتی خود توانستند به نوعی با رویدادهای داخلی کشور، کنار بیائید.

 

اما هنگامی که این تبعیض سیاسی و اقتصادی از اواسط سالهای دهه ۱۹۹۰ با فشارهای عقیدتی و تبلیغات گسترده وهابی ها برای محو هویت آنها همراه شد، زیدی ها را به مقاومت برای حفظ موجودیت خود وادار کرد. در واقع مساله زیدی را در یمن نباید یک رویداد جداگانه و خاص در منطقه در نظر گرفت، رشد عقاید سلفی گرای افراطی در منطقه که دامنه آن به سایر کشورها نیز کشیده شد، موجی از احساسات و حرکت های سیاسی و نظامی ضد شیعی را در سراسر منطقه بدنبال آورد. این اقدامات نخست در اواسط دهه ۱۹۸۰در پاکستان مشاهد شد، و موج نا آرامی ها و اقدامات خشونت بار فرقه ای میان گروههای تندروی سلفی و شیعیان پاکستان را در سالهای دهه ۱۹۸۰ و پس از آن بدنبال آورد، و سپس با پیدایش حرکت طالبان، دامنه این اقدامات به افغانستان نیز کشیده شد.

 

تازه ترین جلوه این موج نوین فرقه ای در عراق پس از سقوط حزب بعث و رژیم صدام حسین آشکار شد. اقدامات خشونت بار گروههای افراطی سلفی در عراق علیه شیعیان و اماکن مقدس شیعه و مراسم عزاداری شیعیان که تاکنون جان هزاران نفر را گرفته است، بهترین نماد این نوع اقدامات در منطقه بود. در سالهای اخیر گروههای سلفی منطقه تلاشهای زیادی را نیز برای گسترش این نوع اقدامات در ایران متمرکز کرده اند. تشکیل گروههای افراطی خشونت طلب سلفی در ایران و دامن زدن به تبلیغات نوین رسانهای در داخل و خارج ایران برای گسترش اندیشه های سلفی نمونه آشکار این حرکت سلفی در منطقه بوده است.

 

با این همه، مساله زیدی ها و اقدامات سیاسی و نظامی علیه آنها در یمن تنها دارای ابعاد عقیدتی و فرقه ای نیست و ملاحظات استراتژیک را نیز باید در ورای این ماجرا دید. دامن زدن به مساله زیدی ها در یمن در واقع بخشی از سیاست نخبگان سیاسی این کشور برای جلب حمایت و کمک خارجی به منظور مقابله با شرایط دشوار داخلی است. یمن کنونی که در نیمه دوم قرن بیستم و اوایل قرن کنونی فرازو   نشیب های سیاسی و اجتماعی مهمی را پشت سر گذاشته است. در حال حاضر بدلیل مشکلات عمده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آستانه بحران گسترده ای قرار گرفته است که نه تنها مشروعیت نخبگان حاکم و حکومت آنها بلکه یکپارچگی سرزمین کل کشور را با چالش روبرو کرده است. کودتای ۱۹۶۲ افسران ناصری و سپس کودتای افسران چپ گرای طرفدار اتحاد جماهیر شوروی یمن را به دو نیمه شمالی و جنوبی تقسیم کرد. این کشمکش ایدئولوژیک که به مدت سه دهه مردمان یمن را در دو سوی مرزهای سیاسی – ایدئولوژیک تقسیم کرد، سرانجام با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آغاز فرایند وحدت در اوایل دهه ۱۹۹۰ به پایان رسید. با این همه از آنجا که ریشه بسیاری از کشمکش های به ظاهر قومی و ملی معاصر به رقابت نخبگان بر سر قدرت و منزلت مربوط می شود، مساله اتحاد یمن نیز با وجود چنین رقابتی نتوانسته است از استحکام لازم برخوردار شود. نخبگان یمن شمالی به رهبری علی عبدالله صالح آنگونه که باید براساس شرایط اتحاد عمل نکردند و نخبگان سوسیالیست یمن جنوبی را در فرایند سیاسی مشارکت ندادند. گسترش اختلافات میان نخبگان بر سر مشارکت سیاسی و قدرت و مقام، سرانجام جنگ داخلی ۱۹۹۴ و پس از جنبش جدایی طلبانه جنوب را به همراه آورد. با وجود کمک های گسترده عربستان و سایر کشورها، تمایلات جدایی خواهانه نخبگان بخش جنوبی به پایان نرسید. وجود این مشکل خود باعث ورود تدریجی گروههای سلفی وهابی از عربستان سعودی به یمن برای مبارزه با تمایلات سوسیالیستی و جدایی خواهانه و کمک به رهبران یمن شد. نخبگان یمن نیز که به این کمک نظامی و سیاسی نیاز شدید داشتند،‌ دست گروههای سلفی تندرو را برای تبلیغات گسترده وهابی و ضد شیعی باز گذاشتند. شیعیان زیدی در چنین شرایطی نه تنها از مشارکت در قدرت سیاسی و برخورداری از امتیازات اقتصادی که بخشی از حقوق شهروندی آنها است محروم بودند، بلکه با حضور گروههای سلفی وهابی و تبلغات ضد شیعی ، هویت خود را با چالشی اساسی روبرو می دیدند. در واقع بخش بزرگی از اخبار مربوط به شورش زیدی ها و اقدامات خشونت طلبانه آنها. تبلیغات رسانه های جمعی کشورهای عربی است که بنابر تعصبات ناسیونالیستی و مذهبی خود حقایق مساله یمن و بویژه شیعیان زیدی را مخدوش جلوه داده اند.

 

نخبگان سیاسی یمن هم اکنون از یکسو با شکل جدایی طلبی جنوب و از سوی دیگر با مبارزات زیدی ها برای حفظ هویت خود و سرانجام خطر گسترش اقتدار سلفیون وهابی که یمن را به پایگاه تازه خود تبدیل کرده اند، روبرو هستند. گرچه هر سه مساله به نوعی یک چالش جدی برای حاکمیت و اقتدار نخبگان سیاسی حاکم بر یمن می باشد، اما مساله زیدی ها در مقایسه با مساله جدایی کل جنوب و خطر گسترش اقتدار القاعده کمترین چالش را برای حاکمیت آنها بوجود می آورد. با این همه، رهبران یمن با ارتباط دادن مساله زیدی ها به حمایت ایران، تلاش دارند با بین المللی کردن مساله از یک سو حمایت سعودی ها و از سوی دیگر حمایت غرب را برای مقابله با چالشهای موجود فراهم آورند.

 

با این شرایط و با گسترش چالشهای امنیتی برای یمن و اقتدار دولت آن، می توان انتظار داشت که این کشور بعد از افغانستان و عراق به یکی از کانونهای اصلی بحران در خاورمیانه تبدیل شود. آنچه که برای غرب نیز اهمیت دارد، نه مساله جدایی طلبی جنوب و نه مساله زیدی ها، بلکه خطر گسترش اقتدار القاعده در یمن است. در واقع آنچه که امکان مداخله غرب و بویژه ایالات متحده آمریکا در یمن را ممکن می سازد، مساله مبارزه با القاعده و ریشه کن ساختن پایگاههای آن در این منطقه بسیار استراتژیک خاورمیانه است.

 

 

منبع:https://www.cmess.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟