آزادی و دموکراسی در بهار عربی

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید

آنچه در رسانه‌ها  “بهار عربی” نامیده شد، درس تاریخی‌ای بود برای ما تا در پرتو آن فهم خود را از آزادی به عنوان یک ارزش مطلق انسانی، مورد بازنگری و بررسی مجدد قرار دهیم.

آزادی مفهوم فراگیری است که در زیر آن آزادی‌های زیادی، همچون آزادی بیان، نوشته، خواندن، نشر، پژوهش، عبادت، عقیده، انتخاب و آزادی های شخصی، جای می‌گیرد. از جمله این آزادی‌ها، آزادی دموکراسی است که برای انسان حق می‌دهد تا کسانی را که سیاست و آینده کشورش را تعیین و امور آن‌ را اداره می‌کنند، انتخاب کند.

نا آگاهی سبب شده تا میان آزادی و دموکراسی، خلط معنی و مبحث شود. دموکراسی به معنای اداره مردم است؛ چرا که دمو، یعنی مردم یا بشر و کراسی، یعنی اداره. مانند بیروکراسی که در اصل، بیرو به معنای دفتر و کراسی به معنای اداره است یعنی اداره دفتری، اما مفهوم آن در زبان فرانسه در اوایل قرن ۱۹ دیگرگون شده معنای پیچیدگی اداری را به خود گرفت و همین مفهوم امروز در دنیا مروج است.

دعوتگران اسلام سیاسی، دموکراسی را به معنای «حاکمیت مردم» ترجمه کردند و گفتند این کفر آشکار است؛ چون حاکمیت تنها از آن خدا است، در حالی که معنای درست آن «اداره مردم» است و هیچ ربطی به کفر و ایمان ندارد.

زمانی که بهار عربی ظهور کرد، در آغاز خوش‌حال شدیم و آن را به فال نیک گرفتیم و بسیاری از ما گمان کردیم که بهار عربی انقلاب‌هایی است بر ضد ستم و فقر و عقب‌ماندگی، اما بعدا ثابت شد که تنها انقلاب‌هایی بر ضد ستم و فقر بوده نه بر ضد سرکوب و ستم برای رسیدن به آزادی؛ چون باور به آزادی نه در میان انقلابیون وجود دارد و نه حتی در میان رهبران آن‌ها.

 از نگاه اندیشه عربی، هرکس ادعا می‌کند که به آزادی باورمند است، اما آزادی «هنجار‌‌ها و مرزها»یی دارد. این هنجار‌ها را که تعیین کند و این مرزها را که مشخص سازد؟ هر کدام از ما به هوای نفس یا بر اساس میراث اجتماعی‌اش یا بر مبنای باور دینی و فرقه‌ای‌ اش، این هنجارها و مرزها را تعیین می‌کند، یا آن‌ها را آماده از پیرو و یا مرجع تقلیدش می‌گیرد.

انسان‌ در جامعه ما عقل و آزادی خود را با رضایت خود به سنت‌های موروثی اش واگذار کرده و با تنبلی و کودنی از حق خودش در تعیین مرزهای آزادی‌اش به نفع شخصی دیگری یا شیخ دیگری یا مفتی دیگری که در زمان ما کم هم نیستند، دست کشیده است.

سرکوب اجتماعی در جهان عرب، سخت‌تر و وحشتناک‌تر از سرکوب دیکتاتورهای حاکم است؛ چرا که دیکتاتوری‌ها تنها رأی سیاسی فرد را می‌خواهند و در غالب، آزادی‌های اجتماعی‌ او را مصادره نمی‌کنند، اما مراجع تعیین هنجارها و مرزهای آزادی و نیروهای دین سیاسی و پیروان و مریدان‌شان، تمام حقوق سیاسی و اجتماعی افراد را مصادره می‌کنند و حتی در پیش پا افتاده ترین رفتار های زندگی انسان دخالت می کنند.

دموکراسی بدون آزادی غیرممکن است، اما سیاست‌زده‌ها نمی‌توانند آزاد باشند. ما همه ملت‌های سیاست‌زده‌ای هستیم، سیاست زده نمی‌تواند آزاد باشد؛ چون هنجارها، مرزها،  ارزش‌ها و افکارش از قبل معین شده است. این اصل از دید فروتنانه من بر همه صدق می‌کند، چه افراد بی‌سواد و چه تحصیل یافتگان، چه روشنفکرها و چه نادان‌ها، از جمله نویسنده این مقاله.

همه ما خواهان دموکراسی و مدعی آزادی هستیم اما هر کدام از ما هنجارها و مرزهای خود را برای آزادی دارد که از هنجارها و مرزهای دیگران متفاوت است.

شاید کسی بگوید، پس ملت‌های پیشرفته‌ای که دارای دموکراسی حقیقی هستند، چه طور؟ مگر آنها هم سیاست زده نیستند؟ پاسخ این است که بلی آنها هم تا حدودی سیاست زده هستند، اما آن‌ها قبل از آن به آزادی به عنوان یک ارزش مطلق و بدون هنجارها و مرزها، دست یافته اند و پس از آن از راه‌ دموکراسی، هنجارها و مرزهای آزادی را معین کرده اند. فرق زیاد وجود دارد میان این حالت و میان این‌که هنجارها و مرزها را افراد و جامعه از سنت‌های موروثی، بگیرند و بدون بررسی و ارزیابی بر مردم تحمیل کنند. اگر کسی هم بخواهد این سنت‌های موروثی را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و یا در آن شک کند، وای بر او از سرکوب افراد و جامعه، قبل از دولت و حکومت.

پس آزادی چیزی است و دموکراسی چیزی دیگر. مدعیان دموکراسی در میان ما به آزادی باور ندارند، بلکه آنها از دموکراسی به عنوان ابزار استفاده می‌کنند تا به قدرت برسند. پس از رسیدن به قدرت آزادی را لغو می‌کنند و هنجارها و مرزها را به گونه‌ای دلخواه خود معین می‌سازند. در نتیجه ما به همان جای قبلی بر می‌گردیم و در دور باطل می‌چرخیم.

 

منبع:https://www.independentpersian.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *