چگونه دونالد ترامپ و رسانه ها زندگی مردم را تباه کردند

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید

واکنش هایی که هنوز یورش هواداران آقای دونالد ترامپ به «کاپیتول» ایجاد می کند، و نیز اراده او در تحمیل گزینه هایش به حزب جمهوری خواه، به نظر می آید نشان دهنده این باشد که رئیس جمهوری پیشین دست از سر رسانه ها برنداشته است. بازی تباهی که ۵ سال است زندگی سیاسی آمریکایی ها را مسموم کرده است.

پیش از مقررات زدایی، در آمریکا امور مالی بر مبنای اصل «٣-۶-٣» عمل می کرد: ٣ درصد سپرده، ۶ درصد اعتبار و بازی گلف در ساعت ٣ بعد از ظهر… یک «سرمایه داری قمارخانه ای» این آرامش را بهم زد. این سرمایه داری از آن رو سود بخش تر بود که چرخ روزگار بر مدار مرادش می چرخید. و بعد، حباب های سوداگرانه ترکیدند. وضعیت کنونی رسانه های آمریکایی کمی یادآور این سابقه است. برای این رسانه ها، تحفه «دونالد ترامپ» معادل چندین دهه جنون زدگی در امور مالی بود. با این حال، شکست رئیس جمهوری پیشین برای آنها به مفهوم پایان این دوره خردگریزی نیست.

در آمریکا، زمانی طولانی «بازی گلف در ساعت ٣» برای روزنامه نگاری نه فقط تبلیغات چرب کننده چرخ و دنده (مقاله فروش اختلاف به جای اطلاع رسانی … را بخوانید) بلکه مصداق برتری آن نیز بود. این روزنامه نگاری که متکی به واقعیت، دقیق، بدون انحراف به چپ و راست و گذشتن از حد و مرز بود، درسراسر دنیا سرمشق قرار می گرفت. ترجمه مقاله های نیویورک تایمز، حتی انتشار بدون ترجمه آنها، چنان ارج و رواجی داشت که در فرانسه لوموند، فیگارو و لیبراسیون به تناوب از این فکر درخشان استفاده می کردند. قطعا در مطبوعات آمریکایی تعهد سیاسی وجود داشت، اما در پیچ و خم های «برخی این را می گویند، بعضی دیگر آن را می گویند» پنهان می شد و خواننده معقول را وامی داشت که حقیقت را بین این دو بیابد. «برخی» و «بعضی دیگر» هم درمورد بیشتر مسایل زمان: سیاست های اقتصادی لیبرال نو، کودتاهای آمریکای لاتین و و جنگ های خاور نزدیک افکاری نزدیک به هم داشتند.

همگرایی فوق العاده رسانه ها در زمان اشغال عراق در سال ٢٠٠٣، یعنی آمادگی آنها برای درخدمت دروغ های جنایتکارانه دولت بوش [پسر] درآمدن – اعم از واشنگتن پست «چپ» یا فاکس نیوز «راست» – باعث نخستین خودنگری ها شد. کن سیلورستین، روزنامه نگار در این مورد می گوید: «ما تحقیق می کنیم، بعد هنگامی که زمان نوشتن می رسد، مغزمان را از کار می اندازیم و آنچه دو طرف گفته اند را تکرار می کنیم. ما از این که ابراز نظرمان جانبداری از یک طرف به حساب آید هراس داریم (١)». نتیجه این که: هنگامی که یک نامزد انتخاباتی متهم به خطایی کوچک یا افترا و تهمت زدن می شود، روزنامه نگار به خوبی آموزش دیده، از او پشتیبانی نموده و اطلاعاتی را منتشر می کند که می تواند حریف او را ناراحت کند. و بعد، راهی بازی گلف می شود…

از سال ٢٠١۵، بالاگرفتن کار سیاسی آقای ترامپ ناقوس این عینیت کم ارزش را به صدا درآورد و به ناگهان به شکل یک «معادل جعلی» و حتی یک « داروی آرامبخش» درآمد. این زمان به دنیا آمدن «روزنامه نگاری مقاومت» بود. برگه اعلام حیات آن در ٨ اوت ٢٠١۶ در مقاله یک نویسنده نیویورک تایمز در صفحه «یک» آن منتشر شد و بسیار اثربخش بود زیرا چهارچوب قوانین جدید را اعلام می کرد: «اگر فکر می کنید که دونالد ترامپ عوام فریبی است که بدترین گرایش های نژادپرستی و ملی گرایی مردم را به بازی می گیرد، با دیکتاتورهای ضدآمریکایی خوش و بش می کند و سپردن رمز سلاح هسته ای به او خطرناک است (…)، باید نگاهی به مقررات روزنامه نگاری آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم بیندازید و به صف اپوزیسیون بپیوندید. (…) آقای ترامپ و هوادارانش این کار را نادرست خواهند یافت، اما رونامه نگار وظیفه دارد حقیقت را به خوانندگانش بگوید تا دربرابر داوری تاریخ شرمسار نباشد (٢)». در فردای شکست غیرمنتظره خانم هیلاری کلینتون، نیویورک تایمز مطلبی تحت عنوان اصیل و بلندپروازانه: «دموکرات ها، دانشجویان و متحدان خارجی آنها با واقعیت ریاست جمهوری ترامپ رودررو می شوند» چاپ کرد. خلاصه این که دیگر قرار نیست که مطبوعات ناظر باشند، وقایع را گزارش دهند و نتیجه گیری کنند، بلکه می باید مشارکت داشته باشند و به خوانندگان خود – دموکرات ها، دانشجویان و متحدان خارجی- هشدار دهند و اعلام کنند که در نگرانی شان شریکند و در سختی ها با آنها همراه خواهند بود.

زمانی که مسیر مشخص شد، بقیه راه معلوم می شود. آیا میلیاردر نیویورکی یک حقه باز دروغگو، خودستا و خود محور است؟ خوب، تقریبا هر فراز از هر مقاله، موضوع مطرح شده در آن هرچه که باشد، این مطلب را گوشزد می کند. برای این کار کافی است که بدون رعایت اعتدال از مفاهیم «لاف زنی»، «اغراق گویی»، «وراجی خصمانه»، «گروه ٣ نفره» یا «انتقاد تند و تلخ» استفاده شود. اگر هم پیروزی آقای ترامپ در سال ٢٠١۶ فقط به دسیسه چینی های کرملن ربط داده نشود، می توان آن را به بیمار بودن خوانندگان نسبت داد. یک روزنامه نگار نشریه بوستون گلاب در یک مثلا روانکاوی جمعی تشخیص می دهد که: «کسانی که می خواهند به هر قیمتی که شده هواداران ترامپ را درک کنند، از دیدن این واقعیت خودداری می کنند که آنها چه از طبقه کارگر و یا از قشر بالای طبقه مرفه باشند، بنابر منافع اصلی خود رای داداه اند: حفظ هویت آمریکایی که درعین حال سفیدپوست، مسیحی و دگرجنس گراست».

شگفت زدگی نویسنده قابل تصور نیست وقتی که درمی یابد که در ماه نوامبر دریافت که یکی از گروه های معدود جمعیتی که کمتر از ۴ سال پیش به آقای ترامپ رأی داد، گروه مردان سفیدپوست بود و در عوض نامزد جمهوری خواه از سیاه پوستان و اسپانیایی زبان های آمریکای جنوبی رأی بیشتری به دست آورده بود. درواقع، نوعی تروریسم تندرو مانع از این می شد که این فرض مطرح و از انگیزه های احتمالی آن بهره گرفته شود زیرا به خلاف همه روایت های رسانه ای بود. بعد، همیشه نیز کارهای فوری تری هم وجود داشت: تحقیق درمورد کوکلوکس کلان، گزارشی درمورد آقای تونی هواتر، هوادار نئونازی اهل اوهایو (٢۵ نوامبر ٢٠١٧). با این حال، حتی در این مورد، خطر این بود که چند امر جزیی و بی اهمیت زندگی روزمره این فرد به نژادپرستی و نفرت اش نسبت به همجنس ربط داده شود. نیویورک تایمز ناگزیر در فردای آن روز عذرخواهی کرد. این نشریه درواقع یک نازی را «عادی سازی» کرده بود درحالی که «بیدار» ترین خواننده های مقاله تنها یک چیز درباره او می خواستند بدانند و آن این که نازی بود.

کوه هایی از اطلاعات تقریبا فاسد

به ندرت در تاریخ «مقاومت» چنین راحت و سودبخش بوده است. راحت زیرا اخبار روز در یک موضوع منحصر می شد و آن ترامپ بود. مثل پزشک حقه باز مولیر که بی وقفه تکرار می کرد: «ریه، به شما می گویم ریه»، با کمترین پرسش بیمار، رسانه های بزرگ آمریکایی همه رویدادها، از جمله وقتی مسئله برسر خراب شدن وضع اقتصادی ایتالیا بود، آن را با این ذره بین تعبیر و تفسیر می کردند. از آنجا که قهرمان هدف این مبادلات نه خیلی متواضع و نه پنهان از دید بود، برنامه – نمایش- حتمی بود. برخی روزها، به گفته مایکل مسینگ، روزنامه نگار، «واشنگتن پست بیش از ١٢ مقاله درمورد ترامپ و سیاست واشنگتن و تنها یک یا دو مقاله درباره بقیه کشور منتشر می کرد». درمورد بقیه دنیا، جزدر مواردی که آقای ترامپ در آنها دخالت کرده یا او را دخالت داده بودند، بهتر بود که تعداد شمارش نشود.

این تمرکزبیمارگونه نتایجی نامناسب به بار آورد. مسینگ می افزاید: «پوشش دادن به ترامپ موجب شهرت برخی از نمایندگان رسانه ها در کاخ سفید شد و این امر به آنها امکان داد که برای هر کنفرانس خود دهها هزار دلار دریافت کنند و درعین حال حساب توییترشان هم صدها هزار مشترک بیابد (۴)». زمانی که رئیس جمهوری ایالات متحده از خوش اقبالی با یکی از این روزنامه نگاران سرشاخ می شد، این امر برای آن روزنامه نگار یک مرغ تخم طلا بود و قرارداد با یک ناشر و استخدام در یکی از شبکه های متعدد دشمن رئیس جمهوری به عنوان مشاور را به همراه داشت. به این ترتیب بود که جیم آکوستا از شبکه سی ان ان کتاب پرفروشی منتشر کرد و یا میش السیندوز از شبکه پی بی اس به طور همزمان تحلیلگر شبکه ام اس ان بی سی هم شد. این امر موجب شد که روزنامه نگاران دیگر هم لحن خود را تند کنند.

رسم دقت و احترام به واقعیت از بین رفت. از آنجا که دشمن سوگند خورده (آقای ترامپ) با راحتی سرگیجه آوری دروغ می گفت، روزنامه نگارانی که دربرابر او «مقاومت» می کردند هم به دروغ گفتن روآوردند. «اخبار جعلی» کاخ سفید آنها را به صورت تمام وقت بسیج کرد و توجه به نواقص حرفه ای خودشان به بعد موکول شد یا هرگز مورد توجه قرار نگرفت. با این حال، با آن که ترامپ از نظر مفاهیم جعلی روزمره بدون این که تلاش کند، یک سروگردن از حریفان خود بالاتر بود، اما تنها کشتی گیر در تشک ارایه اطلاعات جعلی نبود. از عکس های گرفته شده از یکی از دیدارهای عمومی اش، که چند ساعت پیش از آغاز برنامه گرفته شده بود تا القاء کند که جمعیت حضور نداشته (واشنگتن پست)، تا تحریف گفته های وزیر دادگستری او که از این شکایت کرده بود که گفته هایش تقطیع شده (ان بی سی نیوز)، خبر جعلی و دروغ که معمولا خاص زمان جنگ و دشمنان خارجی است، جبهه داخلی را تصرف کرد.

روزی که آقای ترامپ به کاخ سفید وارد شد، نشریه تایم به نادرستی مدعی شد که تندیس مارتین لوترکینگ قبل از رسیدن رئیس جمهوری به کاخ سفید برداشته شده است. این تندیس، با بدنه فولادی نماد فاصله گیری با حقیقت است: «با آنها، همه چیز بد به نظر می آید زیرا در همه چیز جعل و تقلب می کنند و خبرهایشان حال بهم زن است. با این وضع، چه به روز مطبوعات و روزنامه نگاری درستکار آمده است؟» و چه می شود گفت زمانی که کوه هایی از اطلاعات تقریبا فاسد و هزاران ساعت برنامه های مالیخولیایی در یک رودررویی رسانه ای وجود دارد که بیش از ٣ سال طول کشیده و به آن نام «روسیه گیت» داده شده است؟ این امر برای نویسنده نیویورک تایمز ناخوشایند نیست، به باور او این واترگیت معکوس، این پرل هاربر روزنامه نگاری آمریکایی شایسته دریافت نمره ای درخشان است «که درخور داوری تاریخ باشد». اما، همه چیز به ممتحن بستگی دارد: چند ماه پیش از ارائه گزارش مولر، که اساس ادعای آنها را باطل کرد، روزنامه نگارانی به جای دریافت کلاه بوقی – به خاطر تحقیق درباره روابط بین روسیه و کارزار ترامپ- جایزه پولیتزر دریافت کرده بودند (۵).

برای یک رئیس جمهوری تشنه تحسین و آرزومند ساخت کیش شخصیت برای خود، هیچ چیز بیش از این تمرکز لجوجانه و غالبا نفرت آمیز حریفان بر روی خودش سودمند نبود. گفتن این که او با رسانه ها بازی کرد، علیه آنها بازی کرد یا آنها را به بازی گرفت نوعی ساده اندیشی است. او به یکی از روزنامه نگاران شبکه تلویزیونی سی بی اس، که آشکارا با او خصومت دارد، اعتراف می کند که: «می دانید چرا من به شما حمله می کنم؟ برای این که شما را بی اعتبار کنم تا زمانی که خبری علیه من منتشر می کنید کسی آن را باور نکند». در این عرصه روابط عمومی، میلیاردر آمریکایی حرفه ای بود، زیرا از سال ١٩٨٧، در کتاب خود با عنوان «هنر معامله گری» توضیح می داد: «مطبوعات همواره در جستجوی داستان های نمایشی است. اگر شما کمی درخشان و مناقشه برانگیز باشید، از شما سخن می گوید. غالب روزنامه نگاران به محتوای انچه شما می گوئید اهمیت نمی دهند و تنها به جنبه احساسی آن توجه دارند» و می افزاید: «این چیزی است که می تواند به نفع من تمام شود»…

سی سال بعد، او نخستین نشست مطبوعاتی خود در کاخ سفید را تا حد زیادی به تقابل با رسانه ها اختصاص داد. روزنامه نگاران بزودی او را رئیس جمهوری فاجعه بار یافتند، اما تجربه عملی یک تحلیلگر محافظه کار بسیار متفاوت بود: «من در یک تالار ورزشی بودم و همه از تلویزیون به کنفرانس مطبوعاتی نگاه می کردند. مردم می خندیدند و می گفتند که ترامپ روزنامه نگاران بی تجربه را یک لقمه چپ می کند. آنها متوجه کاری که او داشت انجام می داد نبودند». یکی از خبرنگاران واشنگتن پست برایشان توضیح داد که: «ترامپ درک می کند که از دید هوادارانش، رسانه ها تجسم کارهایی که در جامعه آمریکا می کنند هستند. نخبگانی که در سواحل آمریکا زندگی می کنند، در بهترین مدارس خصوصی کشور درس خوانده اند و به نظرشان مردم عادی احمق و نادان هستند (۶)».

تحکیم باورهای خشونت و دشمنی

خلاصه، نفرت دربرابر نفرت. این نسخه وسیله ای رویائی برای بالابردن فروش روزنامه های اپوزیسیون، تعداد شنونده و بیننده های شبکه های خبری (مانند فاکس نیوز، سی ان ان و ام اس ان بی سی) و شمار مشترکان حساب توییتر آقای ترامپ (٨٨ میلیون در روز بستن حساب توییتر او) بود. رئیس جمهوری [اسبق] دموکرات، جیمی کارتر، که مطبوعات با او رفتار خوبی نداشتند، می پذیرد که با جانشین چند دهه بعد او رفتار بدتری شده است: «رسانه ها بی تردید ادعا می کنند که او یک بیمار روانی است. آنها نسبت به ترامپ بیش از هر رئیس جمهوری دیگری که من می شناسم بدرفتاری کرده اند (٧)». مسئله فقط بیمار روانی خواندن او نبود: چند ساعت پس از اعلام انتخاب آقای جوزف بایدن، آندرسون کوپر، روزنامه نگار برجسته سی ان ان، رئیس جمهوری هنوز مصدر کار را «لاک پشت چاق به پشت افتاده که زیر آفتاب سوزان دست و پا می زند» توصیف کرد. تقریبا در همان زمان، مایکل بشلوس، تاریخ دان در شبکه ام اس ان بی سی از تسکین و تسلای خود سخن می گفت: «چنان که می دانید، من و همسرم دو فرزند بیست و چند ساله داریم. در مدت ٣ سال و ١٠ ماه، من این احساس را داشتم که آنها در خطرند. اکنون، من دیگر بیم این را ندارم که مقاماتمان برای یک دولت خارجی کار می کنند و باورم این است که امشب میتوانم آسوده بخوابم».

در اردوگاه رسانه ای مقابل هم لحن به همین اندازه تند و تیز است. البته این اردوگاه امکانات مطبوعات بزرگ را ندارد، اما متکی به شمار زیادی از تارنماهایی است که از دموکرات ها نفرت دارند. در ٣٠ مارس سال گذشته، در شبکه فاکس نیوز، یک روزنامه نگار جوان به پرسش و پاسخ با قهرمان خود پرداخت: «آقای رئیس جمهوری، می توانم آخرین پرسش را مطرح کنم: چگونه می توان برای شما دعا کرد؟». چند هفته پیش از آن، در همین شبکه، روزنامه نگار اقتصادی ای که آقای ترامپ در آن زمان اورا لو دابز [تحلیل گر و مجری مشهور آمریکایی] بزرگ می نامید (و بعدا از آن شبکه اخراج شد)، از این ناراحت بود که ایالات متحده وقت خود را با برگزاری انتخابات تلف می کند: «با دیدن آنچه که این رئیس جمهوری انجام داده و هرروز انجام می دهد، برگزاری انتخابات ناراحت کننده است. اگر دموکرات ها هوشمندی، روشن بینی و توانایی او در رهبری دنیای آزاد را می پذیرفتند، تسلیم می شدند و نیازی به برگزاری انتخابات در ماه نوامبر نمی بود».

بنابراین، درهردوسو بنابر تحکیم باورها، پیشداوری ها و ایجاد دشمنی میان مردم است تا نگرانی و اضطراب دایمی از آنچه می تواند حتی مانع تنفس بدون وجود رسانه ها شود حکمفرما گردد و هرکس را که کمترین اختلاف را با آنها داشته باشد، با آواری از تحلیل های تند و ناسزاگویانه مجازات کند. در نیویورک تایمز، پیشنهادهای میانجی ها به دقت رعایت می شود، زیرا همه خبرنگاران کار خود را از اقامتگاه گلف باز «مار-آ- لاگو» انجام می دهند و درصورت عدم رعایت آن پیشنهادها عذرشان از آنجا خواسته می شود. مسینگ در تحقیقی به تاریخ اوت ٢٠١٨، می نویسد که یکی از این خبرنگاران به نام چارلز بلاو، یکی از ٣۶ تا ۴٨ مطلب نوشته شده خود در طول سال را به برشمردن عیب و ایراد های رئیس جمهوری اختصاص داده بود. آخرین این نوشته ها عنوان توهین آمیز «ترامپ، خائنی که خیانت می کند (٨)» را داشت.

خطاب قراردادن جمعی هوادار، پیشدستی کردن بر زودخشمی آنان، پنهان کردن آنچه می تواند آنها را بیازارد و کسب احترام و امتیاز از آن، مسیر عادی همه رسانه های «مقاومت» نیست. کشور پیشگام دموکراسی جهان، بدون آن که به چشم بیاید، برخی از روش های دستکاری در افکار عمومی مورد استفاده دیکتاتورهای عربی را به کار می برد که پیتر هارلینگ پژوهشگر درباره آن می نویسد: «آنها شکاف ها را تعمیق می کنند و در جستجوی تشدید درگیری ها برمی آیند. با رادیکال کردن بخشی از جامعه، موضع خود در بخشی دیگر را تحکیم نموده و جلوی اجرای هرگونه برنامه سازنده ای را می گیرند: ترس از آنچه که می تواند جانشین آنها شود، برای نگهداشتنشان در قدرت کافی است (٩)».

طبقه بندی معمول شبکه های اجتماعی: غیظ و افراط گری های مداوم، ربط دادن همه نگرانی های نهفته به یک هدف زیان رسان درهمه جا حاضر، توانایی گذر لحظه ای از یک چرخه وحشت به چرخه دیگر، بدون آن که خود را ملزم به دادن این توضیح بداند که چرا همواره وضعیت بدتری متصور است، این روند را مسدود می کند. چنین اجزایی جوامع را تقریبا متقاعد می کند که همبستگی حول محور ترس و مالیخولیای مخالفت ها شکل می گیرد. با این حال، چنان که مت تایبی، روزنامه نگار چپ با شوخ طبعی مطرح می کند، می تواند در یک جا همزیستی داشته باشد. این چنین است که فاکس نیوز در ابتدا هدف را «فرد راست گرای کمی خل وضعی قرار داد که با زنجیره ای از ماجراهای مهاجرت و اقلیت هایی که مرتکب جرم می شوند مخالفت می کند. سپس، رسانه های دیگری در بازار ظاهر شدند که خواهان این بودند که مورد پسند نوجوانی باشند که پیراهن «چِگِوِرا» برتن داشت. اگر هریک از آنها در اتاق هایی متفاوت شبکه هایی مختلف را نگاه می کرد، شما می توانستید کاری کنید که از هم متنفر شوند (١٠)».

اما این کار الزاما با دلایل خوب انجام نمی شد زیرا این فرض که تحسین کننده «چِگِوِرا» از نظر سیاسی توسط ام اس ان بی سی – شبکه «مقاومت» دربرابر آقای ترامپ- آموزش دیده باشد، چندان با عملکرد مجرمانه رئیس جمهوری و حمایت بی قید و شرط او از جنگ عربستان سعودی دربرابر حوثی های یمن سازگار نیست. حمایتی که آقای بایدن اخیرا بر آن نقطه پایان نهاده است. درحالی که شمار قربانیان این جنگ هزاران نفر بود، ام اس ان بی سی در سال ٢٠١٨ تنها یک بار به آن پرداخت. در عین حال، این شبکه درمورد رابطه آقای ترامپ با یک زن بازیگر فیلم های لختی به مرتب بیشتر افشاگری کرده و ۴۵۵ بار به آن پرداخته است (١١). چند سال پیش هم، با نگاه به فهرست کارزارهایی که از دید این شبکه اولویت داشته: – تغییرات اقلیمی، نابرابری های درآمد و ثروت، هزینه های آموزش و بهداشت و درمان- آقای برنی سندرز چنین ابراز نظر کرده بود که: «رسانه ها، که ابزار طبقه اداره کننده این کشور هستند، ترجیح می دهند به جای صحبت کردن از مسایل مهم تر، به موضوع های کم اهمیت تر بپردازند».

این موضوع کمی نقطه کور تحلیل های مربوط به قطبی شدن عقیده آمریکایی ها است. این قطبی شدن تا حدی زیاد درمورد مسایل «فرهنگی»، که پرطرفدارترین ها در حال حاضر است، – مانند پایین آوردن مجسمه ژنرال های جنوبی، داشتن ماسک به خاطر کووید-١٩، ابراز نظرهای جنسیت گرای نسبت داده شده به سناتور سندرز، که او تکذیب کرده، مشاجره شفاهی بین یک هوادار جوان آقای ترامپ و یک سرخپوست- و فهرست بالابلندی است که درمورد آنها بین دو اردوگاه اصلی هیچ گفتگوی گسترده ای صورت نمی گیرد و هیچ عدم توافق عمیقی وجود ندارد. با این حال، کافی است که چند تا از این موارد ذکر شود تا معلوم گردد که موضوع هایی فرعی و درجه دو نیستند: بودجه های از پیش فربه پنتاگون که توسط دو مجلس نمایندگان و سنای کنگره افزایش داده شده، مجلس سنا ۴ سال پیش تحریم هایی را علیه روسیه با رأی ٩٨ موافق دربرابر ٢ مخالف تصویب کرده و اخیرا نیز باقی ماندن سفارتخانه آمریکا در بیت المقدس با ٩٧ رأی موافق دربرابر ٣ رأی مخالف به تصویب رسیده، فروش سلاح های تهاجمی به اوکراین، که باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین با آن مخالف بود و توسط دونالد ترامپ تأیید شده و اکثریت تقریبا قریب به اتفاق نمایندگان و رسانه ها از آن پشتیبانی کرده اند. زمانی که در آوریل ٢٠١٧، ترامپ سوریه را بمباران کرد، ۴۶ تا از ۴٧ مقاله منتشر شده درباره این موضوع در ١٠٠ نشریه اصلی آمریکا از این اقدام جنگی – با وجود آن که خلاف حقوق بین الملل بود – استقبال کردند. دولت آقای بایدن هم به نوبت خود مدعی است که آقای خوآن گوآیدو رئیس جمهوری قانونی ونزوئلا است، و اخیرا با پا جای پای دولت ترامپ گذاشتن، خواهان استرداد ژولیان آسانژ شده، که ایالات متحده درپی افشاگری او در چند مورد از جنایات جنگی آمریکا، مورد تعقیب قرار داده است.

در جوامعی که دچار تفرقه و چندگانگی نظری بیشتری هستند، کسب و کار جنگ های فرهنگی موجب رونق بازار رسانه ها می شود. این اختلاف های زیرکانه تدارک دیده شده، در نبود روزهایی خوب، برای مردم در حکم نمایش های سیرک است.

 

منبع:https://ir.mondediplo.com/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *