بحران سوریه در ۹ سال گذشته فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. عوامل متعددی منجر به تسریع و درهمتنیدگی تحولات در این کشور شده است. در این میان شکلگیری گروههای مختلف معارض و تحولات مربوط به آنان از جمله موضوعات مهم مورد بحث تحلیلگران مسائل سوریه است. ماهیت ناآرامیهای سوریه که به سرعت از بُعد امنیتی به بُعد نظامی تغییر یافت، زمینه را برای شکلگیری گروههای مسلح فراهم کرد. در آغاز جنگ داخلی، اغلب گروههای مسلح خود را زیر چتر تشکیلات موسوم به «ارتش آزاد سوریه» قرار میدادند اما زمان زیادی نگذشت که جریانهای سلفی- جهادی دست برتر را در پیشرویهای میدانی پیدا کردند؛ این برتری در سابقه جنگاوری عناصر این گروهها در دیگر کشورها و مناطق ریشه داشت. البته به موازات اهمیت یافتن جهادیان سلفی، نگرانیهای جامعه بینالملل نیز نسبت به فعالیت آنان افزایش یافت. تا آنجا که یکی از مهمترین دلایل ادعایی کشورهای غربی (در رأس آنها آمریکا) برای عدم حمایت کافی و لازم از معارضه، اشاره به قدرتگیری جریانهای سلفی و احتمال تسلط این گروهها به تسلیحات پیشرفته بود. القاعده از جمله گروههایی بود که زمینه فعالیت آن به دنبال تضعیف قدرت مرکزی در سوریه فراهم شد. فعالیت این گروه که از اواسط ۲۰۱۱ با سفر «محمد الجولانی» به سوریه آغاز شد، تاکنون سیر تحولات مختلفی را پشت سر گذاشته است و دولتهای غربی نیز سیاستهای خود را با این تحولات سازگار کردهاند. نوشتار حاضر که بخش نخست یک مقاله دو قسمتی است، تلاش میکند سیر تحول رویکرد تحلیلگران و سیاستمداران غربی در قبال تحولات این گروه، از جبهه النصره تا هیئت تحریر الشام را بررسی کند.
سلفیگرایی در سوریه در چند دهه گذشته متأثر از عوامل داخلی و خارجی مختلفی قرار گرفت و تحولاتی را تجربه کرد که مهمترین آن را میتوان تغییر از سلفیگرایی اصلاحی به جهادی (مسلحانه) دانست
جهادگرایی سلفی در سوریه
ریشههای سلفیگرایی در سوریه به پایان قرن نوزدهم برمیگردد. در این زمان جنبش سلفی در این کشور عمدتا تحت تاثیر افکار اندیشمندانی همچون «محمد عبده» در مصر قرار داشت که به «سلفیگرایی اصلاحگرایانه» معروف است. سلفیگرایی اصلاحگرایانه در واقع یک جنبش روشنگرانه و آموزشی برای مقابله با استبداد و عقبماندگی بهجا مانده از عصر عثمانی بود. بعد از آنکه سلفیگرایی اصلاحی در سوریه رشد کرد، به چندین شاخه تبدیل شد که به سرعت در حیات سیاسی این کشور نقش مهمی پیدا کردند. از جمله مهمترین گروههای وابسته به این جریان، میتوان از «جمعیت الغراء» نام برد. این گروه توسط «شیخ عبدالغنی الدقر» در سال ۱۹۲۴ تاسیس شد و توانست تا پیش از استقلال رسمی سوریه از قیمومیت فرانسه چنان جایگاهی در حوزه سیاسی این کشور پیدا کند که سیاستمدارانی همچون «شکری قوتلی» برای راه یافتن به پارلمان به تایید این گروه تکیه کنند[۱]. البته سلفیگرایی در سوریه در چند دهه گذشته متأثر از عوامل داخلی و خارجی مختلفی قرار گرفت و تحولاتی را تجربه کرد که مهمترین آن را میتوان تغییر از سلفیگرایی اصلاحی به جهادی (مسلحانه) دانست. خیزش جدید سلفیگرایی در سوریه در دوران معاصر اساسا حاصل تلاشهای دو جریان «سروری-اخوانی» و سلفیگرایی علمی است[۲]. البته سلفیگرایی جهادی نیز تحولاتی را پشت سر گذاشته است که نگارنده فعالیت آن در سوریه را به چهار دوره تقسیم میکند. دوره نخست از اواخر دهه ۶۰ تا اوایل دهه ۸۰ میلادی؛ دوره دوم سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳؛ دوره سوم از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱؛ و در نهایت دوره چهارم سالهای بعد از بحران ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰ را دربرمیگیرد. برخلاف دوره نخست و دوره چهارم که تمرکز سلفیهای مسلح سوری بر نزاع با دولت مرکزی دمشق بود اما دورههای دوم و سوم عمدتا تحت تاثیر محیط بینالمللی و منطقهای در محیطی خارج از سوریه شکل گرفت. تمرکز نوشتار حاضر بر دوره چهارم با تاکید بر گروه هیئت تحریر الشام (جبهه النصره سابق) است.
با بررسی تحلیلهای غربی درباره جبهه النصره به این نتیجه رسید که میتوان تحولات درونی این گروه را به چهار مرحله تقسیم کرد. مرحله نخست را میتوان یکجانبهگرایی خواند؛ مرحله دوم را تحلیلگران غربی پروژه «نخبه- محور» مینامند؛ مرحله سوم با عنوان «جهاد توده» نامگذاری میشود؛ و مرحله چهارم تلاش تحریر الشام برای مشروعیتسازی به عنوان کنشگری غیر قابل حذف از معادلات سوریه تلقی شده است
از جبهه النصره تا هیئت تحریر الشام
تجاوز آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، زمینه مساعدی برای فعالیت گروههای جهادی- سلفی در این کشور را فراهم کرد. «احمد حسین شارع» (که بعدها با عنوان محمد جولانی معروف و شناخته شد) از جمله کسانی بود که در این بازه زمانی به عراق رفت و به گروه موسوم به القاعده در عراق پیوست. با این وجود تحولات سوریه و تشدید خشونتها در این کشور مأموریت جدیدی را برای جولانی خارج از خاک عراق و در موطن اصلی خویش تعریف کرد. بدین ترتیب جولانی در اوت سال ۲۰۱۱ همراه با ۶ نفر دیگر از فرماندهان[۳] وابسته به القاعده در عراق وارد خاک سوریه شدند. این سرآغاز فعالیت رسمی القاعده در خاک سوریه علیه دولت این کشور بود. یکی از مهمترین ابعاد سیاستهای القاعده در طول فعالیت خود در سوریه، سازگار کردن دائمی خود با شرایط متغیر محیط عملیاتی این کشور بود. نگارنده با بررسی تحلیلهای غربی درباره جبهه النصره به این نتیجه رسید که میتوان تحولات درونی این گروه را به چهار مرحله تقسیم کرد. مرحله نخست (دسامبر ۲۰۱۱ تا می ۲۰۱۲) را میتوان یکجانبهگرایی خواند؛ مرحله دوم (می ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵) را تحلیلگران غربی پروژه «نخبه- محور»[۴] مینامند؛ مرحله سوم (از ۲۰۱۶ تاکنون) با عنوان «جهاد توده»[۵] نامگذاری میشود؛ و مرحله چهارم تلاش تحریر الشام برای مشروعیتسازی به عنوان کنشگری غیر قابل حذف از معادلات سوریه تلقی شده است. در این بخش تحولات جبهه النصره و واکنشهای غربی به آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
مرحله نخست)
نخستین مرحله فعالیت القاعده در سوریه با ورود جولانی و همراهانش به این کشور آغاز شد، ولی عمر کوتاهی داشت. این افراد به صورت مستقل کار نمیکردند بلکه تحت فرمان ابوبکر البغدادی، رهبر وقت القاعده در عراق، وارد سوریه شدند تا شاخه سوری القاعده را در این کشور تشکیل بدهند. جولانی در خاک سوریه چندین جلسه محرمانه برگزار کرد که در نهایت به تأسیس گروه جبهه النصره منجر شد. هرچند اعلام رسمی تأسیس این گروه تا ژانویه ۲۰۱۲ به طول انجامید اما نخستین عملیات آن در دسامبر ۲۰۱۱ با انجام دو بمبگذاری انتحاری در جنوب غربی دمشق صورت گرفت. محورهای اصلی باورهای سیاسی- اعتقادی النصره در اولین ویدئویی که این گروه در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۲ منتشر کرد از زبان جولانی بیان شد: سرنگونی نظام سیاسی دمشق فقط بخشی از هدف اصلی جبهه النصره بود که باید با تشکیل یک نظام سیاسی تحت قوانین اسلامی تکمیل شود. جولانی همچنین هرگونه دریافت کمک از کشورهای غربی توسط گروههای شورشی را جرم دانست.
به لحاظ بُعد عملیاتی، جبهه النصره در مرحله نخستِ فعالیت خود راهبرد یکجانبهگرایی را دنبال و عمدتا بر عملیاتهای بمبگذاری شهری تکیه میکرد. هرچند ضرورت پذیرفته شدن در میان صفوف دیگر معارضان مسلح باعث شد که این تشکیلات در عملکرد خود تجدید نظر کند
به لحاظ بُعد عملیاتی، جبهه النصره در مرحله نخستِ فعالیت خود -که یک دوره کوتاه شش ماهه را در برمیگرفت- راهبرد یکجانبهگرایی را دنبال و عمدتا بر عملیاتهای بمبگذاری شهری تکیه میکرد. هرچند ضرورت پذیرفته شدن در میان صفوف دیگر معارضان مسلح باعث شد که این تشکیلات در عملکرد خود تجدید نظر کند. در مرحله نخست، تحلیلگران و سیاستمداران غربی بر این باور بودند که هدف فعالیتهای جبهه النصره صرفا در سرنگونی نظام سیاسی سوریه و ایجاد یک حکومت به اصطلاح مبتنی بر شریعت محدود نمیشود بلکه در واقع بخشی از نبرد جهانی جهاد القاعده است. گفتههای «ابوسلیمان المهاجر»- از اعضای ارشد کمیته شرعی جبهه النصره- در آوریل ۲۰۱۴ به نوعی این تفسیر غربیها را مورد تایید قرار داد. به گفته المهاجر: «هرچند این گروه در آن زمان خلافتی ندارد اما در جهت این هدف حرکت میکند».
مرحله دوم)
در این مرحله جبهه النصره بیش از هر چیزی به دنبال این بود تا ضمن پذیرش در میان جبهه مخالفان، میان خود و این گروهها اعتمادسازی کند. البته این گروه نمیخواست که صرفا بخشی از گروههای معارض باشد بلکه به باور غربیها در جهت اسلامیزه کردن ماهیت مخالفان تلاش میکرد. بدین ترتیب جبهه النصره در فاصله ژانویه (یعنی زمان اعلام رسمی تأسیس) تا دسامبر ۲۰۱۲ (یعنی وقتی از طرف آمریکا به عنوان یک گروه تروریستی به رسمیت شناخته شد)، درصدد همپیمانی نزدیکتر با سایر شورشیان برآمد. در این میان مهارتهای جنگی عناصر جبهه النصره به این گروه فرصت داد تا در نبرد علیه دمشق، نقش برجستهای میان معارضه مسلح پیدا کند. این اقدامات فقط در عرصه نظامی باقی نماند، بلکه جبهه النصره در چارچوب رویکرد تدریجیگرای «ایمن الظواهری» نسبت به اهمیت برخورداری از حمایت مردمی آگاه بود. بنابراین در مکانیزمی که تعامل با غیرنظامیان و عموم مردم، مؤلفه بسیار ارزشمندی به حساب میآید، به نهادسازی در عرصه خدمترسانیهای مدنی مبادرت ورزید[۶].
در حالیکه جبهه النصره در حال تغییر تاکتیک در سوریه بود، تحول سرنوشتساز دیگری نیز در ارتباط با این گروه در جریان بود. در پی افزایش حساسیتهای بغدادی نسبت به استقلالطلبیهای جولانی، وی نامه محرمانهای به جولانی ارسال و درخواست کرد روابط این گروه با القاعده در عراق علنی شود. گام بعدی اعزام معاون وقت بغدادی یعنی حاجی بکر برای دیدار با جولانی بود که البته بینتیجه ماند و زمینه سفر شخصی رهبر القاعده در عراق را فراهم کرد. وقتی همه این تلاشها بدون نتیجه باقی ماند، بغدادی با انتشار ویدئویی در آوریل ۲۰۱۳ ضمن تأیید رسمی وابستگی جبهه النصره به بازوی عراقی این گروه، اندماج دو گروه و تشکیل دولت اسلامی در عراق و شام را اعلام کرد. هرچند اقدام یکجانبه بغدادی هم نتوانست جولانی را در عمل انجام شده قرار دهد و حدود ۳۶ ساعت بعد از انتشار ویدئوی تشکیل داعش، رهبر جبهه النصره نه تنها تشکیلات جدید را نپذیرفت بلکه تصمیمی تاریخی برای جدایی از این گروه گرفت. جولانی در گفتوگویی که با تحلیلگران اتاق فکرهای غربی در سال میلادی جاری داشت، جدایی از داعش و اعلام بیعت با القاعده را اینگونه توضیح میدهد: «زمانی که از داعش جدا شدیم، هیچ گزینه خوبی نداشتیم. باید تصمیم سریعی میگرفتم. بنابراین حلقه درونی خود را جمع کردم و به آنها گفتم که در نظر دارم با القاعده بیعت کنیم. آنها مخالف بودند- برخی این کار را انتحار توصیف کردند- اما هیچکس نتوانست جایگزینی را در اختیار من قرار بدهد. هرچند بیعت خود را به این امر مشروط کردم که از سوریه به عنوان مرکز اجرای عملیاتهای خارجی استفاده نشود. همچنین به دیگران هم چنین اجازهای نخواهیم داد. روشن کردم که ما به صورت انحصاری بر نبرد خود علیه رژیم سوریه و متحدانش تمرکز داریم»[۷].
این عملکرد جبهه النصره، تحلیلگران غربی را در این تصور مطمئن ساخت که این گروه در چارچوب رویکرد تدریجیگرای مورد نظر ایمن الظواهری عمل میکند. در این رویکرد بر ایجاد تشکیلات بومی برای دست یافتن به «خلافت جهانی» تأکید میشد. بدین ترتیب در این برهه زمانی، یکی از اهداف مهم جبهه النصره در چارچوب جهاد نخبهمحور تحقق یافت و این گروه خود را به یک بازوی غیر قابل حذف نظامی برای معارضان تبدیل کرد. در این میان، جنگ ادلب (که به سقوط کامل این استان در سال ۲۰۱۵ به دست معارضان منجر شد) نقطه عطفی برای تحولات سوریه است. این جنگ فقط به ورود نظامی مستقیم روسیه به بحران سوریه محدود نمیشود بلکه به همگان ثابت کرد که پیشرویهای نظامیِ اتاق عملیات «جیش الفتح» بدون جبهه النصره میسر نبود؛ بدین ترتیب این گروه توانست موقعیت برجسته خود در میان معارضه را نشان دهد. البته این امر پاسخگوی همه جاهطلبیهای جبهه النصره نبود، زیرا نفوذ نظامی این گروه هنوز به نفوذ اجتماعی- سیاسی مورد نظر آن برای تشکیل یک امارت اسلامی منجر نشده بود. به همین دلیل جبهه النصره که در بازه ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ تلاش میکرد تا همکاریهای نزدیکی با سایر معارضه ایجاد کند، از اواخر ۲۰۱۵ به سمت ائتلافسازیهای رسمی پیش رفت.
جنگ ادلب فقط به ورود نظامی مستقیم روسیه به بحران سوریه محدود نمیشود بلکه به همگان ثابت کرد که پیشرویهای نظامیِ اتاق عملیات «جیش الفتح» بدون جبهه النصره میسر نبود
با این وجود مانعی اساسی برای تحقق این هدف وجود داشت: وابستگی رسمی جبهه النصره به القاعده. به همین دلیل هم وقتی در آوایل ۲۰۱۶ مجموعهای از روحانیون متنفذ و رهبران گروههای معارض اسلامگرا با هدف بررسی منافع اعلام یک امارت اسلامی در سوریه گرد هم آمدند، به نتیجه نرسیدند. مسئله فقط نگرانیهای ایدئولوژیک نبود بلکه این ترس منطقی وجود داشت که منافع غیر سوری به مانعی برای تحقق آمال سیاسی مخالفان تبدیل شود. البته اتحاد میان شورشیان مسلح از همان آغاز درگیریهای نظامی، یکی از دغدغههای گروههای معارض بود؛ زیرا آنان میدانستند که این امر به مؤثرتر شدن عملیاتهای نظامی و پیشبرد بهتر رویکرد سیاسی انقلاب منجر میشود. با این حال عوامل مختلفی از جمله منازعات شخصی رهبران بر سر قدرت، مانع از شکلگیری چنین اتحادهای نظامی پایدار و با دوام میشد. البته آنچه از پیوستن گروههای مسلح ضد دمشق به جبهه النصره جلوگیری میکرد، بیش از هر چیز به وابستگی این تشکیلات به القاعده و هراس از قرار گرفتنشان در فهرست سیاه تروریسم بینالمللی به عنوان همپیمانان جبهه النصره مربوط میشد[۸]. این مسئله زمینهساز سومین تحول در سیاستگذاری جبهه النصره را فراهم کرد که در بخش دوم مقاله مورد بررسی قرار میگیرد.
نتیجهگیری
نوشتار حاضر، بخش نخست یک مقاله دو قسمتی درباره تحول در رویکرد غرب در قبال هیئت تحریر الشام بود. همچنان که مطرح شد، تحلیلهای محافل غربی درباره تحولات درونی جبهه النصره را میتوان در چهار دوره خلاصه کرد. مرحله نخست با عنوان یکجانبهگرایی که با ورود الجولانی و همراهانش به سوریه آغاز شد. تحلیلگران غربی در این دوره معتقد بودند که فعالیتهای جبهه النصره در قالب شبکه جهانی القاعده قابل ارزیابی است. مرحله دوم اما از دید محافل غربی، پروژه «نخبه- محور» نام گرفت. در این دوره رویکرد تدریجگرای ایمن الظواهری و تشکیل خلافت جهانی در فهم تحلیلگران غربی نسبت به جبهه النصره برجسته است. دوره سوم و چهارم این تحولات نیز از دید محافل غربی در بخش دوم مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
منابع
[۱] السلفیه والسلفیون فی سوریه: من الإصلاح إلى الجهاد
https://studies.aljazeera.net/ar/reports/2013/05/2013520105748485639.html
[۲] جریانشناسی تفصیلی اسلامگرایان و آینده سیاسی سوریه/ بخش نخست:
جریانشناسی تفصیلی اسلامگرایان و آینده سیاسی سوریه/ بخش نخست
[۳] ترکیب ملیتی این جهادگران شامل یک فلسطینی، دو عراقی، دو فلسطینی-اردنی، و دو سوریهای میشد.
[۴] Elite-driven
[۵] Mass Jihad
[۶] Cafarella, Jennifer (2014), Jabhat Al-Nusra in Syria; An Islamic Emirate for Al-Qaeda, The Institute for the Study of War, 13-15
[۷] The International Crisis Group (2020), The Jihadist Factor in Syria’s Idlib: A Conversation with Abu Muhammad al-Jolani, 2
[۸] Al-Tamim, Jawad (2018), From Jabhat al-Nusra to Hay’at Tahrir al-Sham: Evolution, Approach and Future, Alnahrain Center for Strategic Studies, 7
منبع:http://tabyincenter.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.